تبادل فرهنگی, تهاجم فرهنگی
من یک وقت گفتم که فرق تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی چیست. تهاجم فرهنگی، یک امر منفی است؛ اما تبادل فرهنگی، یک امر مثبت است. یک وقت هست که یک انسان برای اینکه کمبودی را در بدن خودش برطرف کند، میگردد و غذا و داروی مناسب را - آن چیزی که به دردش میخورد - از هر جایی که گیرش آمد، پیدا میکند و با میل خود آن را داخل کالبدش میریزد. یک وقت هم هست که نه، ما انتخاب نمیکنیم؛ دست و پای ما را میگیرند، یا بیهوشمان میکنند، یا مستمان میکنند و چیزی را که خودشان میخواهند - نه آن چیزی که ما لازم داریم - در بدن ما تزریق میکنند. آیا اینها با هم فرق ندارد؟! من میگویم ملت ایران نباید خودش را لخت بیندازد تا دشمن با مدرنترین شیوهها، آنچه را که خودش میخواهد، از تفالههای دست دوم فرهنگش به جسم ملت ایران تزریق کند.1380/02/12
لینک ثابت
ما میتوانیم چنان روزی را - نه در زمان طولانی دستنیافتنی، بلکه در همین آیندهی نزدیک - برای خودمان تصویر کنیم و امیدوار باشیم. چرا نتوانیم؟ جوان این مملکت در دهههای پنجاه و شصت معجزه آفرید؛ جوان این مملکت کاری کرد که تا آن روز هیچ ملتی نتوانسته بود چنین کاری بکند؛ جوان این مملکت با تن و جسم خود به خیابانهای این کشور آمد - در همین شهر رشت شما، در شهرهای دیگر استان، در شهرهای دیگر کشور - و چنان این حضور را با همین جسم خود برجسته کرد که آن نظام تا دندان مسلح متکی به پشتیبانی همهی سیاستهای استعماری دنیا، دید دیگر جای نفس کشیدن ندارد؛ لذا مجبور شد فرار کند و برود. این تجربه، بعد از ما تکرار شد؛ قبل از ما هیچ جای دیگر نبود. انقلابهایی که در جاهای دیگر رخ میداد، نتیجهی کارهای چریکی و پارتیزانی و پرتاب ترقه و شلیک گلوله بود؛ اما این تجربه، تجربهی ملت ایران بود که به وسیلهی جوانان ایجاد شد.1380/02/12
لینک ثابت
لزوم اهتمام مسئولین استان گیلان برای حل مشکلات آن
الگوی جوان لبنانی چه کسی است؟ حزباللَّه لبنان از کجا جوشید؟ او روی کدام سرزمین رویید؟ الگوی او شمایید. او همین شعارهای شما را میدهد؛ همین کارهای شما را میکند؛ همان پیشانیبند شما را به پیشانیاش میبندد؛ مثل رژهی نظامی بسیج، رژه میرود. بنابراین الگوی آن جوان، سرداران و رزمندگان شهیدی هستند که در خود گیلان امثال آنها را کم نداریم. آنها فداکاری و برای خدا حرف زدن و برای خدا کارکردن را از اینها یاد گرفتند. شهید املاکیِ شما - جانشین فرمانده لشکر گیلان - وقتی در میدان جنگ در معرض بمباران شیمیایی بود و بسیجیِ بغل دستش ماسک نداشت؛ او ماسک خودش را برداشت و به صورت بسیجیِ همراهش بست! قهرمان یعنی این. البته هر دو شهید شدند؛ اما این قهرمانی ماند؛ اینها که از بین نمیرود؛ «و لا تحسبنّ الّذین قتلوا فی سبیل اللَّه امواتا بل احیاء»؛(1) اینها زندهاند؛ هم پیش خدا زندهاند، هم در دل ما و در فضای زندگی و ذهنیّت ما زندهاند.1380/02/12
1 )
سوره مبارکه آل عمران آیه 169
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ
ترجمه:
(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
لینک ثابت
حرف من به مدیران، برنامهریزان و مسئولان کشور این است: این جمعیت عظیم جوان در کشور را یک رودخانهی موّاج و پُرفیض بدانید. این رودخانه به طور مستمر جریان دارد و سالها بعد از این هم جریان خواهد داشت. دوگونه میتوان با این رودخانه برخورد کرد: یک برخورد این است که شما بنشینید عاقلانه، خردمندانه و با شیوهی علمی، اوّلًا اهمیت این رودخانه را بشناسید؛ ثانیاً نقاط و مراکزی را که به آب این رودخانه احتیاج دارند، شناسایی کنید؛ ثالثاً برنامهریزی و کانالکشی کنید و آب را به آنجایی که نیاز است، هدایت نمایید؛ آنگاه هزاران مزرعه و باغستان از این نعمتِ بیدریغ الهی سرسبز، و هر نقطهی ویرانی آباد خواهد شد. شما میتوانید این رودخانهی موّاج را به پشت سدهای انرژیساز هدایت کنید و یک منبع عظیم انرژی به وجود آورید و کلّ کشور را به فعالیّت و تلاش وادارید. اگر با این موضوع، اینگونه برخورد کنید، آنگاه این پدیده، یک پدیدهی پُربرکت، بینظیر و استثنایی میشود که اگر یکیک مردم ایران هر روز صد بار خدا را بهخاطر آن شکر کنند، شکرِ لازم و شایسته را ادا نکردهاند. مشخّصهی این نوع برخورد، برنامهریزی کردن، هدایت کردن، راه را باز کردن، نقطهی نیاز را مشخص کردن و این متاع گرانبها و این هدیهی الهی را درست در نقطهی نیاز قرار دادن است؛ که نتیجهی آن، سرسبزی، خرّمی، آبادانی، نشاط و برکت خواهد بود. برخورد دیگر این است که این رودخانهی فیّاضِ موّاج را به حال خود رها کنید؛ روی آن فکر نکنید؛ برای آن برنامهریزی نکنید و قدر آن را ندانید. نتیجه چه میشود؟ نه تنها مزارعی خشک خواهد شد و باغستانهایی از بین خواهد رفت، بلکه خود این آب هم هدر خواهد رفت. در بهترین شکل، آب این رودخانه وارد آبهای شور خواهد شد و هرز خواهد رفت. شکل دیگرش این است که به باتلاق و مرکز تجمّع انواع و اقسام آفتها تبدیل شود. شکل بدترش این است که به یک سیل تبدیل شود و همهی دستاوردهای ملت را تخریب کند. اگر برنامهریزی و دقّت و کار نشد، این نتایج را به دنبال خواهد داشت.1380/02/12
لینک ثابت
جوانی که پرورشیافتهی دوران انقلاب است، از معرفت دینی برخوردار است؛ ایمانش هم ایمان عمیقی است؛ البته احتیاج دارد که تغذیهی معنوی و فکریِ دائمی شود. بله، این چیزی را که در نامه خطاب به بنده نوشته بودند و مقداری از آن خوانده شد، تصدیق میکنم. ابزارها و فعّالیتها و کارهای فرهنگی باید در اختیار جوانان قرار گیرد. روحانیون خوشفکر و دانشگاهیان مؤمن باید در مقابل ایمان جوانان احساس مسئولیت کنند.1380/02/12
لینک ثابت
من بارها این را گفتهام که یک عزم ملی و همگانی در سطوح مختلف- از سطوح کشوری تا سطوح استانی تا برسد به شهرستان و روستا- باید دنبال مسألهی جوان باشد. جوانِ شهر با جوانِ روستا، جوانِ تهران با جوانِ دورترین شهر کشور تفاوتی ندارد. خصلتهای جوانی در همه یکسان است؛ گاهی استعداد او بیشتر هم هست. ما این را لازم داریم.1380/02/12
لینک ثابت
من بارها گفتهام که اینها وحشیهای کراوات بستهی ادکلنزدهای هستند که اسمشان را متمدّن گذاشتهاند! جوانان کدام کشور میریزند و بیگانهها را اینطور میزنند و لتوپار میکنند که در کشور آلمان و اخیراً در اتریش و ایتالیا کردند؟! جوان ایرانی به خیال اینکه در فلان مسابقه رتبهی بالایی به دست آورده است، به آنجا برود؛ به امید آنکه قدرش را میدانند! نه آقا، آنجا تا وقتی میتوانی برای آنها کار کنی، از تو کار میکشند؛ شیرهات را میکشند و چیزی هم به تو نمیدهند. آخرش هم در خانهی خودت نیستی؛ بیگانه و غریبهای! یک روز هم ممکن است جوانان آن کشور مست شوند و بر سرت بریزند و بگویند تو بیگانهای؛ میخواهیم تو را بیرون کنیم! بنابراین اگر آن پیگیری صورت گیرد، کسی رغبت نمیکند از ایران عزیزش، از خانهی خودش و از این میدان عظیم کار و مجاهدت دل بکَند. این همه جوان وارد بازار کار میشوند- کار علمی، کار صنعتی، کار کشاورزی، کار خدماتی، تولید و ابتکار- و یک کشورِ از همه جهت کامل را به وجود میآورند. این نتیجهی آن برنامهریزی خواهد بود. اگر این عزم ملی به وجود آید و این برنامهریزی صورت گیرد، چشمانداز این است. جوانی هم که آن روز تازه وارد محوطهی درس و بحث میشود، آن چشمانداز را میبیند؛ با شوق و رغبت درس میخواند و رتبهی علم را در کشور بالا میبرد.1380/02/12
لینک ثابت
رضا خان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدریِ قزّاقیِ خودش! لباسها نباید بلند باشد؛ باید کوتاه باشد؛ کلاه باید اینطوری باشد؛ بعد همان را هم عوض کردند: اصلًا باید کلاه شاپو باشد! اگر کسی جرأت میکرد غیر از کلاه پهلوی- کلاهی که آن موقع با این عنوان شناخته میشد- کلاه دیگری سرش بگذارد، یا غیر از لباس کوتاه چیزی بپوشد، باید کتک میخورد و طرد میشد. این چیزها را از غرب گرفتند! زنها حق نداشتند حجابشان را حفظ کنند؛ نه فقط چادر- چادر که برداشته شده بود- اگر روسری هم سرشان میکردند و مقداری جلوی چانهشان را میگرفتند، کتک میخوردند! چرا؟ برای اینکه در غرب، زنها سربرهنه میآیند! اینها را از غرب آوردند. چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد- هر ملتی بالاخره خصوصیات خوبی دارد- اینها را که نیاوردند. آنچه را هم که آوردند، بیدریغ قبول کردند. فکر و اندیشه را آوردند، اما بدون تحلیل قبول کردند؛ گفتند چون غربی است، باید قبول کرد. فرم لباس و غذا و حرف زدن و راه رفتن، چون غربی است، بایستی پذیرفت؛ جای بروبرگرد ندارد! برای یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است؛ این درست نیست.1380/02/12
لینک ثابت
تبادل فرهنگی, تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی، یک امر منفی است؛ اما تبادل فرهنگی، یک امر مثبت است.1380/02/12
لینک ثابت
جوان, هویت ملی, هویت ملی, هویت ملی, هویت ملی, هویت ملی
نیاز عمدهی جوان، هویّت است؛ باید هویّت و هدف خودش را بشناسد.1380/02/12
لینک ثابت
دشمنان ما در مورد این کشور و این انقلاب بسیار اشتباه کردند؛ هر بار هم که اشتباه کردند، سرشان به سنگ خورد.1380/02/12
لینک ثابت
آن کسانی که توانستند در طول بیست و دو سال این کشور را از این همه گردنه و گذرگاهِ دشوارِ پُرخطر عبور دهند، بازهم میتوانند. چرا در خودتان یأس میپرورانید؟ چرا یأس درونیِ خودتان را به دیگران تراوش میدهید؟ اگر تو مأیوسی، کنار بنشین؛ میدان بده تا این همه جمعیت در راهِ خودشان بروند. یأسِ یک شخص یا یک مجموعه آدم، نباید بتواند جلوِ راه یک ملت عظیمالشّأن را بگیرد. من میگویم به جای تملّق گفتن از جوانان، با آنها با صراحت و صداقت حرف بزنید؛ مشکلات و امکانات را بگویید؛ بعد هم در خدمت فراهم کردن امکانات و برداشتن مشکلات قرار گیرید. آنگاه خود این جوانان لشکر شما میشوند و به شما کمک خواهند کرد تا مشکلات را برطرف کنید. در روابط انسانی، جوان از هیچچیز بیشتر از صداقت خوشش نمیآید.1380/02/12
لینک ثابت
امروز، روز شهادت شهید مطهّری هم هست. او یک روحانیِ معلّم بود و شهیدِ معلمیِ خود شد. او معلّمی را منحصر به سر کلاس درس نکرد؛ درس هم میداد، دانشکده هم میرفت، ساعتها تدریس میکرد، در حوزه هم تدریس میکرد؛ اما تعلیم او یک دایرهی بسیار وسیعتر داشت. او مینوشت و سخن میگفت و شاگردانش در این بخشِ نوشتاری و گفتاری، هزاران برابر شاگردان او در داخل کلاس بودند. آن سخنی را هم که نیاز زمان بود، انتخاب میکرد. الان فرصت اینکه به شرح کارهای آن شهید کمنظیر بپردازم، نیست. توصیه میکنم با سخن شهید مطهّری - که همچنان سخن روز است - ارتباط برقرار کنید. یک روز همهی عناصری که شهید مطهّری به عنوان یک استوانهی فکری در مقابل آنها قد علم کرده بود، سرِ او ریختند؛ و از لحاظ فکری بمبارانشان کردند و از لحاظ حیثیّت اجتماعی نیز وی را مورد تهاجم قرار دادند؛ اما او یکتنه ایستاد. آن مهاجمان چه کسانی بودند؟ مبلّغان فرهنگهای وارداتیِ بیگانهی گمراه کننده و دامهایی بر سر راه افکار جوانان. آن روز عمدتاً کمونیزم و برخی تفکرات لیبرالیزم غربی مطرح بود؛ امروز هم آن سخنان همچنان پابرجاست. امروز علیالظّاهر کمونیزم مرده است، اما آن سخنان - که معرف پایههای تفکّر اسلامی در جوانب مختلف است - همچنان زنده است.1380/02/12
لینک ثابت
من به مسئولان عرض میکنم، به جوانان ما مناعت طبع و عفّت اخلاقی و اطمینان به نفس و اعتماد به خود و صداقت و شجاعت بیاموزید؛ در آنها ارادهی پولادین و انضباط اجتماعی و وجدان کاری به وجود آورید؛ بعد هم برایشان برنامهریزی کنید. این کارها شدنی است و این آینده محقّق خواهد شد.1380/02/12
لینک ثابت
جوان ایرانی که در دهههای پنجاه و شصت آن معجزهها را آفرید، چرا در دهههای هشتاد و نود نتواند معجزه کند؟ چرا نتواند آن معجزه عظیم را نهادینه کند و در سطح جهان گسترش دهد؟ چرا نتواند الگو شدن جوان ایرانی را برای همه جوانان دنیا به طور تردیدناپذیر ثبت کند؟ چه دلیلی دارید؟ این شدنی است.
من به مسؤولان عرض میکنم، به جوانان ما مناعت طبع و عفّت اخلاقی و اطمینان به نفس و اعتماد به خود و صداقت و شجاعت بیاموزید؛ در آنها اراده پولادین و انضباط اجتماعی و وجدان کاری به وجود آورید؛ بعد هم برایشان برنامهریزی کنید. این کارها شدنی است و این آینده محقّق خواهد شد.1380/02/12
لینک ثابت
به نظر من خود شما جوانان بزرگترین مسئولیت را دارید؛ مسئولیتی که میتوانید آن را انجام دهید. عزیزان من! هر جوانی دوست میدارد کشوری که در آن زندگی میکند و خاکی که از آن روییده، عزیز، سربلند، مقتدر و برخوردار از همهی زیباییها و نیکیها باشد؛ دلش میخواهد جامعهی متمدّنی داشته باشد؛ دلش میخواهد از پیشرفتهای علمی و عملی برخوردار باشد. این آرزوی هر جوانی است. برای این، دو راه در پیش است: یک راه واقعی، یک راه کاذب و بدلی. راه واقعی را باید پیدا کرد، زحمات آن را پذیرفت و هزینهاش را هم باید پرداخت.1380/02/12
لینک ثابت