دلیل نداشتن مادیگرایان برای نفیخدا/تفسیر آیه 3 سوره بقره
یک تذکر کوتاهی پیرامون اعتقاد مادیگرا و غیب عالم عرض میکنم: و آن اینست که گفتیم اشتباه مادیگرا که به غیب عالم اعتقادی ندارند. در این است که، آنچه را باید بگوید نمیدانم نفی میکند نه اینکه دلیلی برای دوطرفش ندارد، بلکه دلیلی برای اثبات آن دارد. یعنی مثلاً مصداق اتم غیب عالم وجود خداست که غیبالغیوب است و بدیهی است که برای اثبات وجود خدا براهین آشکار و روشنی مثل آفتاب هست که اگر کسی، اصل وجود غیب را در نفس خودش قبول کرده باشد، خیلی راحت میتواند این استدلال را پیدا کند، تا چه برسد به اینکه دیگری پیدا کرده باشد و او نپذیرد.
بنابراین: نمیشود گفت طرفینش را نمیتواند اثبات یا نفی کند. بله اثبات میتواند بکند، اما نفی نمیتواند بکند، لذا اگر بپرسند شما به چه دلیلی میگوئید خدا نیست؟ هیچ دلیلی ندارد و جوابش لاادری، یعنی نمیدانم است. او با ابزار و آلات و وسایل کشف مادی، یعنی همین آزمایشگاه و چاقوی جراحی و میکروسکوپ و تلسکوپ و با این وسائل در دایرهی محدود ماده نتوانسته است خدا را بشناسد و چیزی پیدا کند که به او بشود گفت خدا، ولذا نمیتواند بگوید خدا وجود ندارد، بلکه میتواند بگوید من نمیدانم و این هم میشود شک. این آتیتیسم (بیخدائی) کشورهای مارکسیستی که حتی شوروی موزهای بنام آتیتیسم داشت، میخواست از طریق موزه نفی خدا را ثابت کند! که خیلی حرف بیمنطق و بیاستدلالی است.
شما نهایت چیزی را که میتوانید بگوئید این است که در وجود خدا شک داشته باشید و بگوئید برهان وجود خدا برای من خدا را ثابت نکرده: و همانطور که قرآن میگوید: «انهم الایظنون»(1) و «انهم الایخرصون»(2) اینها فقط شک دارند و نمیتوانند در نفی خدا ادعای علم بکنند.1370/08/01
1 )
سوره مبارکه الجاثية آیه 24
وَقالوا ما هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَموتُ وَنَحيا وَما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ ۚ وَما لَهُم بِذٰلِكَ مِن عِلمٍ ۖ إِن هُم إِلّا يَظُنّونَ
ترجمه:
آنها گفتند: «چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست؛ گروهی از ما میمیرند و گروهی جای آنها را میگیرند؛ و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمیکند!» آنان به این سخن که میگویند علمی ندارند، بلکه تنها حدس میزنند (و گمانی بیپایه دارند)!
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 78
وَمِنهُم أُمِّيّونَ لا يَعلَمونَ الكِتابَ إِلّا أَمانِيَّ وَإِن هُم إِلّا يَظُنّونَ
ترجمه:
و پارهای از آنان عوامانی هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمیدانند؛ و تنها به پندارهایشان دل بستهاند.
2 )
سوره مبارکه الأنعام آیه 116
وَإِن تُطِع أَكثَرَ مَن فِي الأَرضِ يُضِلّوكَ عَن سَبيلِ اللَّهِ ۚ إِن يَتَّبِعونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِن هُم إِلّا يَخرُصونَ
ترجمه:
اگر از بیشتر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند؛ (زیرا) آنها تنها از گمان پیروی مینمایند، و تخمین و حدس (واهی) میزنند.
2 )
سوره مبارکه يونس آیه 66
أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَن فِي السَّماواتِ وَمَن فِي الأَرضِ ۗ وَما يَتَّبِعُ الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللَّهِ شُرَكاءَ ۚ إِن يَتَّبِعونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِن هُم إِلّا يَخرُصونَ
ترجمه:
آگاه باشید تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از آن خدا میباشند! و آنها که غیر خدا را همتای او میخوانند، (از منطق و دلیلی) پیروی نمیکنند؛ آنها فقط از پندار بی اساس پیروی میکنند؛ و آنها فقط دروغ میگویند!
2 )
سوره مبارکه الزخرف آیه 20
وَقالوا لَو شاءَ الرَّحمٰنُ ما عَبَدناهُم ۗ ما لَهُم بِذٰلِكَ مِن عِلمٍ ۖ إِن هُم إِلّا يَخرُصونَ
ترجمه:
آنان گفتند: «اگر خداوند رحمان میخواست ما آنها را پرستش نمیکردیم!» ولی به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند و جز دروغ چیزی نمیگویند!
لینک ثابت
ایمان به وحی از عناصر تشکیلدهنده تقوا/تفسیر آیه 4 سوره بقره
«والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک»(1) ترجمهاش را قبلاً گفتیم: و آنان که به هر آنچه بر تو فرو فرستاده شدهاست ایمان میآورند و به هر آنچه پیش از تو.
در اینجا هم دوخصوصیت دیگر هست. اولاً: ایمان به وحی در هر دو جمله مورد توجه قرار گرفته و این دو جمله در این معنا با هم مشترکند. یعنی یکی از نشانهها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهندهی آن تقوایی که مایه هدایت و مایهی نورانیت انسانی است، همین است که ایمان میآورند به وحی و وحی را قبول میکند، منتها اینکه این وحی مطلق است به پیغمبر اسلام یا پیغمبرهای دیگر.
پس خصوصیت اولی که در این دو فقره و این دو عبارت وجود دارد، اصل ایمان به وحی است که این هم، در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است! ممکن است کسی بخدا ایمان داشته باشد، لکن به وحی ایمان نداشته باشد، این کافی نیست، لذا در قرآن در موارد عدیده اطاعت پیغمبر پس از اطاعت خدا ذکر شده: «اطیعواالله و اطیعوا الرسول»(2) خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید. در حالی که شما پیرو پیغمبر هستید میگوئید: معلوم است من وقتی خدا را اطاعت کردم پیغمبر را هم اطاعت کردهام. بله شما اینجور هستید، چون به پیغمبر (یعنی به وحی) اعتقاد دارید، اما اگر کسی به وحی اعتقاد نداشته باشد آنوقت دیگر اطاعت از پیغمبر وجود ندارد.
در اینکه چگونه اطاعت از خدا تحقق پیدا خواهد کرد؟ جای صدگونه گمان و تصور باطل هست اگرکسی به خدا معتقد بود، یعنی عقلش او را در مقابل حقیقت وجود خدا خاضع کرد، دیگر نمیتواند منکر شود. آیا آفرینش را و این ماشین عجیب و پیچیده کائنات را مهندس و سازندهای نیست؟ حالا اگر خدا را قبول کرد، اما وحی را و اینکه خداوند میان خودش و میان انسانها رابطهای ایجاد خواهد کرد اگر قبول نکرد، آنوقت هرچه را به ذهن خود او رسید او را وحی الهی خواهد پنداشت، وحکم الهی خواهد دانست؟! در حالی که همیشه اینطور نیست که عقل انسان به راه صواب برود، بلکه در موارد بسیاری هم خطا خواهد کرد. عقل احتیاج به مرشد و کسی که او را ارشاد کند و به او تعلیم بدهد دارد تا چگونه فهمیدن و چگونه دیدن و تشخیص حقیقت را از باطل بدهد.
بسیاری از چیزهای باطل در چشم انسانهای عاقل حقیقت جلوه میکند، دلیلش هم این است که شما میبینید انسانهای گوناگونی بر سر مسائل گوناگونی با هم اختلاف تشخیص دارند. ولذا اگر دربارهی مسائل اساسی زندگی انسان و تکلیف اساسی، عقلها با هم تصادم پیدا کردند که حتماً میکنند، راه ارشاد عقل به جز وحی خدا چیست؟
پس اعتقاد به وحی، و ایمان به اصل وحی، یک شرط اصلی و یک عنصر اصلی است. اما اینکه وحی چگونه چیزی است؟ آن موکول به بحثهای معارف است که معلوم میکند وحی و جوهر وحی و حقیقت وحی چیست؟ لذا این را ما اینجا بحث نمیکنیم. اما بطور خلاصه: وحی عبارت است از: تعلیم ویژه الهی و هدایت ویژه الهی به بندهی برگزیدهاش پیغمبر، که او هم این هدایت و این تعلیم را در اختیار انسانهای دیگر میگذارد. پس مسألهی اول مسألهی وحی است که درفقرهی اول میگوید: «والذین یؤمنون بما انزل الیک»: به آنچه بر تو نازل شده و بسوی تو فرستاده شده است ایمان میآورند، که منظور از آنچه فرو فرستاده شده، معارف اسلام و احکام اسلام، یعنی همین چیزهایی است که اسلام برای ساختن انسان در مرحلهی عقل و ذهن، و در مرحلهی اخلاق، و در مرحلهی عمل به انسان تعلیم داده چون مجموعهی برنامههای دین، و از جمله برنامههای اسلام سه منطقهی اساسی از وجود انسان را بایستی فرا بگیرد و پوشش بدهد. یک منطقه، منطقهی عقل انسان است که عقل را از گمراهیها نجات بدهد، ولذا افکار و تصورات و فهم درست از حقایق عالم در این منطقه قرار میگیرد. تفسیرات مربوط به زندگی انسان، مربوط به آخرت، مربوط به شناخت انسان، مربوط به شناخت آفرینش و آنچه در اصطلاح به آن جهانبینی میگویند، اینها در منطقهی عقل قرار دارند. و وحی در مجموعهی خودش، این منطقه را فرامیگیرد، یعنی انسان را در زمینهی عقلیات و ذهنیات هدایت میکند. همین افکار گوناگون فلسفیای که انسانها از قرنهای متمادی تا امروز بر سر او بحثها کردند و مکاتب گوناگونی را بوجود آورند، در زمینههای اصلیی زندگی انسان اشارات روشنی وحی دارد، که فلسفهی اسلامی هم از این وحی سرچشمه میگیرد. پس یک منطقه منطقه ذهن و عقل است.
منطقهی دوم: منطقهی روح انسانی است که به آن اخلاق میگوئیم. روان انسان دچار آلودگیها و تیرگیها و زشتیها و کجرویهایی میشود که از خصوصیات وجود انسان و زندگی او سرچشمه میگیرد. فرضاً انسانها ممکن است دچار بخل بشوند و این بخل سعادت انسان را مختل میکند. اگر انسانها بخیل باشند، یعنی حاضر نباشند به یکدیگر خیر برسانند، این، زندگی انسان را تحت تأثیر قرار خواهد داد، یا اگر انسانها دچار حرص بشوند، یعنی میل به افزون طلبی خارج از حد هدایت شده و کنترل شده در فرآوردههای زندگی و مال دنیا، و این قبیل چیزها پیدا کنند، یا انسانهای مبتلای به (جبن) ترس افراطی و بیاندازه بشوند و از ورود در میدانهای زندگی که غالباً با خطر همراه است بترسند و پرهیز کنند، یا انسانها نسبت به یکدیگر دچار کینه بشوند، یا نسبت به مسائل زندگی دیگران یا مسائل زندگی حیات دچار سهلانگاری بشوند، یا دچار فریب یا ریاکاری بشوند، و از این قبیل رذائل اخلاقی که اینها پستیها و دنائتها و تیرگیها در روح انسان است، هدایت وحی شامل اینها هم میشود به عنوان منطقهی دوم که هدایت وحی و برنامهی الهی و آسمانی ادیان سعی میکند اینها را برطرف بکند.
منطقهی سوم: منطقهی عمل و منطقهیکارکرد آنها در زندگی است، یعنی چه کاری را بکنیم و چه کاری را نکنیم؟ که این منطقهی سوم، بلاشک ارتباط مستحکمی با آن دو منطقهی قبلی دارد، یعنی عقلیات و ذهنیات در چگونگی عملکرد تأثیر میگذارند همچنانکه روحیات و خصلتها هم در چگونگی عملکرد تأثیر میگذارند و این سه منطقه مجموعهی وحی الهی را شامل میشود. یعنی برنامهی آسمانی ادیان و دین پیغمبرخاتم(ص) شامل هر سه اینهاست که باید به این سه ایمان آورد و آنچه نازل شده قرآن است که شامل این سه منطقه است.1370/08/01
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 4
وَالَّذينَ يُؤمِنونَ بِما أُنزِلَ إِلَيكَ وَما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُم يوقِنونَ
ترجمه:
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
2 )
سوره مبارکه النساء آیه 59
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ وَأُولِي الأَمرِ مِنكُم ۖ فَإِن تَنازَعتُم في شَيءٍ فَرُدّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسولِ إِن كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللَّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ۚ ذٰلِكَ خَيرٌ وَأَحسَنُ تَأويلًا
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [= اوصیای پیامبر] را! و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید (و از آنها داوری بطلبید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید! این (کار) برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
2 )
سوره مبارکه المائدة آیه 92
وَأَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ وَاحذَروا ۚ فَإِن تَوَلَّيتُم فَاعلَموا أَنَّما عَلىٰ رَسولِنَا البَلاغُ المُبينُ
ترجمه:
اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید! و (از مخالفت فرمان او) بترسید! و اگر روی برگردانید، (مستحق مجازات خواهید بود؛ و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، چیز دیگری نیست (و این وظیفه را در برابر شما، انجام داده است).
2 )
سوره مبارکه النور آیه 54
قُل أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ ۖ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَيهِ ما حُمِّلَ وَعَلَيكُم ما حُمِّلتُم ۖ وَإِن تُطيعوهُ تَهتَدوا ۚ وَما عَلَى الرَّسولِ إِلَّا البَلاغُ المُبينُ
ترجمه:
بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسؤول اعمال خویش است و شما مسؤول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!»
2 )
سوره مبارکه محمد آیه 33
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ وَلا تُبطِلوا أَعمالَكُم
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید رسول (خدا) را، و اعمال خود را باطل نسازید!
2 )
سوره مبارکه التغابن آیه 12
وَأَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسولَ ۚ فَإِن تَوَلَّيتُم فَإِنَّما عَلىٰ رَسولِنَا البَلاغُ المُبينُ
ترجمه:
اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر را؛ و اگر رویگردان شوید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفهای ندارد!
لینک ثابت
نزول قرآن از سطح ربوبی به سطح انسان فهم/تفسیر آیه 4 سوره بقره
در معنای انزال یک نکتهی کوتاهی را عرض میکنم: انزال یعنی (نازل شدن) از بالا به پائین فرو فرستادن در زبان عربی که میگویند نزول باران، چون باران از بالا میآید پائین، ( در بالا و پائین مادی و محسوس ) در یک مواردی پائین آمدن محسوس نیست و بالا و پائینی، بالا و پائینی مادی نیست. در اعتبارات عربی گفته میشود که مثلاً: پیام فلان شخص امیر را از محل او نازل کردند (فرو فرستادن) ممکن است آن جایی که امیر در آن ساکن هست یک زیرزمینی باشد، اما نمیگویند پیام امیر از زیر زمین بالا آمد اینجا پائین و بالائی مادی مورد نظر نیست، بلکه چون مقام امیر را مقام والایی فرض کرده، میگوید: پیام او بر رعیتش که از او پائینتر بود نازل شد. (این تعبیر، عربی است) پس نزول قرآن ونزول وحی الهی به این خاطر تعبیر به نزول میشود که از ساحتالوهیت و از پیشگاه خداوند متعال که یک ساحت والا و بالایی است،به سمت انسان که در مرتبهی پائین و نازلی است فرود میآید. این یک اعتبار است و به یک اعتبار دیگر که دقیقتر است، از اعتبار اول: مفاهیم کلی در کلیت خودشان در حالی که به شکل حقیقت خودشان هستند در یک سطح دست نیافتنیاند و اگر بخواهند به مغزهای انسانها منتقل بشوند بایستی به سطح کلمات تنزل کنند سطح حقیقت از سطح کلمات والاتر و بالاتر است. مثلاً: مسئلهی وجود خدا، یا وحدانیت خدا که در قرآن مکرر ذکر شده یک حقیقت والایی است، اگر این حقیقت بخواهد به ذهن انسانها منتقل بشوند، محتاج این است که در قالب کلمات قرار بگیرد، یعنی تنزل کند به شکل کلمات و به شکل امواج صوتی که متکی بر دهان و زبان و حنجرهی انسانهاست در بیاید و این را میگویند نزول.
معارف الهی از سطح الوهیت و ربوبیت خود که در حد نفس معارف و اصل معارف است، تنزل میکند به شکل الفاظ و کلمات در میآید و از دل پیغمبر بر زبان پیغمبر جاری میشود و از زبان پیغمبر در فضا پخش میشود و مستمعین آنرا میشنوند و قبل از آن هم که به ذهن پیغمبر (ص) بیاید، چون پیغمبر(ص) در مرحلهی مادی است و یک بشر است برای اینکه به سطح پیغمبر برسد، باز از سطح ربوبی تنزل پیدامیکند (این هم خودش یک تنزل است) و از ساحت پروردگار این معرفت قرآنی فرود میآید تا میرسد به قلب پیغمبر، یعنی بر پیغمبر نازل میشود. پس وقتی معرفت قرآنی به شکل انسان فهم درمیآید این تنزلی است که آن معرفت از جایگاه خود پیدا کرده تا رسیده به سطح قابل دسترسی انسان، و به فرض محال اگر فرض میکردیم: بنابود این معرفت را به شکلی در بیاورند که حیوانات هم بفهمند، باز یک تنزل بیشتری لازم داشت، که البته چنین فرضی واقعیت خارجی ندارد، اما چون مرتبهی حیوان پائینتر از مرتبهی انسان است، اگر قرار بود این آیات به حیوان هم برسد باز باید از این سطحی که برای انسان قابل فهم و دسترسی هست بیشتر تنزل پیدا میکرد، و اگر فرض کنیم که به جمادات هم برسد باز تنزل بیشتری لازم داشت که به این در قرآن اشاره شده میفرماید: لوانزلنا هذا القرآن لرایته خاشعاً متصدعاً من خشیة الله(1)در اینجا آیه را با تعبیر «لو» آورده، و «لو» اگرِ نشدنی را گویند، یعنی آنجائی که کار ممکن نیست انجام بگیرد آن را با «لو» میآورند.
اگر ما این قرآن را برکوهی (که یک جماد است) نازل میکردیم آنوقت میدیدی که کوه در مقابل خدا خاضع میشد و از خشیت الهی متلاشی میگشت، که البته این آیه جزو آن آیات قابل تدبر قرآن است که خودش هم بلافاصله میفرماید: «وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون»(2): این مثلها را برای انسانها میزنیم تا قدری فکر کنند، که متأسفانه فکر و تدبر در آیات قرآن بین مردم ما معمول نیست، ولذا خوب است پیرامون همین آیاتی که الآن ما معنی میکنیم قدری تأمل کنید و فکر کنید.1370/08/01
1 )
سوره مبارکه الحشر آیه 21
لَو أَنزَلنا هٰذَا القُرآنَ عَلىٰ جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِن خَشيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلكَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرونَ
ترجمه:
اگر این قرآن را بر کوهی نازل میکردیم، میدیدی که در برابر آن خاشع میشود و از خوف خدا میشکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم میزنیم، شاید در آن بیندیشید!
2 )
سوره مبارکه الحشر آیه 21
لَو أَنزَلنا هٰذَا القُرآنَ عَلىٰ جَبَلٍ لَرَأَيتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِن خَشيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلكَ الأَمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرونَ
ترجمه:
اگر این قرآن را بر کوهی نازل میکردیم، میدیدی که در برابر آن خاشع میشود و از خوف خدا میشکافد! اینها مثالهایی است که برای مردم میزنیم، شاید در آن بیندیشید!
لینک ثابت
تعصب در پذیرش پیغمبران گذشته، عامل گمراهی/تفسیر آیه 4 سوره بقره
اینکه ما بگوئیم آن حقیقتی که بر پیغمبر ما نازل شده او را قبول داریم، لکن آنچه که بر پیغمبرهای دیگر نازل شده قبول نداریم، اینجا جایی برای تعصب نیست، بسیاری از انسانهای معاصر بعثت پیغمبر را همین تعصب به گمراهی کشاند و آنها را نابود کرد، قرآن از یهود این را نقل میکند «لولانزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم»(1) این را مشرکین میگفتند: چرا قرآن بر ماها و بر شخصیتهای بزرگ ما نازل نشد؟ یعنی اگر همین وحی بر او نازل میشد قبول میکرد. اما چون بر این نازل نشده قبول نمیکند. یهود چون شنیده بودند در تورات آمده استکه پیغمبر خاتم خواهد آمد، میگفتند این خاتم باید از میان بنیاسرائیل باشد و چون از میان عرب مبعوث شده است، پس او را ما نمیپذیریم و به او ایمان نمیآوریم و این گمراهی بود در حالی که اگر او از سوی خداست، و اگر نشانههای وحی الهی در او مشاهده میشود و اگرمعارف و روشنائیهای درسهای الهی دراو وجود دارد چه تفاوتی میکند که بر چه کسی نازل شده و لذا مسلمانان همچنانکه به وحی نازل شده بر پیغمبر خودشان ایمان دارند به وحیی که بر پیغمبران گذشته مثل: موسی و عیسی و ابراهیم هم نازل شده ایمان دارند. که درجاهای متعددی از قرآن این معنا تکرار شده، از جمله این آیه که میفرماید: «لا نفرق بین احد من رسله»(2) ما میان پیغمبران خدا هیچ تفاوتی نمیگذاریم، یعنی ما که مسلمان هستیم، به موسی به عنوان پیغمبری میشناسیم ایمان داریم، برای آنها احترام قائلیم و آنها را بندگان والای خدا میدانیم.1370/08/01
1 )
سوره مبارکه الزخرف آیه 31
وَقالوا لَولا نُزِّلَ هٰذَا القُرآنُ عَلىٰ رَجُلٍ مِنَ القَريَتَينِ عَظيمٍ
ترجمه:
و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندی) از این دو شهر (مکه و طائف) ناز ل نشده است؟!»
2 )
سوره مبارکه البقرة آیه 285
آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَيهِ مِن رَبِّهِ وَالمُؤمِنونَ ۚ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ ۚ وَقالوا سَمِعنا وَأَطَعنا ۖ غُفرانَكَ رَبَّنا وَإِلَيكَ المَصيرُ
ترجمه:
پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. (و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن میباشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آوردهاند؛ (و میگویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمیگذاریم (و به همه ایمان داریم). و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»
لینک ثابت
خط روشن نبوت؛ یک خط واحد/تفسیر آیه 4 سوره بقره
نکتهی دوم که از این: «وماانزل الیک و ماانزل من قبلک»(1) استفاده میشود اینست که: خط روشن نبوت یک خط واحد است و خطوط جداگانه و مختلف نیست، یعنی اگر شما ایمان به همهی پیغمبران دارید لازمهاش این است که همهی پیغمبران سخن واحد یا سخنی مکمل سخن یکدیگر آورده باشند، والا اگر بین سخنهای آنها تناقضی وجود داشته باشد ممکن نیست به همه ایمان داشته باشید، زیرا نمیشود انسان ، هم به کسی اعتقاد داشته باشد و هم به کسی دیگر که ضد اوست،چنین چیزی ممکن نیست.
پس وقتی قرآن به ما تعلیم میدهد باید به همهی پیغمبران اعتقاد داشته باشید معنای این تعلیم و آموزش این است که همهی پیغمبران سخن واحدی را میگویند، بر روی خط واحدی حرکت میکنند و به سمت مقصد واحدی حرکت میکنند و مکمل یکدیگر هستند. متأسفانه تعلیمات پیغمبران گذشته بطور کامل باقی نمانده، یعنی در همین توراة و انجیلی که الآن موجود است و امروز در دسترس ماست حرفهایی وجود دارد که خیلی واضح اینها نمیتواند وحی الهی باشد مخصوصاً در انجیل، زیرا انجیل در شرایط بسیار سختی جمعآوری شده و تعلیمات حضرت عیسی در اختیار هیچکسی نیست، خود مسیحیها این را ادعا نمیکنند. بلکه انجیل را به روایت اصحاب عیسی که بعضی از آنها حتی با زمان حضرت عیسی فاصله هم داشتند به روایت آنها نقل میکنند. یعنی هر کسی در حافظهی خودش یک چیزی داشته آنرا روی کاغذ نوشته، البته منحصر به این چهار انجیلی که الآن هست و به آنها میگویند اناجیل اربعه نیست، بلکه دهها انجیل نوشته شده، منتها بعد که دیدند انجیلها متعدد است و هرکس میآید به میل خودش یک چیزی میگوید و یک چیزی مینویسد و با روایتی نقل میکند محدود کردند.
بنابراین چیز کاملی از پیغمبران گذشته نمانده وتوراة هم کم و بیش همینطور است و خیلی تحریف شده، زبور داود را هم که الآن موجود است و عهد عتیق و عهد جدید را مسیحیها با هم چاپ میکنند و در اختیارشان هست و آنرا مزامیر گذاشتند آن هم همینطور است. بنابراین: آنچه از معارف پیغمبران دراختیار مسلمان قرار میگیرد، مسلمان او را میپذیرد و قبول دارد، چون احکام متفاوتند، اما معارف معارف یکسانی هستند، شناختها عوض نشدند و جهانبینی در تمام این کتابها آسمانی یکی است، اگر چه احکام بر حسب زمانهای مختلف تفاوتهای کم و بیشی کرده است.1370/08/01
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 4
وَالَّذينَ يُؤمِنونَ بِما أُنزِلَ إِلَيكَ وَما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُم يوقِنونَ
ترجمه:
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
لینک ثابت
یقین به آخرت، از ارکان اصلی تقوا/تفسیر آیه 4 سوره بقره
آخرین نشانه از آن شش نشانهای که عرض کردیم، قرآن میفرماید: «و بالآخره هم یوقنون»(1): و آنان به آخرت یقین میورزند. یقین به آخرت نشانهی ششم است و آخرت هم، آن نشأه و مرحلهی بعد از دنیاست که چون متأخر از دنیاست به آن میگویند آخرت و دنیا چون مرحلهی نزدیکتر به ماست و الان ما در آن زندگی میکنیم به آن میگویند دنیا، پس یکی از نشانههای باتقوا یا متقی، یقین به آخرت است، و بارها گفتیم: از ارکان و از اصول و از مایههای اصلی تدین و تقوا یقین به آخرت است. که یک مرحله والائی است، ولذا گمان به آخرت کافی نیست.
اما اعتقاد در منطق اسلام باید منشأ عمل باشد، چون ما در محدودهی اعتقادات اساسی اسلام، اعتقادی که به عمل ارتباط نداشته باشد نداریم و توحید، اعتقاد به وجود و وحدانیت خدا، منشأ مجموعهای از قالبهای زندگی است و آخرت هم همینطور است. زندگی برای کسی که اعتقاد دارد مرگ آخرین مرحلهی حیات اوست با هدف و با کیفیت و روحیه خاصی است و برای کسی کهمعتقد است مرگ پایان بخشی از زندگی است با هدف و جهت و روحیه دیگری است. فرق میکند که انسان فردائی و ماورائی پس از پایان این ساعت برای خودش معتقد باشد یا نباشد و فرق میکند که شما درسی را که میخوانید معتقد باشید این درس پس از یک ساعت، س از یک روز، پس از یک سال، پس از بیست سال به کار شما خواهد آمد، یا معتقد باشید که نه، هرگز به کار شما نخواهد آمد. فرق است بین این که انسان بداند در این زندگی هر حرکتی که از او سر میزند یا هر سخنی که میگوید، یا هر تلاشی که میکند، حتی هر عدم تلاشی ثبت میشود. این ثبت خواهد شد اگر هم تلاش نکردید، یعنی ایستادید تماشا کردید تا او بمیرد این هم ثبت میشود، حتی بالاتر از این: هر نیتی که شما بر دل میگذرانید ثبت میشود. و لذا کسی که به این اعتقاد دارد، یک جور زندگی میکند،آن کسی هم که معتقد است نه آقا هر کاری که خواستی بکن، حداکثر اگر قانون و حکومتی هست، مواظب باش مردم نفهمند،این یک جور دیگری زندگی خواهد کرد و یقین به آخرت زندگی را در یک جهت خاصی حرکت خواهد داد. پس بزرگترین تضمین کنندهی سلامت عمل و سلامت اندیشه و روحیات انسان و مصلحتهای انسانی اعتقاد به آخرت است و اعتقاد به اینکه همهی این چیزها یک روز «فی رق منشور»(2) در یک دفتر گشوده شدهای عرضه خواهد شد. بلکه حتی طبق آیات قرآنی هر یک از این اعمال تجسم پیدا خواهد کرد. ولذا قائل بودن به آخرت صرف یک اعتقاد محض نیست که حالا بگوئیم یکی عقیده دارد، یکی هم عقیده ندارد چه فرقی میکند؟ دو نفر آدم هستند،در جوار همدیگر زندگی میکنند،این عقیده دارد، دیگری عقیده ندارد،نه این چنین نیست!1370/08/01
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 4
وَالَّذينَ يُؤمِنونَ بِما أُنزِلَ إِلَيكَ وَما أُنزِلَ مِن قَبلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُم يوقِنونَ
ترجمه:
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان میآورند؛ و به رستاخیز یقین دارند.
لینک ثابت
قرآن، مایه هدایت متقین/تفسیر آیه 5 سوره بقره
وقتی این خصوصیات تمام شد میفرماید: «اولئک علی هدیً من ربهم«(1) این کسانی که این شش خصوصیت را دارند از سوی پروردگارشان بر هدایتند و علاوه بر اینکه خود این خصوصیات نشانهی هدایت الهی است خود اینها کمک میکند به هدایت یافتن انسان و مراتب راههای جدید و منطقهای ناشناخته و حقایق تازهای را به برکت این تقوایی که از اینها حادث شده از قرآن استنباط میکند و همانطور که گفتیم: این قرآن مایهی هدایت متقین است این هدایت را از چه کسی و از کجا میآورند؟از قرآن. «اولئک همالمفلحون»(2)و همانانند رستگار و کامیاب شوندگان.
فلاح که معمولاً در ترجمههای فارسی به رستگاری ترجمه میشود معنای دقیقش به مقصود دست یافتن است و مفلح یعنی آن کسی که به هدف و مقصود خودش دست یافت، که البته آن را در ترجمه فارسی(رستگار) رها شدهی از بندها، و نجاتیافته از مشکلها معنی میکنند، که میتواند درست باشد منتها من در کنارش کامیاب هم گذاشتم. (هم آنانند رستگار و کامیاب شوندگان) و این کامیاب نشاندهندهی همان معنای لغوی و دقیق فلاح است.1370/08/01
1 )
سوره مبارکه البقرة آیه 5
أُولٰئِكَ عَلىٰ هُدًى مِن رَبِّهِم ۖ وَأُولٰئِكَ هُمُ المُفلِحونَ
ترجمه:
آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند.
2 )
سوره مبارکه البقرة آیه 5
أُولٰئِكَ عَلىٰ هُدًى مِن رَبِّهِم ۖ وَأُولٰئِكَ هُمُ المُفلِحونَ
ترجمه:
آنان بر طریق هدایت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند.
لینک ثابت
شهدا اوج ایثار و گذشت هستند
قدرت بر گذشت یک چیز عظیمی است که همه کس این قدرت را ندارند و بعضی هم کمی از آن را دارند. این کسانی که قدرت در آنها به حدی میرسد که جان خودشان را حاضرند در راه خدا قربانی کنند، یعنی شهداء، اینها پرواز میکنند.
یک جوان شانزده هفده سالهی مجاهد فیسبیلالله در آن سالهای استثنائی جنگ واقعاً یک برقی بود که در تاریخ زد و تمام شد و آن آثار عظیمی داشت. یک جوان می نشست یک وصیت مینوشت که وقتی من این وصیتنامهها را میدیدم مثل اینکه یک عارف بزرگ آنرا نوشته، گاهی که ما این کتابها و این نوشتههای بزرگ عرفا را نگاه میکردیم رنگ و بوی سخن این شهداء رنگ و بوی سخن آن عرفای واصل را داشت، در حالی که من یقین دارم اینها اسم آن کتابها را هم نشنیدهاند و آن مطالب را از زبان هیچکس نشنیدند، بلکه جوشش درون خود اوست و شکوفایی آن گل وجود بنیآدم و آن حقیقت انسانیت است که با ایثار تحقق پیدا میکند.
من وقتی به این خاطرات نگاه میکردم، میدیدم از روزی که مثلاً از تهران رفته و شروع به نوشتن خاطرات کرده، اول یک آدم عادی است، منتها احساسات او را کشیده به طرف جبهه و از خاطرهاش میشود فهمید ۱۰، ۲۰ روز به شب عملیات مانده ناگهان عوض شده و اصلاً در لحن کلام، و نوشتن یک نوری و یک تپشی وجود دارد که این همان ایثار است. یعنی خودش را آماده کرده و دارد میرود جلو و میدرخشد.1370/08/01
لینک ثابت
ایمان به وحی و قبول وحی از نشانهها یا از عناصر و ارکان تشکیل دهندهی آن تقوایی که مایه هدایت و مایهی نورانیت انسانی است.1370/08/01
لینک ثابت
قرآن وسیلهای برای هدایت مومنین است.1370/08/01
لینک ثابت
تقوا مایه هدایت و نورانیت انسانی است.1370/08/01
لینک ثابت
ایمان به وحی در تشکیل شخصیت تقوا در انسان یک عنصر لازمی است!1370/08/01
لینک ثابت
از نشانههای متقی، یقین به آخرت است.1370/08/01
لینک ثابت
از ارکان و از اصول و از مایههای اصلی تدین و تقوا یقین به آخرت است.1370/08/01
لینک ثابت
قرآن مایهی هدایت متقین است.1370/08/01
لینک ثابت
قرآن وسیلهای برای هدایت است.1370/08/01
لینک ثابت