![]()
۱۴۰۳/۰۷/۱۹
روایتی از دیدار اعضای کاروانهای ورزشی ایران در المپیک و پارالمپیک پاریس با رهبر انقلابیک عکس خانوادگی
علیرضا رأفتی
![]() در همین فکرها بودم که آقای کت و شلواری گرای وارد شدن ورزشکاران را داد و جنب و جوشهای مسئولان برگزاری مراسم چند برابر شد. صندلیهای حسینیه امام خمینی (ره) کم کم پر شد از ورزشکاران المپیک و پارالمپیک. قهرمانهایی که وزنههای چند صد کیلویی را مقهور و حریفان نامی جهان را مسحور قدرت خودشان کرده بودند، حالا آرام و موقر نشسته بودند روی همان صندلیهای ساده حسینیه. چشمم به حسین رضازاده و هادی ساعی که افتاد تازه انگار کلمه «المپیک» برایم تداعی شد. اگر هر چیزی در حافظه من تصویری داشته باشد، تصویر المپیک قطعا فریادهای هادی ساعی و لبخند صورت تحت فشار رضازاده زیر وزنهای چند صد کیلویی است. فریاد و لبخندهایی که از قاب تلویزیونهای «اسدی» به وضوح نمایشگرهای الان قابل رویت نبودند اما آنقدر واضح میدیدیمشان که حتی نفسهای سنگین جهانپهلوان کشورمان در ضربههای آخر را در خانه حس میکردیم و مطمئن بودیم صدای «یاعلی»مان را میشنود و زانوهایش قوت میگیرد. ورزشکاران جوان المپیک اخیر هم در جلسه نشسته بودند و اصلاً این جلسه به بهانه افتخارآفرینی آنها تشکیل شده بود. ورزشکارانی که تعریف المپیک را برایم عوض کردند. از آن المپیکهایی که ورزشکارانش همه آدم بزرگهایی بودند که حالا حالاها مانده بود تا به سنشان برسم، رسیده بودیم به المپیکی که بیشتر ورزشکارانش از من کمسنترند و همین هم انگار تلنگری بود از گذر عمر و فرصتهایی که به قول امیرالمومنین (ع) مثل ابر میگذرند. آن وقتها که سنم از ورزشکاران المپیکی کمتر بود فکر میکردم اگر کسی مثل حسین رضازاده را ببینم چطور باید با او حرف بزنم و چه بگویم، حالا هم که سنم از ورزشکاران المپیک بیشتر است فکر میکنم اگر گپ و گفتی با کسی مثل آرین سلیمی دست داد چطور باید حرف بزنم و چه بگویم؟ نسبت سنی و جایگاه آدمها نسبت به یکدیگر یکی از عوامل مهم تعیین کننده در چه گفتن و چگونه گفتن است. اما از نسبت من با ورزشکاران المپیکی که بگذریم، نسبت رهبر انقلاب با این ورزشکاران همیشه یکجور بوده است. نسبت رهبر و پدر معنوی با فرزندان یک ملت. یاد یک بیت از غزل تازه منتشر شده رهبر انقلاب افتاده بودم: سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم این بیت را در ادامه جلسه و در بین صحبتهای رهبر انقلاب بیشتر حس کردم. سخنان ایشان با ورزشکارانی که در جایگاه فرزند و نوهشان بودند، صحبت یک پدربزرگ نبود که از گنجه چند نسل قبل بیرون کشیده شده باشد. حرفهای فرزند زمانه بود که میتوانست آرین سلیمی دهه هشتادی را درک کند و برای درد دلهایش راه حل داشته باشد. آرین سلیمی به نمایندگی از مردان کاروان المپیک شروع به صحبت کرد و از دردهای مشترک المپیکیها و ورزشکاران حرفهای گفت. مسائلی که مشکلات اقتصادی و نگرانی مسکن و معیشت یکی از آنها بود. نامه شفاهی آرین سلیمی فوراً رونوشت شفاهی رهبر انقلاب را هم گرفت که پس از سخنان ورزشکار جوان، رو به وزیر ورزش فرمودند که این مسائل فوراً و حتماً پیگیری شود. اما ورزشکار دهه هشتادی کشورمان بین سخنانش جملهای را گفت که هنوز در سرم زنگ میزند: «با افتخار ایرانی هستم و ایرانی میمانم.» میشود مدتها به این جمله فکر کرد که آیا «ملیت» چیزی است که بشود از «ماندن» یا «نماندن» آن صحبت کرد؟ چهقدر این معنی غریب است! این که یک نفر میتواند نام وطنی که در دامن آن زاده شده و پرورش یافته را از صفحه شناسنامهاش پاک کند. نمیدانم میشود آن را از پیشانینوشت انسان هم پاک کرد یا نه؟ مثلاً وقتی در غربت پرچمی بیگانه را به دوش میکشی و برایش عرق میریزی، آیا میتوانی ته دلت به لبخند ایرانی مادرت فکر نکنی؟... نمیدانم، هر چه که هست، آرین سلیمی جمله عمیقی گفت که میشود ساعتها به آن فکر کرد. در روزهایی که ایرانی ماندن سخت شده است. رهبر انقلاب جایی از سخنانشان به سیاسی بودن ورزش اشاره کردند و استاندارد دوگانهای که در رویدادهای بزرگ ورزشی جهان از جمله المپیک پیش گرفته میشود. این که کشوری به خاطر جنگ از این رویداد ورزشی کنار گذاشته میشود و رژیم صهیونیستی علی رغم تمام جنایاتی که به خصوص در یک سال گذشته داشته و دست به کشتار هزاران نفر از زنان و کودکان زده، همچنان در این رقابتها شرکت دارد. با این وصف، رفتارهایی که نشاندهنده فرهنگ دینی و بینش سیاسی ورزشکاران ما در المپیک است معنی پیدا میکند. همینطور که رهبر انقلاب از سلفی گرفتن با پرچم فلسطین و التزام به حجاب در این مسابقات و کارکرد فرهنگی این اقدامات سخن میگفتند، من به این فکر میکردم که این دست رفتارها به هیچ وجه نمیتوانند تصمیم یک شبه یک ورزشکار باشند. این که یک ورزشکار در حساسترین لحظه مسابقهاش فریاد «یا علی» سر بدهد یا این که حسین رضازاده نقش «یا اباالفضل» را همیشه روی لباس ورزشیاش داشته باشد، مثل خیلی از رفتارهای ورزشکاران کشورهای مختلف، یک «تصمیم» نیست. برآمده از عقیدهای است که ورزشکاران از بدو تولد با آن زندگی کردهاند. حتی این که حسن یزدانی با وجود آسیب جسمانی و چندین بار در رفتن کتف در حین مسابقه، زمین مسابقه را ترک نکند و تا آخرین نفس مقابل حریفش بجنگد، رفتاری است که ریشهاش را میتوانیم در پهلوانیها و وطندوستیهای امثال مرحوم تختی جستوجو کنیم. حسن ختام جلسه صمیمی ورزشکاران المپیکی کشورمان با رهبر انقلاب، یک عکس یادگاری بود شبیه تمام عکسهای خانوادگی که آنالوگش را توی آلبومهای قدیمی و دیجیتالش را در حافظه گوشیهای هوشمندمان داریم. مثل تمام عکسهایی که پدرها و فرزندان با هم میاندازند و همه یک جور در آن لبخند میزنند. لطفاً دیدگاه خود را بنویسید:
در این
رابطه بخوانید :
![]()
![]() برگزیدهها
|