نظامی گنجوی / شاعر / جمالالدین ابومحمد
یک نکتهای وجود دارد در مورد شعر فارسی و آن اینکه جزو خصوصیّات شعر فارسی تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است. در شعرهای دیگر، تا آنجایی که حالا ما میدانیم، نه اینکه وجود نداشته باشد، به این شدّت وجود ندارد؛ یعنی ما قلّههای شعر فارسی را که نگاه میکنیم، یا حکیمند ــ [مثل] نظامی یا حکیم فردوسی؛ فردوسی یک حکیم است و شاهنامه واقعاً کتاب حکمت است ــ یا مولانای معرفت و عرفان و معنویّتند یا حافظ قرآنند یا مثل سعدی کتابشان پُر از حقایق و معارف حِکمی و معنوی است. همینطور از آن بالا شما بگیرید بیایید پایین تا برسیم به سعدی، به حافظ، به جامی، به صائب، به بیدل؛ ببینید، اینها همه حکیمند، همهی [اشعار] اینها حکمت است؛ یعنی شعر ما، شعر فارسی، در طول زمان حاملِ حکمت بوده، حاملِ معرفت بوده، سرمایههای معنویِ ما را حفظ کرده و بر آنها افزوده؛ یعنی شما اگر چنانچه در یک حدّ خاصّی از معرفت باشید، وقتی که مثلاً مثنوی مولانا را میخوانید، این معرفت افزایش پیدا میکند؛ یعنی تولید معرفت میکنند، تولید این سرمایه را میکنند، فقط حفظ سرمایه نیست؛ خصوصیّت شعر فارسی این است.1402/01/16
لینک ثابت
شعرای ما، شعرای برجستهای که حالا بعضیشان را اسم آوردیم، مثل ناصرخسرو، مثل نظامی گنجوی، مثل خاقانی، مثل خود مولوی، مثل سعدی، اینها به معنای واقعی کلمه مصداق همان «اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیرا» در آخر سورهی شعراء هستند؛ [آنجا که میفرماید] که «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الغاوونَ * اَ لَم تَرَ [اَنَّهُم فی کُلِّ وادٍ یَهیمونَ * وَ اَنَّهُم یَقولونَ ما لا یَفعَلونَ] * اِلَّا الَّذینَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثیراً وَ انتَصَروا مِن بَعدِ ما ظُلِموا»؛ یعنی مصداقِ همینند؛ واقعاً اینجوری است که شعرای بزرگ ما مصداق این هستند. این گذشتهی ما است.1402/01/16
لینک ثابت
شعر اخلاقی ممکن است در عالیترین حد خوبی هم باشد. شما به تاریخ ادبیات ما نگاه کنید. سعدی از جهت شعر اخلاقی و شعر نصیحت و پند در قله است. فردوسی همین جور است، نظامی همین جور است، سنایی همین جور است، ناصرخسرو همین جور است؛ خیلی از شعرای بزرگ ما همین جورند. بعد جامی همین جور است1387/06/25
لینک ثابت
میگویند چرا نظامی گنجوی در این چند منظومه و مثنویهای پنجگانه که اسمش خمسهی نظامی است، به سراغ لیلی و مجنون، یا مثلاً به سراغ خسرو و شیرین و اسکندرنامه رفته؟ و یک آدم حکیمی مثل حکیم نظامی چرا به سراغ داستان پیغمبران و داستانهای صدر اسلام و جنگهای پیغمبر نرفته؟ جواب میدهند اگر میخواست سراغ آن حقایق تاریخی و حقایق مقدس برود نمیتوانست خیال انگیزی کند و مچش را میگرفتند تفسیر به رأی کردی، اما درباب خسرو و شیرین هرچه گفت گفته و هرچیزی به ذهنت بیاید که میتوانی زیباتر تصویر کنی میدان آزاد است بگو. اصل داستان هم معلوم نیست چقدر درست باشد، تا چه رسد به زیورها و حواشی؟ یا داستان و منظومه لیلی و مجنون نظامی هم همینطور است، اگر بخواهند متن واقع را بیان کنند نمیتوانند شعر بگویند. نظامی در همین منظومهی لیلی و مجنون به پسرش خطاب میکند:
در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست و احسن او
میگوید سراغ شعر نروید چگونه بهترین شعر، دروغترین شعر است، برای اینکه خیالپردازی و دروغپردازی بطور طبیعی در آن وجود دارد. اما قرآن اوج زیبایی وهنراش مرّ واقعیت است.1371/02/16
لینک ثابت