نوآوری و شکوفایی شما میتوانید موسیقی سفارش بدهید. به همین ارکستر بزرگ تهران - که متعلق به رادیو و تلویزیون است - سفارش بدهید و از آنها بخواهید بیاورند؛ چنانچه نپسندیدید، رد کنید؛ بگویید این به دردمان نمیخورد؛ یکی دیگر بسازید. شاید این مراجعات مکرر شما، موسیقیدانها و خوانندگان و نوازندگان ما را هم یکخرده سر شوق بیاورد که چیزهای جدیدی بسازند. اینها هم همهاش دنبال چیزهای عجیب و غریب قدیمی هستند و واقعاً نوآوری ندارند؛ اشکال کارشان این است! خیال میکنند نوآوری همین است که مثلاً یک ذره مردم را به چیزهای طربانگیزِ لهوآمیزی سرگرم کنند؛ درحالیکه موسیقی میتواند لهوی نباشد. خود معنای لهو، یعنی غافل کننده.1370/11/15
تحول علمی در اروپا, رنسانس اولین جلوههای علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن.1370/11/15
تمدن اسلامی شما قرن چهارم هجری را نگاه کنید. کتاب «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری»، نوشتهی «آدام متز»، نشان میدهد که تمام محیط اسلامی، اصلًا بازار علم دنیاست، و آن نقطهی اصلیش هم ایران است؛ یعنی همین اصفهان و ری و فارس و خراسان و هرات و مرو و .... این شهرها مرکز و قلهی علم دنیا بوده است؛ اما متأسفانه نسل امروز اینها را نمیداند. این ندانستن، نه به معنای این است که همین مطالبی را که من گفتم، نمیداند؛ چرا، این مطالب را صد بار شنیده است؛ همه در کتابها هم گفتهاند؛ همه جا هم گفتهاند؛ اما باورش نیست! بیآنکه به زبان انکار کند، یک حالت ناباوری در همهی نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشتهی ایران وجود دارد؛ علتش هم این است که تمدن غرب و این تکنولوژی پُر سر و صدا، آنچنان آمده فضا را پُر کرده، که حتّی کسی جرأت نمیکند به شجرهنامهی خودش نگاه کند!1370/11/15
ابو علی سینا امروز نظرات ...ابنسینا در طب، نظرات منسوخشدهیی نیست؛ نظراتی است که بر اساس آنها نظراتی آمده، لیکن نسخ نشده است؛ نظرات باطلشدهیی نیست؛ نظرات صحیحی است که البته تکمیل شده است. همهی اینها از کجا ناشی شدند؟ از دین اسلام ناشی شدند؛ یعنی آن عامل اصلی که توانست مسلمین را به این اوج علمی برساند، دین اسلام بود….. «ابنسینا»ی ما هم همینطور بود. خود «ابنسینا» یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلاً یک عارف است....در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابنسینا» که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛1370/11/15
شیخ بهایی «شیخ بهایی») هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همینطور بود. در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابنسینا» که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شیخ بهایی» مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبهی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفهییِ منبر و محرابی، با آنگونه دانشهای کذایی. پس، آن روح دینی، با روح علمی اصلاً منافاتی ندارد؛ بلکه روح دینی، کمک و پشتیبان روح علمی است.1370/11/15
ابوریحان بیرونی «بیرونی»() هم یک عالم دینی است، که آن «تحقیق ماللهند» را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است: تحقیق ماللهند من مقولة مقبولة فیالعقل او مرذولة ...... او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت.
بیانات در دیدار با اعضای «گروه دانش» صدای جمهوری اسلامی ایران1370/11/15
بیکن، راجر شما میدانید که در اروپا - در همان قرونی که اشاره شد - ضدیت با دین بود. البته تا برههیی از زمان، به خاطر آن دین کذایی، ضدیت با علم بود. حتّی در اروپا هم اولین مشعلداران علم، افراد دینیاند. خود این «راجربیکن» معروف - که فرانسویها به او «رژه بیکن» میگویند - کشیش است؛ آن هم کشیشِ فرانسیسکن است. نمیدانم شما با احوالاتشان آشنا هستید یا نه. اینها گروه کشیشیِ بسیار زهدگرایی هستند که خود را تابع «سن فرانسیس» میدانند؛ همان «سن فرانسیس» معروفِ قدیس، که این «سانفرانسیسکو»ی امریکا هم به اسم اوست. اینها اسماء مقدس را روی شهرها میگذاشتند. این «سنفرانسیس» معروف، قدیسی بود که دستگاههای پاپ آن وقت، به خاطر افشاگری این شخص نسبت به تجملات دستگاه پاپ، دشمن خونیش بودند. او معارض دستگاه پاپ و معارض آن جاه و جلالها و آن ثروتها و آن زراندوزیها بود؛ طرفدار زهد بود. اگر بخواهیم مشابه «راجربیکن» را در میان نحلههای اسلامی بیابیم، باید مثلاً او را در زمرهی تصوف خاکساری - که کارشان درویشی و گدایی است - بدانیم. کشیش این رشته «راجربیکن» معروف است که در قرن سیزدهم میلادی، از اولین پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت دیگر، اولین جلوههای علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، باز از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن.1370/11/15
متز، آدام ایران، واقعاً چه گذشتهی پُرافتخاری بوده است. گاهی میگویند که فلان چیز قرون وسطایی است؛ غافل از اینکه قرون وسطی برای اروپا روزگار ننگ است، اما برای ما روزگار نور است. شما قرن چهارم هجری را نگاه کنید. کتاب «تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری»، نوشتهی «آدام متز»، (525) نشان میدهد که تمام محیط اسلامی، اصلًا بازار علم دنیاست، و آن نقطهی اصلیش هم ایران است؛ یعنی همین اصفهان و ری و فارس و خراسان و هرات و مرو و .... این شهرها مرکز و قلهی علم دنیا بوده است؛ اما متأسفانه نسل امروز اینها را نمیداند. این ندانستن، نه به معنای این است که همین مطالبی را که من گفتم، نمیداند؛ چرا، این مطالب را صد بار شنیده است؛ همه در کتابها هم گفتهاند؛ همه جا هم گفتهاند؛ اما باورش نیست! بیآنکه به زبان انکار کند، یک حالت ناباوری در همهی نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشتهی ایران وجود دارد؛ علتش هم این است که تمدن غرب و این تکنولوژی پُر سر و صدا، آنچنان آمده فضا را پُر کرده، که حتّی کسی جرأت نمیکند به شجرهنامهی خودش نگاه کند!1370/11/15
پیشرفت علمی ایران امروز علم در دست آنهاست در اینکه شکی نیست اما میخواهند گذشتهی علمی ملتها را هم نفی کنند؛ البته در جاهایی کلّ تمدنها را نفی میکنند! این غربیها و اروپاییها که به نقاطی از دنیا مثل مناطقی از امریکای لاتین رفتند، کلّ تمدن را نفی کردند! یکوقت رئیسجمهور پرو همین که دورهاش پارسال تمام شد به من میگفت که ما یک کاوشهای باستانشناسی داشتیم و طی آن یک تمدن بسیار پُرهیمنهای را در این کاوشها کشف کردیم. یعنی تا پانصد سال قبل، کشور پرو تمدن و حکومت بسیار مقتدری داشته و از علم و ثروت هم برخوردار بوده است؛ اما امروز شما ببینید پرو در کجای دنیاست؛ اصلًا در دنیا چه حضوری دارد که بشود اسمش را آورد؟ هیچچیز ندارد. کاری کردند که مردم پرو اصلًا از گذشتهی خودشان اطلاع ندارند. اگر هم حفاری و کاوشی لازم بوده، خودشان کردند و بردند؛ تهوتوهایش مانده که حالا اینها یک چیزهایی دارند کشف میکنند! در بعضی جاها این کار را کردند. البته در مورد ایران نمیشده این کارها را بکنند؛ چون این همه کتاب و این همه اثر علمی و این تاریخ مشعشع وجود دارد و نمیتوانستند کاری بکنند؛ اما اثرش را از ذهنها زدودهاند؛ شما باید کاری کنید و این را برگردانید. البته این برنامهی «مشاهیر جهان علم» مقداری تأمین میکند، اما حقاً و انصافاً کافی نیست. من عقیدهام این است که در همین برنامههایی که الآن دارید همین برنامههای علمی شب و صبح، و یا مثلًا در همان برنامهی «روزنه» میتوانید تا حدودی این خلأ را جبران کنید. البته راجع به این قضیه، مطلب مستقیمی نمیشود در آنجاها گفت؛ اما واقعاً شما آقایان و خانمها بنشینید فکر کنید، ببینید چه تدبیری میتوان اندیشید که کیفیت بیان و القاء شما در هریک از این برنامهها طوری باشد که بتوانید این گذشتهی علمی را به یاد نسل جدید بیاورید. در پیشرفت علمی ما، واقعاً این یادآوری اثر دارد. این نسل اگر بداند که استعداد و گذشتهی آنچنانی دارد، یک طور به آینده خواهد نگریست؛ اما اگر تصور بکند که هرچه هست و نیست، دست اروپاییهاست و همیشه ما باید دنبال آنها باشیم، این در پیشرفت علمی ما طور دیگری اثر خواهد گذاشت.1370/11/15
گمنامی دانشمندان کشور قبل از انقلاب اسلامی انقلاب اینها[دانشمندان گمنام کشور] را یکخرده رو میآورد؛ اما اینها قبل از انقلاب گمنامتر بودند. آن کس که میخواست یکخرده برای خودش و برای علمش زندگی کند، گمِ گم بود؛ مگر آن کسی که میخواست یک کار مثلاً تملقآمیزی بکند و یک چیزی بگوید، او جلو میآمد؛ والّا کسی که واقعاً میخواست در زندگی علمی خودش باشد، اصلاً کسی به او کمترین اعتنایی نمیکرد. من یک وقت در زمان ریاست جمهوری به مرکز سرمسازی کرج رفتم، دیدم یک عده از این دانشمندان پیرمرد در آنجا هستند؛ که یکی از آنها هم به گمانم جزو همین کسانی بود که از طریق رادیو با او صحبت شد. من از لهجهاش فهمیدم که نجفآبادی است. پیرمرد از کار افتادهیی بود؛ گریهاش گرفت! دید که رئیس جمهور آمده با او دست میدهد و میگوید: آقا ! احوال شما چهطور است؟ اصلاً چنین چیزی در زندگی او سابقه نداشت که یک مقام کشوری جلو بیاید و با تواضع با او حرف بزند و قدر علم او را بداند. میدید که من قدر علم او را میدانم و به او به عنوان یک عالم، حقیقتاً و قلباً - نه تصنعاً - احترام میکنم؛ این واقعاً برایش چیز عجیبی بود. اصلاً این چیزها در گذشته مطرح نبود.1370/11/15
روح دینی؛ پشتیبان علم در نزد مسلمین بعضی به غلط خیال میکنند که «علمگرایی» با «دینگرایی» نمیسازد. من دیدهام که در این چند سال اخیر، بعضیها که اغراض خاص سیاسی دارند و ما آنها را میشناسیم - شاید عموم مردم ندانند که این افراد چه غرضی دارند، لیکن ما چون افراد را از روی سوابقشان بیشتر میشناسیم، زودتر برایمان قابل حدس است - و بعضیها هم که ممکن است غرض سیاسی نداشته باشند، اما همینطوری تشویق میکنند، برای القاء این معنا میکوشند که دینگرایی مردم - که امروز در جامعهی ما رواج دارد - با علمگرایی منافات دارد و با علمگرایی میشود به دینگرایی مردم صدمه زد! اینها کور خواندهاند و اشتباه میکنند؛ این دو با هم هیچ منافاتی ندارند؛ زیرا دین اگر دین اسلام است که ما امروز طرفدار آن هستیم، دینی است که انقلاب میکند؛ دینی است که برای میدانها سرباز درست میکند؛ دینی است که به علم دعوت میکند. اصلاً علت اینکه مسلمانان توانستند برای مدت چند قرن مشعل علم را در دنیا به دست بگیرند، همین توجه اسلام به علم و دانش بود. از فارابی تا خواجه نصیر، حدود سه قرن این مشعلداری ادامه داشته است؛ آن هم در سطح بالا، نه در سطح پایین. امروز نظرات خوارزمی در ریاضیات، یا نظرات ابنسینا در طب، نظرات منسوخشدهیی نیست؛ نظراتی است که بر اساس آنها نظراتی آمده، لیکن نسخ نشده است؛ نظرات باطلشدهیی نیست؛ نظرات صحیحی است که البته تکمیل شده است. همهی اینها از کجا ناشی شدند؟ از دین اسلام ناشی شدند؛ یعنی آن عامل اصلی که توانست مسلمین را به این اوج علمی برساند، دین اسلام بود. شما میدانید که در اروپا...ضدیت با دین بود. البته تا برههیی از زمان، به خاطر آن دین کذایی، ضدیت با علم بود. حتّی در اروپا هم اولین مشعلداران علم، افراد دینیاند. خود این «راجربیکن» معروف - که فرانسویها به او «رژه بیکن» میگویند - کشیش است؛ آن هم کشیشِ فرانسیسکناست. نمیدانم شما با احوالاتشان آشنا هستید یا نه. اینها گروه کشیشیِ بسیار زهدگرایی هستند که خود را تابع «سن فرانسیس» میدانند؛ همان «سن فرانسیس» معروفِ قدیس، که این «سانفرانسیسکو»ی امریکا هم به اسم اوست. اینها اسماء مقدس را روی شهرها میگذاشتند. این «سنفرانسیس» معروف، قدیسی بود که دستگاههای پاپ آن وقت، به خاطر افشاگری این شخص نسبت به تجملات دستگاه پاپ، دشمن خونیش بودند. او معارض دستگاه پاپ و معارض آن جاه و جلالها و آن ثروتها و آن زراندوزیها بود؛ طرفدار زهد بود. اگر بخواهیم مشابه «راجربیکن» را در میان نحلههای اسلامی بیابیم، باید مثلاً او را در زمرهی تصوف خاکساری - که کارشان درویشی و گدایی است - بدانیم. کشیش این رشته «راجربیکن» معروف است که در قرن سیزدهم میلادی، از اولین پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت دیگر، اولین جلوههای علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، باز از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن. «ابنسینا»ی ما هم همینطور بود. خود «ابنسینا» یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلاً یک عارف است. «بیرونی» هم یک عالم دینی است، که آن «تحقیق ماللهند» را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است: تحقیق ماللهند من مقولة مقبولة فیالعقل او مرذولة او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. «شیخ بهایی»هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همینطور بود. در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابنسینا» که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شیخ بهایی» مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبهی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفهییِ منبر و محرابی، با آنگونه دانشهای کذایی. پس، آن روح دینی، با روح علمی اصلاً منافاتی ندارد؛ بلکه روح دینی، کمک و پشتیبان روح علمی است.1370/11/15
راجر بیکن کشیش ؛ از اولین پرچمداران علم در اروپا در اروپا هم اولین مشعلداران علم، افراد دینیاند. خود این «راجر بیکن» معروف که فرانسویها به او «رژه بیکن» میگویند کشیش است؛ آن هم کشیشِ فرانسیسکن است. نمیدانم شما با احوالاتشان آشنا هستید یا نه. اینها گروه کشیشیِ بسیار زهدگرایی هستند که خود را تابع «سن فرانسیس» میدانند؛ همان «سن فرانسیس» معروفِ قدیس، که این سانفرانسیسکوی امریکا هم به اسم اوست. اینها اسماء مقدس را روی شهرها میگذاشتند. این «سنفرانسیس» معروف، قدیسی بود که دستگاههای پاپ آن وقت، به خاطر افشاگری این شخص نسبت به تجملات دستگاه پاپ، دشمن خونیش بودند. او معارض دستگاه پاپ و معارض آن جاه و جلالها و آن ثروتها و آن زراندوزیها بود؛ طرفدار زهد بود. اگر بخواهیم مشابه «راجر بیکن» را در میان نحلههای اسلامی بیابیم، باید مثلًا او را در زمرهی تصوف خاکساری که کارشان درویشی و گدایی است بدانیم. کشیش این رشته «راجر بیکن» معروف است که در قرن سیزدهم میلادی، از اولین پرچمداران علم در اروپاست. به عبارت دیگر، اولین جلوههای علم که به رنسانس اروپا منتهی شد و آن تحول علمی را پدید آورد، باز از طرف مذهبیها بود؛ منتها مذهبیهای روشن، نه مذهبیهای تاریکذهن.1370/11/15
ابنسینا، بیرونی و شیخ بهایی؛ نمونههایی از همراهی دین با علم نظرات ابنسینا در طب، نظرات منسوخشدهیی نیست؛ نظراتی است که بر اساس آنها نظراتی آمده، لیکن نسخ نشده است؛ نظرات باطلشدهیی نیست؛ نظرات صحیحی است که البته تکمیل شده است...«ابن سینا» یک عالم دینی است؛ او به یک معنا اصلًا یک عارف است. «بیرونی» هم یک عالم دینی است، که آن «تحقیق ما للهند» را نوشت. میدانید که اسم این کتاب، از یک بیت شعر گرفته شده است: تحقیق ما للهند من مقولة مقبولة فی العقل او مرذولة او در زمان خود، در ریاضی و در نجوم و در علوم متفرق، تبحر داشت. «شیخ بهایی» هم که یک آخوند به تمام معنای کامل است، همینطور بود. در زمان «شیخ بهایی»، رشتههای دینی در آن مسیر و جریان صنفیِ آخوندی افتاده بود. در گذشته، صنفیِ به این شکل که نبوده است؛ یک روحانی بوده که در همهی علوم عالم بوده؛ مثل خود «ابن سینا» که شاگرد فلسفه هم داشته، شاگرد طب هم داشته است؛ اما «شیخ بهایی» مربوط به آن دورانی است که روحانیت جنبهی صنفی پیدا کرده بود؛ یعنی یک آخوند حرفهایِ منبر و محرابی، با آنگونه دانشهای کذایی. پس، آن روح دینی، با روح علمی اصلًا منافاتی ندارد؛ بلکه روح دینی، کمک و پشتیبان روح علمی است.1370/11/15
وجود یک تمدن بسیار پُرهیمنه در پرو تا پانصد سال قبل امروز علم در دست آنهاست[غرب] در اینکه شکی نیست اما میخواهند گذشتهی علمی ملتها را هم نفی کنند؛ البته در جاهایی کلّ تمدنها را نفی میکنند! این غربیها و اروپاییها که به نقاطی از دنیا مثل مناطقی از امریکای لاتین رفتند، کلّ تمدن را نفی کردند! یکوقت رئیسجمهور پرو همین که دورهاش پارسال تمام شد به من میگفت که ما یک کاوشهای باستانشناسی داشتیم و طی آن یک تمدن بسیار پُرهیمنهای را در این کاوشها کشف کردیم. یعنی تا پانصد سال قبل، کشور پرو تمدن و حکومت بسیار مقتدری داشته و از علم و ثروت هم برخوردار بوده است؛ اما امروز شما ببینید پرو در کجای دنیاست؛ اصلًا در دنیا چه حضوری دارد که بشود اسمش را آورد؟ هیچچیز ندارد. کاری کردند که مردم پرو اصلًا از گذشتهی خودشان اطلاع ندارند. اگر هم حفاری و کاوشی لازم بوده، خودشان کردند و بردند؛ تهوتوهایش مانده که حالا اینها یک چیزهایی دارند کشف میکنند! در بعضی جاها این کار را کردند. البته در مورد ایران نمیشده این کارها را بکنند؛ چون این همه کتاب و این همه اثر علمی و این تاریخ مشعشع وجود دارد و نمیتوانستند کاری بکنند؛ اما اثرش را از ذهنها زدودهاند.1370/11/15
شکوفایی علم در تمدن اسلامی, تحصیل علم و دانش علت اینكه مسلمانان توانستند برای مدت چند قرن مشعل علم را در دنیا به دست بگیرند، همین توجه اسلام به علم و دانش بود.1370/11/15
زبان فارسی حدود یک سال پیش مصاحبهیی را دیدم که از آن صحبتها من خیلی خوشم آمد. او میگفت که ما کوشش کردهایم تا برای واژههایی که در فلان علم استفاده میشود - حالا دقیقاً یادم نیست که کدام علم بود - معادلی پیدا کنیم. این خیلی خوب است که یک نفر یکی از همتهای خودش را این معرفی کند که میخواهد معادلهای واژههای خارجی فلان علم را در فارسی پیدا کند؛ زیرا دایم لازم نیست که ما از عین آن لغت استفاده کنیم. این کار خیلی خوب است؛ اما عکسش هم ممکن است؛ به این توجه داشته باشید.1370/11/15