اکنون ایرانى بزرگ و مقتدر داریم؛ کشورى که در یکى از حسّاسترین موقعیّتهاى جغرافیایى است. شما دنیاى اسلام را روى نقشهى جغرافیا نگاه کنید و ببینید وسطش کجاست. نقاط اساسى معمور عالم را روى نقشهى جغرافیا بنگرید و ببینید ایران در کجا قرار گرفته است. موقعیّت جغرافیایى و سوق الجیشى و موقعیّت جغرافیاىِ سیاسىِ ایران، موقعیتى ممتاز است. آن هم با این ملت بزرگ و استعدادهاى درخشان و سابقهى پرافتخار تاریخى و فرهنگ غنى و عمیق و افتخاراتى که در دوران انقلاب بهدست آمد و عزّتى که در هشت سالِ دفاع مقدّس، به برکت خون شهدا و تلاش رزمندگان و بسیجیان و نیروهاى حزب الله حاصل شد. بهویژه اینکه این کشور و این ملت، هماکنون زیر پرچم اسلام و قرآن رفته است.1374/07/22
لینک ثابت
امروز هم اگر شما بروید و تَهِ دلِ علماى بسیارى از کشورهاى اسلامى را بکاوید، خواهید دید که حاکمانشان را هم ظالم و هم ضدّ دین مىدانند. خوب؛ معلوم است: وقتى رئیس یک کشور، علناً شُرب خَمر مىکند، علناً محارم الهى را هتک مىکند، علناً حرم خودش را به خلاف دستور صریح قرآن، بىحجاب در معرض قرار مىدهد، بىدینى او براى اهل دین، آشکار مىشود. حالا دروغ و خیانت و ارتباط با کفّار و گناهان اینگونه را که به راحتّى قابل انکارند، نادیده مىگیریم. اینها گناهان آشکار را که حدّ شرعى دارند، علناً انجام مىدهند. با چنین اوضاعى، آیا ممکن است که علماىِ دینىِ آن کشور، نسبت به آن نظام و دستگاه، ذرّهاى احساس ایمان و اعتقاد کنند!؟ حتّى در آن کشورهایى هم که به ظاهر بعضى از احکام شرعى اجرا مىشود، همه مىدانند که سرانشان، رؤسایشان، پادشاهانشان و شاهزادههایشان، افرادى فاسدند هستند، که مرتکب محرّمات کثیره و کبیره مىشوند. با وجود این، باز با آن دستگاهها سازش مىکنند و از آنها حقوق و مستمّرى مىگیرند.1374/07/22
لینک ثابت
امروز در دنیاى اسلام، هرکس که نداى آزادى سرمىدهد و پرچم آزادگى بهدست مىگیرد البته آنهایى که سرشان به تنشان مىارزد دم از اسلام مىزند. این، از برکت انقلاب شما و قدرت و عزّت اسلام در این کشور است1374/07/22
لینک ثابت
در پیکرهى جامعه که هر قشر حکمِ عضوى از اعضا را دارد و وظیفهاى بر دوشش است، روحانیان دو وظیفه و شأن دارند: یک شأن، شأنِ مغز است و شأنِ دیگر، شأنِ زبان. شأن همهى متفکّران و فرزانگان و خردمندان و روشنفکران در یک جامعه، شأنِ مغز است. علماى دین هم، چنین شأنى دارند؛ یعنى باید بیندیشند و مردم را هدایت و راهنمایى کنند. اما علاوه براین، یک شأن دیگر هم براى علماى دین وجود دارد که همان شأنِ زبان است: «قوام الدّین باربعه: بعالم ناطقٍ مستعمل له.» چقدر در قرآن با عباراتى همچون «لتبین للنّاس»، «هذا بیانٌ للنّاس»، بر بیان و تبیین تکیه شده است! این، شأن علماى دین است که باید تبیین و بیان کنند.
خیال نشود که منظور فقط بیان و تبیین احکامى همچون حکم خمس و زکات است. لعنت خدا بر کسانى که کوشش کردند تا دین را از اساسىترین اصول آن، یعنى صحنههاى واقعى زندگى و صحنهى سیاست و حکومت جدا و مخصوص به همین کارهاى فردى کنند. البته نماز و روزه مهمّ است؛ اما عاملِ برپا داشتنِ همین نماز و روزه، حکومت است: «الذین ان مکناهم فىالارضِ، أقاموا الصّلوة و اتوا الزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛ و لله عاقبة الامور. » نماز و روزه را عالم دین به عهده بگیرد و حکومت را به عهدهى کسانى که شایستگى ندارند واگذار کند!؟ «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و التّبعوا الشّهوات.» روزگارى مدام این را ترویج مىکردند؛ اما اسلام به دست برترین شاگردانش، بر دهان آنان زد و حکومت اسلامى شکل گرفت.
اکنون نیز، عدّهاى همین را ترویج مىکنند. آنها مىگویند: «اسلام در گوشهى خانه و مسجد، به احکام دینى بپردازد و از دخالت در حکومت و سیاست بپرهیزد؛ مبادا مردم از اسلام بدشان بیاید.» عجب! منطقشان این است که اگر اسلام حکومت کند، از محبوبیت ساقط مىشود! پس معلوم مىشود اینها از پیغمبر، براى اسلام دلسوزترند.
پیغمبر آن روز که به مدینه آمد، بنا بود «عبدالله بن ابى بن سلول»، از طرف «اوس» و «خزرج»، پادشاه شود. پیغمبر او را کنار زد و حکومت را به دست گرفت. خوب؛ پیغمبر مىتوانست خیلى محترمانه، این کار را نکند و رضایت دهد به اینکه خانهاى در آنجا برایش بسازند و پیشنماز هم بشود. حکومت را هم «عبد الله ابن ابى» بهدست گیرد! پس چرا اینگونه نکرد؟ خوب؛ معلوم است! شأن تبیین و بیان که به عهدهى علماست، نمىگذارد؛ تبیین و بیانى که موضوع گستردهاى دارد و سخن دربارهى آن بسیار است.
از اینرو، امروز هم - همینطور که شاهدید - امام جمعه، در خطبههاى نماز جمعه، هم از دین مىگوید و هم از حکومت. از سیاست مىگوید، از مسائل جهانى مىگوید، از بازسازى مىگوید، از گندم کارى مىگوید، از اخلاق مىگوید، از دنیا مىگوید و از آخرت هم مىگوید. این، درست است. اینگونه باید باشد! روحانیان، باید با استفاده از زبان بیان و تبیین، مردم را ارشاد کنند.1374/07/22
لینک ثابت
شأن علماى دین است که باید تبیین و بیان کنند1374/07/22
لینک ثابت
روحانیان، باید با استفاده از زبان بیان و تبیین، مردم را ارشاد کنند1374/07/22
لینک ثابت
تقوا و حالت پرهیز از گناه و خداترسى و مراقبت از نفس، باید در بین مردم عمومیت پیدا کند.1374/07/22
لینک ثابت
روحانیان، باید با بیان و تبیین، مردم را ارشاد کنند
در پیکرهى جامعه که هر قشر حکمِ عضوى از اعضا را دارد و وظیفهاى بر دوشش است، روحانیان دو وظیفه و شأن دارند: یک شأن، شأنِ مغز است و شأنِ دیگر، شأنِ زبان. شأن همهى متفکّران و فرزانگان و خردمندان و روشنفکران در یک جامعه، شأنِ مغز است. علماى دین هم، چنین شأنى دارند؛ یعنى باید بیندیشند و مردم را هدایت و راهنمایى کنند. اما علاوه براین، یک شأن دیگر هم براى علماى دین وجود دارد که همان شأنِ زبان است: «قوام الدّین باربعه: بعالم ناطقٍ مستعمل له.»(1) چقدر در قرآن با عباراتى همچون «لتبین للنّاس»، «هذا بیانٌ للنّاس»، بر بیان و تبیین تکیه شده است! این، شأن علماى دین است که باید تبیین و بیان کنند.
خیال نشود که منظور فقط بیان و تبیین احکامى همچون حکم خمس و زکات است. لعنت خدا بر کسانى که کوشش کردند تا دین را از اساسىترین اصول آن، یعنى صحنههاى واقعى زندگى و صحنهى سیاست و حکومت جدا و مخصوص به همین کارهاى فردى کنند. البته نماز و روزه مهمّ است؛ اما عاملِ برپا داشتنِ همین نماز و روزه، حکومت است: «الذین ان مکناهم فىالارضِ، أقاموا الصّلوة و اتوا الزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛ و لله عاقبة الامور. (2)» نماز و روزه را عالم دین به عهده بگیرد و حکومت را به عهدهى کسانى که شایستگى ندارند واگذار کند!؟ «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و التّبعوا الشّهوات. (3)» روزگارى مدام این را ترویج مىکردند؛ اما اسلام به دست برترین شاگردانش، بر دهان آنان زد و حکومت اسلامى شکل گرفت.
اکنون نیز، عدّهاى همین را ترویج مىکنند. آنها مىگویند: «اسلام در گوشهى خانه و مسجد، به احکام دینى بپردازد و از دخالت در حکومت و سیاست بپرهیزد؛ مبادا مردم از اسلام بدشان بیاید.» عجب! منطقشان این است که اگر اسلام حکومت کند، از محبوبیت ساقط مىشود! پس معلوم مىشود اینها از پیغمبر، براى اسلام دلسوزترند.
پیغمبر آن روز که به مدینه آمد، بنا بود «عبدالله بن ابى بن سلول»، از طرف «اوس» و «خزرج»، پادشاه شود. پیغمبر او را کنار زد و حکومت را به دست گرفت. خوب؛ پیغمبر مىتوانست خیلى محترمانه، این کار را نکند و رضایت دهد به اینکه خانهاى در آنجا برایش بسازند و پیشنماز هم بشود. حکومت را هم «عبد الله ابن ابى» بهدست گیرد! پس چرا اینگونه نکرد؟ خوب؛ معلوم است! شأن تبیین و بیان که به عهدهى علماست، نمىگذارد؛ تبیین و بیانى که موضوع گستردهاى دارد و سخن دربارهى آن بسیار است.
از اینرو، امروز هم - همینطور که شاهدید - امام جمعه، در خطبههاى نماز جمعه، هم از دین مىگوید و هم از حکومت. از سیاست مىگوید، از مسائل جهانى مىگوید، از بازسازى مىگوید، از گندم کارى مىگوید، از اخلاق مىگوید، از دنیا مىگوید و از آخرت هم مىگوید. این، درست است. اینگونه باید باشد! روحانیان، باید با استفاده از زبان بیان و تبیین، مردم را ارشاد کنند.
عشّاق را به تیغ زبانْ گرم مىکنیم
چون شمع، تازیانهى پروانهایم ما
این، شأنِ روحانیت است.1374/07/22
1 )
الخصال، ج1، ص: 197؛
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج1، ص: 6؛
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج2، ص: 67
عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قِوَامُ الدِّينِ بِأَرْبَعَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَهُ وَ بِغَنِيٍّ لَا يَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَى أَهْلِ دِينِ اللَّهِ وَ بِفَقِيرٍ لَا يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَ بِجَاهِلٍ لَا يَتَكَبَّرُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ فَإِذَا كَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَالِهِ وَ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَ اسْتَكْبَرَ الْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ رَجَعَتِ الدُّنْيَا إِلَى وَرَائِهَا الْقَهْقَرَى فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ الْمَسَاجِدِ وَ أَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَةٍ قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ الْعَيْشُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَقَالَ خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِيَّةِ يَعْنِي فِي الظَّاهِرِ وَ خَالِفُوهُمْ فِي الْبَاطِنِ لِلْمَرْءِ مَا اكْتَسَبَ وَ هُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَ انْتَظِرُوا مَعَ ذَلِكَ الْفَرَجَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
ترجمه:
امیرالمومنین علیه السلام فرمود قوام دين بچهار كس است،دانشمند سخنورى كه بعلم خود عمل كند،ثروتمندى كه ما زاد دارائى خود را از اهل دين دريغ نكند،فقيرى كه آخرتش را بدنيا نفروشد،نادانى كه از تحصيل علم تكبر نورزد،چون عالم علم خود را كتمان كند و ثروتمند بخل ورزد و فقير آخرتش را بدنيا بفروشد و نادان از طلب علم تكبر كند،دنيا پس پس بعقب برگردد در اين حال بسيارى مساجد و كثرت افرادى كه در آنها رفت و آمد كنند شما را نفريبد، عرض شد يا على در اين دوره چگونه بايد زندگى كرد،فرمود در ظاهر با مردم معاشرت كنيد و در باطن از آنها كنار باشيد،براى مرد همانيست كه كند و با هر كس دوست دارد محشور شود با اين حال نااميد نباشيد و منتظر گشايش و فرج از جانب خدا باشيد.
2 )
سوره مبارکه الحج آیه 41
الَّذينَ إِن مَكَّنّاهُم فِي الأَرضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمورِ
ترجمه:
همان کسانی که هر گاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا میدارند، و زکات میدهند، و امر به معروف و نهی از منکر میکنند، و پایان همه کارها از آن خداست!
3 )
سوره مبارکه مريم آیه 59
فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ ۖ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيًّا
ترجمه:
امّا پس از آنان، فرزندان ناشایستهای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروی نمودند؛ و بزودی (مجازات) گمراهی خود را خواهند دید!
لینک ثابت
تهذیب اخلاق را باید از خودمان شروع کنیم
موضوع حسّاسِ دومى، مسألهى تهذیب اخلاق است که ابتدا باید آن را دربارهى خود، اِعمال کنیم؛ زیرا بنا بر کلام امیرالمؤمنین علیهالصّلاةُوالسّلام: «من نصب نفسه للناس اماماً فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره.»(1) بسیار واضح است که ابتدا از خودمان باید شروع کنیم. باید مراقب باشیم. باید خودمان را حفظ و لغزشهایمان را کم کنیم و در این راه، از خداى متعال کمک بگیریم.
خداوند عاصم است. از او قوّت و عصمت و پرهیز از نواهى را بخواهید. مطمئنّاً خدا هم کمک مىکند. وقتى ما خودمان مراقب خودمان باشیم، خدا هم مراقب ما خواهد بود و به بیانِ ما، اثر خواهد داد و دلهاى ما را گرم خواهد کرد.1374/07/22
1 )
قصار 73 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ .
ترجمه:
و آن حضرت فرمود: آن كه خود را در مرتبه پيشوايى قرار مىدهد بايد پيش از مؤدب نمودن مردم به مؤدب نمودن خود اقدام كند، و پيش از آنكه ديگران را به گفتار ادب نمايد، بايد به كردارش مؤدب به آداب كند،
و آن كه خود را بياموزد و ادب نمايد به تعظيم سزاوارتر است از كسى كه فقط ديگران را بياموزد و تأديب كند
لینک ثابت
شأن همهى متفکّران و فرزانگان و خردمندان و روشنفکران در یک جامعه، شأنِ مغز است. علماى دین هم، چنین شأنى دارند؛ یعنى باید بیندیشند و مردم را هدایت و راهنمایى کنند. اما علاوه براین، یک شأن دیگر هم براى علماى دین وجود دارد که همان شأنِ زبان است: «قوام الدّین باربعه: بعالم ناطقٍ مستعمل له.» چقدر در قرآن با عباراتى همچون «لتبین للنّاس»، «هذا بیانٌ للنّاس»، بر بیان و تبیین تکیه شده است! این، شأن علماى دین است که باید تبیین و بیان کنند.
خیال نشود که منظور فقط بیان و تبیین احکامى همچون حکم خمس و زکات است. لعنت خدا بر کسانى که کوشش کردند تا دین را از اساسىترین اصول آن، یعنى صحنههاى واقعى زندگى و صحنهى سیاست و حکومت جدا و مخصوص به همین کارهاى فردى کنند. البته نماز و روزه مهمّ است؛ اما عاملِ برپا داشتنِ همین نماز و روزه، حکومت است: «الذین ان مکناهم فىالارضِ، أقاموا الصّلوة و اتوا الزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛ و لله عاقبة الامور.» نماز و روزه را عالم دین به عهده بگیرد و حکومت را به عهدهى کسانى که شایستگى ندارند واگذار کند!؟ «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و التّبعوا الشّهوات. » روزگارى مدام این را ترویج مىکردند؛ اما اسلام به دست برترین شاگردانش، بر دهان آنان زد و حکومت اسلامى شکل گرفت.
اکنون نیز، عدّهاى همین را ترویج مىکنند. آنها مىگویند: «اسلام در گوشهى خانه و مسجد، به احکام دینى بپردازد و از دخالت در حکومت و سیاست بپرهیزد؛ مبادا مردم از اسلام بدشان بیاید.» عجب! منطقشان این است که اگر اسلام حکومت کند، از محبوبیت ساقط مىشود! پس معلوم مىشود اینها از پیغمبر، براى اسلام دلسوزترند.
پیغمبر آن روز که به مدینه آمد، بنا بود «عبدالله بن ابى بن سلول»، از طرف «اوس» و «خزرج»، پادشاه شود. پیغمبر او را کنار زد و حکومت را به دست گرفت. خوب؛ پیغمبر مىتوانست خیلى محترمانه، این کار را نکند و رضایت دهد به اینکه خانهاى در آنجا برایش بسازند و پیشنماز هم بشود. حکومت را هم «عبد الله ابن ابى» بهدست گیرد! پس چرا اینگونه نکرد؟ خوب؛ معلوم است! شأن تبیین و بیان که به عهدهى علماست، نمىگذارد؛ تبیین و بیانى که موضوع گستردهاى دارد و سخن دربارهى آن بسیار است.
از اینرو، امروز هم - همینطور که شاهدید - امام جمعه، در خطبههاى نماز جمعه، هم از دین مىگوید و هم از حکومت. از سیاست مىگوید، از مسائل جهانى مىگوید، از بازسازى مىگوید، از گندم کارى مىگوید، از اخلاق مىگوید، از دنیا مىگوید و از آخرت هم مىگوید. این، درست است. اینگونه باید باشد! روحانیان، باید با استفاده از زبان بیان و تبیین، مردم را ارشاد کنند.1374/07/22
لینک ثابت
وقتى رئیس یک کشور، علناً شُرب خَمر مىکند، علناً محارم الهى را هتک مىکند، علناً حرم خودش را به خلاف دستور صریح قرآن، بىحجاب در معرض قرار مىدهد، بىدینى او براى اهل دین، آشکار مىشود. حالا دروغ و خیانت و ارتباط با کفّار و گناهان اینگونه را که به راحتّى قابل انکارند، نادیده مىگیریم. اینها گناهان آشکار را که حدّ شرعى دارند، علناً انجام مىدهند. با چنین اوضاعى، آیا ممکن است که علماىِ دینىِ آن کشور، نسبت به آن نظام و دستگاه، ذرّهاى احساس ایمان و اعتقاد کنند!؟ حتّى در آن کشورهایى هم که به ظاهر بعضى از احکام شرعى اجرا مىشود، همه مىدانند که سرانشان، رؤسایشان، پادشاهانشان و شاهزادههایشان، افرادى فاسدند هستند، که مرتکب محرّمات کثیره و کبیره مىشوند. با وجود این، باز با آن دستگاهها سازش مىکنند و از آنها حقوق و مستمّرى مىگیرند.1374/07/22
لینک ثابت
در پیکرهى جامعه که هر قشر حکمِ عضوى از اعضا را دارد و وظیفهاى بر دوشش است، روحانیان دو وظیفه و شأن دارند: یک شأن، شأنِ مغز است و شأنِ دیگر، شأنِ زبان. شأن همهى متفکّران و فرزانگان و خردمندان و روشنفکران در یک جامعه، شأنِ مغز است. علماى دین هم، چنین شأنى دارند؛ یعنى باید بیندیشند و مردم را هدایت و راهنمایى کنند. اما علاوه براین، یک شأن دیگر هم براى علماى دین وجود دارد که همان شأنِ زبان است: «قوام الدّین باربعه: بعالم ناطقٍ مستعمل له.» چقدر در قرآن با عباراتى همچون «لتبین للنّاس»، «هذا بیانٌ للنّاس»، بر بیان و تبیین تکیه شده است! این، شأن علماى دین است که باید تبیین و بیان کنند. خیال نشود که منظور فقط بیان و تبیین احکامى همچون حکم خمس و زکات است. لعنت خدا بر کسانى که کوشش کردند تا دین را از اساسىترین اصول آن، یعنى صحنههاى واقعى زندگى و صحنهى سیاست و حکومت جدا و مخصوص به همین کارهاى فردى کنند. البته نماز و روزه مهمّ است؛ اما عاملِ برپا داشتنِ همین نماز و روزه، حکومت است: «الذین ان مکناهم فىالارضِ، أقاموا الصّلوة و اتوا الزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر؛ و لله عاقبة الامور. » نماز و روزه را عالم دین به عهده بگیرد و حکومت را به عهدهى کسانى که شایستگى ندارند واگذار کند!؟ «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و التّبعوا الشّهوات. » روزگارى مدام این را ترویج مىکردند.... اکنون نیز، عدّهاى همین را ترویج مىکنند. آنها مىگویند: «اسلام در گوشهى خانه و مسجد، به احکام دینى بپردازد و از دخالت در حکومت و سیاست بپرهیزد؛ مبادا مردم از اسلام بدشان بیاید.» عجب! منطقشان این است که اگر اسلام حکومت کند، از محبوبیت ساقط مىشود! پس معلوم مىشود اینها از پیغمبر، براى اسلام دلسوزترند. پیغمبر آن روز که به مدینه آمد، بنا بود «عبدالله بن ابى بن سلول»، از طرف «اوس» و «خزرج»، پادشاه شود. پیغمبر او را کنار زد و حکومت را به دست گرفت. خوب؛ پیغمبر مىتوانست خیلى محترمانه، این کار را نکند و رضایت دهد به اینکه خانهاى در آنجا برایش بسازند و پیشنماز هم بشود. حکومت را هم «عبد الله ابن ابى» بهدست گیرد! پس چرا اینگونه نکرد؟ خوب؛ معلوم است! شأن تبیین و بیان که به عهدهى علماست، نمىگذارد؛ تبیین و بیانى که موضوع گستردهاى دارد و سخن دربارهى آن بسیار است.از اینرو، امروز هم - همینطور که شاهدید - امام جمعه، در خطبههاى نماز جمعه، هم از دین مىگوید و هم از حکومت. از سیاست مىگوید، از مسائل جهانى مىگوید، از بازسازى مىگوید، از گندم کارى مىگوید، از اخلاق مىگوید، از دنیا مىگوید و از آخرت هم مىگوید. این، درست است. اینگونه باید باشد! روحانیان، باید با استفاده از زبان بیان و تبیین، مردم را ارشاد کنند.
عشّاق را به تیغ زبانْ گرم مىکنیم
چون شمع، تازیانهى پروانهایم ما
این، شأنِ روحانیت است.1374/07/22
لینک ثابت
در ایران، زمانى که مبارزات شروع شده بود، روحانیان هیچ ارتباطى با حکومت فاسد نداشتند. اگر یک روحانى، کمترین ارتباطى با چنین دستگاههایى پیدا مىکرد، در هر مرتبهاى از علم و معرفتِ دینى بود، از چشم مردم ساقط مىشد. قطعاً یادتان هست دیگر! قبل از انقلاب و مبارزات هم، روحانیانِ واقعى اینگونه بودند. اما مبارزات که شروع شد، مسأله حادتر و نقش روحانیان مؤثّرتر شد. روحانیان جلو افتادند و ابتکار عمل را در دست گرفتند. از اینرو اگر بخواهیم زحمات طلبههاى سالهاى هزار و سیصد و چهل و یک تا هزار و سیصد و پنجاه و هفت را با هر گروهِ مبارز و فعّالِ سیاسىِ دیگر مقایسه کنیم، صددرصد اشتباه کردهایم. آنها بدون اینکه ذرّهاى از ناحیهى حکومت، درآمدى داشته باشند و خیرى عایدشان شود، و در حالىکه کتک مىخوردند و تهدید و محروم مىشدند، مشکلات را تحمّل مىکردند و سرما و گرما را نمىفهمیدند و پیام مبارزه و نهضت را تا اعماق این کشور مىرساندند. چنین کارى فقط از طلبهها و روحانیون ساخته بود. هیچ تشکیلات حزبى، نه توانش را داشت و نه ارادهاش را. مىگویید «نه»، تلاشهاى بىفایدهى احزاب مخفى را در دوران مبارزات ببینید. آنها به هیچوجه نمىتوانستند مانند روحانیان با مردم ارتباط داشته باشند؛ در حالىکه طلبه واردِ ده مىشد و بدون کوچکترین مشکلى با پیرمرد، پیرزن، جوان، کاسب، کشاورز و کارگر ارتباط برقرار مىکرد و پیامش را به آنها مىرساند. کدام حزب و تشکیلات مخفى به این راحتى مىتوانست با مردم ارتباط برقرار کند و پیامش را به آنها برساند!؟1374/07/22
لینک ثابت
اوّل اینکه باید معرفت علوم دینى، در بین روحانیان گسترش و عمق پیدا کند. یعنى طلّاب و فضلاى جوان، با جدّیت تمام در کسبِ علمِ دین بکوشند. امروز روزى نیست که ما بتوانیم بدون تکیه به مهارتهاى فنّى خودمان و همان چیزهایى که بلدیم و تخصص ماست، وظایف مهم و کلیدى را انجام دهیم. به تعبیر معروف عامیانه: «بىمایه فطیر است.» همین باعث شده است که وظیفهاى بر دوش همهى ما باشد و آن اینکه، هرکس در هر جا که هست، یک قدم به جلو بردارد. بعضى از طریق تحقیق علمى و تأمّل در این باره، بعضى از طریق کار کردن روى قرآن یا احادیث و یا آثار برجستهى دینى، و بعضى هم به طرق دیگر. من به جمعى از روحانیان عرض مىکردم که اگر کسى ده اثر از آثار شهید مطهّرى را انتخاب کند و با دقت از اوّل تا آخر بخواند و در آنها تأمّل و تعمّق کند، درمىیابد که اینها مجموعهى با ارزشى از دانشِ دین است. دانش دین، صرفاً فلان کتاب فقهى نیست که مثلاً یک بارِ دیگر آن را بگیریم و بخوانیم تا به دانشمان بیفزاییم؛ نه.1374/07/22
لینک ثابت
[روحانیون] در ترویج دین، از حوادث و عوارض جهان و اقتضاى زمان و مکان و شخصیت افراد، غافل نباشیم. درست است که سخن و بیان کلّىِ دینْ یکى است؛ اما طرز بیان و حتّى شیوهى تنظیم و تدوین آن، به اقتضاى شرایط و شخصیت مخاطبان و مستمعان، متفاوت است. مثلاً وقتى یک ریاضیدان مىخواهد یک مسألهى ریاضى را براى یک دانشآموز کلاس چهارم ابتدایى حل کند، شیوهاى را برمىگزیند که متناسب با سطح آن دانشآموز باشد. اگر بخواهد همان را براى یک محصّل عالى ریاضى حل کند، از راههاى عمیقتر و شیوههاى آموزشى دقیقترى وارد مىشود؛ و همینطور این سلسله ادامه مىیابد. از اینرو، شما روحانیان هم، باید اینگونه عمل کنید. مثلاً وقتى مىخواهید استدلال توحید را براى یک عامى بیان کنید، متناسب با خودش بیان کنید و وقتى هم سروکارتان با یک استاد فلسفه یا دینشناسىِ فلان دانشگاه معروف دنیاست، همان مفهوم و معنا را در قالب دیگرى و با تدوین و بیانى مختلف عرضه کنید.دنیاى امروز با دنیاى دیروز فرق کرده است. دنیاى امروز، دنیایى است که در آن معارف عجیب و غریب بشرى وجود دارد. ممکن است در این روزگار هم عدّهى کثیرى به همان کم علمى و کم سوادى عامیهاى مثلاً پنجاه سال قبل باشند - لا میّز فى الاعدام من حیث العدم - لکن مخاطبان شما فقط اینها که نیستند؛ دانشمندان و متفکّران هم هستند. شما باید پیام دین را با مبنایى خردمندانه و محکم و به بهترین وجهِ آن تنظیم و براى آنها مطرح کنید. لازمهى این، آن است که دنیا را به خوبى بشناسید و از پیشرفتهاى آن مطّلع باشید و شبهات و اشکالاتى را که بر ما و دین ما وارد مىکنند، بدانید؛ زیرا امروز براى مقابله با دین، دیگر «شبههى ابن کمونه» و یا «شبههى اعادهى معدوم» را مطرح نمىکنند. امروز شبهات دیگرى وجود دارد؛ شبهاتى که روحانیان باید آنها را بشناسند و بدانند. بنده به جمعى از فضلاى قم عرض کردم «به جاى اینکه شما منتظر باشید تا مثلاً فردى به فلان دانشگاه اروپایى برود و از فلان استاد دو کلمه راجع به مسائل دین بشنود و سپس ترجمهى آن را به عنوان اعتراضى علیه دین در خانهى شما مطرح کند، از آنها پیشى بگیرید و ابتدا خودتان بروید و آن معارف را بیاموزید. آنچه را از آن، که درست است، براى تحکیم استدلالتان استفاده کنید و آنچه را که غلط است، آشکار و پس از آن اصلاح نمایید تا ذهنهاى جوانان ما در برابر شبههافکنیها واکسینه شود. 1374/07/22
لینک ثابت
وحانیان محترمِ ساکن شهرستانها وظیفه دارند که مردم را نسبت به وظایف روز و تکالیف لحظه، آشنا کنند. هر لحظه تکلیفى دارد که اگر آن تکلیف انجام نشد، فرصتْ فوت مىشود. لحظهى بعد هم تکلیف خاصّ خودش را دارد. بنده، زمانى - در سالهاى پیش از انقلاب - براى جوانانى که با آنها صحبت مىکردم، به مناسبت وظایف آن روز، مثالى زدم که امروز هم صادق است. به آنها گفتم: «مثالِ از دست ندادن لحظهها در انجام وظایف، دقیقاً مانند استفادهى لحظهاى از وقت، در ایجاد یک شىءِ تولیدى است.» در خطوط تولید، از مرحلهى اوّلِ تولید تا زمانىکه تولید به مرحلهى نهایى برسد، هرکس وظیفهاى دارد که کوتاهى در آن، موجب ناقص ماندن شىءِ تولیدى خواهد شد. مثلاً ابزارهایى که قرار است تولید شوند، روى تسمهى در حال گردش، از جلو کارگران متعدّدى مىگذرند. هر کارگر، متناسب با تخصّصش، وظیفهاى در قبال آن دارد: یکى به آن چکّش مىزند، یکى فلان پیچِ آن را مىچرخاند، یکى دانهى مهرهاى بر فلان قسمت آن مىگذارد و یکى هم قطعهى دیگرى را به آن جوش مىکند. حال، در این سلسله، اگر ابزار از جلوِ کارگرى رد شود و او وظیفه و تکلیف لحظهاى خود را انجام ندهد، آیا شىءِ تولیدى کامل است؟ مسلّماً نه! امروز هم همینطور است. مردم در هر لحظه از لحظههاى این تاریخِ پرحادثه و پرماجرا و پرشتاب، تکلیفى دارند. یک روز تکلیفْ «جنگ» بود و سنگر کندن و به جبهه رفتن. روز دیگر، تکلیف، رفتن به دانشگاه بود و باز روز دیگر (مثلاً در اوایل انقلاب) تکلیف، تعطیل کردن دانشگاه بود. امام دستور دادند «دانشگاه تعطیل شود» و باز فرمودند، دانشگاه بازگشایى شد. هر یک از اینها، در زمان خود، تکلیف بود و اگر کسى خلاف آنها را انجام مىداد، در واقع، خلاف تکلیف انجام داده بود. در چنین شرایطى، چه کسى باید تکلیف را به مردم بگوید؟1374/07/22
لینک ثابت