ملاحظه کنید: یک وقت فرهنگی، تمدنی، عقیدهای و یا مکتبی بر بشر عرضه میشود که ممکن است جهات خیلی خوبی هم در آن باشد. مثلا - فرض بفرمایید - مجموعهی تفکرات مکتب عرضه شده، موجب گردد که نیروهای درونی افراد بشر به کار بیفتد؛ استعدادهایشان شکوفا شود؛ کار کنند، ابتکار کنند، سازندگی کنند، تولید ثروت کنند و دنیا را نوسازی کنند. این خصوصیات هم ممکن است در مکتب عرضه شده باشد. اما همین مکتب، عیبی هم در درون خود داشته باشد، که موجب شود همین مردمی که این بهرهها را از قبل این مکتب میبرند، زیانهای سختی تحمل کنند که گاهی آن زیانها، از این منافع هم بیشتر میگردد. مثال واضحش، تفکر غرب و فرهنگ سرمایهداری و آزادی فردی و لیبرالی رایج در غرب است. شما که مبلغ دینی و روحانی هستید، لازم است در این نکات، خیلی مداقه کنید. ما که میگوییم «فرهنگ غرب»، نمیخواهیم بگوییم که این فرهنگ، همهاش از بای بسمالله تا تای تمت، بدی و زشتی و خرابی است. شما دیدهاید که بنده مکرر راجع به غرب و تهاجم فرهنگ غربی حرف میزنم. معنای صحبتهای بنده، صرفا این نیست که فرهنگ غرب از بای بسمالله تا تای تمت، همهاش خراب و خرابی و بدی است. اگر این گونه بود، شهروندان ممالک غربی، از اول آن را نمیپذیرفتند و اصلا تحمل نمیکردند. بنابراین، فرهنگ مذکور، نقاط مثبتی دارد که آن نقاط مثبت، چشم مردم را گرفت و جوامع را به خود جذب کرد.1375/02/26
لینک ثابت