ازبین نرفتن اعجاز معجزات در صورت کشف اسرار آن توسط دانش بشر / تفسیر سوره بقره آیات 23-24
اما در پاسخ به نکتهای که گفته شد اگر روزی مثلاً دانش بشر به جایی برسد که آن علت ناشناختهی تأثیرگزاری که با زدن عصای حضرت موسی (ع) به سنگ آب را از آن جاری کرد، بشناسد. آیا معجزه بودن آن کار از بین میرود یا نه؟
پاسخ این است که از بین نمیرود، زیرا چه معجزی از این بالاتر که انسان ]فیالمثال حضرت موسی (ع)] کاری را بکند که بعد از سه هزار سال دانش بشری بتواند به راز آن پی ببرد؟ این خودش معجزه بزرگی است و چیز کمی نیست. مثلاً فرض بفرمائید: وابری الاکمه والابرص (1) که در باب حضرت عیسی قرآن میگوید: پیسی و برص را معالجه میکرده، ممکن است دانش بشری و دانش پزشکی بتواند بیماری پیسی را علاج کند لکن این مربوط به دو هزار سال بعد از ان تاریخ است. بهرحال معجزه آن کاری است که از یک علتی ناشی میشود، منتها آن علت برای بشر شناخته شده نیست، ولو اینکه یک روزی برای بشر شناخته خواهد شد و ما اتفاقاً امیدواریم یک روزی بشر تمام این اسرار را بشناسد، کما اینکه تدریجاً هم دارد شناخته میشود.
آن روزی که قرآن فرمود: وبث فیهما من دابه (2) یعنی خدا جنبندگان را در زمین و آسمان قرار داد، آن روز بشر در آسمان جنبندهای رانمیدید. ظاهراً آسمان یک سقفی بود با میخهای نورانی که همان ستارهها باشند و از جنبنده در آنجا خبری نبود. اما امروز که بشر دارد آسمان را کشف میکند، فرضیات بشری احیاناً خبر از وجود موجودات و شرایط زیستی در بعضی از کرات دیگر میدهد و اینکه آن موجودات در کرات دیگر ممکن است دانش پیشرفتهای داشته باشند، امروز که دارد این فکر مطرح میشود ممکن است یک روزی هم کشف بشود، لکن وقتی کشف شد معجزه بودن قرآن را که هزاران سال قبل آمده یک حقیقتی را که بشر، حتی مغزش هم خطور نمیکرد. به این روشنی و قرصی بیان کرده از بین نمیبرد. پس بنابراین: پاسخ این سئوال این است که اگر چنانچه پیشرفت دانش بشر به جایی برسد که اسرار معجزات را کشف کند معجزه بودن آن معجزات را در ظرف خودش از بین نمیبرد.1371/02/16
1 )
سوره مبارکه آل عمران آیه 49
وَرَسولًا إِلىٰ بَني إِسرائيلَ أَنّي قَد جِئتُكُم بِآيَةٍ مِن رَبِّكُم ۖ أَنّي أَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنفُخُ فيهِ فَيَكونُ طَيرًا بِإِذنِ اللَّهِ ۖ وَأُبرِئُ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ وَأُحيِي المَوتىٰ بِإِذنِ اللَّهِ ۖ وَأُنَبِّئُكُم بِما تَأكُلونَ وَما تَدَّخِرونَ في بُيوتِكُم ۚ إِنَّ في ذٰلِكَ لَآيَةً لَكُم إِن كُنتُم مُؤمِنينَ
ترجمه:
و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوی بنی اسرائیل (قرار داده، که به آنها میگوید:) من نشانهای از طرف پروردگار شما، برایتان آوردهام؛ من از گِل، چیزی به شکل پرنده میسازم؛ سپس در آن میدمم و به فرمان خدا، پرندهای میگردد. و به اذن خدا، کورِ مادرزاد و مبتلایان به برص [= پیسی] را بهبودی میبخشم؛ و مردگان را به اذن خدا زنده میکنم؛ و از آنچه میخورید، و در خانههای خود ذخیره میکنید، به شما خبر میدهم؛ مسلماً در اینها، نشانهای برای شماست، اگر ایمان داشته باشید!
2 )
سوره مبارکه الشورى آیه 29
وَمِن آياتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَما بَثَّ فيهِما مِن دابَّةٍ ۚ وَهُوَ عَلىٰ جَمعِهِم إِذا يَشاءُ قَديرٌ
ترجمه:
و از آیات اوست آفرینش آسمانها و زمین و آنچه از جنبندگان در آنها منتشر نموده؛ و او هرگاه بخواهد بر جمع آنها تواناست!
لینک ثابت
متناقض نبودن معجزه با قانون علیت /تفسیر سوره بقره آیات 23-24
بسمالله الرحمن الرحیم
و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتو بسورهٍ من مثله و ادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین
فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقو النار التی وقودها الناس و الحجاره اعدت للکافرین (1)
(.......)بحث ما پیرامون کلمات همین آیه است، که جلسهی قبل در باب معجزه یک بیانی را عرض کردم و اکنون یک کلمهی تکمیلی، یا به عبارت دیگر توضیحی را عرض میکنم تا مطلب کاملاً روشن بشود. گفتم که معجزه نقض قانون علیت نیست، یعنی وقتی ما دیدیم فرضاً حضرت ابراهیم را انداختند در آتش و به نص صریح قرآن آتش او را نسوزاند: یا نارکونی برداً و سلاماً علی ابراهیم (2) ای آتش سرد و سلامت باش برای ابراهیم. اینجا آیا قانون علیت نقض شد در حالی که آتش علت سوزاندن است؟ چه شد که نسوزاند و آیا این سوزاندن شکسته شدن قانون علیت است؟ عرض کردیم که قانون علیت یک قانون عمومی است، منتها در حاشیه این حادثه یک حقایقی وجود دارد که آن حقایق از نظر ما پوشیده است: برای مثال، اگر بخواهیم به شکل خیلی ساده و واضحی مثال بزنیم، یک گل آتشی خیلی تندی را ما در اینجا برمیافروزیم، بعد یک جسمی را که خیس آب هست روی آن میاندازیم، اینجا آتش آن جسم خیس را نمیسوزاند و این حاکی از آن نیست که قانون علیت نقض شده، بلکه حکایت از این دارد که شرایط برای عملکرد آن قانون علیت موجود نیست، زیرا سوزاندن آتش جسم خارجی را، تابع یک شرایطی است و در همه حال آتش نمیسوزاند، لذا در صورتی که مانعی مثل آن، یا یک مادهی عایق نداشته باشد میسوزاند، یا فرض کنید وقتی میگوئیم آتش علت سوزاندن است معنایش این نیست که آتش جسم خارجی را از هر فاصلهای میسوزاند، بلکه شرط اینکه قانون علیت در اینجا اثر بکند تماس است. یعنی جسم خارجی باید با آتش تماس پیدا کند تا آتش علت سوزاندن بشود. البته در این مثالی که زدیم نمیخواهیم بگوئیم حضرت ابراهیم را با آب خیس کرده بودند. یا یک عایقی به او چسبانده بودند، بلکه برای این است که توجه داشته باشید علت که موجد معلول است و قانون علیت که تحقق پیدا میکند این مطلق نیست و هر علتی معلول خود را شرایط خاصی ایجاد میکند. مثلاً فرض کنید رها کردن جسمی را از بالا، علتی برای فرود آمدن آن جسم است ، یعنی اگر یک جسمی را از بالا رها کنید فرود میآید، اما آیا در خلاء و آنجا که هوا وجود ندارد هم همینطور است؟ یا آن جایی که یک جسم جاذبهداری را در سطح فوقانی قرار داده باشیم بازهم همینطور است؟ یقیناً اینطور نیست و این علت، یعنی رها کردن از بالا معلول را که فرود آمدن است در شرایطی ایجاد میکند که از لحاظ طبیعی بایستی یک چیزهایی باشد و یک چیزهایی نباشد، ولذا اگر یک چیزی را رها کردیم که نیامد پائین، نباید بگوییم قانون علیت نقض شده، اینجا قانون علیت نقض نشده، بلکه یا شرایط عملکرد قانون علیت وجود ندارد و یا یک مانعی وجود دارد. در باب معجزات قضیه اینطور است یعنی وقتی ما مشاهده میکنیم ابراهیم را در آتش میاندازند، بعد قرآن میگوید فانجاه الله من النار (3) خدا او را از آتش نجات داد، نه اینکه از آتش آمد بیرون، بلکه در همان آتش بود و نجات پیدا کرد و این به معنا نیست که علیت آتش اینجا افادهی معلول نکرد، یعنی معلول که سوزاندن بود از این علت تراوش نکرد، ولذا قانون علیت نقض نشد. ما یک چیزی از قانون علیت میدانیم، و آن اینست که آتش علت سوزاندن است، ای بسا موانعی در اینجا وجود دارد، یا شرایط تحصیل نشدهای در اینجا باشد که این آتش آمادگی سوزاندن را ندارد، یعنی شرایط تأثیر این علت در ایجاد معلول وجود خارجی پیدا نمیکند، که البته همهی اینها با قدرت الهی تحقق پیدا میکند.
ماحصل مطلب اینکه معجزه نقض قانون علیت نیست، اما نقض روال طبیعی عملکرد قانون هست، یعنی عملکرد این قانون طبیعی بطور طبیعی عوض شده و آن شکلی که این کار، طبیعی انجام میگرفت، آن شکل نقض شده و این مانعی ندارد، یعنی جسمی مثل جسم حضرت ابراهیم را در حال معمولی وقتی در آتشی، مثل آن آتشی که برای ابراهیم افروخته بودند، اگر بیندازند کباب خواهد شد، این شکل طبیعی قضیه است، اما آیا شکل طبیعی همهی محتوای قانون علیت است؟ البته نه، بلکه بخشی از آن قانون علیت است که ما از او خبر داریم، که زیاد تکرار شده و زیاد اتفاق افتاده است. پس همهی محتوای قانون علیت سوزاندن آتش این نیست که ما در طبیعت مشاهده میکنیم، ممکن است شکل دیگری هم وجود داشته باشد که حتماً وجود دارد و او همان شکل افتادن ابراهیم در آتش است، که در آنجا دیگر بدنِ مثل ابراهیم در مثل آنچنان آتشی نمیسوزد. اما این شرایط فوق طبیعی را که گفتیم نقض شکل طبیعی است، چه کسی بوجود میآورد؟ این را قدرت الهی برای قدرت نمایی بوجود میآورد، ولذا لازم نیست همیشه بوجود بیاورد، مثل قضیه اژدها شدن عصای حضرت موسی (ع) و بقیه معجزاتی که وجود دارد. پس بطور خلاصه عرض میکنیم: معجزه یک فعل و انفعالی است که خود آن فعل و انفعال از قانون الهی در طبیعت خارج نیست، منتها بشریت نه آن قانون را میشناسد، (لااقل در آن هنگامی که این واقع میشود) و نه توانائی دارد که آن قانون را تحقق ببخشد، یعنی آن فعل و انفعال را بوجود بیاورد، ولذا تنها چیزی که بشر از این قانون و اثر آن قانون احساس میکند خود آن فعل و انفعال است که در خارج اتفاق میافتد، او را فقط میتواند ببیند، اما اینکه تابع چه قانونی است؟ این را دیگر در معجزه نمیتواند ببیند و راز معجزه بودن هم به عجز آوردن مخاطبان است، یعنی مخاطبان نمیتوانند تحلیل کنند که این چگونه اتفاق افتاد؟ مثل بیرون آمدن شتر از سینهی کوه. در قضیهی صالح که قومش از او خواستند از سینهی کوه شتری را بیرون بیاورد در حالی که کرّهای زائیده باشد و این معجزه انجام شد. طبیعی است که وقتی کرّه میخواهد زائیده شود یقیناً در رحم او بوجود میآید ورشد میکند و از مجرای رحم بیرون میآید ـ این کارها در شتر بطور طبیعی ممکن است یکسال طول بکشد. یعنی آن عاملی که موجب میشود این کرّه در شکم او بوجود بیاید و بعد رشد کند و بعد مجرای رحم آماده بشود در بیرون آمدن او، اینها در ظرف یکسال باید انجام بگیرد، اما عواملی را خدای متعال بوجود میآورد که این حادثه در ظرف یکساعت، یا در ظرف یکروز مثلاً انجام بگیرد، که البته این، آن قسمت آسانتر و تقریب به ذهن ما است، والاّ آن قسمت مشکلتر که ذهن ما از آن دور است بیرون آمدن از کوه است، حالا این کار فوق طبیعت را باعوامل و علل و فعل و انفعالاتی که همراه دارد خدای متعال چرا انجام میدهد؟ برای خاطر آن هدف و داعیه بزرگی است که پشتسر این قضیه هست وآن، اعتقاد و ایمان و هدایت جمع کثیری از انسانهاست که وابستهی به این حادثه است. البته این چنین معجزاتی مربوط به همان زمانهاست، لکن در زمانهای بعدی اینگونه معجزهها یا کمتر بوده، یا در مواردی اصلاً نبوده، یعنی هرچه به عقبتر برمیگردیم، میبینیم معجزات خلاف روال طبیعی بیشتر میشود، برای اینکه سطح ذهنها و فکرها بسیار پائین بوده و کارآئی و میدان استدلال کمتر و محدودتر بوده است و چون بالاخره بایستی پیام الهی به بشر برسد و بشر باید به هدایت الهی هدایت بشود، اینها را میآورند تا ذهنها و عقلهای بشر را خاضع کنند، والاّ ممکن بود خدای متعال حالتی در آنها ایجاد کند مثل حالت خواب و حالت تخدیر که فکر را بپذیرند. لکن بشر میبایستی بفهمد و بپذیرد و برای فهمیدن و پذیرفتن او اگر استدلال و برهان به علت پائین بودن ذهنها کافی نبود حتماً یک چنین چیزی لازم است.1371/02/16
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه:
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 24
فَإِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ ۖ أُعِدَّت لِلكافِرينَ
ترجمه:
پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!
2 )
سوره مبارکه الأنبياء آیه 69
قُلنا يا نارُ كوني بَردًا وَسَلامًا عَلىٰ إِبراهيمَ
ترجمه:
(سرانجام او را به آتش افکندند؛ ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!»
3 )
سوره مبارکه العنكبوت آیه 24
فَما كانَ جَوابَ قَومِهِ إِلّا أَن قالُوا اقتُلوهُ أَو حَرِّقوهُ فَأَنجاهُ اللَّهُ مِنَ النّارِ ۚ إِنَّ في ذٰلِكَ لَآياتٍ لِقَومٍ يُؤمِنونَ
ترجمه:
اما جواب قوم او [= ابراهیم] جز این نبود که گفتند: «او را بکشید یا بسوزانید!» ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانههایی است برای کسانی که ایمان میآورند.
لینک ثابت
وجود تفاوت جوهری بین معجزات با فن رایج زمان خود/ تفسیر سوره بقره آیات 23-24
در باب قرآن، که عرض کردیم قرآن معجزه است و در معجزاتی از قبیل قرآن که تحدّی و نوعی به میدان مبارزه آمدن است، که بعضی از معجزات گذشته هم مثل معجزهی حضرت موسی از همین قبیل است: چون در زمان حضرت موسی آنطور نوشتند و گفتند، بازار کارهای خارقالعاده و جادوگری رواج زیادی داشته و با کارهای عجیبی که میکردند اذهان انسانها را بخودشان جذب میکردند. معجزهی حضرت موسی هم که نوعی به میدان آمدن و مبارزه طلبیدن از آن کسانی است که اهل آن قدرت نمائیها بودند، شبیه کار خود آنهاست. یعنی آنهاکارهایی و تردستیهایی میکردند که در یک نگاه عامیانه و سطحی میان کار آنها و کار حضرت موسی یک شباهتی وجود داشت. یعنی از نوع کار آنها: یا بگوییم شبیه کار آنها اما در سطح معجزه را حضرت موسی به عنوان مبارزه طلبی و به عنوان میدانداری در مقابل صاحبان این مایه اقتدار آنروز انجام داد.
زمان حضرت عیسی دوران رونق و رواج دانش پزشکی و پدید آمدن پزشکان بزرگ و معروف دنیاست که در سطح امپراطوری رم بخصوص امثال: بقراط و جالینوس و امثالهم یا کسانی که پیش از اینها بودند. مایههای پزشکی و شفا دادن بیماران رایج بوده، لذا معجزهی حضرت عیسی برای قانع کردن و گرفتن میدان از دست طرف دیگر معجزهای از سنخ همانهاست، یعنی به حسب بینش سطحی و عامیانه شبیه کار همانها بود، آنها مریض را معالجه میکردند،حضرت عیسی مریض لاعلاج را شفا میداد، یا مثلاً کور مادرزاد را بینا میکرد و یا مرده را زنده میکرد، یعنی چیزی در همان میدان، منتها در سطح بالاتر، که وقتی ما به معجزات پیغمبران گذشته نگاه میکنیم، میبینیم: قرآن هم همینطور است.
در محیط نزول قرآن آن چیزی که مایهی تفاخر و آیت تقدم بیقید و شرط به حساب میآمد سخن و سخنوری بود، یعنی بزرگان قبایل و حتی شاهزادههای عربی و امیرزادگان عربیهمان دوران، هنر مهمشان سخنوری بود. مثل امرء و القیس که خودش یک امیر و شاهزادهای بود، اما در عین حال معروفیتش به شعر اوست. و گفتیم که مردم عرب، مردم باذوق و شعر فهم بودند، در مقابل شعر به هیجان میآمدند و تحت تأثیر قرار میگرفتند، و همه کاری را شعر میکرد، لذا در نوع کار خود آنها در آن ساخت و صحنه، قرآن که از نوع زبان است میآید و در همهی این نوع معجزهها که میدان داری و تحدّی و مبارزهطلبی نسبت به فن رایج زمان در آنها هست یک نکتهای وجود دارد، و آن این است: که اگر چه معجزه در آن میدان است و به نظر عامیانه در همان سطح و از آن سنخ کار است، اما یک تفاوت جوهری با آن کارها دارد، ظاهر قضیه مثل هم است و یک آدم عامی وقتی نگاه میکند. این دو کار را شبیه هم میبیند، مثلاً وقتی حضرت موسی عصا را میانداخت روی زمین عصا تبدیل به یک مار بزرگ میشد.
فاذا هی حیه تسعی (1) یک ماری که در حال حرکت کردن و جولان دادن و تکاپو بود. وقتی جادوگران را آوردند برای مقابله، آنها هم کارهایی از همین قبیل کردند: فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحر هم انها تسعی (2) آنها هم عصا و ریسمان داشتند عصاها و ریسمانها را میانداختند روی زمین و کسی که نگاه میکرد خیال میکرد اینها دارند حرکت میکنند. یعنی ظاهر کار شبیه هم بود و فرعون و پیروانش وقتی دیدند در مقابل کاری که موسی با یک عصا کرده بود، اینها هم عصاها و ریسمانهای متعددی را روی زمین ریختند، وِلوِلهای شد و در آن فضا هرکس نگاه میکرد خیال میکرد بر اثر جادوگری آنها آن ریسمانها و چوبدستها دارد حرکت میکند، یعنی اینها با چشم عادی و معمولی با هم تفاوتی ندارند، اما خود اهل فن و آن کسی که ساحر است که خودش اینها را درست کرده، او وقتی میبیند. میفهمد چیزی را که پیغمبر آورده از نوع اینها نیست و ملتفت میشود یک فرق جوهری باهم دارند، اگر چه به ظاهر و با دید عامیانه در یک میدان و از یک سنخند، اما دارای یک تقاوت مرحلهای و جوهریاند، ولذا وقتی عصای موسی افتاد روی زمین و اوهم شروع کرد به حرکت کردن همین که چشم جادوگران به آن عصا افتاد، گفتند این غیر از کار ماست و بلافاصله قبل از اینکه مردم عادی بفهمند معجزه است ایمان آوردند، چون کار خودشان را به خوبی میشناختند و در مورد معجزه حضرت عیسی (ع) هم این امر صادق بود، یعنی تفاوت بین شفا دادن کور مادرزاد با شفا دادن کسی که چشم داشته و نابینا شده زیاد است و این دومی یک چیز کاملاً ممکن است، لکن آن اولی که به نظر ناممکن میآید را حضرت عیسی انجام میداد.
در مورد پیغمبر خاتم (ص) هم عیناً همینطور است. یعنی قرآن را یک کسی که آشنا به فنون فصاحت و بلاغت و اهل بیان و سخنوری نیست، شاید وقتی نگاه میکند تفاوت او را با یک سخن عربی، بخصوص اگر آن سخن عربی دارای زر و زیورهای بیانی باشد چندان نمیفهمد، اما آن کسانی که خودشان اهل سخنوری بودند همین که سخن قرآن مطرح میشد آنها میدیدند یکچیز فوقالعادهای است و از نوع کار آنها نیست. ایمان میآوردند. البته بعضی هم که خیلی لجوج و عنود بودند یک چیزی میگفتند و ایمان نمیآوردند، بالاخره:
هر درونی کو خیالاندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد
این هم یک نکته در مورد معجزه بودن قرآن .1371/02/16
1 )
سوره مبارکه طه آیه 20
فَأَلقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسعىٰ
ترجمه:
پس موسی آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو میشتافت.
2 )
سوره مبارکه طه آیه 66
قالَ بَل أَلقوا ۖ فَإِذا حِبالُهُم وَعِصِيُّهُم يُخَيَّلُ إِلَيهِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعىٰ
ترجمه:
گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر میرسید که حرکت میکند!
لینک ثابت
جاودان بودن معجزه قرآن / تفسیر سوره بقره آیات 23-24
نکتهی دیگر در این باب [معجزه قرآن] این است که: وقتی خود آن حقیقت و پدیده (یعنی قرآن) معجزه است، لازمهاش جاودانگی است و فرق میکند با یک عمل معجزآسا در یک زمان خاص. فرض کنید: حضرت موسی (ع) که معجزه کرد و با عصای خودش در یک بخشی از بحر احمر آبها را پس زد راه خشکی را باز
کرد و مردم را از آنجا عبور داد، این معجزه است، اما این معجزه یک حادثه بود و تمام شد لکن قرآن جاودانه است. و این جاودانگی قرآن با جاودانگی دین مرتبطند و چون دین اسلام دین آخر و دین جاودانه است، پس معجزهی او هم باید معجزهی جاودانه و همیشگی باشد، ولذا اعجاز را در خود قرآن قرار دادهاند. پس اینکه عرض کردیم میفرماید: فأتوا بسوره من مثله(1) یک سورهای ازاین قبیل بیاورید، این منحصر به زمان صدر اسلام نیست، بلکه همین الان هم یک چنین چیزی وجود دارد و چون الان هم نمیتوانند این کار را بکنند در حالی که اهل زبان اعتراف دارند به اینکه قرآن یک چیز فوقالعاده و برجستهای هست، پس بنابراین: معجزه بودن قرآن حتی بعد از گذشت چهارده قرن همچنان به قوت خود باقی است.
کسانی از اهل معرفت و اهل دانش را در کتابها ذکر کردهاند که در مقابل قرآن خضوع داشتند، یک نویسنده و شاعر فصیح بزرگ مسیحی در همین زمانهای نزدیک به زمان ما به نام شبلی شمیل بود که شاید گرایشهای مادی هم داشت و من حالا خصوصیاتش را در ذهن ندارم. همین شاعر ادیب مسیحی یا قصیدهی مفصلی دربارهی قرآن و دربارهی پیغمبر ما دارد که یک بیتش این است:
اِنّی وَ اِن لَم اَکُن لَم ادیِنَ بِدینِهِ هَل اَکفُرَنَّ بِمُحکَمِ الایاتی
من اگر چه به دین او اعتقادی ندارم آیا میتوانم کفر و انکار بورزم به این آیات محکمهی قرآن. او یک عرب مسیحی است، اعتقادی هم به قرآن ندارد و بالاخره هم قبول نکرده یعنی برحسب آنچه که ظواهر قضیه نشان میدهد، همان رسوبات و همان چیزهایی که غالباً جلو اذعان و ایمان حرکت صحیح انسان را میگیرد، جلو او را هم ظاهراً گرفته، شاید هم در خفا ایمان آورده که ما خبر نداریم. اما میگوید من حقایق قرآن را نمیتوانم انکار کنم، یعنی او که در قرن چهاردهم هجری زندگی کرده، چرا نزدیک به چهارده قرن به نزول قرآن این اعتراف را میکند؟ چون خودش هم اهل زبان است، هم عارف است و هم واقف است، لذا وقتی نگاه میکند به قرآن میفهمد که این کتاب چقدر مهم است. یا آن توماس کارلایل معروف انگلیسی که ظاهراً اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 میزیسته، دربارهی قرآن کتاب دارد و مفصل حقایق قرآن را گفته البته او اهل زبان نیست و احتمالاً مثل ما که خیلی با لفظ و زیبائیهای لفظی انسی نداریم و ممکن است نفهمیم، او هم از الفاظ قرآن چیزی نفهمیده، اما از مفاهیم و معانی قرآن چیزهایی فهمیده. یا همین جاندیون فورد انگلیسی معروف که در این اواخر حدود 30 ، 40 سال پیش مرحوم غلامرضا سعیدی مترجم معروف، کتابش را ترجمه کرد، بنام عذر تقصیر به پیشگاه محمد، همهی اینها غیر مسلمان و مسیحی هستند و چون خودشان اهل دانش و بینش هستند وقتی نگاه میکنند به حقایق قرآن و محکمات آیات این کتاب را میبینند تشخیص میدهند که این حقایق مربوط به ذهن محدود بشر نیست، ولذا غیر قابل انکار است و این خودش معجزهی جاودانهی قرآن و جاودانگی اعجاز قرآن است.1371/02/16
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه:
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!
لینک ثابت
زیبابودن الفاظ و معنا و آهنگ در قرآن/ تفسیر سوره بقره آیات 23-24
نکتهی آخر درباب معجزه بودن قرآن (1) از جهت لفظ را که اشاره کردند چند جملهای میگویم: چون در یک سخن مفاهیم را هم میتوان با الفاظ معمولی و غیرزیبا و غیرهنرمندانه ادا کرد و هم میشود انسان مفاهیم را با الفاظ زیبا ادا بکند و الفاظ قرآن زیباترین الفاظ است، همهی فصحا و بلغای عرب که پیرامون علوم مختلف ادبی عرب کتاب نوشتند، در جاهای مختلف به قرآن استشهاد میکنند یعنی هرجا که میخواهند زیبائی جمله یا عبارتی را ثابت کنند استدلال میکنند به آیه قرآن و میگویند قرآن اینطور بیان کرده، یعنی قرآن معیار و استاندارد زبان عرب است و هیچکس تردید ندارد که وقتی چیزی در قرآن آمد این در اوج زیبایی و صحت و اتقان است.
پس یک مطلب زیبائی الفاظ است و مطلب دوم آهنگین بودن، سخن بدون سبک آهنگ شعری است، یعنی سخن آهنگین است و یک طنین ویژهای در همهی کلمات قرآن وجود دارد و هیچ آیهای از آیات قرآن را انسان پیدا نمیکند که این خصوصیت را نداشته باشد. مثلاً یک نوع طنین خاصی و یک نوع آهنگ خاص و یک نظم و نسق خاصی در همه جای قرآن هست. البته وزن مخصوصی ندارد، اما آن حالات آهنگین در همهی عبارات و جملات و حتی کلمات قرآن وجود دارد که این آهنگ غیر از اوزانی است که در اشعار عرب با اشعار فارسی هست، یا اشعار اروپایی که شکل وزنی مخصوص خودش را دارد، مثلاً اشعار انگلیسی یک وزن مخصوصی دارد که سبک وزنهای ما نیست، اما وزن قرآن از این نوع اوزان نیست، بلکه یک شکل خاص و یک آهنگ ویژهای است که انسان وقتی آیه قرآن را بخواند آن راحس میکند، البته مشروط براینکه کلمات را بتواند از هم تفکیک کند. بعضی هستند که وقتی قرآن میخوانند چون معنایش را نمیفهمند کلمات را از هم تفکیک نمیکنند، یک کلمه را به یک کلمهی دیگر وصل میکنند آنوقت آن آهنگین بودن قرآن را درک نمیکنند، در حالی اگر یک حداقل اشرافی به معنای داشته باشد که الفاظ وجملات را بتواند ازهم جدا بکند، آن وقت آهنگین بودن قرآن کاملاً بدست میآید و نکتهی بعدی در آن جنبهی لفظی است که در همهی ابواب به زیبائی سخن گفته. مثلاً درباب شعر: شعرای عرب میگویند اوج شعری فلان شاعر آن جایی است که راجع به جنگ سخن میگوید، لذا وقت وارد چیزهای دیگر شعرش بشود از اوج میافتد، اما اوج شعری فلان شاعر دیگر، آن وقتی است که در بزم سخن میگوید، که وقتی از بزم بیرون میآید تا وارد زندگی معمولی یا رزم بشود، شعرش از اوج میافتد. در فارسی هم همینطور است،مثلاً لحن حماسی و سخن زیبای فردوسی در میدانهای مشخص اوج میگیرد اما مثنوی سعدی که همان کتاب بوستان سعدی است، و دربارهی مسائل حکمت آمیز حرف میزند، وقتی وارد رزم میشود که میخواهد بگوید من هم میتوانم مثل فردوسی سخن بگویم و شروع میکند به گفتن، همهی کسانی که با سعدی و زبان سعدی آشنا هستند میگویند ایکاش این سخن را سعدی نگفته بود. یعنی همین که گفته ما حالا میگوئیم و وارد میدان شده، همین کار را خراب کرده، چون سخن رزم و میدان جنگ کار سعدی نبوده، ولذا اگر به همان سخنان حکمتآمیز در بوستان بسنده میکرد برایش بهتر بود، یا مثلاً حافظ شیرازی که خداوندگار زبان غزل است و هیچ غزلی بهتر از غزل او معنی ندارد، در آخر دیوانش چند قصیدهای هم هست که آدم وقتی آن قصیدهها را میبیند، آرزو میکند که ایکاش حافظ اینها را نمیگفت: شعرای عرب هم همینطورند. در میان شعرای عرب میگویند مثلاً: فلان شاعر وقتی سواره است خوب شعر میگوید. یعنی وقتی پشتزین اسب نشسته وقت شعر گفتن اوست، لکن قرآن اینطور نیست و در همهی بخشها آن روح زیبائی خودش را دارد، یعنی آنجا که آیات عذاب را بیان میکند درست مثل همان جایی است که نعیم بهشت را دارد بیان میکند و آنجایی که حال کفار را میگوید به همان زیبایی است که حال مؤمنین و حال اهل بهشت را بیان میکند. آنجا که از زهد و بیاعتنایی دنیا سخن میگوید، همانقدر زیباست که ماجرای دنبال کردن زن عزیز مصر یوسف را در اطاق خلوت بیان میکند، تا بلکه این جوان زیبارو را بتواند به چنگ بیاورد و یوسف هم در اوج زیبائی و جوانی از چنگ آن زن عاشق و مشتاق دل از کفداده داشت میگریخت. قرآن وقتی این منظرهی عاشقانه را ترسیم میکند، با همان زیبایی است که راجع به بیاعتنایی دنیا میگوید: انما الحیوه الدنیا لعب و لهو (2) یعنی میدانها و صحنهها و ساحتهای مختلف و مضمون، هیچ تفاوتی نمیکند در اینکه لفظ زیبا باشد. اینها زیبائیهای لفظی و غیر از این، باز هم جهات زیبائی لفظی هست که من حالا نمیخواهم آنها را به تفضیل بگویم. اما در جنبهی معنا: شعر را وقتی شما نگاه میکنید، زیباترین شعر آن است که خیالآمیزترین و از واقعیت دورترین باشد، یعنی اگر بخواهند در نهایت زیبایی شعر بگویند، بایستی یک قدری از واقعیتها فراتر بروند و با خیال آمیخته کنند. میگویند چرا نظامی گنجوی در این چند منظومه و مثنویهای پنجگانه که اسمش خمسهی نظامی است، به سراغ لیلی و مجنون، یا مثلاً به سراغ خسرو و شیرین و اسکندرنامه رفته؟ و یک آدم حکیمی مثل حکیم نظامی چرا به سراغ داستان پیغمبران و داستانهای صدر اسلام و جنگهای پیغمبر نرفته؟ جواب میدهند اگر میخواست سراغ آن حقایق تاریخی و حقایق مقدس برود نمیتوانست خیال انگیزی کند و مچش را میگرفتند تفسیر به رأی کردی، اما درباب خسرو و شیرین هرچه گفت گفته و هرچیزی به ذهنت بیاید که میتوانی زیباتر تصویر کنی میدان آزاد است بگو. اصل داستان هم معلوم نیست چقدر درست باشد، تا چه رسد به زیورها و حواشی؟ یا داستان و منظومه لیلی و مجنون نظامی هم همینطور است، اگر بخواهند متن واقع را بیان کنند نمیتوانند شعر بگویند. نظامی در همین منظومهی لیلی و مجنون به پسرش خطاب میکند:
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست و احسن او
میگوید سراغ شعر نروید چون که بهترین شعر، دروغترین شعر است، برای اینکه خیالپردازی و دروغپردازی بطور طبیعی در آن وجود دارد. اما قرآن آن اوج زیبایی وهنراش مرّ واقعیت است، یعنی در متن واقع و بدون یک ذره خیالپردازی بیان شده است و این از آن جهات معنوی اعجاز قرآن است که امکان ندارد بشر بتواند به این زیبائی دور از دروغپردازی و خیالپردازی سخن بگوید و تمام داستانهای قرآن همینطور است!1371/02/16
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه:
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!
2 )
سوره مبارکه محمد آیه 36
إِنَّمَا الحَياةُ الدُّنيا لَعِبٌ وَلَهوٌ ۚ وَإِن تُؤمِنوا وَتَتَّقوا يُؤتِكُم أُجورَكُم وَلا يَسأَلكُم أَموالَكُم
ترجمه:
زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است؛ و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداشهای شما را میدهد و اموال شما را نمیطلبد،
2 )
سوره مبارکه الحديد آیه 20
اعلَموا أَنَّمَا الحَياةُ الدُّنيا لَعِبٌ وَلَهوٌ وَزينَةٌ وَتَفاخُرٌ بَينَكُم وَتَكاثُرٌ فِي الأَموالِ وَالأَولادِ ۖ كَمَثَلِ غَيثٍ أَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يَكونُ حُطامًا ۖ وَفِي الآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَمَغفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضوانٌ ۚ وَمَا الحَياةُ الدُّنيا إِلّا مَتاعُ الغُرورِ
ترجمه:
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود بگونهای که آن را زردرنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود! و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!
لینک ثابت
تقطیع شدن حوادث تاریخیدر بیان قرآن/ تفسیر سوره بقره آیات 23-24
قرآن در بیان حوادث تاریخی هم حوادث را تقطیع میکند و حتی همهی واقعیت را لازم نمیداند بگوید، لذا آن قسمتهای لازم را میگوید. فرضاً در قضیه حضرت سلیمان که وقتی دید هدهد غایب است، میگوید: لاعذبنه عذاباً شدیدا و لاذبحنه اولیأتینی بسلطان مبین (1) دیگر نمیگوید بعد از اینکه حضرت دید هدهد نیست خبر آوردند که هدهد آمد و بعد نشست و سلام کرد و حضرت جواب دادند، درست میرسد به آن جای مورد احتیاج و در بیان قرآن شما میبینید هدهد آنجا حاضر است و میگوید رفتم شهری را کشف کردم بنام سبأ و داستان مهمی را از سبأ برای تو آوردم. آن نقطهی مورد احتیاج را بیان میکند بدون هیچ حشو و زوایدی، حتی در بیان حقایق هم آن حقایقی را که به گفتن آنها احتیاجی نیست بیان نمیکند.1371/02/16
1 )
سوره مبارکه النمل آیه 21
لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذابًا شَديدًا أَو لَأَذبَحَنَّهُ أَو لَيَأتِيَنّي بِسُلطانٍ مُبينٍ
ترجمه:
قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح میکنم، یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد!
لینک ثابت
عمیق و تمام نشدنی بودنقرآن / تفسیر سوره بقره آیات 23-24
یک نکتهی دیگر [درباب معجزه قرآن] همان است (1) که هفتهی قبل گفتم عمیق بودن و تمام نشدنی قرآن است که وقتی نگاه میکنید 300 - 400 صفحه کتاب است و هر صفحهای مثلاً 20 سطر دارد، هر سطری یا هرچند سطر یک آیه است، یعنی از لحاظ کمیت محدود است اما وقتی انسان میرود و غور میکند، میبیند واقعاً تمام نمیشود. خدا میداند که من چقدر تأسف میخورم که چرا شما خواهران و برادران عزیز با بیان و زبان قرآن آشنا نیستید، تا این احساسی را که من دارم شما هم داشته باشید؟ هرکسی با درون قرآن آشنا باشد و در قرآن تدبر کند همین احساس را خواهد داشت، حتی آن کسانی که با زبان قرآن آشنا نیستند و از روی ترجمه یک چیزک سایه روشنی بدست میآورند، آنها هم وقتی تدبر میکنند تمام نمیشود و انسان هرچه فکر کند میبیند بحرلایفنی است که هرچه در آن فرو میرود به عمق آن نمیرسد و این واقعاً اعجاز قرآن است که ممکن نیست انسان به عمق آن برسد یعنی خود بنده هم کوچکتر از آن هستم که بتوانم تصورش را بکنم، حتی عارفان بالله و علمای بزرگ و ائمههدی علیهم السلام هم همین حرف را میزنند و میگویند هر چه غور میکنیم میبینیم عمق آن پایان ندارد و با توجه به این خصوصیات است که قرآن میفرماید: فان لم تفعلوا و لن تفعلوا(2) پس اگر مثل قرآن و سورهای از قرآن نیاوردید که هرگز نخواهید هم توانست آورد ـ پس برحذر باشید از آن آتشی که آتشگیرهی آن آدمی و سنگ است.1371/02/16
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه:
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کردهایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست میگویید!
2 )
سوره مبارکه البقرة آیه 24
فَإِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ ۖ أُعِدَّت لِلكافِرينَ
ترجمه:
پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!
لینک ثابت
حافظ شیرازی که خداوندگار زبان غزل است و هیچ غزلی بهتر از غزل او معنی ندارد، در آخر دیوانش چند قصیدهای هم هست که آدم وقتی آن قصیدهها را میبیند، آرزو میکند که ایکاش حافظ اینها را نمیگفت.1371/02/16
لینک ثابت
شعرای عرب میگویند اوج شعری فلان شاعر آن جایی است که راجع به جنگ سخن میگوید، لذا وقت وارد چیزهای دیگر شعرش بشود از اوج میافتد، اما اوج شعری فلان شاعر دیگر، آن وقتی است که در بزم سخن میگوید، که وقتی از بزم بیرون میآید تا وارد زندگیی معمولی یا رزم بشود، شعرش از اوج میافتد. در فارسی هم همینطور است،مثلاً لحن حماسی و سخن زیبای فردوسی در میدانهای مشخص اوج میگیرد اما مثنوی سعدی که همان کتاب بوستان سعدی است، و دربارهی مسائل حکمت آمیز حرف میزند، وقتی وارد رزم میشود که میخواهد بگوید من هم میتوانم مثل فردوسی سخن بگویم و شروع میکند به گفتن، همهی کسانی که با سعدی و زبان سعدی آشنا هستند میگویند ایکاش این سخن را سعدی نگفته بود. یعنی همین که گفته ما حالا میگوئیم و وارد میدان شده، همین کار را خراب کرده، چون سخن رزم و میدان جنگ کار سعدی نبوده، ولذا اگر به همان سخنان حکمتآمیز در بوستان بسنده میکرد برایش بهتر بود.1371/02/16
لینک ثابت
مچنین یادبود شهادت استاد شهید بزرگوار، مرحوم آیةاللَّهمطهّری را گرامی میداریم؛ که هرچه از شهادت آن عزیز میگذرد، آثار و برکات معنوی فکری او، ابعاد تازهتری را از خود نشان میدهد. آثار فکری و علمی آن روحانی بزرگوار، روزبهروز بیشتر در افق مطبوعات کشور و معلومات دینی ما آشکار میشود و انسان میفهمد که یک روحانی متفکّر و دارای مسؤولیت، چه زندگی پرباری میتواند داشته باشد.
لازم است جوانان، مخصوصاً آنهایی که با معرفت و دانش سروکار دارند - مثل روحانیون، معلّمین، دانشجویان و نویسندگان - با آثار شهید مطهّری ارتباط نزدیک برقرار کنند و کتابهای آن بزرگوار را بخوانند. این کتابها حقیقتاً بینش وسیعی و در موارد بسیار، بینش نوینی به خواننده خود میبخشد. امیدواریم خداوند متعال، فضلورحمت خود را بر این روح مطهّر نازل فرماید و جامعه ما را قدردان او کند و راه تحقیق وتفحّص و نوآوری و فهم بیشازپیش را، در زمینه معارف بشری و اسلامی، برای جامعه ما هموار فرماید.1371/02/16
لینک ثابت
میگویند چرا نظامی گنجوی در این چند منظومه و مثنویهای پنجگانه که اسمش خمسهی نظامی است، به سراغ لیلی و مجنون، یا مثلاً به سراغ خسرو و شیرین و اسکندرنامه رفته؟ و یک آدم حکیمی مثل حکیم نظامی چرا به سراغ داستان پیغمبران و داستانهای صدر اسلام و جنگهای پیغمبر نرفته؟ جواب میدهند اگر میخواست سراغ آن حقایق تاریخی و حقایق مقدس برود نمیتوانست خیال انگیزی کند و مچش را میگرفتند تفسیر به رأی کردی، اما درباب خسرو و شیرین هرچه گفت گفته و هرچیزی به ذهنت بیاید که میتوانی زیباتر تصویر کنی میدان آزاد است بگو. اصل داستان هم معلوم نیست چقدر درست باشد، تا چه رسد به زیورها و حواشی؟ یا داستان و منظومه لیلی و مجنون نظامی هم همینطور است، اگر بخواهند متن واقع را بیان کنند نمیتوانند شعر بگویند. نظامی در همین منظومهی لیلی و مجنون به پسرش خطاب میکند:
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست و احسن او
میگوید سراغ شعر نروید چگونه بهترین شعر، دروغترین شعر است، برای اینکه خیالپردازی و دروغپردازی بطور طبیعی در آن وجود دارد. اما قرآن اوج زیبایی وهنراش مرّ واقعیت است.1371/02/16
لینک ثابت
در محیط نزول قرآن آن چیزی که مایهی تفاخر و آیت تقدم بیقید و شرط به حساب میآمد سخن و سخنوری بود، یعنی بزرگان قبایل و حتی شاهزادههای عربی و امیرزادگان عربیی همان دوران، هنر مهمشان سخنوری بود. مثل امرء و القیس که خودش یک امیر و شاهزادهای بود، اما در عین حال معروفیتش به شعر اوست. و گفتیم که مردم عرب، مردم باذوق و شعر فهم بودند، در مقابل شعر به هیجان میآمدند و تحت تأثیر قرار میگرفتند، و همه کاری را شعر میکرد، لذا در نوع کار خود آنها در آن ساخت و صحنه، قرآن که از نوع زبان است میآید و در همهی این نوع معجزهها که میدان داری و تحدّی و مبارزهطلبی نسبت به فن رایج زمان در آنها هست یک نکتهای وجود دارد، و آن این است: که اگر چه معجزه در آن میدان است و به نظر عامیانه در همان سطح و از آن سنخ کار است، اما یک تفاوت جوهری با آن کارها دارد، ظاهر قضیه مثل هم است و یک آدم عامی وقتی نگاه میکند. این دو کار را شبیه هم میبیند،1371/02/16
لینک ثابت
سانی از اهل معرفت و اهل دانش را در کتابها ذکر کردهاند که در مقابل قرآن خضوع داشتند، یک نویسنده و شاعر فصیح بزرگ مسیحی در همین زمانهای نزدیک به زمان ما به نام شبلی شمیل بود که شاید گرایشهای مادی هم داشت و من حالا خصوصیاتش را در ذهن ندارم. همین شاعر ادیب مسیحی یا قصیدهی مفصلی دربارهی قرآن و دربارهی پیغمبر ما دارد که یک بیتش این است:
انی وان اکن لم ادین بدینه هل اکفرن بمحکم الایاتی
من اگر چه به دین او اعتقادی ندارم آیا میتوانم کفر و انکار بورزم به این آیات محکمهی قرآن. او یک عرب مسیحی است، اعتقادی هم به قرآن ندارد و بالاخره هم قبول نکرده یعنی برحسب آنچه که ظواهر قضیه نشان میدهد، همان رسوبات و همان چیزهایی که غالباً جلو اذعان و ایمان حرکت صحیح انسان را میگیرد، جلو او را هم ظاهراً گرفته، شاید هم در خفا ایمان آورده که ما خبر نداریم. اما میگوید من حقایق قرآن را نمیتوانم انکار کنم، یعنی او که در قرن چهاردهم هجری زندگی کرده، چرا نزدیک به چهارده قرن به نزول قرآن این اعتراف را میکند؟ چون خودش هم اهل زبان است، هم عارف است و هم واقف است، لذا وقتی نگاه میکند به قرآن میفهمد که این کتاب چقدر مهم است.1371/02/16
لینک ثابت
همین جاندیون فورد انگلیسی معروف که در این اواخر حدود 30 ، 40 سال پیش مرحوم غلامرضا سعیدی مترجم معروف، کتابش را ترجمه کرد، بنام عذر تقصیر به پیشگاه محمد، همهی اینها غیر مسلمان و مسیحی هستند و چون خودشان اهل دانش و بینش هستند وقتی نگاه میکنند به حقایق قرآن و محکمات آیات این کتاب را میبینند تشخیص میدهند که این حقایق مربوط به ذهن محدود بشر نیست، ولذا غیر قابل انکار است و این خودش معجزهی جاودانهی قرآن و جاودانگی اعجاز قرآن است.1371/02/16
لینک ثابت
یا آن توماس کارلایل معروف انگلیسی که ظاهراً اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 میزیسته، دربارهی قرآن کتاب دارد و مفصل حقایق قرآن را گفته البته او اهل زبان نیست و احتمالاً مثل ما که خیلی با لفظ و زیبائیهای لفظی انسی نداریم و ممکن است نفهمیم، او هم از الفاظ قرآن چیزی نفهمیده، اما از مفاهیم و معانی قرآن چیزهایی فهمیده.1371/02/16
لینک ثابت
یک مطلب زیبائی الفاظ است و مطلب دوم آهنگین بودن، سخن بدون سبک آهنگ شعری است، یعنی سخن آهنگین است و یک طنین ویژهای در همهی کلمات قرآن وجود دارد و هیچ آیهای از آیات قرآن را انسان پیدا نمیکند که این خصوصیت را نداشته باشد. مثلاً یک نوع طنین خاصی و یک نوع آهنگ خاص و یک نظم و نسق خاصی در همه جای قرآن هست. البته وزن مخصوصی ندارد، اما آن حالات آهنگین در همهی عبارات و جملات و حتی کلمات قرآن وجود دارد که این آهنگ غیر از اوزانی است که در اشعار عرب با اشعار فارسی هست، یا اشعار اروپایی که شکل وزنی مخصوص خودش را دارد، مثلاً اشعار انگلیسی یک وزن مخصوصی دارد که سبک وزنهای ما نیست، اما وزن قرآن از این نوع اوزان نیست، بلکه یک شکل خاص و یک آهنگ ویژهای است که انسان وقتی آیه قرآن را بخواند آن راحس میکند، البته مشروط براینکه کلمات را بتواند از هم تفکیک کند. بعضی هستند که وقتی قرآن میخوانند چون معنایش را نمیفهمند کلمات را از هم تفکیک نمیکنند، یک کلمه را به یک کلمهی دیگر وصل میکنند آن وقت آن آهنگین بودن قرآن را درک نمیکنند، در حالی اگر یک حداقل اشرافی به معنای داشته باشد که الفاظ وجملات را بتواند ازهم جدا بکند، آن وقت آهنگین بودن قرآن کاملاً بدست میآید و نکتهی بعدی در آن جنبهی لفظی است که در همهی ابواب به زیبائی سخن گفته. مثلاً درباب شعر: شعرای عرب میگویند اوج شعری فلان شاعر آن جایی است که راجع به جنگ سخن میگوید، لذا وقت وارد چیزهای دیگر شعرش بشود از اوج میافتد، اما اوج شعری فلان شاعر دیگر، آن وقتی است که در بزم سخن میگوید، که وقتی از بزم بیرون میآید تا وارد زندگی معمولی یا رزم بشود، شعرش از اوج میافتد. در فارسی هم همین طور است، مثلاً لحن حماسی و سخن زیبای فردوسی در میدانهای مشخص اوج میگیرد اما مثنوی سعدی که همان کتاب بوستان سعدی است، و دربارهی مسائل حکمت آمیز حرف میزند، وقتی وارد رزم میشود که میخواهد بگوید من هم میتوانم مثل فردوسی سخن بگویم و شروع میکند به گفتن، همهی کسانی که با سعدی و زبان سعدی آشنا هستند میگویند ایکاش این سخن را سعدی نگفته بود. یعنی همین که گفته ما حالا میگوئیم و وارد میدان شده، همین کار را خراب کرده، چون سخن رزم و میدان جنگ کار سعدی نبوده، ولذا اگر به همان سخنان حکمتآمیز در بوستان بسنده میکرد برایش بهتر بود، یا مثلاً حافظ شیرازی که خداوندگار زبان غزل است و هیچ غزلی بهتر از غزل او معنی ندارد، در آخر دیوانش چند قصیدهای هم هست که آدم وقتی آن قصیدهها را میبیند، آرزو میکند که ایکاش حافظ اینها را نمیگفت: شعرای عرب هم همینطورند. در میان شعرای عرب میگویند مثلاً: فلان شاعر وقتی سواره است خوب شعر میگوید. یعنی وقتی پشتزین اسب نشسته وقت شعر گفتن اوست، لکن قرآن اینطور نیست و در همهی بخشها آن روح زیبائی خودش را دارد، یعنی آنجا که آیات عذاب را بیان میکند درست مثل همان جایی است که نعیم بهشت را دارد بیان میکند و آنجایی که حال کفار را میگوید به همان زیبایی است که حال مؤمنین و حال اهل بهشت را بیان میکند. آنجا که از زهد و بیاعتنایی دنیا سخن میگوید، همانقدر زیباست که ماجرای دنبال کردن زن عزیز مصر یوسف را در اتاق خلوت بیان میکند، تا بلکه این جوان زیبارو را بتواند به چنگ بیاورد و یوسف هم در اوج زیبائی و جوانی از چنگ آن زن عاشق و مشتاق دل از کفداده داشت میگریخت. قرآن وقتی این منظرهی عاشقانه را ترسیم میکند، با همان زیبایی است که راجع به بیاعتنایی دنیا میگوید «انما الحیوة الدنیا لعب و لهو» یعنی میدانها و صحنهها و ساحتهای مختلف و مضمون، هیچ تفاوتی نمیکند در اینکه لفظ زیبا باشد. اینها زیبائیهای لفظی و غیر از این، باز هم جهات زیبائی لفظی هست که من حالا نمیخواهم آنها را به تفضیل بگویم.1371/02/16
لینک ثابت