newspart/index2
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
بیان عقاید محکم و استوار با زبان مناسب، راه حل رفع شبهات

قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادیها و مادّیها را در خودش نقل می‌کند؛ دشنام آنها را به پیامبر نقل می‌کند؛ «قالوا ساحر او مجنون»؛(1) ولی حالا کسی جرأت نمی‌کند بگوید که فلان کس به فلانی - که رئیس این تشکیلات است - چنین اهانتی کرده است! اما قرآن با صراحت این را نقل می‌کند؛ چون به خودش معتقد و متکی است؛ «لاریب فیه»؛(2) در آن هیچ شکی نیست.
همه‌ی ما باید «لاریب فیه» باشیم؛ عقاید ما باید «لاریب فیه» و قرص و محکم و استوار باشد و آن را با زبان مناسب بیان کنیم؛ آن وقت خواهیم دید که «سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار». دیگر غصه نخورید؛ معجزه را به میدان بیاورید؛ سحر به خودی خود جمع خواهد شد و آن عِصیّ و حبالشان را خواهد خورد و برد. مهم این است که ما این ید بیضا را از جَیبمان بیرون بیاوریم و نشان بدهیم؛ مهم این است که ما این عصای موسوی را بیندازیم؛(3) این همان ابتکار را لازم دارد.می‌خواهم این را عرض بکنم که تبلیغ - رساندن - مقدماتی دارد؛ باید محتوا را آماده کرد؛ ابزار را هم به تناسب انتخاب کرد و پشت سر این محتوا و ابزار، همت و شوق و اراده‌ی قوی‌یی هم قرار داد و با سعه‌ی صدر جلو رفت.1370/12/05


1 ) سوره مبارکه الذاريات آیه 39
فَتَوَلّىٰ بِرُكنِهِ وَقالَ ساحِرٌ أَو مَجنونٌ
ترجمه:
امّا او با تمام وجودش از وی روی برتافت و گفت: «این مرد یا ساحر است یا دیوانه!»
2 ) سوره مبارکه البقرة آیه 2
ذٰلِكَ الكِتابُ لا رَيبَ ۛ فيهِ ۛ هُدًى لِلمُتَّقينَ
ترجمه:
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد؛ و مایه هدایت پرهیزکاران است.
3 ) سوره مبارکه طه آیه 19
قالَ أَلقِها يا موسىٰ
ترجمه:
گفت: «ای موسی! آن را بیفکن.»
3 ) سوره مبارکه طه آیه 20
فَأَلقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسعىٰ
ترجمه:
پس موسی آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو می‌شتافت.
3 ) سوره مبارکه طه آیه 21
قالَ خُذها وَلا تَخَف ۖ سَنُعيدُها سيرَتَهَا الأولىٰ
ترجمه:
گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمی‌گردانیم.
3 ) سوره مبارکه طه آیه 22
وَاضمُم يَدَكَ إِلىٰ جَناحِكَ تَخرُج بَيضاءَ مِن غَيرِ سوءٍ آيَةً أُخرىٰ
ترجمه:
و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی‌عیب بیرون آید؛ این نشانه دیگری (از سوی خداوند) است.
لینک ثابت
روشنفکری

یک روز مرحوم مجلسی(رضوان اللّه علیه) در کتاب «حق الیقین» و «عین الحیاة» و امثال این‏ها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش می‏گفت و دنیایی را به تفکر اعتقادیِ شیعی نزدیک می‏کرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایه‏های تشیع را در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای «حیاة القلوب» و «حق الیقین» و «عین الحیاة» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید این‏ها چه اثری دارد؛ نخیر، این‏ها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای اینکه مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیر انسانی‏یی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد می‏خورد؛ اما امروز من و شما نمی‏توانیم «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را برای مردم تجویز نمی‏کنم؛ به درد مردم نمی‏خورد. ممکن است خیلی از شماها اصلًا «حق الیقین» را نخوانده باشید؛ اما بنده خوانده‏ام. «حیاة القلوب»، «حق الیقین»، «عین الحیاة» این کتب فارسی مرحوم مجلسی پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشن‏فکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود.
آن‏قدر سخن نو، حرفِ فکربرانگیز و حواس جذب کن در دنیا وجود دارد که با رادیوها و کتابها و ترجمه‏ها به اینجا می‏آید؛ نمی‏شود که من و شما هریک خطی که در جایی نوشته شد یا گفته شد، فوراً عزا بگیریم و جنجال راه بیندازیم که فلان‏کس فلان چیز را ترجمه کرده یا فلان چیز را گفته است؛ گفته باشد؛ فکر است، می‏گویند. شما خیال می‏کنید روزی که شبهه‏ی ابن کمونه را می‏کردند، به صرف اینکه کسی شبهه‏ی ابن کمونه را در کتابهایش بنویسد، او را تکفیر می‏کردند؟ مگر می‏شود مردم را بیخودی تکفیر کرد؟ مگر می‏شود هرکس حرف جدیدی زد، ما بگوییم شما مخالفید، شما ضدید؛ این مطلب را نگویید؟ با نگفتن که مشکل ما حل نمی‏شود.
قرآن کریم با این عظمت، افکار الحادیها و مادّیها را در خودش نقل می‏کند؛ دشنام آن‏ها را به پیامبر نقل می‏کند؛ «قالوا ساحر او مجنون»؛ ولی حالا کسی جرأت نمی‏کند بگوید که فلان‏کس به فلانی که رئیس این تشکیلات است چنین اهانتی کرده است! اما قرآن با صراحت این را نقل می‏کند؛ چون به خودش معتقد و متکی است؛ «لا ریب فیه»؛ در آن هیچ شکی نیست.1370/12/05

لینک ثابت
روحانی‌ها, احساس مسئولیت, منش طلبگی

آنچه برای ما طلبه‌ها همیشه شوق‌آفرین بوده، احساس انجام وظیفه بوده است. عالم طلبگی، با شکل و فرم و ساخت و محتوای دستگاههای صرفاً اداری فرق دارد.1370/12/05
لینک ثابت
تداوم جهاد اسلامی حتی با وجود دشواری حرکت در این مسیر

شما و امثال شما به آن‌جا [میدان جنگ] رفتید و همین خدمات را انجام دادید و در دورانی که از جهاد و از اسلام هیچ خبری نبود، به این بنای عظیمی که نامش حماسه‌ی جهاد اسلامی است، کمک کردید؛ کاخی به عظمت تاریخ ساختید و سرچشمه‌یی جاری کردید که ان‌شاءاللَّه برکات آن تا ابدالدهر باقی خواهد ماند؛ یعنی شما هم در اجرای این سرچشمه سهیم بودید و چه‌قدر نیروهای مقدس و مؤمن و این جوانان بسیجی و بقیه‌ی نیروهای رزمنده و مسلح در این جهت کار کردند.
البته این حرفها معنایش این نیست که ما و هرکسی در جمهوری اسلامی، درصدد نباشد که برای کار تبلیغات، امکانات بیشتری را فراهم بکند - این وظیفه‌ی ماست؛ وظیفه‌مان را هم باید انجام بدهیم - اما شما هم منتظر انجام این وظیفه از سوی مسؤولان نمانید؛ شما حرکت را علی باب‌اللَّه و متوکلاً علی‌اللَّه و قاصداً لوجهه الکریم ادامه دهید، تا ان‌شاءاللَّه خدای متعال از شما قبول کند؛ که اگر قبول کرد، از همه‌ی اینها عظمتش بیشتر است. غصه و درد آن‌جاست که تلاشی بکنیم، اما خدا آن را قبول نکند؛ به خاطر این‌که اخلاص ما در آن کم است. مخلصاً، موقناً و متوکلاً علی‌اللَّه راه بیفتید، خدای متعال ان‌شاءاللَّه کمک خواهد کرد؛ هم کمک مادّی، و هم کمک غیرمادّی.
البته گاهی هم خدا کمک مادّی نمی‌کند. این‌طور هم نیست که ما فرض کنیم در همه‌ی حالات خدای متعال موظف است کمک مادّی کند؛ نه، طبیعت عالم هرچه هست، نقشه‌ی الهی کار خودش را می‌کند. زکریای نبی را با اره به دو نیم کردند. من ذیل این آیه‌ی شریفه‌ی «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء»(1) سابقاً روایتی دیدم که این «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء» مربوط به همانهایی است که در راه خدا کشته شدند. کشته شدن در راه خدا، «سوء» نیست. معنای «لم یمسسهم سوء» این نیست که یک سیلی هم به ما نخواهد خورد؛ چرا، سیلی هم می‌خورد؛ بالاتر از سیلی هم می‌خورد؛ منتها این «سوء» نیست. با معیار الهی که نگاه کنید، «لم یمسسهم سوء»؛ اما با معیارهای مادّیِ بشری که نگاه کنید، همه‌اش «سوء» است. خدای متعال با معیارهای خودش حرف می‌زند؛ با معیار محدود ما مادّی‌دلها و مادّی‌ذهنها که حرف نمی‌زند.
به‌هرحال ان‌شاءاللَّه خدا کمک می‌کند. حرکت شما باید برای قبول و رضای خدا باشد. در مناجات شعبانیه می‌خوانیم: «ما اضنّک تردّنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک».(2) آن چیزی که ما عمر خود را برای آن فنا کردیم، چیست؟ آن ان‌شاءاللَّه کسب رضا و مغفرت الهی است؛ اصل کار این است؛ این باید به دست بیاید.1370/12/05


1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 173
الَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إيمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ
ترجمه:
اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [= لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.»
1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 174
فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضلٍ لَم يَمسَسهُم سوءٌ وَاتَّبَعوا رِضوانَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ ذو فَضلٍ عَظيمٍ
ترجمه:
به همین جهت، آنها (از این میدان،) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند؛ در حالی که هیچ ناراحتی به آنان نرسید؛ و از رضای خدا، پیروی کردند؛ و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است.
2 )
اقبال الاعمال ،سید بن طاووس  ص 685 ؛
بحارالانوار ،علامه مجلسی : ج 91 ص 98 ؛ 
مفاتيح الجنان ، شیخ عباس قمی ص 158 ؛

... إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُكَ بِعَفْوِكَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُكَ بِمَغْفِرَتِكَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّكَ إِلَهِی إِنْ كَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِكَ عَمَلِی فَقَدْ كَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِكَ أَمَلِی إِلَهِی كَيْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِكَ بِالْخَيْبَةِ مَحْرُوماً وَ قَدْ كَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِكَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوماً إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَيْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ أَبْلَيْتُ شَبَابِی فِی سَكْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْك ...
ترجمه:
معبودا، اگر مرا به جرمم گیری (مجازاتم كنی)، تو را به عفو و گذشتت گیرم و اگر مرا به گناهانم‌ گیری، تو را به آمرزشت گیرم و اگر مرا به آتشم وارد سازی، دوزخیان را آگاه می كنم كه منم دوستدار تو! معبودا، اگر در برابر طاعتِ تو كردارم خوار و بی‌مقدار آید، ولی در برابر امید [به بزرگواری‌ات] آرزویم بسی بزرگ است. معبودا، چه سان از درگاهت ناامید و ناكام بازگردم كه به تو بس خوش‌گمانم كه مرا نجات یافته و بخشیده بازگردانی؟معبودا، عمرم را در شادمانی بی‌خبری از تو نابود ساختم و جوانی‌ام را در سرمستیِ دوری از تو فرسودم.
لینک ثابت
علامه مجلسی

یک روز مرحوم مجلسی( رضوان‌اللَّه‌علیه) در کتاب «حق‌الیقین» و «عین‌الحیاة» و امثال اینها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش می‌گفت و دنیایی را به تفکر اعتقادیِ شیعی نزدیک می‌کرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایه‌های تشیع را - در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود - همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای «حیاةالقلوب» و «حق‌الیقین» و «عین‌الحیاة» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید اینها چه اثری دارد؛ نخیر، اینها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای این‌که مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیرانسانی‌یی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد می‌خورد؛ اما امروز من و شما نمی‌توانیم «حق‌الیقین» و «حیاةالقلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز «حق‌الیقین» و «حیاةالقلوب» را برای مردم تجویز نمی‌کنم؛ به درد مردم نمی‌خورد. ممکن است خیلی از شماها اصلاً «حق‌الیقین» را نخوانده باشید؛ اما بنده خوانده‌ام. «حیاةالقلوب»، «حق‌الیقین»، «عین‌الحیاة» - این کتب فارسی مرحوم مجلسی - پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشنفکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود.1370/12/05
لینک ثابت
شهید مطهری‏

این‌طوری نمی‌شود که منبرِ بی‌مطالعه برویم. منبرِ بی‌مطالعه، یعنی این‌که همّ و غمّ آنچه که می‌خواهیم بیان کنیم و به مردم بگوییم، در دل ما نباشد؛ بگوییم حالا بالاخره می‌رویم ببینیم چه به یادمان می‌افتد و چه به زبانمان می‌آید! این‌که نمی‌شود؛ باید برنامه‌ریزی کرد. حداقلِ قضیه این است که از بهترین گفته‌هایی که گویندگان بزرگ و متفکرانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و اینهایی که در گذشته چیزهایی گفتند و نوشتند، مطالبی در ذهن من و شما ثبت باشد؛ یعنی هر جا رفتیم، بتوانیم مفاهیمی را که آقای مطهری در طول این چندساله بیان کرده، مطرح کنیم. الان بیش از چهل عنوان کتاب از آقای مطهری موجود است؛ این کتابها هم غالباً سخنرانی است - در میان اینها کتابی که ایشان نوشته باشد، کمتر وجود دارد - همینها را ما روان باشیم؛ خوانده باشیم؛ فهمیده باشیم؛ در ذهنمان نشسته باشد؛ اینها را بیان کنیم؛ امروز اینها حرفهای نویی است؛ حرفهای کهنه‌یی نیست. البته مطالب بعضی دیگر هم همین‌طور است؛ اما بخصوص مطالب شهید مطهری (رضوان‌اللَّه‌علیه) هنوز مطالب نویی است؛ مطالبی است که در نظام ما لازم است. مثلاً شما می‌خواهید درباره‌ی تقوا بحث کنید. آقای مطهری حدود سی سال قبل - در سال 1339 - در تهران چند سخنرانی درباره‌ی تقوا کردند که در همین «گفتار ماه»(644) منتشر شده است؛ نگاه کنید ببینید چه‌قدر پایه‌اش بالاست و چه‌قدر با مطالبی که ممکن است ما در یک منبرِ بی‌مطالعه بگوییم، متفاوت است؛ اینها را ما باید بلد باشیم.1370/12/05
لینک ثابت
شهید مطهری‏

این‌طوری نمی‌شود که منبرِ بی‌مطالعه برویم. منبرِ بی‌مطالعه، یعنی اینکه همّ و غمّ آنچه که می‌خواهیم بیان کنیم و به مردم بگوییم، در دل ما نباشد؛ بگوییم حالا بالاخره می‌رویم ببینیم چه به یادمان می‌افتد و چه به زبانمان می‌آید! اینکه نمی‌شود؛ باید برنامه‌ریزی کرد. حد اقل قضیه این است که از بهترین گفته‌هایی که گویندگان بزرگ و متفکرانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و اینهایی که در گذشته چیزهایی گفتند و نوشتند، مطالبی در ذهن من و شما ثبت باشد؛ یعنی هرجا رفتیم، بتوانیم مفاهیمی را که آقای مطهری در طول این چندساله بیان کرده، مطرح کنیم. الآن بیش از چهل عنوان کتاب از آقای مطهری موجود است؛ این کتابها هم غالباً سخنرانی است در میان این‌ها کتابی که ایشان نوشته باشد، کمتر وجود دارد همین‌ها را ما روان باشیم؛ خوانده باشیم؛ فهمیده باشیم؛ در ذهنمان نشسته باشد؛ این‌ها را بیان کنیم؛ امروز این‌ها حرفهای نویی است؛ حرفهای کهنه‌یی نیست. البته مطالب بعضی دیگر هم همین‌طور است؛ اما بخصوص مطالب شهید مطهری (رضوان اللّه علیه) هنوز مطالب نویی است؛ مطالبی است که در نظام ما لازم است. مثلًا شما می‌خواهید در باره‌ی تقوا بحث کنید. آقای مطهری حدود سی سال قبل در سال 1339 در تهران چند سخنرانی در باره‌ی تقوا کردند که در همین «گفتار ماه» منتشر شده است؛ نگاه کنید ببینید چقدر پایه‌اش بالاست و چقدر با مطالبی که ممکن است ما در یک منبرِ بی‌مطالعه بگوییم، متفاوت است؛ این‌ها را ما باید بلد باشیم.1370/12/05
لینک ثابت
اقتضائات جدید تبلیغ نسبت به زمان شیخ جعفر شوشتری و علامه مجلسی

تبلیغ، یعنی رساندن. ابزار رساندن، به حسب شرایط متفاوت است. یک وقت هست که شما می‌خواهید چیزی را به اتاق بغلی برسانید؛ می‌شود آن را در مشت گرفت و به آن‌جا برد؛ اما گاهی یک فرسخ فاصله هست؛ گاهی تا آن طرف دنیا باید بروید؛ گاهی حجابها و دیوارها هست؛ گاهی از کوهها و گردنه‌ها باید عبور کنید؛ گاهی آنچه را که بردید، طرف طوعاً و رغبتاً می‌پذیرد؛ گاهی باید با لطایف‌الحیل آن را به او بدهید؛ گاهی دیگری آن‌جا ایستاده و نمی‌گذارد آن چیزی که شما بُرده‌اید، به او برسد؛ بنابراین، تبلیغ انواع و اقسامی دارد. در هر شرایطی، نحوه‌ی رساندن به گونه‌یی است. آن چیست که تشخیص می‌دهد ابزار و نحوه‌ی رساندن کدام است؟ آن، ابتکار و ذوق و سلیقه و فهم و سرعت انتقال شماست.
اگر آن‌جایی که آبی را باید به یک فرسخی برد، شما لیوانی به دست بگیرید و آب را در آن بریزید و راه بیفتید، عقلا وقتی نگاه کنند، دچار شگفتی خواهند شد: این چه‌طور آب بردن است؟! آن‌جا باید کوزه و یا قمقمه‌یی پیدا کنید؛ لااقل سطلی پیدا کنید؛ چون یک فرسخ باید طی بشود. آب در یک لیوان تکان و لب‌پَر می‌خورد؛ یا لیوان می‌شکند و آب می‌ریزد؛ آب را این‌طوری نمی‌برند؛ چه برسد به این‌که همان‌طوری که آب را با دو دست از جایی برمی‌داریم و به لب خودمان نزدیک می‌کنیم، بخواهیم با دو دست آن را بگیریم و ببریم؛ عقلا بر این کار، بیشتر می‌خندند!
یک روز شیخ جعفر شوشتری (رضوان الله تعالی علیه) در یکی از مدارس تهران روی منبر می‌‌‌آمد و به مردم می‌‌‌گفت: مردم! همین‌‌‌قدر بدانید خدایی هست. با این تذکر، در دلهای مردم، انقلابی درست می‌‌‌کرد. حالا نَفَس او بود، کمک خدا بود، فضای آن روز بود، قابلیت مستمع بود؛ به‌‌‌هرحال تأثیر خودش را می‌‌‌کرد. امروز اگر من و شما برویم روی منبر بنشینیم و بگوییم مردم! همین‌‌‌قدر بدانید خدایی هست، مردم هم مثل ما سری تکان می‌‌‌دهند و می‌‌‌گویند عجب! آنگاه ما پا می‌‌‌شویم و می‌‌‌رویم، آن‌‌‌ها هم پا می‌‌‌شوند و می‌‌‌روند؛ کأن لم یکن شیئاً مذکورا! یک روز مرحوم مجلسی (رضوان اللّه علیه) در کتاب «حق الیقین» و «عین الحیاة» و امثال این‌‌‌ها، اخلاق و عقاید دینی را با همان زبانِ خودش می‌‌‌گفت و دنیایی را به تفکر اعتقادیِ شیعی نزدیک می‌‌‌کرد. شما خیال نکنید که این کتب مجلسی بیهوده نوشته شده است؛ نخیر، پایه‌‌‌های تشیع را در آن زمانی که تشیع در کشور ما تازه بود همین کتابها قرص کرده است. به کتابهای «حیاة القلوب» و «حق الیقین» و «عین الحیاة» مجلسی به چشم حقارت نگاه نکنید و نگویید این‌‌‌ها چه اثری دارد؛ نخیر، این‌‌‌ها یک روز خیلی اثر داشته است. مجلسی وقتی آمده است که در همان شهر، یک قرن و نیم قبل از آن، برای اینکه مردم را به عقاید شیعه وادار کنند، چه کارهای حتّی غیر انسانی‌‌‌یی کرده بودند؛ مجلسی و امثال او آمدند این عقاید را در دلهای مردم محکم کردند. آن روز آن مطالب به درد می‌‌‌خورد؛ اما امروز من و شما نمی‌‌‌توانیم «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را تجویز کنیم؛ بگذارید در قفسه به عنوان تاریخ بماند؛ اگر هنر داریم، آن مضمون را با زبانِ امروز بنویسیم. بنده امروز «حق الیقین» و «حیاة القلوب» را برای مردم تجویز نمی‌‌‌کنم؛ به درد مردم نمی‌‌‌خورد. ممکن است خیلی از شماها اصلًا «حق الیقین» را نخوانده باشید؛ اما بنده خوانده‌‌‌ام. «حیاة القلوب»، «حق الیقین»، «عین الحیاة» این کتب فارسی مرحوم مجلسی پُر از مطلب است؛ اما نه مطلب باب جوان امروز؛ نه مطلب باب تفکر روشن‌‌‌فکریِ امروز که در زمان مجلسی از این حرفها عین و اثری نبود.1370/12/05

لینک ثابت
تصمیم رهبری برای انجام کار فرهنگی بعد از دوران ریاست جمهوری

در جمهوری اسلامی، هرجا که قرار گرفته‌‌‌اید، همان‌‌‌جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه‌‌‌ی کارها به شما متوجه است. چند ماه قبل از رحلت امام (رضوان اللّه علیه)، مرتب از من می‌‌‌پرسیدند که بعد از اتمام دوره‌‌‌ی ریاست جمهوری می‌‌‌خواهید چه‌‌‌کار کنید. من خودم به مشاغل فرهنگی زیاد علاقه دارم؛ فکر می‌‌‌کردم که بعد از اتمام دوره‌‌‌ی ریاست جمهوری به گوشه‌‌‌یی بروم و کار فرهنگی بکنم. وقتی از من چنین سؤالی کردند، گفتم اگر بعد از پایان دوره‌‌‌ی ریاست جمهوری، امام به من بگویند که بروم رئیس عقیدتی، سیاسی گروهان ژاندارمری زابل بشوم حتّی اگر به جای گروهان، پاسگاه بود من دست زن و بچه‌‌‌ام را می‌‌‌گیرم و می‌‌‌روم! و اللّه این را راست می‌‌‌گفتم و از ته دل بیان می‌‌‌کردم؛ یعنی برای من زابل مرکز دنیا می‌‌‌شد و من در آنجا مشغول کار عقیدتی، سیاسی می‌‌‌شدم! به نظر من بایستی با این روحیه کار و تلاش کرد و زحمت کشید؛ در این صورت، خدای متعال به کارمان برکت خواهد داد.1370/12/05
لینک ثابت
حضور مردم در صحنه

امروز هم همین‌طور است. نفرمایید که حالا ما تشکیلات و حکومت و دولت و بودجه و خزانه و درآمد نفت داریم؛ بله، معلوم است؛ لیکن یک کشور بر این امکانات استوار است. اگر شرکای ما در کارهای کشور - آنهایی که غیر کار ما را بر عهده دارند - قیودی، حدودی، امتیازاتی، شرط و شروطی در کارشان هست و سهم ما برای تبلیغات کم می‌شود، بسیار خوب، فلنرجع الی اصلنا؛ با همان روحیه، همان نشاط و همان تلاش.
اشاره کردند(2) که شماها چه‌قدر در میدان جنگ بودید. من گاهی این خاطرات رزمندگان را می‌خوانم - که خوشبختانه این روزها به همت حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی دارد چاپ می‌شود - وقتی که آنها خاطرات خودشان را نقل می‌کنند، می‌بینیم که حضور یک روحانی و یک طلبه‌ی جوان در مقدم‌ترین خطوط، در خطرناک‌ترین سنگرها و کمینگاهها، در دشوارترین مواقف، در لحظه‌های تعیین کننده و حساس، چه‌قدر بابرکت و پُرفایده و اثربخش بوده است؛ در حالی که وقتی آن طلبه حرکت می‌کرد، نه بودجه‌یی برایش در نظر گرفته بودند، نه او یادش بود که بودجه‌اش کجاست؛ نمی‌گفت برای ما چه بودجه‌یی در مجلس تصویب شده، یا از طرف دولت و خزانه چه بودجه‌یی تخصیص داده شده است. شما و امثال شما به آن‌جا رفتید و همین خدمات را انجام دادید و در دورانی که از جهاد و از اسلام هیچ خبری نبود، به این بنای عظیمی که نامش حماسه‌ی جهاد اسلامی است، کمک کردید؛ کاخی به عظمت تاریخ ساختید و سرچشمه‌یی جاری کردید که ان‌شاءاللَّه برکات آن تا ابدالدهر باقی خواهد ماند؛ یعنی شما هم در اجرای این سرچشمه سهیم بودید و چه‌قدر نیروهای مقدس و مؤمن و این جوانان بسیجی و بقیه‌ی نیروهای رزمنده و مسلح در این جهت کار کردند.1370/12/05

لینک ثابت
شهید مطهری‏

این‌طوری نمی‌شود كه منبرِ بی‌مطالعه برویم. منبرِ بی‌مطالعه، یعنی اینكه همّ و غمّ آنچه كه می‌خواهیم بیان كنیم و به مردم بگوییم، در دل ما نباشد؛ بگوییم حالا بالاخره می‌رویم ببینیم چه به یادمان می‌افتد و چه به زبانمان می‌آید! اینكه نمی‌شود؛ باید برنامه‌ریزی كرد. حد اقل قضیه این است كه از بهترین گفته‌هایی كه گویندگان بزرگ و متفكرانی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر و اینهایی كه در گذشته چیزهایی گفتند و نوشتند، مطالبی در ذهن من و شما ثبت باشد؛ یعنی هرجا رفتیم، بتوانیم مفاهیمی را كه آقای مطهری در طول این چندساله بیان كرده، مطرح كنیم. الآن بیش از چهل عنوان كتاب از آقای مطهری موجود است؛ این كتابها هم غالباً سخنرانی است در میان این‌ها كتابی كه ایشان نوشته باشد، كمتر وجود دارد همین‌ها را ما روان باشیم؛ خوانده باشیم؛ فهمیده باشیم؛ در ذهنمان نشسته باشد؛ این‌ها را بیان كنیم؛ امروز این‌ها حرفهای نویی است؛ حرفهای كهنه‌یی نیست. البته مطالب بعضی دیگر هم همین‌طور است؛ اما بخصوص مطالب شهید مطهری (رضوان اللّه علیه) هنوز مطالب نویی است؛ مطالبی است كه در نظام ما لازم است. مثلًا شما می‌خواهید در باره‌ی تقوا بحث كنید. آقای مطهری حدود سی سال قبل در سال 1339 در تهران چند سخنرانی در باره‌ی تقوا كردند كه در همین «گفتار ماه» (644) منتشر شده است؛ نگاه كنید ببینید چقدر پایه‌اش بالاست و چقدر با مطالبی كه ممكن است ما در یك منبرِ بی‌مطالعه بگوییم، متفاوت است؛ این‌ها را ما باید بلد باشیم1370/12/05
لینک ثابت
بسیج مستضعفین

من گاهی این خاطرات رزمندگان را میخوانم - که خوشبختانه این روزها به همت حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی دارد چاپ میشود - وقتی که آنها خاطرات خودشان را نقل میکنند، میبینیم که حضور یک روحانی و یک طلبه‌ی جوان در مقدم‌ترین خطوط، در خطرناکترین سنگرها و کمینگاهها، در دشوارترین مواقف، در لحظه‌های تعیین کننده و حساس، چه‌قدر بابرکت و پُرفایده و اثربخش بوده است؛ در حالی که وقتی آن طلبه حرکت میکرد، نه بودجه‌یی برایش در نظر گرفته بودند، نه او یادش بود که بودجه‌اش کجاست؛ نمیگفت برای ما چه بودجه‌یی در مجلس تصویب شده، یا از طرف دولت و خزانه چه بودجه‌یی تخصیص داده شده است. شما و امثال شما به آن‌جا رفتید و همین خدمات را انجام دادید و در دورانی که از جهاد و از اسلام هیچ خبری نبود، به این بنای عظیمی که نامش حماسه‌ی جهاد اسلامی است، کمک کردید؛ کاخی به عظمت تاریخ ساختید و سرچشمه‌یی جاری کردید که ان‌شاءاللَّه برکات آن تا ابدالدهر باقی خواهد ماند؛ یعنی شما هم در اجرای این سرچشمه سهیم بودید و چه‌قدر نیروهای مقدس و مؤمن و این جوانان بسیجی و بقیه‌ی نیروهای رزمنده و مسلح در این جهت کار کردند.1370/12/05
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی