البته این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارج خود، به خود بیفزاید. متأسفانه در ایران اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجه شدت گرفت، آنچه که واقعا تبادل، تلقی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد.گاهی انسانی هوشمند و عاقل، به اختیار خود، چیزی را گزینش میکند و میپذیرد و گاهی بهعکس، به یک انسان مست و غافل و بیهوش، بهزور، چیزی را تزریق و تحمیل میکنند. مسلما این دو، یکسان نیستند. در کشور ما، تحمیل فرهنگی کردند؛ یعنی آمدند و بدون اینکه گزینش صحیحی در کار باشد، چیزی را در کالبد فرهنگ و ذهنیات این مردم تزریق کردند.1374/04/19
لینک ثابت
اگر بتوانیم اخلاق را اسلامی کنیم، فرهنگ را اسلامی کنیم، مردم را با خلقیات اسلامی پرورش دهیم و صفاتی را که در صدر اسلام از یک جماعت کوچک، یک ملت عظیم و مقتدر درست کرد، در ملتمان زنده کنیم، همینها بزرگترین دستاوردهاست. باید توجه داشت که آنچه در آغاز، از پیشرفت و ترقی برای انسانها به وجود آمد، ناشی از همین فرهنگ اسلامی بود: دنبال علم و کار رفتند، تلاش و سعی کردند، نوآوری کردند، به معرفت طبیعت، انسان، تاریخ و راههای زندگی پرداختند و تعامل خوب و برادرانه را پذیرفتند. اینها چیزهایی است که هیچ دستگاه قدرتمندی، بدون آنکه فرهنگ مردم و بینش آنها را اصلاح کند، نمیتواند در جامعهای ایجاد کند. مثلا آن عدالت اجتماعیای که کمونیستها، بیتوجه به اصلاح فرهنگ مردم و پذیرش اختیاری آنها بر آنها تحمیل کردند، همان چیز ناقص غلط معیوبی شد که در تاریخ ثبت شده است. یعنی به اسم عدالت اجتماعی، همه چیز را به هم ریختند و هیچ فایدهای بهبار نیاوردند.
از اینرو، کشورهای کمونیستی، تجربهی عظیمی هستند؛ به ویژه طبقات مرفه عظیم آنها که به زعم خودشان از ایجاد کمونیسم حکومتی و دولتی، به دنبال عدالت اجتماعی بودند؛ اما بهجای این عدالت، یک تزار جدید و یک استالین بدکار و فاسد و ظالم و قسیالقلب بهوجود آوردند! بله؛ عدالت اجتماعیای که از اخلاق و فرهنگ صحیح جدا باشد، نتیجهاش این میشود.
عدالت اجتماعی، که یک امر اجتماعی محض و مربوط به حکومت، سیاست و شیوهی فرمانروایی در جامعه است، جز به برکت یک فرهنگ صحیح در اذهان یکایک مردم، تأمین شدنی نیست. اصولا همهی موفقیتها در همهی صحنهها اینگونه است. خوب؛ اینک شمایید و جامعهی ایرانی. میخواهید فرهنگ اسلامی و آن چیزهایی را که از پیکرهی این جامعهی اسلامی گرفته شده است، به آن برگردانید: «و استصلح بقدرتک ما فسد منی.» این، که در دعای «مکارمالاخلاق» آمده است، مصداقش همین است. میخواهید آن بخشهایی از زندگیمان را که تحت تأثیر ظلمها و استبدادها و انحرافها و کجفهمیها و کجرویها و دخالتهای بیگانه و امثال اینها ضایع و فاسد شده است، اصلاح کنید. این، کار عظیم و بسیار بزرگی است؛ به حدی، که اگر وزارت ارشاد، واقعا جز اصلاح فرهنگ عمومی، هیچ کار دیگری نکند، به نظر بنده، برای آن کافی است و کار کمی را عهدهدار نیست. خوب؛ بحمدالله، آقایان همتشان بالاست؛ این کار را میکنند و صد کار دیگر هم در کنارش دارند. انشاءالله به همهی آنها هم دست مییابند.1374/04/19
لینک ثابت
اگر بتوانیم اخلاق را اسلامی کنیم، فرهنگ را اسلامی کنیم، مردم را با خلقیات اسلامی پرورش دهیم و صفاتی را که در صدر اسلام از یک جماعت کوچک، یک ملت عظیم و مقتدر درست کرد، در ملتمان زنده کنیم، همینها بزرگترین دستاوردهاست. باید توجه داشت که آنچه در آغاز، از پیشرفت و ترقی برای انسانها به وجود آمد، ناشی از همین فرهنگ اسلامی بود: دنبال علم و کار رفتند، تلاش و سعی کردند، نوآوری کردند، به معرفت طبیعت، انسان، تاریخ و راههای زندگی پرداختند و تعامل خوب و برادرانه را پذیرفتند. اینها چیزهایی است که هیچ دستگاه قدرتمندی، بدون آنکه فرهنگ مردم و بینش آنها را اصلاح کند، نمیتواند در جامعهای ایجاد کند. مثلا آن عدالت اجتماعیای که کمونیستها، بیتوجه به اصلاح فرهنگ مردم و پذیرش اختیاری آنها بر آنها تحمیل کردند، همان چیز ناقص غلط معیوبی شد که در تاریخ ثبت شده است. یعنی به اسم عدالت اجتماعی، همه چیز را به هم ریختند و هیچ فایدهای بهبار نیاوردند.
از اینرو، کشورهای کمونیستی، تجربهی عظیمی هستند؛ به ویژه طبقات مرفه عظیم آنها که به زعم خودشان از ایجاد کمونیسم حکومتی و دولتی، به دنبال عدالت اجتماعی بودند؛ اما بهجای این عدالت، یک تزار جدید و یک استالین بدکار و فاسد و ظالم و قسیالقلب بهوجود آوردند! بله؛ عدالت اجتماعیای که از اخلاق و فرهنگ صحیح جدا باشد، نتیجهاش این میشود.
عدالت اجتماعی، که یک امر اجتماعی محض و مربوط به حکومت، سیاست و شیوهی فرمانروایی در جامعه است، جز به برکت یک فرهنگ صحیح در اذهان یکایک مردم، تأمین شدنی نیست. اصولا همهی موفقیتها در همهی صحنهها اینگونه است. خوب؛ اینک شمایید و جامعهی ایرانی. میخواهید فرهنگ اسلامی و آن چیزهایی را که از پیکرهی این جامعهی اسلامی گرفته شده است، به آن برگردانید: «و استصلح بقدرتک ما فسد منی.» این، که در دعای «مکارمالاخلاق» آمده است، مصداقش همین است. میخواهید آن بخشهایی از زندگیمان را که تحت تأثیر ظلمها و استبدادها و انحرافها و کجفهمیها و کجرویها و دخالتهای بیگانه و امثال اینها ضایع و فاسد شده است، اصلاح کنید. این، کار عظیم و بسیار بزرگی است؛ به حدی، که اگر وزارت ارشاد، واقعا جز اصلاح فرهنگ عمومی، هیچ کار دیگری نکند، به نظر بنده، برای آن کافی است و کار کمی را عهدهدار نیست. خوب؛ بحمدالله، آقایان همتشان بالاست؛ این کار را میکنند و صد کار دیگر هم در کنارش دارند. انشاءالله به همهی آنها هم دست مییابند.1374/04/19
لینک ثابت
بنده، ملتی با این ویژگیها و آرمانهای عظیم، کم سراغ دارم. این انقلابها و نهضتها و ناسیونالیسمهایی که ملتها و کشورها را در مشت خود گرفته و تحولات زیادی را در آنها به وجود آوردهاند، همه از آنچه که تحت عنوان نظام اسلامی است، کمترند؛ چون مجموعه آرمانهایی که تحت عنوان نظام اسلامی جمع میشود، بسیار والا و عظیم است و همه مسائل فردی و اجتماعی را با همدیگر شامل میشود. اگر انشاءالله این حرکت انجام گیرد، این ملت به آن آرمانها خواهد رسید.1374/04/19
لینک ثابت
البته این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارج خود، به خود بیفزاید. متأسفانه در ایران اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجه شدت گرفت، آنچه که واقعا تبادل، تلقی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد.
گاهی انسانی هوشمند و عاقل، به اختیار خود، چیزی را گزینش میکند و میپذیرد و گاهی بهعکس، به یک انسان مست و غافل و بیهوش، بهزور، چیزی را تزریق و تحمیل میکنند. مسلما این دو، یکسان نیستند. در کشور ما، تحمیل فرهنگی کردند؛ یعنی آمدند و بدون اینکه گزینش صحیحی در کار باشد، چیزی را در کالبد فرهنگ و ذهنیات این مردم تزریق کردند.1374/04/19
لینک ثابت
تحقق عدالت اجتماعی در گروی اصلاح فرهنگهای فاسد/صحیفه سجادیه دعای 20
عدالت اجتماعی، که یک امر اجتماعیِ محض و مربوط به حکومت، سیاست و شیوهی فرمانروایی در جامعه است، جز به برکت یک فرهنگ صحیح در اَذهان یکایکِ مردم، تأمین شدنی نیست. اصولاً همهی موفقیّتها در همهی صحنهها اینگونه است. خوب؛ اینک شمایید و جامعهی ایرانی. میخواهید فرهنگ اسلامی و آن چیزهایی را که از پیکرهی این جامعهی اسلامی گرفته شده است، به آن برگردانید: «وَ اسْتَصْلِح بِقُدرَتِکَ ما فَسَدَ مِنّی.»(1) این، که در دعای «مکارمالاخلاق» آمده است، مصداقش همین است. میخواهید آن بخشهایی از زندگیمان را که تحت تأثیر ظلمها و استبدادها و انحرافها و کجفهمیها و کجرویها و دخالتهای بیگانه و امثال اینها ضایع و فاسد شده است، اصلاح کنید. این، کار عظیم و بسیار بزرگی است؛ به حدّی، که اگر وزارت ارشاد، واقعاً جز اصلاح فرهنگ عمومی، هیچ کار دیگری نکند، به نظر بنده، برای آن کافی است و کارِ کمی را عهدهدار نیست. خوب؛ بحمداللَّه، آقایان همتّشان بالاست؛ این کار را میکنند و صد کارِ دیگر هم در کنارش دارند. انشاءاللَّه به همهی آنها هم دست مییابند.1374/04/19
1 )
الصحیفة السجادیة ، دعای 20 ؛
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ. اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا
ترجمه:
بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست و ايمان مرا به كاملترين درجات ايمان و يقين مرا به برترين مراتب يقين و نيّت مرا به نيكوترين نيتها و عمل مرا به بهترين اعمال برسان. خداوندا، به لطف خود نيّت مرا کامل گردان و يقين مرا به آنچه در نزد تو است از اشتباه بدور و تصحیح نما، و به قدرت خود فساد مرا به صلاح بدل نماى. بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست و از کاری که اهمیت به آن مرا مشغول کرده است، بىنياز گردان و به كارى بر گمار كه در روز باز پسين از من خواهى و روزهاى عمر مرا در كارى كه مرا براى آن آفريدهاى مصروف دار و مرا بىنياز فرماى و روزیت بر من وسیع و فراوان گردان و به نگريستن به حسرت در مال و جاه كسان گرفتار مساز و عزيزم دار و به تکبر دچارم مكن. مرا به بندگى خود گير و عبادتم را به خودپسندی تباه مكن. و كارهاى خير در حق مردم را به دست من جارى كن و كارهاى خير من به شائبه منت نهادن بر خلق خداى نابود نکن و از اخلاق متعالى بهرهورم دار و از فخرفروشی در امانم دار. بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست. و مرتبه و مقام مرا نزد مردم بالا نبر جز آنکه به همان اندازه در نفس خود خوارم گردانی و عزّتى آشكار برایم ایجاد نکن جز آنکه به همان اندازه در نفس خود ذليل گردانی.
لینک ثابت
بنده وقتی که در معارف اسلامی دقّت میکنم، برایم روشن است که عموم آن چیزهایی که ملل اروپایی به وسیله آنها توانستهاند در زندگی مادّی خودشان پیشرفتی داشته باشند، در همین معارف اسلامی است. زیرا اینکه ملتی در گذشته خود در قعر ظلمات جهل و خرافه و عقبماندگی باشد و کتاب و کتابخانه نداشته باشد و حتی اوّلیات علم و معرفت را هم نداند و ناگهان ظرف نیم و یا یک قرن، از منجلاب آن عقبماندگی بیرون بیاید، نمیتواند تصادفی باشد. اما متأسّفیم که آن حرکت اروپا، با حرکتی که خودشان به غلط اسم آن را «حرکت روشنفکری» یا «روشنگری» میگذارند، همراه شد؛ حرکتی که پیامش حذف دین و روی آوردن به - اصطلاحاً - اصالت انسان در تفکّرات و فلسفهها و روشهایشان بود. عیب کارشان، این بود. و الّا اگر معنویّت را کنار نمیگذاشتند، بیشک امروز زندگیشان به مراتب بهتر و نورانیّت علم از آن ناحیه، صدها و هزارها برابر بود.
خوب؛ به هرحال این اشتباه را مرتکب شدند و این حرکت را انجام دادند. البته عواملی هم داشت. در هر شکل، نقاط مثبتی که در زندگیشان وجود داشت و توانست آنها را از آن منجلاب عقبماندگی و جهالت بیرون بیاورد - اگر دقّت کنید - بهوضوح در زندگی گذشته و تاریخ آنان نمودار است. اما افسوس که با کنار گذاشتن معنویّت، این نقاط مثبت هم، کمکم رنگ باخت و کاملاً محو شد.
عموم خُلقیّات مثبتی که یک ملت را از حضیض بیکارگی و فقر و ذلّت و عقب ماندگی بیرون میکشد و به اوج پیشرفت مادّی میرساند، در اسلام مورد توصیه مؤکّد قرار گرفته است و هرکس به مفاهیم اسلامی مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. در واقع، همین خصوصیات و خُلقیّات مثبتی که امروز کمبودش را در میان ملت خودمان نیز احساس میکنیم، ناشی از همین بیتوجّهی به معارف اسلامی است؛ زیرا همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّهای احساس کردند باید به غربیان روکنند و از آنها یاد بگیرند - متأسّفانه، با بیتوجّهی به معارف اسلامی - این نقاط مثبت را یاد نگرفتند. از اینرو، بنده مکرّر عرض کردهام که روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکرانْ در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است؛ زیرا - همانطور که گفتیم - آنها به جای اینکه خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کمارزش و یا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بیاعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کل، امور اینگونه را که یا خیلی کم اهمیت بودند، یا اصلاً اهمیت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند.
البته این را هم بارها عرض کردهایم که فرهنگها تبادل دارند. وقتیکه بحث تهاجم فرهنگی را مطرح و بر آن پافشاری میکنیم، به آن معنا نیست که یک فرهنگ نباید چیزی را از خارجِ خود، به خود بیفزاید. متأسّفانه در ایرانِ اواخر قاجار که به فرهنگ غرب توجّه شد و به ویژه در دوران منحوس پهلوی که این توجّه شدّت گرفت، آنچه که واقعاً تبادل، تلقّی، تعاطی و تکامل فرهنگی بود، در ارتباط با غرب انجام نگرفت؛ بلکه نوعی تحمیل فرهنگی رخ داد.1374/04/19
لینک ثابت
بخش دوم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اوّل در سرنوشت یک ملت تأثیر دارد؛ اما تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خودِ امورِ مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است. از جملهی این امور و در واقع عمدهترینِ آنها، اخلاقیّات است؛ اخلاق فردی و اجتماعیِ مردمِ یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقتشناس نباشند. خوب؛ وقتیکه شما وارد آن جامعه میشوید، این وقت ناشناسی آنان را، از طریقِ تأثیرات منفیاش در سرنوشت خودتان و مردم درمییابید؛ درحالیکه خودِ آن، چندان واضح نیست.
وجدانِ کاری و وقتشناسی در یک جامعه، بسیار مهمّ است. مثلًا وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، اینکه هشت و ده دقیقه یا هشت و نیم و یا پیش از ظهر برویم، بااینکه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟ وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفتهاند متعهّد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهمبندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را به صورت کامل انجام دهند. اینها از جملهی خُلقیّات یک ملت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آنها خیلی زیاد است.
از جمله مصادیقِ دیگرِ فرهنگ عمومی، این است که افراد یک ملت، مردمی باشند که خیلی عافیتطلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند برای ملت و کشورشان وارد میدان شوند و خطرپذیری کنند. یعنی حسّ منفعتجوییِ گروهی و جمعی یک ملت، باید بیش از حسّ منفعتطلبیِ فردیِ آنان باشد.
از جمله نمونههای دیگر فرهنگ عمومی که به اخلاق شخصی و اجتماعی مربوط است، اینکه: افراد جامعه صبور باشند، مهماندوست باشند، عادتشان این باشد که به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام کنند. ازاینرو، اینگونه مسائل بسیار مهمّ است و میتواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد.1374/04/19
لینک ثابت
روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکران در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است.1374/04/19
لینک ثابت
اصلاح فرهنگ عمومی، از همهی کارها مهمتر است؛ چون این کار، محور همهی کارهای دیگر است.1374/04/19
لینک ثابت
جهتگیری عمدهی مطبوعات، باید اصلاح فرهنگ عمومی باشد.1374/04/19
لینک ثابت
وجدانِ کاری و وقتشناسی در یک جامعه، بسیار مهمّ است. مثلًا وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، اینکه هشت و ده دقیقه یا هشت و نیم و یا پیش از ظهر برویم، بااینکه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟ وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفتهاند متعهّد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهمبندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را به صورت کامل انجام دهند. اینها از جملهی خُلقیّات یک ملت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آنها خیلی زیاد است.1374/04/19
لینک ثابت
به نظر بنده، فرهنگ عمومی دو بخش دارد: یک بخش، امور و مسائلی است که بارز و ظاهر و جلوِ چشم است و حقیقتاً هم در سرنوشت یک ملت دخالت دارد؛ اما در دراز مدت تأثیر میکند. یعنی در مسیر زندگی و حرکتهای آینده یک ملت تأثیر دارد. مثلاً شکل لباس و چه پوشیدن و چگونه پوشیدن و از کدام الگوی پوشش استفاده کردن، جزو مصادیق و نمونههای بارز فرهنگ عمومی جامعه است. یا شکل معماری در جامعه و در چگونه خانهای زندگی کردن، بخشی از فرهنگ جامعه را شکل میدهد. زیرا خانههای قدیمی ما یک نوع خانواده و خُلقیّات بار میآورند (حیاط بزرگ، حوضی در وسطش و اتاقهایی در اطراف. از این اتاقْ پدر بزرگ در میآید و از آن اتاقْ دایی و از آن یکی هم عمو. بچههای خانواده، همه دور هم و بَرِ یک سفره جمع میشوند و در واقع، این خانه است که خانواده را به دنبال خود میکشاند) و آپارتمان نوعی دیگر از خانواده ایجاد میکند. حتّی شکلِ در و پنجره و ارتباط اتاقها با هم، به ناچار تأثیر خاصی بر ذهن و خُلق و منش و تربیت افراد دارد. از اینرو، امروز - خوشبختانه - میبینیم که در تلویزیون و میزگردها و گفتارها، بر معماری سنّتی ایرانی تکیه میشود. در کردارها نمیدانم چگونه است. ولی به هرحال، آنچه معلوم است اینکه ، این ملت کهن و بزرگ، قبل از اینکه از سبک معماری اروپایی تأثیر بپذیرد، خودش یک سبکِ معماریِ خاص داشته است.
خوب؛ اینها از موارد فرهنگ عمومی است که فراوان است و تأثیراتش بر سرنوشت این ملت، بلند مدّت است. چون به هرحال، هر نوع لباس، هرگونه رفتار، هر شکل نشستن بر سفره، هرگونه سخن گفتنِ دو نفر در مواجهه با همدیگر و مسائلی از این قبیل، تأثیراتی انکار ناشدنی در شکلگیری شخصیت افراد یک جامعه دارد. لکن نه در کوتاهمدّت؛ در بلندمدّت.
بخش دوم از فرهنگ عمومی، آن است که مانند بخش اوّل در سرنوشت یک ملت تأثیر دارد؛ اما تأثیراتش فوری و بسیار محسوس است. یعنی خودِ امورِ مربوط به این بخش از فرهنگ عمومی، چندان محسوس نیست؛ لکن تأثیراتش در جامعه و سرنوشت و مسیر آن، بسیار محسوس است. از جمله این امور و درواقع عمدهترینِ آنها، اخلاقیّات است؛ اخلاق فردی و اجتماعیِ مردمِ یک جامعه. فرض بفرمایید افراد یک جامعه، وقتشناس نباشند. خوب؛ وقتی که شما وارد آن جامعه میشوید، این وقت ناشناسی آنان را، از طریقِ تأثیرات منفیاش در سرنوشت خودتان و مردم درمییابید؛ درحالیکه خودِ آن، چندان واضح نیست.
وجدانِ کاری و وقتشناسی در یک جامعه، بسیار مهمّ است. مثلاً وقتی ساعت هشت با کسی قرار گذاشتیم، اینکه هشتوده دقیقه یا هشتونیم و یا پیش از ظهر برویم، با اینکه سرِ ساعتِ هشت آنجا حاضر شویم، یکی و تأثیرش یکسان است؟ وجدانِ کاری هم، جزئی از فرهنگ عمومی است که بسیار پسندیده است. وجدانِ کاری، یعنی افراد یک جامعه، خود را در قبالِ آن کاری که پذیرفتهاند متعّهد بدانند و نوعی احساس وجدان نسبت به آن داشته باشند و سرِهمبندی و رفع تکلیف نکنند و آن کار را به صورت کامل انجام دهند. اینها از جمله خُلقیّات یک ملت است که تأثیرش در زندگی و سرنوشت آنها خیلی زیاد است.
از جمله مصادیقِ دیگرِ فرهنگ عمومی، این است که افراد یک ملت، مردمی باشند که خیلی عافیتطلب و به دنبال منافع شخصی خود نباشند؛ بلکه واقعاً حاضر باشند برای ملت و کشورشان وارد میدان شوند و خطرپذیری کنند. یعنی حسّ منفعتجوییِ گروهی و جمعی یک ملت، باید بیش از حسّ منفعتطلبیِ فردیِ آنان باشد.
از جمله نمونههای دیگر فرهنگ عمومی که به اخلاق شخصی و اجتماعی مربوط است، اینکه : افراد جامعه صبور باشند، مهماندوست باشند، عادتشان این باشد که به بزرگترها و پدر و مادر خود احترام کنند. از اینرو، اینگونه مسائل بسیار مهمّ است و میتواند سرنوشت یک ملت را تغییر دهد.1374/04/19
لینک ثابت
عموم خُلقیّات مثبتی که یک ملت را از حضیض بیکارگی و فقر و ذلّت و عقب ماندگی بیرون میکشد و به اوج پیشرفت مادّی میرساند، در اسلام مورد توصیه مؤکّد قرار گرفته است و هرکس به مفاهیم اسلامی مراجعه کند، این را تصدیق خواهد کرد. در واقع، همین خصوصیات و خُلقیّات مثبتی که امروز کمبودش را در میان ملت خودمان نیز احساس میکنیم، ناشی از همین بیتوجّهی به معارف اسلامی است؛ زیرا همان روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عدّهای احساس کردند باید به غربیان روکنند و از آنها یاد بگیرند - متأسّفانه، با بیتوجّهی به معارف اسلامی - این نقاط مثبت را یاد نگرفتند. از اینرو، بنده مکرّر عرض کردهام که روشنفکری در ایران از اوّل بیمار متولّد شد و هنوز هم گریبان روشنفکرانْ در چنگ همان بیماری است و آثار و تبعاتش همچنان باقی است؛ زیرا - همانطور که گفتیم - آنها به جای اینکه خُلقیّات مثبت را یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای ظاهری و کمارزش و یا مضرّ را آموختند و رواج دادند. از جمله، آزادی جنسی، اختلاط زن و مرد، بیاعتنایی به معنویّت، حذف دین، بدگویی به روحانیان و یا مواردی مانند نوع و شکل لباس و میز و صندلی، و در کل، امور اینگونه را که یا خیلی کم اهمیت بودند، یا اصلاً اهمیت نداشتند و یا حتّی مضر هم بودند.1374/04/19
لینک ثابت
عدالت اجتماعی، كه یك امر اجتماعی محض و مربوط به حكومت، سیاست و شیوهی فرمانروایی در جامعه است، جز به بركت یك فرهنگ صحیح در اذهان یكایك مردم، تامین شدنی نیست.1374/04/19
لینک ثابت
لزوم هدفگیری اصلاح فرهنگ عمومی در فیلمسازی
اصلاح فرهنگ عمومى، از همهى کارها مهمتر است؛ چون این کار، محور همهى کارهاى دیگر است. کتاب باید براى اصلاح فرهنگ عمومى منتشر شود. فیلم باید براى اصلاح فرهنگ عمومى ساخته شود. هنر باید در جهت فرهنگ عمومى هدایت شود. صدا و سیما، در همهى برنامههایش- چه هنرى، چه خبرى و چه گزارشى- دائماً باید در خدمت فرهنگ عمومى کار کند.1374/04/19
لینک ثابت