تکریم معلّمین کار لازمی است «تکریم معلّم»... کار لازمی است. اوّلاً اینکه «مَن لَم یَشکُرِ المَخلوقَ لَم یَشکُرِ الخالِق»؛(1) همه باید از معلّمین شکرگزار باشند. شما هستید که فرزندان ما را تربیت میکنید، تعلیم میدهید و آنها را برای زندگی دوران عمرشان آماده میکنید؛ این کار بزرگی است. همهی ملّت، یکایک مردم در سراسر کشور، در هر رتبهای، در هر شغلی، باید از معلّمین تشکّر کنند. ثانیاً «تشکّر از معلّم» که بنده اینجا عرض میکنم تشکّر را، برای توجّه دادن افکار عمومی کشور به اهمّیّت تعلیم و تربیت و اهمّیّت معلّم است. 1403/02/12
ماه شعبان، مقدمه ورود به ماه رمضان ماه شعبان ماه بشارتها است، ماه شادیها است، ماه تطهیر دلها و نورانی کردن دلها است با استغفار، با دعا، با مناجات؛ ماه آماده شدن برای ورود در برکات بینهایت و بیپایان ماه مبارک رمضان است. آنچه از خدای متعال در این ماه انسان مطالبه میکند، یک نوع خاصّی است؛ هَب لی کَمَالَ الِانقِطَاعِ اِلَیک؛(1) «هَب لی قَلباً یُدنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یَرفَعُهُ الَیکَ صِدقُه».(2) این درخواستها سراپا نورانیّت است، سراپا لطف است، سراپا معنویّت است. خب بخش مهمّی از این ماه سپری شده؛ باید عرض کنیم «اَللهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضی مِن شَهرِ شَعبانَ فَاغفِر لَنا فیما بَقیَ مِنه»(3) انشاءالله. خداوند کمک کند از این چند روزی که باقی مانده استفاده کنیم، شاید انشاءالله خدای متعال تفضّلی به ما بکند.1402/12/17
الهی هَب لی کَمَالَ الِانقِطَاعِ اِلَیک ترجمه: « ای خدا! مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما»
2 )
اقبال الاعمال، ابن طاووس ، ج ۲، ص ۶۸۷
هَب لی قَلباً یُدنیهِ مِنکَ شَوقُهُ وَ لِساناً یَرفَعُهُ الَیکَ صِدقُه ترجمه: « ای خدا! به من دلی عطا کن که مشتاق مقام قرب تو باشد و زبانی که سخن صدقش به سوی تو بالا رود»
3 )
اقبال الاعمال، ابن طاووس ،ج ۱، ص ۹
اَللهُمَّ اِن لَم تَکُن غَفَرتَ لَنا فیما مَضی مِن شَهرِ شَعبانَ فَاغفِر لَنا فیما بَقیَ مِنه ترجمه: « خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز.»
بیان کردن اوضاع و احوال سیاسی دنیا توسط امام جمعه در این روایتِ فضلبنشاذان از حضرت رضا (سلام الله علیه)، این عبارتِ پُرمعنا [آمده]: وَ یُخبِرُهُم بِما وَرَدَ عَلَیهِم مِنَ الآفاق؛ امام جمعه در خطبه به مردم اطّلاع میدهد حوادث آفاق را. مِنَ الاَهوالِ الَّتی لَهُم فیهَا المَضَرَّةُ وَ المَنفَعَة؛(1) یعنی اینجور نیست که برویم آنجا و فقط بگوییم «ایّها المؤمنون! اتّقوا الله»؛ نه، بایستی از اخبار آفاق عالم، هر آنچه مربوط به مستمع شما است که در آن مضرّتِ او یا منفعتِ او وجود دارد، به او بگویید: اگر دشمنی وجود دارد که ممکن است به این مخاطب شما ضربهای وارد کند، او را از وجود آن دشمن مطّلع کنید؛ اگر طریقهای و راهی وجود دارد که بتواند او را از آن دشمن مصون بدارد، باید به او بگویید؛ اوضاع و احوال سیاسی دنیا را باید برایش بگویید.1402/10/26
يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْآفَاقِ مِنَ الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَة ترجمه: « ... و آنها را از اخبار و حوادث مهمى که از نقاط مختلف به مى رسد و در سود و زیان و سرنوشت آنها مؤثّر است، مطّلع سازد»
هدیه امام رضا علیه السلام به دعبل به خاطر شعرهای خوب او شعر یک رسانه است؛ یک رسانهی اثرگذار است. یک دورهای بوده است که تنها رسانهی تأثیرگذار در عالم ــ حالا عالم اسلام تا آنجایی که ما بلدیم، میشناسیم ــ شعر بوده. شاعر شعر را میگفت و شعر خوب البتّه، بسرعت منتشر میشد و مردم آن را میشنیدند. دعبل در خراسان آن شعر معروف خودش را خواند، بعد حضرت [امام رضا (علیه السّلام)] به او جبّه دادند، جایزه دادند. (1) خب او آمد بیرون و رسید قم؛ قمیها گفتند که شنیدهایم امام به تو جبّه داده، آن را به ما بده. گفت نه؛ اصرار کردند و گفتند یک تکّهاش را بده؛ حاضر نشد. با کاروان راه افتاد از قم خارج شد، وسط راه یک راهزنی، از آنهایی که در بیابان کاروانها را میزنند به اینها رسید و جلوی اینها را گرفت و همهی اموالشان را از آنها گرفت. رئیس دزدها آن بالا، روی یک سنگی نشسته بود. افراد دزد داشتند بار این کاروان را دانهدانه باز میکردند، برمیداشتند، چه میکردند؛ او همین طور که نگاه میکرد به عوامل خودش، این بیت را خواند که: اَرىٰ فَیئَهُم فی غَیرِهِم مُتَقَسِّماً وَ اَیدِیَهُم مِن فَیئِهِم حَسَراتٍ مضمون شعر این است که من مال خودم را و آنچه متعلّق به خودم است، میبینم که دارد از دستم میرود. [رئیس دزدها] کاروانها را میگفت دیگر؛ همانها را که خودشان از آن فیء خودشان دستشان خالی است؛ یعنی آن مال خودشان، دست دیگران است. این یک بیت از همان قصیدهی [دعبل] است. دعبل گفت که بروید بپرسید که این قصیده، این شعر مال چه کسی بود تو خواندی. یکی از کاروانیها رفت، گفت این شعری که خواندی، این بیت، مال چه کسی بود؟ گفت مال دعبل است. گفت دعبل اینجا است. گفت کجا است؛ دعبل را به او نشان دادند. دعبل رفت جلو، گفت بله، این شعر مال من است؛ من [دعبل] هستم. او هم دستور داد که همهی آنچه برده بودند به آنها پس دادند.1402/01/16
عيون أخبار الرضا (عليه السلام)، محمد بن على بن بابويه ، ج2، ص: 264 و 265
فَقَالَ دِعْبِلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْقَبْرُ الَّذِي بِطُوسَ قَبْرُ مَنْ هُوَ فَقَالَ الرِّضَا ع قَبْرِي وَ لَا تَنْقَضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى تَصِيرَ طُوسُ مُخْتَلَفَ شِيعَتِي وَ زُوَّارِي أَلَا فَمَنْ زَارَنِي فِي غُرْبَتِي بِطُوسَ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَغْفُوراً لَهُ ثُمَّ نَهَضَ الرِّضَا ع بَعْدَ فَرَاغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشَادِ الْقَصِيدَةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ لَا يَبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ فَدَخَلَ الدَّارَ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ خَرَجَ الْخَادِمُ إِلَيْهِ بِمِائَةِ دِينَارٍ رَضَوِيَّةٍ فَقَالَ لَهُ يَقُولُ لَكَ مَوْلَايَ اجْعَلْهَا فِي نَفَقَتِكَ فَقَالَ دِعْبِلٌ وَ اللَّهِ مَا لِهَذَا جِئْتُ وَ لَا قُلْتُ هَذِهِ الْقَصِيدَةَ طَمَعاً فِي شَيْءٍ يَصِلُ إِلَيَّ وَ رَدَّ الصُّرَّةَ وَ سَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِيَابِ الرِّضَا ع لِيَتَبَرَّكَ وَ يَتَشَرَّفَ بِهِ فَأَنْفَذَ إِلَيْهِ الرِّضَا ع جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وَ قَالَ لِلْخَادِمِ قُلْ لَهُ خُذْ هَذِهِ الصُّرَّةَ فَإِنَّكَ سَتَحْتَاجُ إِلَيْهَا وَ لَا تُرَاجِعْنِي فِيهَا فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ وَ الْجُبَّةَ وَ انْصَرَفَ وَ سَارَ مِنْ مَرْوَ فِي قَافِلَةٍ فَلَمَّا بَلَغَ ميان قوهان وَقَعَ عَلَيْهِمُ اللُّصُوصُ فَأَخَذُوا الْقَافِلَةَ بِأَسْرِهَا وَ كَتَفُوا أَهْلَهَا وَ كَانَ دِعْبِلٌ فِيمَنْ كُتِفَ وَ مَلَكَ اللُّصُوصُ الْقَافِلَةَ وَ جَعَلُوا يَقْسِمُونَهَا بَيْنَهُمْ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ مُتَمَثِّلًا بِقَوْلِ دِعْبِلٍ فِي قَصِيدَتِهِ
أَرَى فَيْئَهُمْ فِي غَيْرِهِمْ مُتَقَسِّماً وَ أَيْدِيَهُمْ مِنْ فَيْئِهِمْ صِفْرَاتٍ
فَسَمِعَهُ دِعْبِلٌ فَقَالَ لَهُ لِمَنْ هَذَا الْبَيْتُ فَقَالَ لِرَجُلٍ مِنْ خُزَاعَةَ يُقَالُ لَهُ دِعْبِلُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ فَأَنَا دِعْبِلٌ قَائِلُ هَذِهِ الْقَصِيدَةِ الَّتِي مِنْهَا هَذَا الْبَيْتُ فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلَى رَئِيسِهِمْ وَ كَانَ يُصَلِّي عَلَى رَأْسِ تَلٍّ وَ كَانَ مِنَ الشِّيعَةِ فَأَخْبَرَهُ فَجَاءَ بِنَفْسِهِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى دِعْبِلٍ وَ قَالَ لَهُ أَنْتَ دِعْبِلٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَنْشِدْنِي الْقَصِيدَةَ فَأَنْشَدَهَا فَحَلَّ كِتَافَهُ وَ كِتَافَ جَمِيعِ أَ ترجمه: دعبل گفت: يا ابن رسول اللَّه بفرمائيد كه در طوس قبر كيست؟ حضرت فرمودند: آن قبر من است كه روزگارى نمىگذرد مگر اينكه طوس محلّ آمد و رفت شيعيان و زوّار قبر من مىشود، و اعلام ميكنم كه هر كس مرا در زمان غربت قبرم در طوس زيارت كند او در درجه من با من همدم خواهد بود در حالى كه خداوند او را از گناه پاك و آمرزيده باشد. سپس حضرت پس از اينكه قصيده دعبل بپايان رسيد از جاى برخاست و دعبل را گفت كه بر جاى خود بماند، و به درون خانه رفت، و ساعتى گذشت خادم آن حضرت با كيسهاى از زر كه داراى يك صد دينار بود بيرون آمد، و آن را به دعبل داد- و سكه آن دينارها بنام حضرت بود- و به دعبل گفت: مولايت فرموده است: اين كيسه زر را نفقه خود كن، دعبل گفت: بخدا سوگند من براى اخذ صله بدينجا نيامدهام و اين قصيده را بطمع مال نسرودهام، و مال را نستاند و ردّ كرد، و تقاضاى جامهاى از جامههاى آن حضرت را نمود كه بدان تبرّك جسته و خود را مشرّف بآن جامه نمايد، پس امام عليه السّلام جبّهاى خزّ با همان كيسه زر توسّط خادمش به او عطا فرمود، و خادم را دستور داد به دعبل بگويد كه اين مال را بپذيرد زيرا بدان محتاج خواهد شد، و آن را باز نگرداند، دعبل سرّه زر را با آن جبّه پذيرفت، و بسوى مرو با قافلهاى بيرون آمد، و چون به «ميان «1» قوهان» رسيدند- كه نام موضعى است نزديك طوس-، راهزنان قافله را ربودند و تمامى اموال را تصرّف كردند، و اهل قافله را اسير كرده كتفهاى آنان را بستند، و دعبل خود از كسانى بود كه دستگير شده و كتف او را بسته بودند، و حراميان مشغول تقسيم اموال شدند. در ميان دزدان مردى باين شعر دعبل تمثّل جست:
أرى فيئهم في غيرهم متقسّما و أيديهم من فيئهم صفرات
دعبل از وى اين شعر را شنيد، از آن مرد پرسيد اين شعر از كيست؟ مرد گفت: از يك شخصى است كه از قبيله خزاعه ميباشد و او را دعبل بن على
گويند، گفت آن خزاعىّ من هستم و نامم دعبل است و اين قصيده را من سرودهام كه يك بيتش اينست كه تو بدان تمثّل جستى، آن مرد فورى خود را برئيسشان در حالى كه بالاى تپّهاى مشغول نماز بود رسانيد- و او از طرفداران اهل بيت بود- و ماجرا را بوى خبر داد، رئيسشان نيز شخصا بپاى خويش نزد دعبل آمد و ايستاد و گفت: آيا تو دعبلى؟ گفت: آرى، مرد گفت: قصيده را برايم بخوان، دعبل قصيده را بتمامه براى او خواند، مرد كتف او را باز ك
بیان خطبهها توسط امام جمعه با مضمون مسائل مهم جهان [از خصوصیات نماز جمعه] عبارت است از آمیختگی معنویّت و سیاست؛ چیزی که برای اهل دنیا و افرادی که در امور تأمّل ندارند خیلی امر مستبعدی است. سیاست کجا، معنویّت و خداباوری کجا؟ سیاست مبانیای دارد که به حسب ظاهر، همهی این مبانی با توجّه به خدا و مانند اینها یا منافی است یا مغایر است. آن وقت سیاست را با معنویّت مخلوط کردن در یک فریضه، این دیگر هنر اسلام است؛ این هنر اسلام است. در آن روایتِ حضرت رضا (سلام الله علیه) [آمده که] خطیب جمعه «یُخبِرُهُم بِما وَرَدَ عَلَیهِم مِنَ الآفاقِ وَ مِنَ الاَهوالِ الَّتی لَهُم فیهَا المَضَرَّةُ وَ المَنفَعَة»؛(1) هائل [یعنی] یک امر مهم و بزرگ؛ مسائلی که در عالم میگذرد که یک مِساسی با جامعهی ما دارد، یا به عنوان ضرر یا به عنوان نفع، [خطیب جمعه] اینها را برای مردم بیان میکند. فرض بفرمایید حالا مِن باب مثال مسئلهی هستهای، یا فرض کنید جنگ اوکراین ــ یک مسئلهای است دیگر؛ در دنیا وارد شده ــ یا مسائل گوناگون سیاستهای شرق و غرب، اینها یک چیزهایی است که با کشور ما، با جامعهی ما، با زندگی ما و سیاست ما دارای مِساس است؛ خب اینها را خطیب جمعه برای مردم تبیین میکند، تشریح میکند، بیان میکند، درست، با اطّلاعات کافی و صحیح؛ یعنی این سیاست را با معنویّت [پیوند میزند]؛ هم میگوید «اتّقوا الله»(2) ــ حتماً بایستی امر به تقوا در خطبهی نماز جمعه باشد ــ هم در عین حال سیاست را، این سیاستِ این جوری، سیاست بینالمللی، آن لبّ مسائل سیاسی را برای مردم بیان میکند.1401/05/05
يُخْبِرُهُمْ بِمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْآفَاقِ مِنَ الْأَهْوَالِ الَّتِي لَهُمْ فِيهَا الْمَضَرَّةُ وَ الْمَنْفَعَة ترجمه: «…و آنها را از اخبار و حوادث مهمى كه از نقاط مختلف به مى رسد و در سود و زيان و سرنوشت آنها مؤثّر است، مطّلع سازد»
1 )
سوره مبارکه الأحزاب آیه 70 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَديدًا ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید...
توحید، پایه و اساس دین تصادف و تقارن این مراسم و این جلسه [مراسم تنفیذ حکم دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران] با ولادت باسعادت حضرت علیّبنموسیالرّضا (علیه آلاف التّحیّة و السّلام) برای دلهای مشتاق ملّت ایران و جمع حاضر مایهی تفأّل و تبرّک است. امیدواریم همچنانکه آن بزرگوار در همین کشور خود ما و در شهرهای نزدیک به طوس، [یعنی] در نیشابور، آن حدیث معروف سلسلةالذّهب را بیان فرمود و کلمهی توحید را پایه و اساس دین معرّفی فرمود -کَلِمَةُ لا اِلٰهَ اِلَّا اللهِ حِصنی وَ مَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی(1)- ما هم بتوانیم کلمهی توحید را و حقیقت توحید را در زندگی خود، چه زندگی شخصی، چه زندگی اجتماعی، و چه در پایههای حکومت جمهوری اسلامی، انشاءالله استقرار ببخشیم.1396/05/12
عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق ج 2 ص 135؛
معانی الاخبار، شیخ صدوق ص 371؛
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، طبری آملی، ج 2 ص 269؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 3 ص 7؛
لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ «3» عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ كَانَ قَدْ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا. ترجمه: از اسحق بن راهويه مروى است كه گفت چون حضرت رضا (ع) بنيشابور آمد و خواست كه از نيشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بيرون رود اصحاب حديث گرد او اجتماع كرده و عرض كردند يابن رسول اللَّه تو از نزد ما كوچ ميكنى و حديث نميكنى ما را بحديثى كه ما آن حديث را از تو استفاده و ضبط كنيم آن جناب در ميان عمارى نشسته بود سر از عمارى بيرون كرد و فرمود از پدرم موسى بن جعفر (ع) شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسين شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم حسين بن على شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (ع) شنيدم كه ميفرمود از رسول خدا (ص) شنيدم كه ميفرمود از جبرئيل (ع) شنيدم كه ميگفت از خداوند عز و جل شنيدم كه ميفرمود لا اله الا الله قلعه من است پس هر كسى داخل شود در قلعه من ايمن است از عذاب من و چون راحله قدرى راه پيمود آن جناب فرمود بشروط لا اله الا الله و منم از شروط لا اله الا الله
تمسک به ولایت اهل بیت، هم باید قلبی باشد و هم عملی [وقتی میگوییم] «اَلحَمدُ للهِِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ اَولادِهِ المَعصومین»،(۱) این تمسّک به ولایت چهجوری است؟ بله، یک بخشی از این تمسّک به ولایت، قلبی است یعنی شما قبول دارید ولایت را؛ خیلی هم خوب است، خیلی هم لازم است، بلاشک مؤثّر هم هست امّا همهی تمسّک، این نیست؛ تمسّک این است که ما نگاه کنیم و این صفاتی که برای ما قابل دنبالگیری است -آن ایثار و آن معنویّت و آن معرفت و آن خداشناسی و آن عبادت و آن نالهها و آن توجّه به خدا و مانند اینها که از ماها برنمیآید و در این زمینهها که ما خیلی خیلی خیلی عقبیم- در زمینهی صفات بشری، در زمینهی صفات مربوط به ادارهی جامعه و حکومت و غیره، و اینها از ما برمیآید، [البتّه] در حدّ آن بزرگوار و کمتر از او نمیرسیم امّا میتوانیم در این جهت حرکت بکنیم؛ این کارها را باید بکنیم؛ آنوقت این شد تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین.1395/06/30
اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 464؛ زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 203.
«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِي إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ (...) وَ هُوَ يَوْمُ التَّهْنِيَةِ يُهَنِّي بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِي وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِي وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِي الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْم ...» ترجمه: «امام رضا (ع) فرمود هنگامی که روز قیامت می شود چهار روز به سوی خدا می روند چنانکه عروس به حجله خود می رود. گفته شد این روز ها کدامنند؟ گفت روز قربان و روز فطر و روز جمعه و روز غدیر، و براستی که روز غدیر میان قربان و فطر و جمعه مانند ماه میان ستاره هاست و آن روزی است که ابراهیم خلیل از آتش نجات پیدا کرد پس آن روز را به خاطر سپاس از خدا روزه گرفت و آن روزی است که خداوند دین خود را بدان کامل کرد [زمانی که]پیامبر (ص) علی را به عنوان امام مومنان و پیشوا انتصاب کرد و برتری و صفات نیکویش و سرپرستیش را نمایان کرد پس آن روز را روزه گرفت و همانا که آن روز روز کمال و روز به خاک مالیده شدن بینی شیطان و روز قبولی اعمال شیعه است (...) آن، روز تبریک است گروهی از شما گروه دیگر را تبریک می گویند پس هنگامی مومن برادرش را دیدار کند می گوید سپاس مخصوص خدایی است که ما را متمسک به ولایت امیر مومنان علی و امامان علیهم السلام قرار داد و آن، روز لبخند بر روی چهره های مردم با ایمان است پس کسی که در روز غدیر بر روی برادرش لبخند زند خداوند روز قیامت با لطف و مهربانی به او می نگرد و هزار حاجت و نیاز او را برآورده می کند و از مروارید سفید کاخی در بهشت برای او خواهد ساخت و چهره اش را تازه و شاداب می کند و آن روز، روز عید است پس کسی که برای روز غدیر زینت کند خداوند تمام گناهان صغیره و کبیره(کوچک و بزرگ) او را می بخشد و فرشتگان را می فرستد که برای او نیکی ها بنویسند و مقامات او را بالا می برد تا جاییکه با آن روز(غدیر) برابری کند.»
ماه ذیقعده؛ ماهی پر از برکات ماه مبارک ذیقعده، اوّلِ ماههای حرام است؛ یازدهم این ماه ولادت مبارک حضرت ثامنالحجج (علیه آلاف التّحیّة و الثّناء) و دههی کرامت است؛ روز بیستوسوّم این ماه روز زیارتی مخصوص حضرت ثامنالحجج (علیه الصّلاة و السّلام) است؛ روز بیستوپنجم این ماه روز دحوالارض است که روز با برکتی است؛(1) شب نیمهی ماه ذیقعده از شبهای متبرّک سال است که اعمالی دارد؛(2) روزهای یکشنبهی ماه ذیقعده ایّام توبه و انابه است و عملی دارد(3) که مرحوم عارف بزرگوار حاج میرزا جواد آقای ملکی در المراقبات نقل میکند از رسول مکرّم اسلام که خطاب به اصحاب خود فرمود: کدامِ از شماها مایلید توبه کنید؟ همه گفتند ما میخواهیم توبه کنیم -ظاهراً ماه ذیقعده بوده است- طبق این نقل و این روایت حضرت فرمودند که در روزهای یکشنبهی این ماه این نماز را -یک نمازی با یک خصوصیّتی در مراقبات ایشان ذکر میکنند- انجام بدهید. غرض، ایّام در ماه ذیقعده که اوّل ماههای حرام است در این سه ماه متوالی، ایّام و لیالی مبارک و متبرّکی است، پر از برکات است؛ باید از اینها استفاده کرد.1394/06/18
خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَوْمَ الْأَحَدِ فِي شَهْرِ ذِي الْقَعْدَةِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُرِيدُ التَّوْبَةَ قُلْنَا كُلُّنَا نُرِيدُ التَّوْبَةَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ ع اغْتَسِلُوا وَ تَوَضَّئُوا وَ صَلُّوا أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ اقْرَءُوا فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ الْمُعَوِّذَتَيْنِ مَرَّةً ثُمَّ اسْتَغْفِرُوا سَبْعِينَ مَرَّةً ثُمَّ اخْتِمُوا بِلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ثُمَّ قُولُوا يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ ثُمَّ قَالَ ع مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ أُمَّتِي فَعَلَ هَذَا إِلَّا نُودِيَ مِنَ السَّمَاءِ يَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَإِنَّكَ مَقْبُولُ التَّوْبَةِ مَغْفُورُ الذَّنْبِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ أَيُّهَا الْعَبْدُ بُورِكَ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِكَ وَ ذُرِّيَّتِكَ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَرْضَى خُصَمَاؤُكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يُنَادِي مَلَكٌ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ تَمُوتُ عَلَى الْإِيمَانِ وَ لَا أَسْلِبُ مِنْكَ الدِّينَ وَ يُفْسَحُ فِي قَبْرِكَ وَ يُنَوَّرُ فِيهِ وَ يُنَادِي مُنَادٍ آخَرُ أَيُّهَا الْعَبْدُ يَرْضَى أَبَوَاكَ وَ إِنْ كَانَا سَاخِطَيْنِ وَ غُفِرَ لِأَبَوَيْكَ ذَلِكَ وَ لِذُرِّيَّتِكَ وَ أَنْتَ فِي سَعَةٍ مِنَ الرِّزْقِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يُنَادِي جَبْرَئِيلُ ع أَنَا الَّذِي آتِيكَ مَعَ مَلَكِ الْمَوْتِ ع أَنْ يَرْفُقَ بِكَ وَ لَا يَخْدِشَكَ أَثَرُ الْمَوْتِ إِنَّمَا تَخْرُجُ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِكَ سَلًّا [سَلَاماً] قُلْنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً يَقُولُ فِي غَيْرِ الشَّهْرِ فَقَالَ ع مِثْلَ مَا وَصَفْتُ وَ إِنَّمَا عَلَّمَنِي جَبْرَئِيلُ ع هَذِهِ الْكَلِمَاتِ أَيَّامَ اللَّهِ رَبِّي [أُسْرِيَ بِي.] ترجمه: رسول خدا(ص) در روز یکشنبه ماه ذى القعده فرمود: «ای مردم! کدامیک از شما میخواهید توبه کنید؟» گفتند: رسول خدا! همه ما میخواهیم توبه کنیم. پیامبر فرمود: «غسل کرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز بجا آورید. در هر رکعت یکبار "فاتحة الکتاب"، سهبار "قل هو اللّه احد" و یکبار "معوذتین" (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) بخوانید. آنگاه هفتادبار استغفار نموده و در پایان "لا حول و لا قوّة إلا باللّه" بگویید. سپس بگویید: "یا عزیز یا غفّار اغفر لی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فإنّه لا یغفر الذّنوب إلا أنت"؛ اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و زنان مؤمن را بیامرز که جز تو کسى گناهان را نمیآمرزد».
آنگاه فرمود: «بندهاى از امت من چنین عملى را انجام نمیدهد، مگر اینکه از آسمان به او ندا میرسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع کن که توبه تو قبول، و گناهانت آمرزیده شد. فرشته دیگر از زیر عرش ندا میکند: اى بنده! مبارک باد بر تو و بر خانواده و خاندانت. منادى دیگرى صدا میزند: در روز قیامت، دشمنانت را از تو راضى مینمایند. فرشته دیگرى ندا میکند: اى بنده! با ایمان از دنیا میروى. دینت از تو گرفته نشده و قبر تو وسیع و نورانى خواهد شد. منادى دیگرى صدا میزند: پدر و مادرت راضى میشوند، گرچه خشمگین باشند، پدر و مادر، تو و خاندانت بخشیده شده و در دنیا و آخرت خوش رزق خواهى بود. جبرئیل ندا میکند: من با فرشته مرگ پیش تو آمده و به او دستور میدهم که با تو خوشرفتار بوده، بهخاطر مرگ آسیبى به تو نرسانیده و به نرمى، روح را از بدنت خارج نماید».
گفتند: ای رسول خدا! اگر کسى در زمان دیگرى چنین بگوید چطور؟ آن حضرت فرمود: «چیزهایى را که گفتم براى او نیز خواهد بود. جبرئیل این مطالب را در شب معراج به من گفت»
توسعه معارف اسلامی در دوران دشوار امامت امام رضا(علیهالسلام) اگرچه در زندگى مبارک ائمّه (علیهمالسّلام) در طول ۲۵۰ سال دوران امامت، نقاط برجسته و ممتاز زیاد است که هرکدام از اینها درخور آن است که مورد تحلیل و توجّه و تفسیر و بازیابى قرار بگیرد، ولى دوران امام هشتم (سلاماللَّهعلیه) یکى از برترین دورانها در این زمینه است. شروع امامت امام هشتم (سلاماللَّهعلیه) در دوران سلطهى قاهرانهى هارونالرّشید بود، بعد از شهادت مظلومانهى موسىبنجعفر در زندان، و فشار عجیبى بر هر کسى که اندکى از خواستههاى دستگاه حکومت سرپیچى میکرد برقرار بود. در یک چنین موقعیّتى امام هشتم (سلاماللَّهعلیه) به امامت رسیدند. در روایت دارد که کسى از اصحاب گفت که این جوان، این فرزند موسىبنجعفر این مسئولیّت را بهعهده گرفته است درحالىکه «وَ سَیفُ هارونَ یُقَطِّرُ الدَّم»؛ (۱) خون از شمشیر هارون میچکد، در یکچنین وضعیّتى. این بزرگوار توانستند در همان شرایط دشوار، خطّ روشن سیرهى نبوى و معارف قرآنى و اسلامى را بین جامعهى مسلمین توسعه بدهند و دلها را به مکتب اهلبیت و به خاندان پیغمبر نزدیک کنند. تا نوبت میرسد به مأمون و ماجراى اصرار و فشار فراوان براى کشاندن آن بزرگوار از مدینه به مروْ، به خراسان - آنروز مروْ پایتخت حکومت عبّاسى بود؛ یعنى مرکز حکومت را از بغداد منتقل کرده بودند به مروْ، که البتّه بعداً دوباره برگشت به بغداد - که مرکز سیاست عبّاسى بود. تفصیل خواستههاى مأمون و دستگاه خلافت از اینکه انگیزهى او از این دعوت و از این فشار و این اصرار و کشاندن امام هشتم چه بود، طولانى است؛ او یک محاسبهاى کرده بود که این محاسبه صرفاً سیاسى بود و براى تحکیم پایههاى قدرت و به ضعف کشاندن حرکتِ معرفتِ اهلبیت (علیهمالسّلام) و کارى که این بزرگوارها میکردند، سیاست او این بود. در مقابل این حرکت سیاسى و زیرکانهى مأمون، امام هشتم (سلام اللَّه علیه) یک برنامهى مدبّرانهى الهى را طرّاحى کردند و عمل کردند و پیش بردند که نه فقط خواستههاى دستگاه خلافت برآورده نشد، بلکه درست بعکس، موجب رواج و گسترش فکر معارفىِ قرآنى و منتسب به اهلبیت در اقطار دنیاى اسلام شد. یک حرکت عظیم، با توکّل به خداى متعال، با تدبیر الهى، با آن نگاه نافذ وَلَوى، امام هشتم (سلام اللَّه علیه) توانستند این نقشهى خصمانهى دستگاه سیاسىِ قاهر و هتّاک و ظالم را درست بعکس و در جهت منافع حقّ و حقیقت برگردانند. این یک فصل برجستهاى از تاریخ ائمّه (علیهم السّلام) است.1393/06/16
الكافي، ثقة الاسلام کلینی، ج 8، ص 257؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 49، ص 115.
قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي أَيَّامِ هَارُونَ إِنَّكَ قَدْ شَهَرْتَ نَفْسَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ أَبِيكَ وَ سَيْفُ هَارُونَ يُقَطِّرُ الدَّمَ فَقَالَ جَرَّأَنِي عَلَى هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنْ أَخَذَ أَبُو جَهْلٍ مِنْ رَأْسِي شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّي لَسْتُ بِنَبِيٍّ وَ أَنَا أَقُولُ لَكُمْ إِنْ أَخَذَ هَارُونُ مِنْ رَأْسِي شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّي لَسْتُ بِإِمَامٍ. ترجمه: محمد بن سنان گويد به امام رضا (علیهالسلام) در دوران حكومت هارون گفتم راستى شما خود را به امامت شهره كردى و بجاى پدرت نشستى با اينكه از شمشير هارون خون ميچكد؟ (و اگر بداند كه شما پس از پدرت امام شيعيان هستى تو را خواهد كشت)؟ در پاسخ فرمود آنچه مرا بر اين كار دلير ساخته و جرأت داده است گفتار رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در باره ابو جهل است که فرمود: اگر ابو جهل يك مو از سر من كم كرد همه بدانيد كه من پيغمبر نيستم و من هم براى شما مىگويم اگر هارون يك مو از سر من كم كرد همه گواه باشيد كه من امام نيستم.
فعالیت امام رضا(علیهالسلام) در فضای اختناق هارونی عمر مبارك امام رضا (سلاماللهعلیه) تقریباً پنجاه و پنج سال بوده است - یعنی از سال ۱۴۸ كه سال شهادت امام صادق (علیهالسّلام) است تا سال ۲۰۳ - تمام زندگی این بزرگوار با همهی این عظمتها و عمقها و ابعاد گوناگونی كه میشود برای آن ذكر كرد و تصویر كرد، در همین مدّت عمر نسبتاً كوتاه انجام گرفته است. از این مدّت پنجاه و پنج سال، نزدیك به بیست سال - تقریباً نوزده سال - مدّت امامت این بزرگوار است؛ امّا همین مدّت كوتاه را كه ملاحظه میكنید، تأثیری كه در واقعیّت دنیای اسلام گذاشت و به گسترش و عمقی كه به معنای حقیقیِ اسلام و پیوستن به اهلبیت (علیهمالسّلام) و آشنا شدن با مكتب این بزرگواران انجامید، یك داستان عجیبی است، یك دریای عمیقی است. آن وقتی كه حضرت به امامت رسیدند، دوستان و نزدیكان و علاقهمندان حضرت میگفتند كه: علیّبنموسی در این فضا چه كار میتواند انجام بدهد - این فضای شدّت اختناقِ هارونی كه در روایت دارد كه میگفتند: وَ سَیفُ هارونَ تَقطُرُ دَما؛(۱) خون میچكد از شمشیر هارون - این جوان در این شرایط، در ادامهی جهاد امامان شیعه و در مسئولیّت عظیمی كه برعهدهاش است، میخواهد چه بكند؟ این اولِ امامت علیّبنموسیالرّضا (علیهالسّلام) است. بعد از این نوزده سال یا بیست سال كه پایان دوران امامت و شهادت علیّبنموسیالرّضا است، وقتی شما نگاه میكنید، میبینید كه همان تفكّر ولایت اهلبیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آنچنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا كرده كه دستگاه ظالم و دیكتاتور بنیعبّاس از مواجههی با آن عاجز است؛ این را علیّبنموسیالرّضا انجام داده.1392/06/26
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 8، ص 257؛ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 49، ص 115.
قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِی أَيَّامِ هَارُونَ إِنَّكَ قَدْ شَهَرْتَ نَفْسَكَ بِهَذَا الْأَمْرِ وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ أَبِيكَ وَ سَيْفُ هَارُونَ يُقَطِّرُ الدَّمَ فَقَالَ جَرَّأَنِی عَلَى هَذَا مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنْ أَخَذَ أَبُو جَهْلٍ مِنْ رَأْسِی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّی لَسْتُ بِنَبِيٍّ وَ أَنَا أَقُولُ لَكُمْ إِنْ أَخَذَ هَارُونُ مِنْ رَأْسِی شَعْرَةً فَاشْهَدُوا أَنِّی لَسْتُ بِإِمَامٍ. ترجمه: محمد بن سنان گويد به امام رضا (علیهالسلام) در دوران حكومت هارون گفتم راستى شما خود را به امامت شهره كردى و بجاى پدرت نشستى با اينكه از شمشير هارون خون ميچكد؟ (و اگر بداند كه شما پس از پدرت امام شيعيان هستى تو را خواهد كشت)؟ در پاسخ فرمود آنچه مرا بر اين كار دلير ساخته و جرأت داده است گفتار رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) در باره ابو جهل است كه فرمود:
اگر ابو جهل يك مو از سر من كم كرد همه بدانيد كه من پيغمبر نيستم و من هم براى شما مىگويم اگر هارون يك مو از سر من كم كرد همه گواه باشيد كه من امام نيستم.
مدارا کردن روحانیون در برخورد با جوانها من سفارش میکنم که کانونهای فرهنگی - هنری مساجد را فراموش نکنید؛ البته با همکاری بسیج. بد است که بین روحانی مسجد و بسیج مسجد، اختلاف به وجود بیاید. نه، با همکاری بسیج، این کانونهای فرهنگی - هنری مساجد را مؤثر کنید، برایش کار کنید. بنشینید فکر کنید، مطالعه کنید و سخنی که متناسب با نیاز آن جوانی است که آنجا حضور پیدا میکند، فراهم کنید. مطالعه کنید. کتابهائی وجود دارد که میشود از این کتابها استفاده کرد. کتابهائی هست؛ بروید بپرسید، تحقیق کنید از کسانی که اهلش هستند. خودتان را مجهز کنید، مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهای فرهنگی - هنری بروید و پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. فرمود: «و سنّة من نبیّه»، که ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛(1) مدارا کنید. ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشد؛ داشته باشد. بعضی از همینهائی که در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقای مهماننواز، هم بقیهی آقایان - الان در این تریبون از آنها تعریف کردید، خانمهائی بودند که در عرف معمولی به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهی به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است؛ نمیبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئی هستم / آیا تو چنان که مینمائی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.1391/07/19
راه جذب دلها، منتقل کردن سخن نیک اهل بیت (علیهم السلام) هدف حضور شما [طلاب خارجی] در اینجا [قم و جامعة المصطفی]، هدف سیاسی نیست؛ هدف علمی است، هدف تربیتی است؛ بسیار شفاف و روشن. علم همه جا خریدار دارد. سخن نیک و معرفت روشن همه جا خریدار دارد. امام علیبنموسیالرّضا (علیه الصّلاة و السّلام) به یکی از یاران خود فرمود: «رحم اللَّه عبدا احیا امرنا»؛ رحمت خدا بر آن کسی که امر ما را، مطلب ما را زنده کند. این راوی میگوید: «فقلت له کیف یحیی امرکم»؛ چه جوری میشود که امر شما، مطلب شما، موضوع مورد اهتمام شما زنده شود؟ «قال یتعلّم علومنا و یعلّمها النّاس»؛ علوم ما را فرا بگیرند، معارف اهلبیت را فرا بگیرند، آن را به مردم، به دلهای مشتاق، به ذهنهای جستجوگر منتقل کنند. «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا لاتّبعونا».(1) برای گسترش معارف اهلبیت هیچ لازم نیست شما به این در و آن در بزنید؛ هیچ نیازی ندارد به بداخلاقی کردن و متعرض این و آن شدن؛ همین اندازه کافی است که معارف اهلبیت را درست فرا بگیریم، آن را به دیگران منتقل کنیم. این معارف توحیدی، این معارف انسانشناسی، این معارف فراگیر نسبت به مسائل زندگی بشر، خود جذاب است، دلها را جذب میکند، آنها را دنبال راه ائمه به راه میاندازد. اینجا یک فرصت بزرگی است برای شما. از ملیتهای مختلف، از کشورهای مختلف در اینجا جمع شدهاید. هر یک از شما این فرصت را دارد که با برادران مسلمان خود و فرهنگهای بومی آنها در این محیط آشنا شود.1389/08/03
معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص 180 ؛ عيون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج 1، ص 307؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 30 .
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ يُحْيِی أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا. ترجمه: عبد السلام بن صالح هروى گوید كه از ابو الحسن الرضا عليه السلام شنيدم كه مىفرمايد: «رحمت خدا بر آن بندهاى كه قضيّه ما را زنده گردانَد!». گفتم : چگونه قضيّه شما را زنده مىكند؟ فرمود : «تعاليم ما را فرا مىگيرد و آنها را به مردم مىآموزد ؛ زيرا مردم اگر زيبايىهاى سخن ما را بدانند ، بىگمان، از ما پيروى مىكنند».
جریان عاطفی متکی به حقیقت ؛ عنصر اصلی در تشیع از اولِ تاریخ تشیع تا امروز، یک عنصر اصلی و اساسی در تشیع و جریان تشیع، همین جریان عاطفی است؛ البته عاطفهی متکی به منطق، عاطفهی متکی به حقیقت، نه عاطفهی پوچ. لذا شما در قرآن هم ملاحظه میکنید که اجر رسالت، محبت و مودت در قربی است؛ «قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فی القربی».(1) این خیلی نکتهی مهمی است که باید به آن توجه داشت. خدشهدار کردن این محبت به هر شکلی و به هر صورتی، خیانت به جریان عظیم محبت اهلبیت و پیروی اهلبیت است. این محبت را باید حفظ کنید. لذا شما میبینید در دوران ائمه (علیهمالسّلام) این همه محدثین، این همه شاگردان آگاه و فقهای بزرگ در خدمت امام صادق (علیهالسّلام)، امام باقر )علیهالسّلام) و ائمهی دیگر بودند، معارف را نقل کردند، احکام را نقل کردند، شرایع را نقل کردند، اخلاقیات را نقل کردند، شنیدند و نقل و ثبت کردند؛ اما در کنار همهی اینها، باز وقتی انسان درست نگاه میکند، میبیند نگاه به دعبل خزاعی است، نگاه به سید حمیری است، نگاه به کمیت بن زید اسدی است. در حالی که امثال زراره و محمدبنمسلم و بزرگانی از این قبیل در دستگاه ائمه (علیهمالسّلام) هستند، اما امام رضا (علیهالسّلام) دعبل را مینوازد؛(2) امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) سید حمیری را مورد توجه و محبت قرار میدهد؛(3) این به خاطر این است که آن جنبهی ارتباط عاطفی و محبتآمیز، در شعر شاعران، مدح مادحان و ذکر ذاکران، به نحو اتمّ و اوفی وجود دارد، اما در دیگر جاها وجود ندارد؛ یا اگر هست، ضعیف است؛ یا اینجوری بگوئیم، تأثیرگذاری آن ضعیف است. شعر، مدح، ذکر، این نقش را در تاریخ تشیع دارد.1389/03/13
1 )
سوره مبارکه الشورى آیه 23 ذٰلِكَ الَّذي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذينَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ ۗ قُل لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ ۗ وَمَن يَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فيها حُسنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ شَكورٌ ترجمه: این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند به آن نوید میدهد! بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [= اهل بیتم]؛ و هر کس کار نیکی انجام دهد، بر نیکیاش میافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.
2 )
رجالالكشی ، محمد بن عمر كشی ص 504
بلغنی أن دعبل بن علی وفد على أبی الحسن الرضا (ع) بخراسان فلما دخل عليه، قال له إنی قد قلت قصيدة و جعلتفی نفسی أن لا أنشدها أحدا أولى منك فقال هاتها فأنشده قصيدته التی يقول فيها أ لم تر أنی مذ ثلاثين حجة أروح و أغدو دائم الحسرات أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و أيديهم من فيئهم صفرات قال فلما فرغ من إنشادها قام أبو الحسن (ع) فدخل منزله، و بعث إليه بخرقة خز فيها ستمائة دينار، و قال للجارية قولی له يقول لك مولای استعن بهذه على سفرك و أعذرنا فقال له دعبل لا و الله ما هذا أردت و لا له خرجت، و لكن قولی له هب لی ثوبا من ثيابك فردها عليه أبو الحسن (ع) و قال له خذها و بعث إليه بجبة من ثيابه، فخرج دعبل حتى ورد قم، فنظروا إلى الجبة و أعطوه بها ألف دينار، فأبى عليهم، و قال لا و الله و لا خرقة منها بألف دينار، ثم خرج من قم فاتبعوه قد جمعوا و أخذوا الجبة، فرجع إلى قم و كلمهم فيها، فقالوا ليس إليها سبيل، و لكن إن شئت فهذه الألف دينار فقال نعم و خرقة منها، فأعطوه ألف دينار و خرقة منها. ترجمه: ابو عمرو كشى گويد: دعبل بن على خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيد در هنگامى كه آن جناب در خراسان بود، پس از اينكه در مجلس حضرت وارد شد عرض كرد: من قصيدهاى در باره شما سرودهام و با خود عهد كردهام كه او را نخست در محضر شما بخوانم. امام رضا عليه السلام فرمود: قصيده خود را بخوانيد. وى ابتداء اين دو بيت را قرائت كرد: الم تر أنى من ثلاثين حجة أروح و أغدوا دائم الحسرات أرى فيئهم فی غيرهم متقسما و ايديهم من فيئهم قصرات راوى گويد: پس از اينكه دعبل شعر خود را خواند حضرت رضا عليه السلام از مجلس برخاست و به اندرون رفت، و يك كيسه خز كه در آن ششصد دينار بود به يكى از كنيزكان خود داد و فرمود: اين كيسه را به دعبل بدهيد، و بگوئيد اين خرج سفر شما است و ما را معذور بداريد. وقتى كه كنيز كيسه را به دعبل داد گفت: به خداوند سوگند من اين قصيده را به خاطر پول نگفتهام، و براى پول گرفتن هم به اينجا نيامدهام، و ليكن از حضرت رضا بخواهيد يكى از جامههاى خود را به من بدهد. كنيز برگشت و گفت: مولايم ميفرمايند اين پيراهن مرا بگير و دينارها را هم بردار كه روزى بدردت خواهد خورد.
3 )
رجالالكشی ، محمد بن عمر كشی ص 288 ؛
« و روی أن أبا عبد الله (ع) لقی السيد بن محمد الحميری، فقال سمتك أمك سيدا و وفقت فی ذلك و أنت سيد الشعراء، ثم أنشد السيد فی ذلك. و لقد عجبت لقائل لی مرة علامة فهم من الفقهاء سماك قومك سيدا صدقوا به أنت الموفق سيد الشعراء ما أنت حين تخص آل محمد بالمدح منك و شاعر بسواء مدح الملوك ذوی الغنا لعطائهم و المدح منك لهم لغير عطاء فأبشر فإنك فائز فی حبهم لو قد وردت عليهم بجزاء ما تعدل الدنيا جميعا كلها من حوض أحمد شربة من ماء ترجمه: روايت شده كه حضرت صادق سيد بن محمّد حميرى را ملاقات كرد باو فرمود: مادرت ترا سيد ناميده و در اين راه توفيق يافتهاى تو واقعا سرور شاعرانى. سيد در همين زمينه سروده: و لقد عجبت لقائل لى مرة علامة فهم من الفقهاء سماك قومك سيدا صدقوا به انت الموفق سيد الشعراء ما انت حين تخص آل محمّد بالمدح منك و شاعر بسواء مدح الملوك ذوى الغنى لعطائهم و المدح منك لهم يغير عطاء فابشر فانك فائز فی حبهم لو قد وردت عليهم بجزاء ما يعدل الدنيا جميعا كلها من حوض احمد شربة من ماء
قدردانی و تشکر همه از دولت نهم «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق».(1) این وظیفهی بنده هم هست، وظیفهی همه هم هست. اگر چنانچه این خصوصیات [ اهل حرکت و اقدام و کار بودن دولت و منطبق بودن شعار و گفتمان کلی این دولت بر شعار و گفتمان امام وانقلاب و روحیهی مردمی و خاکی بودن این دولت ] را در مجموعهی دولت کنونی قدردانی نکنیم و تشکر نکنیم، طبعاً خدا را خوش نمیآید. خدای متعال دوست دارد که از کارهای خوب افراد تشکر بشود، قدردانی بشود و سپاسگزاری بشود. وظیفهی بنده هم این است که قدردانی کنم و به خاطر همین خصوصیات، از دولت حمایت کنم.1387/06/02
عيونأخبار الرضا(ع) ، شیخ صدوق ج 2 ص 24 ؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج 68 ص 44 ؛
من لم يشكر المنعم من المخلوقين لم يشكر الله عز و جل ترجمه: از محمود بن ابى البلاد مروى است كه گفت از حضرت رضا (ع) شنيدم كه فرمود كسى كه شكرگزارى ولينعمت خود از خلق خدا نكند شكرگزارى از خدا نكرده است.
لزوم آشنا نمودن مردم با زیبائیهای کلمات اهلبیت(علیهم السلام) رسالت مجمع اهلبیت این است: احساس اعتزاز و افتخار به هویت پیروی اهلبیت. ما افتخار میکنیم به اینکه این بزرگواران را شناختیم. ما خدا را شکر میکنیم که نسبت به مقامات اهلبیت پیغمبر (علیهم صلوات اللَّه) غافل نماندیم، خداوند ما را هدایت کرد و فهمیدیم، شناختیم. و احساس کنیم که باید این حقائق را در مقابل چشم مردم جهان قرار داد؛ همانطور که ائمه قرار میدادند؛ نه با تنگنظری، نه با ستیزهگری، نه با آمیختن مطالب خرافی و خزفها را با این گوهرها مخلوط کردن، که یکی از مسائل امروز ما این است. ما باید از مفاهیم دینی خرافهزدائی بکنیم. به طور کلی از جمله مفاهیمی که در حوزهی معرفت اهلبیت و معارف اهلبیت وجود دارد، این مسئله است، و این، کار علماست؛ کار برجستگان است؛ کار هر کسی نیست و این وظیفهی علما و متخصصان را سنگین میکند. همانطور که در روایات وارد شده است؛ «محاسن کلام اهلبیت را به دیگران معرفی کنید»، که - «فانّ النّاس لو علموا محاسن کلامنا» - (1) اگر مردم آن زیبائیها و درخشندگیهای کلمات اهلبیت را ببینند، به خودی خود دلها را متوجه آنها میکنند و مجذوب آنها میشوند؛ این امروز وظیفهی ماست.1386/05/28
معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص 180 ؛ عيون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج 1، ص 307؛ بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 2، ص 30.
رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ يُحْيِی أَمْرَكُمْ قَالَ يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا. ترجمه: عبد السلام بن صالح هروى گوید كه از ابو الحسن الرضا عليه السلام شنيدم كه مىفرمايد: «رحمت خدا بر آن بندهاى كه قضيّه ما را زنده گردانَد!». گفتم : چگونه قضيّه شما را زنده مىكند؟ فرمود : «تعاليم ما را فرا مىگيرد و آنها را به مردم مىآموزد ؛ زيرا مردم اگر زيبايىهاى سخن ما را بدانند ، بىگمان، از ما پيروى مىكنند».
اختلافافکنی بین شیعه و سنی عمدهترین راهِ شکستِ بیداری اسلامی چند راه برای شکست وارد آوردنِ به بیداری اسلام - که منشأ آن هم، برافراشته شدن پرچمِ جمهوری اسلامی در ایران است - در مقابل آنها [استکبار جهانی] باقی مانده است. یک راهِ عمدهی آنها همین مسئلهی شیعه و سنی است که بگویند جمهوری اسلامی ایران، جمهوری شیعه است و آن را در مقابل جامعهی بزرگ اهل تسنن قرار دهند؛ تعصبات و احساسات مذهبی را وارد میدان کنند. این، چیز بسیار خطرناک و مهمی است و دارند این کار را میکنند. دستهای سیاست بیکار نیستند. ما همهی همتمان باید این باشد که این خواست استکباری را خنثی کنیم. همه باید هشیار باشند؛ ملت ما، زبدگان ما، مبلغان ما، روحانیون پُرتلاش و خدوم ما، همه و همه توجه بکنند که حرکتی و اظهاری که به این نقشهی دشمن کمک بکند، از آنها نباید سر بزند. ما دیدیم در داخل جامعهی خودمان که کسانی از طرف دشمنان تحریک شدند - با نشانه، نه از روی حدس؛ حقیقتاً از طرف دشمنان تحریک شدند - تا به عنوان دفاع از تشیع، به عنوان زدنِ سنگِ تشیع به سینه، کارهایی بکنند و حرفهایی بزنند که طرف مقابل را، جامعهی اهل سنت را، آشفته کند؛ دلهای آنها را منقلب بکند. دشمن با این وسیله وارد میدان شد؛ پول خرج کرد. این را ما دیدیم، اطلاع داریم. جامعهی شیعه باید با متانت راه خودش را ادامه دهد. ما «الحمدللَّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین»(1) را رها نمیکنیم؛ ما تمسک به ولایت علیبنابیطالب (علیهالسّلام) - که نعمت بزرگ خداست - را محکم نگه میداریم؛ اما با کسی که به این حبل متین تمسک نکرده است، دعوا هم نمیکنیم. این وظیفهی جامعهی تشیع است. آنچه که دشمن میخواهد، این است که با هم اختلاف کنیم. وظیفهی جامعهی تسنن هم همینطور است. برادران اهل تسنن هم بدانند که نقشهی دشمن، ایجاد اختلاف است، ایجاد تعصب است، برادرکشی است؛ به کمتر از برادرکشی هم راضی نمیشوند.1385/10/18
اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ص 464؛
زاد المعاد - مفتاح الجنان، علامه مجلسی، ص 203.
«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ زُفَّتْ أَرْبَعَةُ أَيَّامٍ إِلَى اللَّهِ كَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قِيلَ مَا هَذِهِ الْأَيَّامُ قَالَ يَوْمُ الْأَضْحَى وَ يَوْمُ الْفِطْرِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْغَدِيرِ وَ إِنَّ يَوْمَ الْغَدِيرِ بَيْنَ الْأَضْحَى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَةِ كَالْقَمَرِ بَيْنَ الْكَوَاكِبِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی نَجَا فِيهِ إِبْرَاهِيمُ الْخَلِيلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُكْراً لِلَّهِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِی أَكْمَلَ اللَّهُ بِهِ الدِّينَ فِی إِقَامَةِ النَّبِيِّ ع عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَماً وَ أَبَانَ فَضِيلَتَهُ وَ وِصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ وَ إِنَّهُ لَيَوْمُ الْكَمَالِ وَ يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ (...)
وَ هُوَ يَوْمُ التَّهْنِيَةِ يُهَنِّی بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَإِذَا لَقِيَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ع وَ هُوَ يَوْمُ التَّبَسُّمِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ فَمَنْ تَبَسَّمَ فِی وَجْهِ أَخِيهِ يَوْمَ الْغَدِيرِ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالرَّحْمَةِ وَ قَضَى لَهُ أَلْفَ حَاجَةٍ وَ بَنَى لَهُ قَصْراً فِی الْجَنَّةِ مِنْ دُرَّةٍ بَيْضَاءَ وَ نَضَّرَ وَجْهَهُ وَ هُوَ يَوْمُ الزِّينَةِ فَمَنْ تَزَيَّنَ لِيَوْمِ الْغَدِيرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ كُلَّ خَطِيئَةٍ عَمِلَهَا صَغِيرَةً أَوْ كَبِيرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَائِكَةً يَكْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ إِلَى قَابِلِ مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْم ...» ترجمه: «امام رضا (ع) فرمود هنگامی كه روز قیامت می شود چهار روز به سوی خدا می روند چنانكه عروس به حجله خود می رود. گفته شد این روز ها كدامنند؟ گفت روز قربان و روز فطر و روز جمعه و روز غدیر، و براستی كه روز غدیر میان قربان و فطر و جمعه مانند ماه میان ستاره هاست و آن روزی است كه ابراهیم خلیل از آتش نجات پیدا كرد پس آن روز را به خاطر سپاس از خدا روزه گرفت و آن روزی است كه خداوند دین خود را بدان كامل كرد [زمانی كه]پیامبر (ص) علی را به عنوان امام مومنان و پیشوا انتصاب كرد و برتری و صفات نیكویش و سرپرستیش را نمایان كرد پس آن روز را روزه گرفت و همانا كه آن روز روز كمال و روز به خاك مالیده شدن بینی شیطان و روز قبولی اعمال شیعه است (...) آن، روز تبریك است گروهی از شما گروه دیگر را تبریك می گویند پس هنگامی مومن برادرش را دیدار كند می گوید سپاس مخصوص خدایی است كه ما را متمسك به ولایت امیر مومنان علی و امامان علیهم السلام قرار داد و آن، روز لبخند بر روی چهره های مردم با ایمان است پس كسی كه در روز غدیر بر روی برادرش لبخند زند خداوند روز قیامت با لطف و مهربانی به او می نگرد و هزار حاجت و نیاز او را برآورده می كند و از مروارید سفید كاخی در بهشت برای او خواهد ساخت و چهره اش را تازه و شاداب می كند و آن روز، روز عید است پس كسی كه برای روز غدیر زینت كند خداوند تمام گناهان صغیره و كبیره(كوچك و بزرگ) او را می بخشد و فرشتگان را می فرستد كه برای او نیكی ها بنویسند و مقامات او را بالا می برد تا جاییكه با آن روز(غدیر) برابری كند.»