1393/05/25
حجتالاسلاموالمسلمین سیدحسن نصرالله در هشتمین سالگرد پیروزی حزب الله در جنگ ۳۳ روزهتبیین سیاست جدید آمریکا در خاورمیانه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلات و السلام علی سیدنا و نبیینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء والمرسلین. سلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته. امروز این سخنرانی به مناسبت سالگرد عزیز و گرانبهای پایداری، مقاومت، پهلوانیها، پیروزی و حماسهی تاریخی است. در این مناسبت باید بار دیگر خداوند متعال را به خاطر دفع بلا، تثبیت قلوب، هدایت عقول و پیروزی بزرگی که با آن بر لبنان و ملت، مقاومت و ارتش لبنان و در حقیقت بر همهی امت منت گذاشت شکر کنیم؛ در واقع این نعمت الهی برای همهی امت بود چون به موجب این جنگ امت در معرض تهدید قرار میگرفت. توضیح خواهم دارد. خداوند را همیشه به خاطر همهی لطفها و نعمات بیشمارش شکر میگوییم که: «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا- و اگر نعمتهاى خدا را شماره کنید، نمىتوانید آنها را به آخر رسانید. (نحل/۱۸)» سپس در این شب باید به روح شهیدان درود بفرستیم و از آنان متشکر باشیم. شهیدانی که خون و جان خود را فدا کردند تا ما همه با عزت و کرامت زندگی کنیم و همچنان نیز یکی پس از دیگری با دلیری و شهامت حیات خود را تقدیم میکنند. امشب باید به طور ویژه از فرمانده شهید حاج ابراهیم حاج معروف به برادر ابو محمد سلمان یاد کنیم. کسی که سی و سه روز فرمانده ایستادگی و مقاومت روستای مرزی عیتا الشعب بود. درود بر همهی شهیدان تمامی گروهها، نیروها و احزاب مقاومت، شهیدان ملت، شهیدان ارتش و نیروهای امنیتی، شهیدان دفاع مردمی و رسانهها و هر شهیدی که در آن جنگ تجاوزکارانهی ظالمانه به سوی خالق خود شتافت. درود بر همهی مجروحان وفادار، پایمردان سربلند، مهاجران صبور مطمئن به بازگشت عزتمندانه، خانوادهی محترم شهیدان و مجروحان و خانوادههایی که ایستادند، مهاجرت داده شدند، [از مهاجران] استقبال کردند یا آنان را با آغوش باز پذیرفتند. تشکر و درودی دوباره خطاب به همهی رئیس جمهوران، رهبران، نیروها و نخبگانی که مسئولیتهایشان را پذیرفتند و در خلق پیروزی سهیم شدند. کسانی را که مشارکت نکردند، به آنها ربطی نداشت و حتی سنگاندازی کردند کنار میگذاریم. نمیخواهیم با کسی مشکل ایجاد کنیم. تشکر و درود خطاب به همهی کشورها، دولتها و ملتهایی که یاری و کمکرسانی کردند و مشخصا آنها که با وجود خطرات از هیچ حمایتی دریغ نورزیدند یعنی: جمهوری اسلامی ایران و سوریه. همچنین باید به طور ویژه از کسانی که پس از خداوند (سبحانه و تعالی) این حماسهی تاریخی را رقم زدند تشکر کنم یعنی مقاومان دلاوری که با وجود درندگی و جنایتهای جنگ علیه خانوادهها و عزیزانشان در روستاها و شهرها در همهی پایگاهها ایستادند، در کمال شجاعت جنگیدند، دشمن را غافلگیر کردند و در دلش هراس انداختند، همهی نقشهها، تاکتیکها و تفکراتش را شکست دادند، نبرد را به میدان او منتقل کردند، خسته و ملول نشدند، تردید و سستی نورزدیدند و ناراحت و ناتوان نشدند. اینان یعنی مقاومانی که در نهایت دشمن را مجبور کردند فریاد بزند و در روزهای پایانی از سروران آمریکاییاش درخواست کند جنگ را تمام کنند و پیروزی الهی تاریخی جنگ جولای را آفریدند. همچنین باید کمال بزرگداشت و قدردانی را از همهی سران مقاومت و مخصوصا شهیدان به جا بیاوریم. مخصوصا سید الشهدای مقاومت اسلامی، سید عباس موسوی و شیخ الشهدا، شیخ راغب حرب و فرمانده شهیدی که در این جنگ سهم بسیار بسیار عظیمی داشت، حاج عماد مغنیه، حاج رضوان. و همهی کسانی که در طول سالیان و نسلها این مقاومت را بنا و تأسیس کردند. باید یاد کنیم از رهبر بنیانگذار مقاومت دلاور لبنان حضرت امام سید موسی صدر، چه این که با سالگرد ربودهشدن تلخ ایشان فاصلهی چندانی نداریم. برادران و خواهران، دربارهی جنگ جولای بسیار صحبت شده است، سخنرانیها، درسها و عبرتهایی طرح شده، کتاب، پژوهش و تحقیقاتی نوشته شده و پندهایی استخراج شده. چه نزد دشمن، چه دوست و چه نزد ما. چه در منطقه و چه در جهان. همچنان این جنگ و حوادث و نتایج آن در همهی سطوح محل کنکاش، بررسی، تحقیق و بحث است. دلیل آن هم ساده است: این جنگ یک جنگ کوچک و یک حادثهی گذرا نبود بلکه جنگی واقعی با ابعاد سیاسی، روحی، اقتصادی و تاریخی بود که لبنان، فلسطین، همهی منطقه و بلکه معادلات بین المللی را تحت الشعاع قرار میداد. کافی است سخنان وزیر امور خارجهی سابق یا اسبق آمریکا، کاندولیزا رایس را دربارهی تجاوز جولای به یاد بیاوریم که آن را درد زایمان خاورمیانهی جدید نامید. یعنی این مسئله هدفها و ابعاد منطقهای و همچنین بین المللی داشت. در طول جنگ خیلی چیزها روشن شد. ولی پس از پایان جنگ از خلال نوشتهها، مستندات، مصاحبهها، تحقیقات، پژوهشها، خاطرات رئیس جمهورها و سران کشورها، ژنرالها و وزیران امور خارجه و مخصوصا گفتهها و توضیحات اسرائیلیان و آمریکا و صحبتهای یکی از متفکران بزرگ آمریکایی با بنده -که سری هم نیست. در بسیاری از مقالات نوشته است- روشن شد که جنگ و تجاوز جولای حلقهای از یک زنجیره با هدف یا هدفهایی نهایی بوده است. در سال ۲۰۰۶ اولا پایان بخشیدن و ریشهکن کردن مقاومت لبنان مد نظر بود. این طور نبود که فقط خلع سلاح باشد و نیرو، اشخاص و نظام باقی بمانند و امکان داشته باشد دوباره مسلح شود. خلع سلاح یا انحلال مقاومت مد نظر نبود. هدف، ریشهکن کردن مقاومت، کشتن سران و کادرها، شکستن مفاصل، هدف قرار دادن مجاهدان و اسیر کردن بیشترین تعداد ممکن از آنها بود. یادتان هست در آن ایام در یکی از شهرکها در شمال یا وسط در حال آمادهسازی یک زندان بودند تا ۱۰.۰۰۰ نفر را دستگیر کنند. یعنی میخواستند با جنگ یک تغییر بنیادی ایجاد کنند. خب، این یک حلقه از زنجیره بود. وقتی کار مقاومت لبنان تمام میشد اسرائیل میخواست به دلیل این که سوریه در کنار مقاومت ایستاده است و به او سلاح، موشک، برخی سلاحهای ویژه و… داده به سوریه حمله و نظام را سرنگون کند تا نظام جایگزینی دوست یا همپیمان ایالات متحدهی آمریکا سر کار بیاید. اینها همه اطلاعات است. بنده تحلیل نمیکنم. همهی این اطلاعات پس از جنگ کشف شد. میخواهم یادآوری کنم همهی مسائلی که مطرح میکنیم مربوط به سال ۲۰۰۶ و پس از اشغال عراق و حضور نظامی گستردهی آمریکا در منطقه است. بخش سوم زنجیره حمله به مقاومت فلسطین مخصوصا در نوار غزه بود. کسانی که این اطلاعات را مطرح کردند گفتند همهی اینها باید در سال ۲۰۰۶ پیاده میشد یعنی تا پیش از پایان سال. چون آن طور که به یاد دارم انتخابات میاندورهی کنگرهی آمریکا در پیش بود و جرج بوش و نومحافظهکاران میخواستند به قول خود آمریکاییها با سه سر خونچکان به انتخابات بروند. با همین ادبیات به بنده گفتند. سر مقاومت لبنان، سر مقاومت فلسطین و سر نظام سوریه. به همین خاطر پیش از جنگ جولای اگر کسی رسانههای آمریکا را دنبال میکرد شاهد پمپاژ رسانهای بسیار شدید علیه حزب الله، حماس، جهاد و نظام سوریه و متهم کردن آنها به تروریسم و… بود. همهی اینها آمادهسازی روانی، رسانهای و روحی بود که وقتی این سه سر بریده شد جرج بوش بیاید و به همهی آمریکاییها بگوید: من سر سه تروریست بین المللی را برای شما قطع کردم. مرا انتخاب کنید چون من ضامن منافع و آیندهی ایالات متحدهی آمریکا هستم. گام بعدی پس از دستیابی به اکثریت قاطع در کنگرهی آمریکا آمادگی برای جنگ علیه ایران و سرنگون کردن نظام جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۰۷ بود. بنا بود این اتفاق در سال ۲۰۰۷ بیافتد. تاریخ را برای تاریخ نمیگویم. برای این میگویم که میخواهیم کمی به آن بپردازیم. هدف این زنجیره دو مسئلهی اساسی بود: اول: سلطهی مستحکم و مطلق آمریکا بر منابع نفت و گاز و انرژی منطقه. همین. خب، عراق دستشان بود، این منطقه را هم میگرفتند، جنبشهای مقاومت را سرکوب میکردند، نظام ایران را سرنگون میکردند و ایران دوباره میافتاد دستشان، در خلیج هم حضور داشتند، همین دیگر. مهمترین منابع نفت و گاز جهان در این منطقه است. ثانیا، هدف واقعی حمله به جنبشهای مقاومت، سوریه و ایران این است: اتمام مسئلهی فسلطین و تحمیل سازش به فلسطینیان و عرب با شرطهای اسرائیل. هدف این بود. این مسیر طراحی شد تا به چنین هدفی برسد. ارکان این مسیر چه بودند؟ اشغال مستقیم عراق توسط آمریکا و قاعدتا پیش از آن افغانستان که ذیل داستان واکنش به یازده سپتامبر رخ داد. پس اولا: حضور و اشغالگری مستقیم آمریکا. ثانیا: جنگهای اسرائیلی. چون از بین بردن مقاومت لبنان، سرنگون کردن نظام سوریه با جنگ و تمام کردن کار مقاومت فلسطین وظیفهی اسرائیل بود تا این اهداف صورت پذیرد. این مسیر را چه کسی، چطور و چرا متوقف و سرنگون کرد؟ مقاومت لبنان و ایستادگی افسانهای لبنان. همهی چیزهایی که در ابتدا خدمت شما عرض کردم و همهی درودها و تشکرها به همین خاطر بود. پیروزی مقاومت و لبنان در جنگ جولای این مسیر را سرنگون یا حد اقل متوقف کرد. چرا؟ چون میدان نبرد -چنان که در روز قدس گفتم و تکرار میکنم و روی صحبتم با مقاومت و مردم غزه و برادران فلسطینی نیز هست- اسرائیل را مجبور کرد فریاد بزند. به جایی رسید که نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد. نیروی هوایی و نیروی زمینی کاری نمیتوانستند بکنند، دریا از معادلهی نیروی دریایی خارج شده و در نتیجهی تحولات میدانی صورت گرفته عملیات پشت مرزها تبدیل به ماجراجوییهای خطرناک شده بود. اسرائیل در آستانهی یک فاجعهی نظامی قرار گرفت و از آمریکاییها درخواست کرد جنگ را تمام کردند. همهی چیزهایی که در خاطرات نوشته شد و وزیران خارجه و مسئولان عربی که در مثل این روزها و شبها در قلب بحثهای نیویورک حضور داشتند به ما گفتند این اطلاعات را تأیید میکند. بگذارید دوباره از این تعبیر استفاده کنم: اولا: ایستادگی مقاومت، ایستادگی میدانی، ایستادگی مقاومت لبنان. ثانیا: ایستادگی و پذیرایی مردمی از مقاومت. ثالثا: ایستادگی سیاسی -با این که میدانیم در داخل لبنان معضل عظیم سیاسی وجود داشت-. کار را به جایی رساند که آمریکاییها، اسرائیلیان، اروپاییان و شورای امنیت از اکثر شرطهایی که در هفتهی اول، دوم و سوم برای پایان جنگ میگذاشتند کوتاه آمدند. نتیجه چه بود؟ اولا مقاومت لبنان باقی ماند، ریشهکن نشد، توانش نابود نشد، سلاحش خلع نشد و بلکه توان، تعداد، تسلیحات، پشتوانهی مردمی، احترام و اعتماد مردم به آن و… افزایش یافت. ثانیا: جنگ اسرائیل به سوریه نرسید چون در لبنان ناکام شد. وقتی با ادامهی جنگ لبنان اسرائیل داشت به سمت فاجعه میرفت میخواست جنگ را به کدام سمت توسعه دهد!؟ ثالثا: جنگ علیه نوار غزه را از سال ۲۰۰۶ عقب انداخت. البته پیش از آغاز جنگ علیه لبنان نوار غزه طی عملیاتی شدیدا بمباران شد. کسانی که آن روزها را به یاد دارند میدانند. اما حد اقل تا پایان ۲۰۰۸ عقب انداخته شد. خب، بیش از این: مقاومت عراق علیه اشغال آمریکا شدت گرفت. اینجا هم ایستادگی سیاسی، مقاومت و ارادهی ملی عراق موجب خروج اشغالگران عراق بدون حفظ پادگانها یا دستیابی به مصونیت سربازان و افسران شد. نومحافظهکاران در انتخابات شکست خوردند، دولتمردان جدیدی سر کار آمدند و همهی این مسیر با شکست مواجه شد. این به آن معنا نیست که هدفهای آمریکا با شکست مواجه شد، نه. یعنی ما باید مدام هشیار باشیم که آمریکا هدفهای معینی در منطقه دارد و برای رسیدن به آنها مسیرهای مشخصی را طی و نقشهها و پروژههای مشخصی را طرحریزی میکند. اگر شما یک مسیر را از بین ببری آمریکا سراغ دوم، سوم، چهارم و پنجم میرود. این مسئله تا زمانی که شما همهی این پروژهی آمریکایی صهیونیستی را برای همیشه شکست دهید ادامه خواهد داشت. آن روز دیگر هدف، پروژه و مسیری وجود نخواهد داشت. اما تا زمانی که این پروژهی آمریکایی اسرائیلی و این هدفها که بخشی از آن خود اسرائیل است وجود داشته باشد با توجه به امکانات، شرایط، تحولات و عوامل مختلف مدام برای آنها به دنبال مسیر هستند. خب، این جنگ شکست خورد. این صحبتها را کردیم تا وارد بحث اصلی صحبت امشبم بشویم و همچنین برای این که حجم پیروزی تاریخی و سیاسی در جنگ جولای را یادآوری کنیم تا در انبوه حوادث و تحولات فراموش نشود. این پیروزی که متعلق به لبنان و ملت، مقاومت، حکومت و ارتش لبنان و هر کسی است که با این موفقیت و پیروزی ارتباط مستقیم داشت و هر کس این پیروزی بزرگ تاریخی، سیاسی، نظامی، فکری، فرهنگی، اخلاقی، بشری و… را رقم زد. چنان که پیامدهای این پیروزی همچنان ادامه دارد. ثالثا برای این که امروز و در برابر این خطرات و تهدیدات فعلی و آینده تأکید کنیم ما میتوانیم با این خطرات مقابله کنیم و هر مسیر توطئهآمیز علیه منطقه، کشور، سرزمینها، ملتها و مقدساتمان را از بین ببریم. چون در جنگ جولای وقتی آمریکاییها پا به این مسیر گذاشتند از همهی عوامل قدرت برخوردار بودند، حتی میتوانم ادعا کنم آمریکاییها در آن لحظه در اوج قدرت بودند و هیچ قدرتی در تاریخ و در جهان به این اوجی که آمریکاییها پس از ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ به آن رسیدند نرسیده بود. آمریکا در قلهی قدرت نظامی، امنیتی، سیاسی، اطلاعاتی، رسانهای و در اوج تسلط، هیبت و غلبه قرار داشت. ثانیا: شرایط منطقهای و بین المللی. اتحاد جماهیر شوروی، اردوگاه سوسیالیستی، جهان عرب و… وجود نداشت. همه در برابر ایالات متحدهی آمریکا نابود یا بیهوش شده یا فروپاشیده بودند. شرایط منطقهای و بین المللی بسیار مساعد بود. کسی که توانست در آن دوران مقابل آن مسیر بایستد -از طرف معینی صحبت نمیکنم. همهی این مجموعه در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق، ایران و هر کسی به اندازهی ظرفیتها، جایگاه و تواناییاش- میتواند به مقابله با هر مسیر دیگری بپردازد و آن را شکست دهد. پس یک هدف یادآوری این بود. برویم سراغ وضع موجود. حوادث امروز نوار غزه و جنگ و تجاوز اسرائیل به این باریکه به نظر ما بخشی از یک مسیر جدید است. گفتیم که مسیر قبلی شکست خورد. خب، منطقه دچار تحولات و حوادثی شد که احیانا بر سر ارزیابی، خوانش و دلایل آنها اختلاف داریم ولی در هر صورت تمام منطقهی عربی وارد مرحلهای تازه شد. با توجه به این شرایط جدید، آمریکاییها مسیر یا پروژهی جدیدی را در مقابل این شرایط برای تحقق همان اهداف ترسیم کردند. سلطه بر منطقه و منابع نفتی منطقه و تسلط اسرائیل، پایان بخشیدن به مسئلهی فلسطین و تحمیل شروط اسرائیلی به فلسطینیان و عرب. همان اهدافند. با گذشت زمان تغییر نمیکنند. مسیرها و تاکتیکها متفاوتند. حوادث امروز غزه بخشی از مسیر جدیدی است که پیش از آغاز جنگ غزه شروع شده است. امروز غزه حلقهای از یک زنجیره یا یک منزل از این مسیر جدید است. مسیر جدیدی که مانند مسیر دههی گذشته دو رکن دارد. عرض کردم که مسیر دههی گذشته نیز دو رکن داشت: اول اشغالگری و فعالیت مستقیم آمریکا که منجر به اشغال عراق و سلطه بر منطقهی خلیج شد. دوم: اسرائیل و ارتش و جنگهای اسرائیلی. امروز آمریکاییها پس از همهی آنچه بر سرشان آمد، از عراق خارج شدند، در افغانستان به بنبست رسیدهاند و… بسیار از بازگشت نظامی یا حد اقل از بازگشت زمینی به منطقه اجتناب دارند. به همین خاطر امروز وقتی صحبت از دخالت هوایی میشود هر روز اوباما، وزیر امور خارجه، وزیر دفاع، امنیت ملی و… میگویند نه، نیروهای زمینی اعزام نخواهند شد و سرباز و پیاده نظام نخواهیم فرستاد. این در هر صورت معانی خاص خودش را دارد. خب، امروز در مسیر جدید از دو عامل و رکن استفاده میشود. بنده از این لحظه به بعد بسیار صریح صحبت خواهم کرد. کسانی که صدای مرا میشنوند کمی دل و ذهنشان را باز کنند. چون وجود همگی ما در لبنان و منطقه در معرض خطر است. صحبت دربارهی امتیازات، مزیا، حالت بهتر، برتر و بیشتر نیست. داریم دربارهی وجود حرف میزنیم. مسیر جدید دشوارتر و سختتر از مسیر پیشین است. چون بحث سرنگونی چند نظام و برپایی نظامهای جایگزین نیست. در چنان مسیری وقتی نظامی سرنگون میشود و نظام دیگری میآید یعنی کیان کشور، حکومت، مرزها و بافت اجتماعی باقی میماند یا [حد اکثر] آزرده میشود و ارتش باقی میماند یا [حد اکثر] آسیب میبیند. فقط یک نظام کنار زده میشود و نظام جدیدی میآید. مسیر جدید مسیر سرنگون کردن یک نظام و آوردن نظام جایگزین نیست بلکه مسیر -در این باره در مناسبتهای مختلف صحبت کردیم- تخریب و در هم کوبیدن کشورها، ارتشها، ملتها و نظامهاست. شاهد هم همهی حوادث امروز و آنچه اشاره خواهم کرد. مسیر جدید مسیر تخریب، تکه تکه کردن، شکستن و در هم کوبیدن همه چیز است. همین مسیری نیست که امروز آمریکا و دوستان منطقهایاش و اسرائیل در آن قرار دارند؟ میخواهند نقشهی منطقه را دوباره ترسیم کنند. بر اساس چه؟ بر اساس جنگ اول و دوم بین المللی [رسم کردند] اما امروز بر اساس چه؟ بر پاره پارهها، آن هم نه فقط پاره پارهی پیکر انسانها، پاره پارهی کشورها، ملتها و جوامع. بر آوار منطقه؛ نمیخواهند چند ستون و دیوار بماند تا ترمیمش کنیم و برایش سقف و… درست کنیم. بر عقلهای سرگردان. در نتیجهی حوادث و نقشهای که روی منطقهی ما پیاده خواهد شد حتی عقلها حیران میشوند. میگویند کجا میتوانیم برویم؟ گزینههایمان چیست؟ چه کنیم؟ بر دلهای هراسان. یک صحنهی بسیار تأثیرگذار هست که میتوانید ببینیدش. صحنهای از یک هلیکوپتر که در منطقهی سنجار -که فراموش کردهام تحت سلطهی عراق است یا آمریکا. فکر میکنم عراق- که زنان و کودکان را از زمین بلند میکند. به چهرهها و چشمهای آنان نگاه کنید و زنان و فرزندان خودتان را به یاد بیاورید تا ببینید میخواهند نقشهی جدید را روی چه چیزی بنا کنند. پس روی: پاره پارهها، آوارها و تکه تکهها، عقلهای سرگردان و دلهای هراسان. میخواهند همهی ما در منطقه گرفتار چنان فاجعهای شویم که برای رهایی از آن حاضر باشیم هر چیز و هر فرمانی را بپذیریم که فقط از این فاجعه و مصیبت نجاتمان دهند. بگوییم هر چه میخواهید به روی چشم. ما حاضریم. یک فاجعهی اجتماعی، امنیتی، سیاسی، اقتصادی، فکری، عقلی، قلبی و عاطفی. و بدتر از همهی اینها این که دشمن اصلی به نجاتدهنده و رهاییبخش تبدیل میشود. این آن چیزی است که امروز منطقهی ما را به سوی آن میبرند. خب، عوامل این مسیر جدید کیانند؟ اسرائیل. آنچه دربارهی غزه عرض کردم همین است. حوادث غزه تخریب و در هم کوبیدن غزه است. هدف واقعی همچنان که برادران فلسطینی گفتند و گفته شد: از بین بردن، خلع سلاح و خاتمه بخشیدن به قدرت مقاومت و مأیوس کردن مردم از هر چیزی به نام مقاومت است. هدف این است که غزه و نوار غزه سر تسلیم فرود بیاورند. میخواهند هیچ چیز نماند. فقط آوار و ویرانی. عامل دیگر جریان تکفیری است. که امروز داعش بارزترین مصداق و شفافترین تجلی آن است. اینها هم عوامل مسیر جدید. کمی بعد دربارهی داعش و مسیر جدید صحبت خواهم کرد. ولی میخواهم از این سؤال وارد بحث شوم. ایدهی اصلی تمام سخنرانی امشبم این است: آیا امکان پیروزی بر این مسیر جدید و شکست دادن آن وجود دارد؟ بله. بنده به لبنانیان، سوریها، عراقیان، فلسطینیان و همهی ملتهای منطقه میگویم: بله، میتوان مسیر جدید را شکست داد. چنان که مسیر گذشته شکست داده شد. ولی این با آرزو به دست نمیآید با عمل انجام میشود. دعا پشتیبان عمل است. این پیروزی شرطها و عواملی را میطلبد. تلاش مشخصی میخواهد که باید انجام شود. دو مسئله هست که میخواهم به آنها بپردازم تا بگویم میتوانیم به جایی برسیم که این مسیر جدید را شکست دهیم. اول: باید بفهمیم، درک کنیم و باور کنیم در معرض یک تهدید واقعی و وجودی قرار داریم. اول باید بفهمیم اصلا این تهدید و خطر است یا نه؟ دوم این که یک خطر جدی و واقعی است یا نه یک شوخی و جوک مسخره است؟ قضیه چیست؟ باید ابعاد، ظرفیتها و توانمندیهای این خطر را فهم و درک و در ابتدا باور کنیم. نگوییم: نه خطری وجود ندارد. البته نه افراط و نه تفریط. یک نفر ممکن است بگوید در منطقه هیچ خبری نیست. خطر کجا بود!؟ این یک جوک مسخره و اتفاق گذراست. این غلط است. چرا؟ چون مثلا شما در لبنان ناگهان با خطر رو در رو میشوید. هیچ چیز آماده نکردهاید، استراتژی ندارید، عوامل قدرت ندارید، آماده نشدهاید، نقشه ندارید ولی آن وقت دیگر پشیمانی سودی ندارد و فرصت از دست رفته است. این غلط است. کسی که میگوید خبری نیست از واقعیت خارجی فارغ و گرفتار تکبر است. همهی این اتفاقات هیچ نیست؟ خطری وجود ندارد؟ افراط هم آن است که مسائل را بزرگتر از اندازهی واقعی آن نمایش دهید که موجب هراس، وحشت، یأس و شیوع روحیهی شکست و تسلیم میشود. و همه به این فکر میافتند که چطور چمدانشان را ببندند و بروند و پاسپورتشان کجاست و میخواهند کجا خودشان را پنهان کنند؟ این روحیه که خطر در حال رسیدن است و هیچ کس را یارای مقابله با آن نیست. مثل حوادث منطقه در زمان حملهی مغول! نه این نا امیدی از مقابله و حالت یأس و ناکامی درست است و نه آن که این حوادث شوخی است. هر دو غلط است. درست این است که خطر و اندازه، ظرفیت و تواناییهایش را بشناسیم و باور کنیم خطری هست. مسئلهی دوم -که میخواهم بر اساس این دو نظرم را بیان کنم-: به دنبال روشهای واقعی و جدی مقابله، شکست، پایان بخشیدن و ناکام گذاشتن این تهدید باشیم. سراغ وهم و سراب و گزینههایی که تجربه شده و به هیچ نتیجهای نرسیدهاند نرویم. از طریق تاریخ منطقه، ملتها و همهی بشریت و با مشاهدهی همهی اطلاعات و معادلات بین المللی، منطقهای و داخلی برویم سراغ گزینههای واقعبینانه. بگوییم با این چند روش میتوانیم برویم سراغ مقابله با این ماجرا. برنامه بریزیم، بگوییم اینها عوامل این نقشه هستند و برای مقابله با این تهدید آماده شویم. با رعایت این دو مسئله بله میتوانیم. وقتی سراغ تجربهها میرویم و جنگ جولای، جنگ امروز غزه، جنگ سابق غزه، تجربههای مقاومت و حوادث منطقه را میبینیم شاهد هستیم ما فلسطینیان، لبنانیان، ملتهای منطقه و بلکه همهی جهان عرب و اسلام دهها سال است دورانی دردناک، غمبار و گاهی شرمآور داشتهایم. تجربهی اسرائیل، پروژهی صهیونیسم و گسترش و… آن بسیار برای ملتها، دولتها و نسلهایی که ما این را برایشان به ارث گذاشتهایم دشوار بوده است. در ابتدا فقط برای نزدیک شدن به ایده: در ابتدای قرن بیستم وقتی صهیونیستها را به صورت خانوادهها، کشاورزان، پیشهوران، تاجران و… به فلسطین آوردند مگر اینها چند نفر بودند؟ یهودیان فلسطین چند نفر بودند؟ هیچ. اگر به هر فلسطینی یا عرب میگفتید یهودیان میخواهند ذیل پروژهی صهیونیسم حکومت تشکیل دهند میگفتند چه داری میگویی؟ ما را مسخره کردهای. خب، شروع کردند اینها را آوردند. از ابتدا ارزیابی درستی از خطر وجود نداشت. بعضی اصلا خطر را ندیدند، برخی ناچیزش شمردند، برخی سادهاش گرفتند، برخی جنبهی بشردوستانهاش را در نظر گرفتند و گفتند این بیچارهها در کشورهای مختلف پراکندهاند و در جنگ جهانی دوم دچار فلان مسائل شدهاند و اگر امروز چند خانواده بیایند چند جا ساکن شوند چه اشکالی دارد؟ سرزمین فلسطین ماشاءالله بزرگ است. ملت فلسطین همهی جغرافیای فلسطین را پر نمیکند. اما اصولا از همان ابتدا وقتی این خانوادهها آمدند در شهرکهایی دارای مأموریتهای امنیتی و نظامی تقسیم شدند. اصولا این طور بود، هیچ چیز اتفاقی رخ نداد. ولی اکثریت قاطع مردم، ملتها، نخبگان، دولتها متوجه نبودند. بعضی از مردم میفهمیدند و درک میکردند چه اتفاقی در حال وقوع است و پیشبینی کرده بودند و زنگ خطر را به صدا درآوردند ولی اکثریت قاطع نفهمیدند. وقتی به ۴۸ رسیدیم گفتند مشکلی نیست میخواهند این سرزمینها را بگیرند و حکومت بسازند. گفتند فلسطین و سرزمینهای عربی گستردهاند و طوری رفتار نکردند که این اسرائیل میخواهد توسعه پیدا کند، به قدس چشم دوخته است و… . حتی در ۶۷ برخی فلسطینیان برای اسرائیل عذر میتراشیدند! میگفتند اسرائیل قصد کشورگشایی ندارد، نمیخواهد کرانهی باختری را بگیرد، به قدس شرقی چشم ندوخته است و نمیخواهد به اردن، جولان و برخی بخشهای لبنان و… بیاید. تنها کاری که اسرائیل در ۶۷ کرده است یک جنگ پیشدستانه بوده چون اطلاع داشته کشورها و ارتشهای عرب مخصوصا ارتش مصر و سوریه در کنار گروههای فلسطینی وقت، خود را برای جنگ نهایی با اسرائیل آماده میکنند. اسرائیلیهای بیچاره فقط یک جنگ پیشدستانه انجام دادهاند اگرنه نمیخواستند سرزمینهایشان را گسترش دهند! کسانی که چنین چیزی میگفتند در جهان عرب وجود نداشتند؟ خب، تهدید تا آنجا افزایش یافت که اسرائیل تبدیل به حکومت و یکی از قویترین ارتشها و حکومتهای جهان شد، تهدید میکرد، عربده میکشید، تبعید میکرد، مهاجرت میداد، میکشت، جنایت میکرد و وقتی هم پای میز مذاکره میآمد میخواست شرطهایش را تحمیل کند. چطور به اینجا رسیدیم؟ چون مسئلهی اول را جدی نگرفتیم. چون از ابتدا این بحث وجود داشت که آیا این صهیونیستها که از اطراف جهان آمدهاند تهدید محسوب میشوند یا نه؟ و اگر بله، میزان، ظرفیت و عوامل قدرت این تهدید چقدر است؟ این اولا. همچنین وقتی سراغ مسئلهی دوم میرویم شاهد دل بستن به گزینههای اشتباه هستیم. جز توسط عدهی کمی. به آن عدهی کم هم میرسیم. بعضی به جامعهی جهانی، سازمانهای بین المللی و روابط عرب با همپیمانانشان دل بستند، برخی حرفهای انگلیس، فرانسه و سپس آمریکا را باور کردند و بعضی به دخالت جهانی دل بستند. مدتی بعد به اتحادیهی عرب دل بستند و منتظر استراتژی متحد عربی ماندند. اینها در لبنان و فلسطین و همهی جبهههای مقابله با پروژهی صهیونیسم رخ داد. بعضی به سازمان کنفرانس اسلامی یا وحدت جهان عرب و اسلام دل بستند. این حرفها چیست؟ ده سال، بیست سال و سی سال منتظر این حرفها ماندیم تا امروز که داریم به هفتاد سال نزدیک میشویم. اگر از ابتدای قرن گذشته حساب کنیم که بیشتر. خب، رفتند سراغ گزینههای دیگر. گفتند میرویم مذاکره میکنیم و از جهان، جامعهی جهانی، وجدان جهان، اعلامیهی حقوق بشر و منشور ژنو کمک میگیریم. این حرفها کدام است!؟ اینها به جایی نمیرسد. تجربه میگوید به جایی نمیرسد. به دلیل همهی آنچه در همهی این سالها بر سر فلسطینیان، لبنانیان و ملتهای منطقه آمد. اگر کسی منطق دیگری دارد ارائه کند. تنها چیز صحیح از ابتدا، رفتن سراغ مبارزهی مسلحانه، جنگ آزادسازی و گزینهی نظامی بود. این بود. باندهایی تروریستی به پشتوانهی برخی کشورهای خارجی سرزمین فلسطین را اشغال و ملت فلسطین را تبعید کردند و او را تبدیل به پناهندگانی در خاک خود یا دیگران نمودند. همچنین باید امت بیدار میشد، ارتشها مسلح و گروههای مقاومت تجهیز میشدند و همه برای تحقق این هدف و طرد این جنگجویان تلاش میکردند. راه صحیح این بود. راه صحیح دیگری وجود نداشت. این به صورت بسیار محدود انجام شد. از همان اوایل پیش از ۴۸ و بعد از ۴۸ گروههای مردمی مقاومت فلسطینی به انحای گوناگون شکل گرفت. همهی اینها باید به عنوان تاریخ ثبت و از آن استفاده شود. سپس جنگ سهگانه [بریتانیا، فرانسه و اسرائیل] علیه مصر اواخر دههی پنجاه میلادی و بعد از آن کسب آمادگی از سال ۶۷ برای جنگ با اسرائیل که در سال ۷۳ واقع شد و ارتش مصر و سوریه نبردهای قهرمانانهای انجام دادند ولی به آن اتفاقات منتهی شد. خب، هر جا جنبشهای مقاومت لبنان و فلسطین به موفقیت و پیروزی دست یافتند به سبب این چنین گزینههایی بود. نه آن گزینههای بیثمر دیگر که یا موجب مسخرهی خودمان یا ملتهایمان یا سرگرم کردن خودمان هستند. مثلا یکی از نظریههایی که دهها سال تداوم یافت این بود که راه حل این است: در آمریکا لابی صهیونیستی وجود دارد پس بیایید ما نیز در مقابل یک لابی عربی ایجاد کنیم و به دولت آمریکا فشار بیاوریم و در زمینهی خاورمیانه به راه حل برسیم. این چه حرفی است آخر؟ فقط یک سرگرمی است. مسخره کردن مردم است. نظریهپردازی نیست، خیالبافی است. خب، دربارهی اسرائیل این تجربهها صورت گرفت و امروز اگر این دلبستگی به غزه و اهالی، گروههای مجاهد و مبارز، ملت، اراده و مقاومت آن وجود دارد به خاطر اتکای آنان به این گزینه است. چون با وجود همهی قربانیها -نه خسارتها-یی که دادهاند، شهیدان، مجروحان، ویرانی و… نمیخواهند به اسرائیل تسلیم شوند. گزینهای غیر از مقاومت وجود ندارد. امروز هر برادر یا خواهر فلسطینی در نوار غزه یا هر کسی بنشیند و همهی تاریخ معاصر، تاریخ جدید را بررسی کند -از ۲۰۰ یا ۱۰۰۰ سال قبل صحبت نمیکنیم- به این نتیجه میرسد که راهش درست است و قطعا به نتیجه میرسد و در بسیاری موارد نیز به نتیجه رسیده است. این از بررسی این دو مسئله بر روی پروندهی مقابله با پروژهی صهیونیسم که همچنان زنده، پابرجا و مهم است. میرویم سراغ نمونهی دیگری که امروز وجود دارد: اینجا میخواهم خطاب به همهی لبنانیان و ملتهای منطقه بگویم برادران، خواهران، بر اساس همهی آنچه گفته شد و فارغ از اختلاف نظرها، ارزیابیها، دلایل و متوجه ساختن مسئولیت همهی حوادث سه سال گذشته و این که شما کجا اشتباه کردید، ما کجا اشتباه کردیم، حق با شماست، با ماست یا… همهی اینها را بگذارید کنار. این حرفها دیگر فایدهای ندارد. چرا؟ چون یک خطر واقعی کشورها، مقدسات، حکومتها، وجود خارجی، خانهها، مساجد، کلیساها، زنان و کودکان شما را تهدید میکند. در هر صورت الآن وقت بازنگری نیست. اشکالی ندارد، بعدا بازنگری میکنیم. ولی امروز همهی منطقه و ملتهای منطقه در معرض خطری بزرگ، تازه و واقعی هستند. خب، امروز باید ببینیم داعش چیست؟ این موجود چیست؟ بگذارید دربارهی واقعیت خارجی صحبت کنیم. یک تشکیلات که تبدیل به یک حکومت شده است و یک مساحت جغرافیایی بسیار گسترده را اشغال کرده و بر آن تسلط یافته. بخشی از خاک سوریه و بخشی از خاک عراق. مساحتی که به لحاظ جغرافیایی بسیار بزرگتر از بسیاری از کشورهای منطقه و جهان است. بر منابع انرژی نفتی، گازی و…، رودهای اصلی و سدهای اساسی تسلط یافته است. حجمهای وسیعی اسلحه، تسلیحات و ذخایر دارد. نفت میفروشد و کسانی هستند که میخرند، تجارت میکنند و تسهیل میکنند. که اینجا باید علامت سؤال گذاشت. کشورهایی هستند که برای فروش نفتشان هزار مشکل دارند ولی چطور داعش در برابر دیدگان جامعهی جهانی و مثلا کشورهای منطقهای نفتش را میفروشد و بهایش را دریافت میکند. تعداد زیادی جنگجو که بسیاری از آنها -که واقعا هم رکن هستند- سوری یا عراقی نیستند بلکه بیشتر آن افراد از خارج آورده شدهاند، سفرشان تسهیل شده و از مرزها وارد شدهاند. باز هم جای علامت سؤال است. خب، این تشکیلات با این میزان حضور، عقیده، نگاه، درک و همچنین رفتار مشخصی نیز دارد. در سوریه و عراق شاهد رفتارش هستیم. جنایت آغاز کرده است. نمیجنگند، جنایت میکند. اسیران و زندانیانش را میکشد. کسانی را که هیچ ربطی به نبرد ندارند میکشد. ابتدا هم از فرزندان قوم خودش آغاز کرد. فرزندان یک تشکیلات، تفکر، قاعده و بیعت یعنی جبههی النصره. سپس رفت سراغ دیگر همپیمانانش که طبیعتا گروههای مسلح سوریه هستند. همین امروز در حومهی شمالی حلب میان داعش و دیگر گروهها درگیری است. البته در برخی مکانها النصره اعلام بیطرفی کرده است. نبردهایی در حومهی شمالی ادلب در جریان است. در دیرالزور هم جنگهای بسیاری رخ داد. تا میرسیم به عراق. در سوریه و عراق با هر کس با او و نظرش مخالفت کرد و اختلاف داشت جنگید و آنها را کشت و ذبح کرد. نگاه کنید حتی در روش هم عمد دارند هراسانگیز باشد. اگر هوس کردهاید همهی جهان را بکشید خب با تیر بکشید ولی اینها میگویند نه، باید سرشان را ببریم، فیلم بگیریم و بگذاریم روی یوتیوب و در شبکههای ماهوارهای نشان دهیم تا ببینید. این بخشی از جنگ روانی و اشاعهی وحشت، هراس و رعب در دل ملتها، دولتها و ارتشهای منطقه است. جنایتهایی که -دوست دارم خدمتتان عرض کنم- در درجهی اول در حق اهل سنت انجام شد. میتوانید به ارقام مراجعه کنید. به آمار علمای اهل سنت که طرفدار نظامها نبودند، مخالف نظامها بودند ولی آنها را کشتند. آمار مردمی که داعش کشته است. چون برای داعش اهل سنت -یعنی کسانی که ما آنها را اهل سنت مینامیم- کافر محسوب میشوند. در تقسیمبندی عقیدتی و فقهی داعش کافران چندین دستهاند از جمله مسلمانان اشاعره. اکثر اهل سنت هم به لحاظ عقیدتی، فکری و کلامی اشاعره هستند. حتی اگر جزء اشاعره نباشند و از دستهی آنها باشند ذیل عنوان سیاسی یا اختلاف بر سر بیعت آنان را میکشند و کشتهاند. اینها رخ نداد؟ یا جنگی که امروز داعش وارد آن شده است. کردها چه هستند؟ مسیحی هستند؟ یا شیعه؟ نه، اکثرشان اهل سنتند. در همین جنگ اخیر بیش از یک و نیم میلیون نفر اهل سنت در داخل عراق مجبور به مهاجرت شدند. غیر از شیعیان، مسیحیان و ایزیدیان. خب، این طور که در عراق کسی باقی نمیماند! به لحاظ دینی مسلمانان، مسیحیان و ایزدیان هستند. به لحاظ مذهبی هم شیعه و سنی هستند. کسی نمیماند! به لحاظ نژادی هم عرب، کرد و ترک هستند. باز هم کسی نمیماند. در سوریه هم ماجرا از همین قرار است. نه عربی میماند و نه کردی. خب، داعش این است. یا ماجرای اماکن مقدس، مزارها، حرمها، مساجد و کلیساها. سبکی از زندگی میخواهد خود را با سلاح و هراس به همهی مردم و نه تنها مسیحیان بلکه مسلمانان و مسیحیان تحمیل کند. این سبک زندگی هیچ ربطی به اسلام، محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن مجید ندارد. چیز دیگری است. بروید از علمای تمام مذاهب بپرسید. آیا این صحنه وجود دارد یا ندارد؟ این شوخی است؟ ضمن این که هدفهایش را هم اعلام کرده است. نقشه ارائه کردهاند. نقشهای که دارند میروند که بسازندش. تهدید و هراسافکنی هم میکنند. خطرناکتر از همهی اینها این که زمینهاش را دارند. با خودمان تعارف نداریم. در بسیاری از کشورهای عرب زمینه دارند. زمینهشان اهل سنت و جماعت نیستند، نه. زمینهشان پیروان این تفکرند. کسانی که هر کس غیر از خود را تکفیر میکنند، خون آنها را حلال میشمارند، ناموس آنها را به اسارت میبرند و میگویند: ذبح را برای شما آوردهایم. این صحبت به هیچ کدام از ادیان آسمانی نسب نمیرساند. در هیچ کدام از ادیان الهی این مسئله وجود ندارد که: ذبح را برای شما آوردهایم. تا چه رسد به این نسبت ناروا و بسیار خطرناک به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ پیامبری که وقتی پس از فتح وارد مکه شد -آن هم در برابر چه کسانی!؟ ابوسفیان و غیره که با او جنگیده بودند، مهاجرتش داده بودند، اصحاب و عمویش را کشته بودند، جگر عمویش را خورده بودند، خانههایشان را مصادره کرده بودند، آنچنان آزارش داده بودند که فرمود: «ما أوذی نبی مثل ما أوذیت- هیچ پیامبری به اندازهی من رنج نکشید.» و آنقدر با او جنگیدند تا بالاخره نا امید شدند و به دست او افتادند و همچنان مشرک بودند و همهشان مسلمان نشدند و فقط بعضیهایشان اظهار اسلام کردند ولی بعضی نیز مشرک ماندند، گریختند، فرار کردند و پنهان شدند- به آنها چه گفت؟ «إذهبوا وأنتم الطلقاء- بروید شما آزادید» آنها را دار نزد، سرشان را نبرید، نگفت برایتان ذبح آوردهام. این حرف، این شعار داعش و این جریان از کجا آمده است!؟ پس یک صحنهی واقعی وجود دارد. کسی که میگوید چنین چیزی وجود ندارد در جهان دیگری زندگی میکند. هیچ مسئولیتی نباید به چنین انسانی سپرد. حتی مسئولیت خانوادهاش را، چه رسد به مسئولیت یک گروه، جریان، جامعه یا کشور. چنین فردی شایستگی بر عهده گرفتن مسئولیت زن و بچهی خودش را هم ندارد. این صحنه بسیار واضح است. اما کسانی که پشت داعش قرار دارند. نسبت دادن داعش به سازمان اطلاعات سوریه، عراق، ایران یا آنها که گفتند حزب الله داعش را به وجود آورده است و مدیریت میکند! حرفهایی بیارزشند که حتی شایستگی توجه ندارند. برخی کشورهای منطقه داعش را حمایت کردند و به اینجا رساندندش. آمریکاییها طبق گفتهای که منسوب به هیلاری کلینتون است -بنده نمیخواهم مسئولیتش را بر عهده بگیرم. نمیدانم درست است یا نه- چشمپوشی کردند، تسهیل نمودند، افقها و درها را باز کردند تا از این پدیده برای آن مسیری که عرض کردم بهره ببرند. مطمئنا بدانند یا ندانند در اینها نفوذ شده است و نفوذ آمریکا وجود دارد. آنها به هدف آمریکایی اسرائیلی در مسیر جدید خدمت میکنند. خب، به این شرایط رسیدیم. اینجا میخواهم این سؤال را بپرسم و وارد بخش آخر سخنانم شوم. هر لبنانی، فلسطینی، سوری، عراقی، خلیجی و… بنشیند با خودش فکر کند. خداوند (سبحانه و تعالی) میفرماید: «أنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ- دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید. (سبأ/۴۶)» عصبیتهای حزبی، فرقهای، مذهبی، منطقهای و کشوری و دشمنیهای شخصی، حزبی و سیاسی را جدا کمی کنار بگذاریم و بنشینیم با خودمان فکر کنیم: آیا این خطر تنها متوجه حزب الله است؟ یعنی در دیر الزور و رقه هم حزب الله بود؟ در موصل هم حزب الله میجنگید که به آن حمله کردند؟ این خطر فقط متوجه شیعیان، مسیحیان، ایزدیان، علویان، اباضیان -البته هنوز از اباضیان دورند- یا دروزیها است؟ این خطر متوجه همه است. اول از همه هم متوجه اهل سنت و جماعت. به همین خاطر در کمال صداقت و اخلاص خواهش میکنیم کسی نبردهای منطقه را مذهبی جلوه ندهد. جنگ اسلام و مسیحیت نیست. جنگ مذهبی و شیعه و سنی نیست. جنس این جنگ متفاوت است. جنگ داعش و این تفکر حذفی طردکنندهی تکفیری کشندهی ذبحکننده است با هر کس غیر از خود. مبنا نه چیزهایی است که اسلام آورده، نه وقایع دوران پیامبر، نه زمان خلفای راشدین، نه نقشهی منطقه اینگونه، نه اقلیتهای دینی و نه مذهبی مبنا فقط ریشهکن کردن همه چیز است. این فرقهها، مذاهب، اقلیتها، کلیساها، مساجد، مزارها و حرمهایی که امروز نابود میشوند حد اقل ۱۰۰۰ و ۱۴۰۰ سال عمر دارند و اکثر قریب به اتفاقشان تحت نظر دولتهای به اصطلاح اهل سنت بودهاند. ولی اینها حتی به این تاریخ، تفکر و فرهنگ تعلق ندارند. فقط آمدهاند همه چیز را ریشهکن کنند. خطری هستند که متوجه همه است. در هر صورت اولا: باید این خطر را بشناسیم. ثانیا: باید بنشینیم بحث کنیم چه کنیم. مایی که همگی در معرض خطر هستیم باید چه کنیم؟ آیا مثلا از تجربهی نبرد با خطر اسرائیل که همچنان هم وجود دارد استفاده کنیم؟ یا مثلا به جامعهی بین المللی دل ببندیم؟ کاری نکنیم و فقط برویم با آمریکاییها، فرانسویها و انگلیس صحبت کنیم؟ روسیه هم که مشغول اوکراین است. ببینیم چه میتوانیم بکنیم. هیچ راهی جز دخالت جامعهی جهانی وجود ندارد؟ کدام جامعهی جهانی!؟ کجا دخالت میکند؟ به نفع چه کسی؟ ما خواستار دخالت آمریکا در حوادث عراق نیستیم ولی سؤال این است که وقتی داعش موصل و استان نینوا و بخش بزرگی از استان صلاح الدین را اشغال کرده بود و وارد دیاله شده و دست به جنایت و کشتار زده بود و مردم به بیابان زده بودند -جنایتهای موثقی که همه در تلویزیون دیدیم- چرا جامعهی جهانی دخالت نکرد؟ چرا رگ بشردوستی اوباما و دولت آمریکا نجنبید؟ صدها هزار مسیحی گرفتار شدند رگ انسانیت آنها نجنبید. اصلا مسیحیان موصل، عراق، سوریه یا لبنان برای آنها اهمیتی هم دارند؟ داخل پرانتز میخواهم به مسیحیان لبنان بگویم: اگر هنوز کسی در میان شما هست که فکر میکند مسیحیان لبنان برای آمریکاییها و غرب ارزشی دارند اشتباه میکنید. هر خطری پیش بیاید همان چیزی را به شما میگویند که فرانسه به مسیحیان عراق گفت: بفرمایید، خوش آمدید، تابعیت هم بهتان میدهیم! همان برنامهای که برخی بزرگان شما از رئیس جمهور سابق فرانسه شنیدند. غرب دلش برای مسیحیان منطقه سوخته است!؟ شما هنوز پس از همهی این حوادث منتظر آمریکاییها، فرانسه، انگلیس، جامعهی جهانی، سازمان ملل و شورای امنیت هستید!؟ برایشان هیچ اهمیتی ندارد. نه سنی، نه شیعه، نه مسیحی، نه ایزدی و نه حتی کرد هیچ اهمیتی برایشان ندارد. کردهایی که در موصل، اطراف کرکوک، زمار و سنجار کشته شدند برایشان هیچ اهمیتی ندارند. ترکمانها و عرب هم همچنین. بله، وقتی به نزدیکی اربیل رسیدند چون کردستان معانی سیاسی، امنیتی و اقتصادی خاصی برای دولت آمریکا و غرب دارد دخالت کردند. چون داعشیان به جایی رسیدند که اجازهی ورود ندارند. مرزهای شما اینجاست. آیا اجازه دارید اهل سنت را سر ببرید؟ بله. آیا اجازه دارید شیعیان را سر ببرید؟ بله. آیا اجازه دارید مسیحیان را سرببرید، کلیساهایشان را ویران کنید و زنانشان را به اسارت ببرید؟ مشکلی نیست. آیا اجازه دارید ایزدیان را قتل عام کنید؟ مشکلی نیست. کرد، عرب، ترکمان و ترک ندارد. تفاوتی نمیکنند. ولی اربیل نه. اینجا کردستان است و در نقشه جایگاه متفاوتی دارد. ما عراقیان، سوریها، لبنانیها، اردنیها، فلسطینیان و ملتهای منطقه باید بنشینیم و به این آمریکاییها و جامعهی جهانی دل ببندیم!؟ منتظر چه هستید؟ اتحادیهی عرب از شما حفاظت خواهد کرد؟ منتظر اجماع عرب و استراتژی واحد عربی هستید؟ حتی بیش از این: -اینجا میخواهم بسیار دقیق و شفاف باشم- در هر کشوری وقتی کسی احساس کند وجودش در معرض تهدید، قتل عام و ریشهکن شدن است حتی منتظر اجماع ملی میماند!؟ کجا چنین چیزی رخ داده؟ در تاریخ چنین چیزی هست؟ چنین چیزی وجود ندارد. اگر روی خطر اتفاق نظر پیدا کردیم سؤال بزرگ آن است که چطور با این خطر مقابله کنیم؟ به چه روشی پناه ببریم؟ ظرفیتها، وسائل و ساز و کارها کدامند؟ عراقیان، سوریهایها، فلسطینیها و ملتهای منطقه مسئولیتهای بسیار بزرگی دارند. بنده میخواهم برای لبنانیان صحبت کنم. این منطق قابل تعمیم به ملتها و کشورهای دیگر هم هست که الحمدلله رهبران، علما، مراجع، احزاب، نیروها و جنبشهایی شاخص، گسترده و مسئولیتپذیر دارند. بنده و شما مردم این کشور هستیم. بگذارید کمی وارد مطابقت با لبنان شوم. خب، اگر ما لبنانیان اتفاق نظر پیدا کردیم که چنین خطری وجود دارد و بالفعل هم هست و معوق نیست. قرار نیست دو، سه، چهار یا پنج سال دیگر رخ دهد. خب، این [نمونهی] عراق: پیش از واقعهی موصل در یک وضعیت بود و امروز در وضعیت دیگری است. از یک شب تا صبح. در هر کدام از کشورهای منطقه ممکن است در یک شب تا صبح هر اتفاقی بیافتد. چون امروز داعش یک تهدید واقعی و جدی علیه سوریه و عراق است. در عراق و سوریه بالفعل شده است و در مورد دیگر کشورها، اردن، سعودی و کشورهای خلیج بالقوه است. حتی ترکها باید در موضعشان تجدید نظر کنند. داعش تهدیدی است علیه همهی کشورها. خب، ما لبنانیان چه میتوانیم بکنیم؟ حتی سؤالات دیگری هم وجود دارد. اشکالی ندارد امشب گفته و طرح شود. بنده میگویم حتی ما در حزب الله باید بنشینیم و به طور جدی بحث کنیم. همچنین دوست داریم با دیگر لبنانیان وارد بحث شویم و لبنانیان نیز با هم بحث کنند. البته در این باره به نشست گفت و گوی ملی فرا نمیخوانم چون در این زمینه به هیچ نتیجهای نخواهیم رسید! این نیاز دارد به همان که عرض کردم: «أنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ- دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید. (سبأ/۴۶)» هر حزب و گروهی با خودشان بنشینند، دو و سه جانبه بحث کنند، متفکرانشان، نخبگان، اهل سیاست، مردم، ببینند باید چه کنند؟ یک سؤال جدی هست که مدام مطرح میشود. مسئلهی نهاد خاصی نیست. مسئلهی تسویه حساب سیاسی میان خودمان نیست که بگوییم راه حل، عقبنشینی حزب الله از سوریه است. احتمالا حضور اصلی حزب الله در قلمون و القصیر یعنی مناطق مرزی است و باید از آنجا عقبنشینی کند. بنده میخواهم از لبنانیان، مخصوصا اهالی بقاع و همهی مسلمانان و مسیحیان لبنان بپرسم: تنگنظریها را کنار بگذارید. با تنگنظری گفتن هر چیزی رواست. واقعا اگر حزب الله از سوریه عقبنشینی کند همه چیز تمام میشود؟ دیگر خطری لبنان را تهدید نمیکند؟ داعش سراغ لبنان نخواهد آمد؟ به لبنان چشم ندوخته است؟ مسئولان ما به موصل خواهند رفت و با ابوبکر بغدادی خواهند نشست و خواهند گفت: لطف کن از این نقشهای که در تلویزیونها منتشر کردهای همین ۱۰۴۵۲ کیلومتر مربع [مساحت لبنان] را حذف کن! چون ما با حزب الله صحبت کردهایم و قرار است از سوریه عقبنشینی کند! این واقعیت است یا سادهانگاری؟ آیا عقبنشینی از القصیر و قلمون از لبنان محافظت خواهد کرد!؟ [این حضور] علت این حملات بوده است یا نبوده است را کنار بگذارید. این حرف الآن دیگر چه فایدهای دارد؟ دلیل بوده است یا نبوده است. این بحث به هیچ جا نمیرسد. هر کس منطق خود و شواهد خود را دارد. بگذارید از آخرش بحث کنیم. الآن در این لحظه همهی منطقه در معرض خطر است و فرصت بحثهای تفننی نیست. مثل روز اول جنگ جولای، ساختمانها فرو میریختند، تأسیسات زیربنایی بمباران میشدند و مردم کشته میشدند و بعضی نشسته بودند میگفتند حق با چه کسی است؟ حق با شماست که اسیر گرفتهاید یا نه؟ الآن کشور گرفتار است. بعد روشن خواهد شد حق با چه کسی بوده. اما امروز مسئولیت ملی اقتضا میکند برویم با جنگ مقابله کنیم. امروز نیز مسئولیت ملی اقتضا میکند از کشور، لبنان، ملت، جامعه و مناطقمان محافظت کنیم. بنده جدا از شما میپرسم، واقعا دوست دارم با ما بحث کنید: عقبنشینیمان از سوریه از لبنان حفاظت میکند یا بقایمان در سوریه؟ خب، مثلا از مسائلی که امروز مطرح میشود: توسعهی اجرای ۱۷۰۱ است. یعنی از مرزهای جنوب فراتر برویم و در باقی مرزهای لبنان، مرزهای لبنان با سوریه و البته بعضی فقط میگویند در بقاع اجرایش کنیم. باز هم یک سؤال جدی. این افراد میگویند وضعیت جنوب را ببینید. همهی لبنان با مسئلهی اسرائیل درگیر بودهاند. پس از جنگ جولای شرایط اسرائیل تغییر کرد. اسرائیل در لبنان گشت و گذار میکرد، میرفت و میآمد، آدمربایی میکرد و یورش میبرد. بله، البته میتواند عملیات امنیتی انجام دهد، ما این را انکار نمیکنیم. ولی هزار محاسبه میکند. میگویند ببینید جنوب چقدر امن و آرام است! دلیلش چیست؟ ۱۷۰۱، یونیفل و نیروهای چند ملیتی. واقعا این طور است؟ واقعا خودتان حرف خودتان را باور میکنید؟ دارید که را مسخره میکنید!؟ بروید از اهالی جنوب بپرسید. آخر این چه حرفی است!؟ اسرائیل به قطعنامههای بین المللی احترام میگذارد و قطعنامهی ۱۷۰۱ حافظ لبنان است! دارید کدام ملت را مسخره میکنید؟ ملتی که ۶۰، ۷۰ سال است دارند از اسرائیل رنج میبرند. واقعا میخواهید باور کنند ۱۷۰۱ و آن یونیفل بیچاره از لبنان حفاظت کردهاند!؟ یکی باید بیاید از یونیفل حفاظت کند! چون نه محیط حیاتی دارند و نه حکوتی هست و نه ارتشی. یونیفل از خودش هم نمیتواند محافظت کند. آنچه از لبنان و جنوب محافظت کرد و میکند معادلهی ارتش، ملت و مقاومت است. همچنین توان موشکی، ظرفیتها و مردان مقاومت که آنها خیلی خوب از آن باخبرند و وطنپرستی ارتش لبنان. اگرنه ارتش لبنان چه امکانات نظامیای دارد؟ حافظ و عامل هراس این است نه چتر حمایت بین المللی، ۱۷۰۱، نیروهای بین المللی یا یونیفل. کسی لبنانیان را مسخره نکند و فریب ندهد و بگوید: من از عرسال، لبوه، لقاع، رأس بعلبک، زحله، جبل لبنان و عکار محافظت میکنم. چگونه؟ یونیفل را آنجا مستقر میکنم! ارتش لبنان میتواند همهی این مرزها را پوشش دهد؟ از کجا میخواهید یونیفل بیاورید در همهی این مناطق مستقر کنید؟ کدام چتر بین المللی!؟ من دارم به شما میگویم پروژهی بین المللی به سردمداری آمریکا این است که همه چیز را نابود و تکه پاره کنند و در هم بکوبند. بروید از همپیمانان و دوستانتان که برای کشورها و نظامهایشان از این توطئهی بین المللی نگرانند بپرسید. ۱۷۰۱ کجا بود؟ کجا دارید وقتتان را هدر میدهید؟ با این حال بنده میگویم -مگر شفاف صحبت نمیکنم- حتی بیایید در این باره بحث کنیم. خب، در سالهای گذشته حتی در دولت قبلی که ما در آن حضور داشتیم و دولت فعلی سیاست عدم دخالت پیش گرفته شد. خیلی خب. اما آیا عدم دخالت از لبنان محفاظت میکند؟ واقعا عدم دخالت از لبنان محافظت میکند؟ یعنی فرض کنیم در گذشته یا امروز -که ان شاءالله رخ نمیدهد- خدای ناکرده داعش بر سوریه مسلط و با شما در راشیا، حاصبیا، شبعا، بعلبک، بقاع و شمال هممرز شد. هیچ مشکلی نیست؟ هیچ خطری وجود ندارد؟ ضمانت وجود دارد؟ کشور مصون است؟ آیا خودداری از دخالت در حوادث سوریه کشور را حفظ میکند؟ داعش بیاید، القاعده بیاید یا… به ما چه ربطی دارد؟ آیا این یک نگاه واقعبینانه است؟ اینجا نه دربارهی خط مقاومت صحبت میکنم، نه با سوریه موافقم و نه هیچ چیز دیگر. دارم مثل یک لبنانی دوستدار نظام ملیگرای متعصب حرف میزنم. قبول؟ آیا واقعا این سیاست عدم دخالت -که البته ما اجرایش نکردهایم، دیگران هم اجرایش نکردند و هنوز هم اجرا نمیکنند- درست است؟ این که به جایی برسیم که علیه ارتش ملی لبنان توطئه شود، سربازانش ربوده و افسران و سربازانش کشته شوند ولی دربارهی سوریه هیچ حرفی نزنیم صحیح است؟ فقط چون سیاست عدم دخالت اتخاذ شده است! این اسمش منطق است!؟ یا مسئلهی پناهندگان که کمی بعد به آن میرسم. خب، این سؤالات وجود دارد. بیایید صحبت کنیم. دربارهی حضور حزب الله در سوریه و این که باقیماندنش کشور را حفظ میکند یا عقبنشینیاش؟ برادران بیایید بنشینیم دربارهی لبنان صحبت کنیم. این کشور در معرض خطر است. ما با کسی که بگوید در خطر نیست که مشکل اساسی داریم. دوم: آیا واقعا ۱۷۰۱ کشور را حفظ میکند؟ بنشینید ببینیم. عدم دخالت از کشور محافظت میکند؟ بنشینید ببینیم. چه اشکالی دارد یک نفر بنشیند روی همهی این گزینهها بازنگری کند. ما یا شما. چه اشکالی دارد؟ پیشنهاد ما -میخواهم صحبتم را تمام کنم. آخرین صفحه است. البته همهاش تیتر است! - این است که منطق، عقل، دین، شرع و تجربهی بشری همه چه میگویند؟ میگویند: وقتی وجود یک نظام، کشور یا جامعه در معرض خطر قرار میگیرد اولویت مطلق مقابله با آن خطر وجودی است. حتی اولویت نیروهای سیاسی و اجزای جامعه دوباره متناسب با آن خطر وجودی سازماندهی میشوند. کسی که چنین نکند نه عقلانی رفتار کرده، نه دینی، نه اخلاقی و نه بشری. چون عزیزان، ملت و مردمش در معرض خطر قتل عام هستند و او نشسته و با مسائلی که آنان را مهم، اولویت و سرنوشتساز میداند بازی میکند ولی این طور نیست. آن مسائل مهم هستند ولی الآن سرنوشتساز نیستند. اولین مسئله در طرحی که امشب میخواهیم به لبنانیان ارائه کنیم: همهی لبنان را دعوت میکنم که بدانید وجود کشور، نظام و جامعهتان به طرزی ویژه و بسیار وخیم در معرض خطر است. بنده بزرگنمایی نمیکنم. هر کس نمیخواهد باور کند آزاد است. در آینده باورش خواهد شد. در برابر این خطر وجودی باید اولویتبندی کنیم. طبعا این در مرحلهی اول اخلاص میطلبد. یعنی باید محاسبات فرقهای، مذهبی، حزبی و شخصی را کنار بگذاریم. این رویارویی اخلاص، جدیت و فداکاری میطلبد. وقتی صحبت از نبرد بر سر وجود است این که یک نفر در موضع سیاسیاش تجدید نظر کند و موضع و ادبیاتش را تغییر دهد ننگ نیست حتی برعکس عقل، دین و انسانیت میگوید باید این کار صورت بگیرد. جستجو به دنبال عوامل قدرت و گردآوردن آنها برای مقابله با خطر. بدون شک اولین عنوان اینجا ارتش لبنان و نیروهای رسمی امنیتی هستند. اصل این است که ارتش و نیروهای امنیتی از کشور، ملت، روستاها و مرزها محافظت کنند. نه حزب الله و نه غیر حزب الله. اصل مسئولیت این است. حکومت باید اینچنین و شایستهی این باشد. دوباره این بحث را پیش میکشند که شما جلوی این مسئله را میگیرید، نه ما جلویش را نمیگیریم. ما جلوی این را گرفتهایم که کسی به ارتش سلاح بدهد؟ ما جلوی این را گرفتهایم که کسی به ارتش تانک بدهد؟ ما جلوی این را گرفتهایم که کسی به ارتش کمک مالی کند؟ نه، به همهی کمکها صحه میگذاریم. ولی به ارتش سلاح بدهید. نه اینکه آخرش به جیپ، کامیون و نفربر ختم شود که حتی در برابر آر. پی. جیهای بی۷ و بی. کا. سی که سلاح نیمهسنگین است تاب نمیآورند. به ارتش لبنان سلاح واقعی بدهید. این وظیفهی ارتش و نیروهای امنیتی است که از مردم و حکومت و همه محافظت کنند. پس اولا ارتش. البته یک پروژه بود که اهالی سیاست هر کدام چند جمله در حمایت از ارتش صحبت کنند ولی نشد و به دست اصحاب رسانه افتاد و نمیدانم چه شد. ولی میخواهم همان چیزهایی را بگویم که آن موقع میخواستم بگویم. از هر کس خواسته شده بود ۳ دقیقه صحبت کند. تصور کنید من یک سخنرانی ۳ دقیقهای بکنم! اولا باید از ارتش حمایت مردمی و رسمی مادی و معنوی صورت بگیرد. نه فقط حمایت مالی بلکه حمایت معنوی. حمایت واقعی از ارتش امروز این گونه است. قوام یک ارتش به نفرات، ظرفیتها، تسلیحات، مقدرات و در درجهی اول روحیه، معنویت، انگیزهی نبرد، کرامت و سربلندیاش است. حکومت مسئول انجام این کار است و مردم هم در کنار حکومت. امروز اولین و بزرگترین حمایتی که از ارتش باید صورت بگیرد این است که حکومت در کنار ارتش لبنان بایستد تا سربازان و افسران ارتش و نیروهای امنیتی را که اسیر و ربوده شدهاند بازگرداند. هر ساعت و هر لحظهای که میگذرد -کسی از این حرف برداشت تحریکآمیز نکند. نه، ما همیشه با همین ادبیات صحبت میکنیم- و این عزیزان در بند اسارتند مایهی سرافکندگی لبنان و نه فقط ارتش است. مایهی سرافکندگی حکومت و همهی لبنانیان است. همیشه وقتی یک مقاوم در زندانهای اسرائیل اسیر بود ما احساس توهین میکردیم. حتی اگر آن مقاوم از اعضای حزب الله نبود. ولی مقاومی بود که در زندان رها شده بود. امروز مسئلهی سربازان و افسران ارتش و نیروی امنیتی که در بند گروههای مسلح هستند مسئولیت حکومت است. این قضیه باید به شیوهای که کرامت ارتش، نیروهای امنیتی و این لباس، سازمانها و جایگاه حفظ شود درمان شود. اولا متهم نکردن ارتش و ثانیا رد کردن اتهاماتی که متوجه ارتش است. هر چند مدت یک نفر پیدا میشود و میگوید ارتش صلیبی! ارتش صلیبی کجا بود؟ ارتش صفوی و بازیچههای دست حزب الله. نه، ارتش بازیچهی حزب الله نیست. اما این که میان ارتش و حزب الله مشکلی نیست بسیار برای کشور مطلوب است. ارتش اصرار دارد با هیچ کدام از نیروهای سیاسی کشور مشکلی نداشته باشد. چه برسد به این که این نیروی سیاسی یکی از گروههای اصلی مقاومت باشد. حتما باید میان حزب الله و ارتش جنگ باشد!؟ منافع ملی این را اقتضا میکند!؟ قطعا نه. ارتش بازیچهی حزب الله نیست. همهی اهالی سیاست میدانند که این ارتش به هیچ وجه بازیچهی دست حزب الله نیست. هیچ کدام از این اتهامات نباید مطرح شود و اگر شد باید رد شود. این ارتش ملی ماست، ارتش همهی لبنانیان است و در همهی سطوح به این حمایت و پشتیبانی نیاز دارد. نیروهای امنیتی نیز دقیقا همینطور. خب، باید برای این تلاش کنیم. باید ارتشی قدرتمند به لحاظ نفرات، تسلیحات، معنویت، روحیه، کرامت و وثوق داشته باشیم. بله، این معادلات را تغییر خواهد داد. قطعا معادله را بسیار تغییر خواهد داد. در مواقع خطر هم ما همراه و در کنارش هستیم. دومین عنوان، حفظ دولت فعلی است و این که اجازه ندهیم دولت فعلی از بین برود؛ حال هر میزان هم که اختلاف داشته باشیم یا اختلاف پیدا کنیم. چون امروز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم فارغ از حجم فعالیتها، تنها سازمان فعال است. همان طور که شاهد هستید پارلمان متوقف است، هنوز ریاست جمهوری نداریم، همچنان فارغ از متهم کردن یکدیگر، فقط همین دولت هست. یکی از عوامل قدرتی که باید از آن محافظت کرد این دولت است تا این که رئیس جمهور انتخاب و کابینهی جدید تشکیل شود. سریع میگویم تا بیش از این وارد جزئیات نشوم. عنوان بعدی پایان تحریک فرقهای، مذهبی و حزبی داخلی. این تحریکها قرار است به چه نتیجهای برسند؟ مثلا امروز در مسئلهی عرسال. بنده تا این لحظه هیچ چیز نگفتهام. اما دربارهاش حرفهای بسیاری وجود دارد. دربارهی اول و آخر و قبل و بعدش. ولی ما ترجیح دادیم چون به لحاظ سیاسی، امنیتی، ارتش و ترکیب کشور در مرحلهای بسیار حساس قرار داریم با وجود این که حرفهای بسیاری هست ساکت بمانیم. ولی شما شاهد بودید به ازای هر یک باری که دربارهی گروههای مسلح صحبت میشد بیست بار به حزب الله حمله میکردند! خب، چه فایده؟ ما تحریک میشویم؟ نه، شما هزار بار هم بگویید هیچ چیز تغییر نمیکند. پس چه فایدهای جز ایجاد فضای خفهکنندهی داخلی دارد؟ مثلا امروز در اخبار خواندیم -بنده واقعا هنوز نفهمیدم حقیقت دارد یا نه- نیروهای امنیتی شخصی را که مسئول پایگاه آزادگان سنت بوده است دستگیر کردهاند. حالا آیا واقعا این همان شخص بوده است؟ چه کسی بوده؟ چه رابطهای داشته؟ با چه کسی رابطه داشته؟ هر چه باشد. برخی رسانهها دارند روی این بازداشت کار میکنند. این شخص باید محاکمه شود. مثل هر کس دیگر در لبنان که تحریک فرقهای و مذهبی انجام دهد. هر کس که میخواهد باشد. بنده خواهش میکنم این سرآغاز این مسئله در لبنان باشد. از جمله اهالی سیاست، رسانه و… . کسی نگوید این به آزادی ضربه میزند. نه، تحریک مثل خودروی بمبگذاریشده است. تحریک فرقهای و مذهبی آزادی نیست مثل خودروی بمبگذاری شده است. مسئولیتتان را در این باره انجام دهید تحریک متوقف خواهد شد. عنوان بعدی مصالحههای ملی و منطقهای است. این که در مسائل بزرگ سیاسی مصالحه صورت میگیرد یا نمیگیرد بماند، ببینیم چطور میشود. ولی حد اقل اهالی مناطق باید به هم نزدیک شوند و برای این منظور تلاش کنند. صریح صحبت میکنم. آیندهی عرسال [مثل] بعلبک هرمل است. ای اهالی عرسال، برداران و عزیزان، آیندهی عرسال [مثل] بعلبک هرمل، بقاع شمالی و بقاع است. آیندهی عرسال [به دست] النصره، داعش و [شبیه] آنچه پشت مرزها میگذرد نیست. این هم از تجربهی عرسال. پیش از حوادث، حین حوادث و بعد از حوادث. خود اهل عرسال هستند که باید بگویند چه بر سرشان آمد. بنده نمیخواهم در این باره صحبت کنم. فقط میگویم: کسی باید برود و تلاش کند عرسال، لبوه، العین، نبی عثمان، القاع، رأس بعلبک و همهی این مناطق به هم نزدیک شوند و به هم بپیوندند. این جلوی خطر را میگیرد. اگرنه خطر همه جا را در خواهد نوردید. اولین کسی هم که هزینه خواهد داد و داده است اهالی عرسال هستند. برویم سراغ باقی مناطق. در نتیجهی این حوادث کجا امکان دارد در بافت اجتماعی اختلال ایجاد شده باشد؟ در جبل محسن و باب التبانه، باید کاری کرد. در ضاحیه و شویفات، باید کاری کرد. در بیروت غربی باید کاری کرد. در صیدا باید کاری کرد. در شبعا و حوالی شبعا، راشیا، حاصبیا باید کاری کرد. این مسئله واضح و روشن است و باید روی آن کار شود. طبعا این کار همه است، نه فقط کار حکومت. رهبران، مراجع، احزاب و نیروهای سیاسی همه در این زمینه وظیفه دارند. نکتهی بعدی. بعضی نمیخواهند این مسئله را بپذیرند ولی باید بپذیرند. همکاری با سوریه حد اقل در زمینهی پناهندگان. این حرف صحت ندارد که سوریه میخواهد پناهندگان در لبنان بمانند. این هم صحیح نیست که نمیتوانیم میان لبنان و سوریه راه حلی ایجاد کنیم. ولی این کار را حزب نباید انجام دهد. دو دولت و حکومت باید انجام دهند. همه اتفاق نظر دارند که این پرونده در همهی سطوح بسیار بزرگ و مهم است، نمیخواهم وارد جزئیات شوم. راه حلش چیست؟ سخنرانی؟ یا هنوز منتظرید نظام دمشق سقوط کند؟ منتظرید داعش سر کار بیاید؟ اگر داعش بیاید پناهندگان باز خواهند گشت!؟ یا بیشتر خواهند شد؟ منتظر چه هستید؟ همهی ما لبنانیان در این زمینه منتظر چه هستیم؟ باید بروند و کاری بکنند. هیچ راهی برای فرار و مجادله وجود ندارد. باید میان لبنان و سوریه صحبت رسمی صورت بگیرد. مسئله باید مطرح شود و گفته شود: برادران سوری، ما یک میلیون، یک میلیون و نیم، دو میلیون -نمیدانم چقدر- پناهندهی سوری در لبنان داریم. کاری بکنید. در سوریه مناطقی هست که امن و امان است و مردم پی کار و زندگیشان هستند و رفت و آمد طبیعی است. بگذارید ببینیم اینها چطور باید برگردند؟ اگر معضلی وجود دارد چطور میتوانیم درمانش کنیم؟ ما آمادهایم در این زمینه همکاری کنیم. فقط کنفرانس بگذاریم، سخنرانی کنیم و مسئلهی پناهندگان را در ادبیات و فشارهای سیاسی استفاده کنیم؟ این چه مشکلی را مرتفع میکند؟ اگر صحبت از خطر امنیتی، سیاسی، دموگرافی -چنانکه برخی رهبران مسیحی میگویند- یا… است، سخنرانی کدام یک از خطراتی را که دربارهاش صحبت میکنند کاهش میدهد؟ جدیت اقتضا میکند و شرط بسیار طبیعی [حل مسئله] این است. ما دریا داریم، فلسطین اشغالی و سوریه. این مسئله را چطور باید حل کنیم؟ بفرستیمشان استرالیا!؟ باید با سوریها بنشینیم. دوستشان دارید یا ندارید، موافق هستید یا نیستید، توصیفتان از آنها چیست، هر چه هست آزادید ولی این یک واقعیت است. مگر همهی کشورهایی که با هم مینشینند و صحبت میکنند همدیگر را نظامهایی مشروع، دموکراتیک و… قلمداد میکنند؟ امروز مبنای روابط بین المللی این است؟ پس صحبت و همکاری با سوریها در پروندهی پناهندگان. و سپس بخواهیم یا نخواهیم به عنوان اهالی و دولت لبنان باید دربارهی پروندهی مرزها با سوریه صحبت کنیم. ۱۷۰۱ هیچ چیزی را تغییر نمیدهد. یونیفل هیچ کاری نمیتواند برای شما بکند. دارید دربارهی صدها کیلومتر صحبت میکنید. ۶۰ یا ۷۰ کیلومتر نیست. ارتش لبنان این قدر نفرات ندارد. اینجا نیز بیایید بنشینیم ببینیم چه باید بکنیم. اگر جایی هست که باید ما را قانع کنید از خر شیطان بیاییم پایین خب، بنشینید صحبت کنیم چطور باید بیاییم پایین! بخشهایی هم هست که ما باید با شما صحبت کنیم از خر شیطان بیایید پایین. مسئله دیگر مسئلهی خطر علیه شیعیان، اهل سنت، فلان حزب، فلان جریان، مسیحیان یا دروزیهای لبنان نیست. خطر همه را تهدید میکند. سپس انتخاب رئیس جمهور. اگر حکومت و رئیس جمهور داشته باشیم، پارلمان کارش را دوباره شروع کند، کابینهی جدید تشکیل شود و سازمانها تحرکاتی بکنند قطعا این مسائل به لبنان در برابر این خطر مصونیت میدهد. همچنین در زمینهی انتخاب رئیس جمهور بنده به شیوهی امشب صریح و روشن عرض میکنم: -عرایضم طولانی شد ولی موضوع اقتضا میکرد- برادران، هر قدر اصرار کنید و بالا بروید و پایین بیایید خودتان میدانید در مسئلهی ریاست جمهوری باید با چه کسی صحبت کنید. با واسطهها صحبت نکنید. ما در گروه ۸مارس هیچ کداممان واسطه نیستیم. ما یک گروه هستیم که از یک کاندیدای معین حمایت میکنیم. کسی اگر بحثی دارد میداند باید برود با کی صحبت کند. حرف اول اسمش را هم میدانید. دارید وقت را هدر میدهید. این هدر دادن وقت به نفع لبنان نیست. اگر منطقی وجود دارد بیایید منطقی صحبت کنیم. بیایید مستقیما گفت و گو کنیم. و اگر نه منتظر چه هستید؟ اتفاقات منطقهای؟ اتفاقات بین المللی؟ چنین اتفاقاتی وجود ندارد. هیچ چیز این مسئله به منطقه و جهان ربطی ندارد. اولین کسانی که در این باره تصمیم میگیرند خود لبنانیان هستند. کسی در این زمینه منتظر تصمیم خارج نباشد. این هم از پروندهی ریاست جمهوری. به خاطر این که اینجا نیز دقیق و شفاف باشیم. همچنین اولویتبخشیدن به مطالبات. این به لحاظ بشری و اخلاقی مطلوب است. دستمزدها، حل مشکلات روزمزدها، پروندههای دیگر، دانشگاه لبنان، آب، برق و… . خب، اینها به کشور مصونیت میدهند. مقابله با خطر وجودی به این معنی نیست که مردم در روستاها آب نداشته باشند! شاید یک نفر بتواند بدون برق زندگی کند ولی دیگر بدون آب!؟ این نوع پروندهها نیز قطعا اگر پیرامونشان همکاری کنیم اوضاع کشور را بهبود میبخشند و زمینههای درد و خطر را در کشور کاهش میدهند. اینها یک سری تفکرات اولیه بود. ادعا نمیکنم که امشب یک نقشه ارائه دادم. بنده و برادرانم چند فکر قابل بحث را مطرح کردیم. همه باید بنشینیم ببینیم چطور باید دربارهی این موضوعات بحث کنیم. بار دیگر میگویم: دو جانبه، سه جانبه، چهار جانبه و پنج جانبه اما نه یک میز بزرگ فقط برای این که در تلویزیون ما را نشان دهند و هوادارنمان ببینندمان. برویم سراغ بحث جدی، مسئولانه، صادقانه و مخلصانه. باید آمادهی فداکاری باشیم. بنده تأکید میکنم گروه ما آمادهی فداکاری است. ما شهید میدهیم، در همین نبرد ما هر روز شهید و مجروح میدهیم و برای ملت، کشور، مقدسات و امتمان از هیچ چیز دریغ نمیکنیم. خانوادهی این شهیدان شریف حضور دارند. کسانی که تکپسر دارند برای ما نامه مینویسند که چرا نمیگذارید پسران ما بروند جبهه؟ این نبرد، نبرد شرف، کرامت و وجود است. ما حاضریم فداکاری کنیم. حتی بیش از این: در این نبرد -در نتیجهی بحثهایی که داشتیم- مانند مسئلهی مقاومت اگر بعضی لبنانیان منتظر اجماع ملی بودند امروز اسرائیل در بیروت و طرابلس بود. اگر در درجهی اول لبنانیان، فلسطینیان، سوریها و مصریها منتظر اجماع عربی بودند امروز اسرائیل از نیل تا فرات را اشغال کرده بود. میخواهم سخنم را با دو جملهی کوتاه تمام کنم: اولین جملهای که دوست دارم خطاب به همهی لبنانیان و ملتهای منطقه بگویم این است: میتوان به راحتی داعش و پشتیبانان داعش را شکست داد. به هیچ وجه محال نیست. قطعا نبرد با اسرائیل از داعش سختتر است. بخشی از جنگ داعش جنگ روانی، فروپاشیهای بیمعنی، نفوذ و… است. نمیخواهم وارد تحلیل شوم. آیا میتوان با این خطر رو به رو شد؟ بله. آیا میتوان این مسیر را از بین برد؟ بله. این جریان در منطقه آیندهای ندارد. اما نه به این معنی که آیندهای ندارد و ما بنشینیم و هیچ کاری نکنیم. آینده ندارد اگر عراقیان جمع شوند و مسئولیتهایشان را بر عهده بگیرند، اگر سوریها جمع شوند و مسئولیتهایشان را بر عهده بگیرند، لبنانیان جمع شوند و مسئولیتهایشان را بر عهده بگیرند و باقی کشورهای عربی هم همینطور. مثل مسئلهی اسرائیل. اگر مسئولیتهایمان را بر عهده بگیریم بله، در طول صحبت به شما عرض کردم- میتوان به راحتی این پروژه را شکست داد. و البته اگر سرمان را زیر برف کنیم و فشل، نا امید، مرعوب، هراسان و… باشیم این پروژه میتواند پیروز شود و چندین کشور را اشغال کند. پس نباید این طور باشیم. بنده در سالگرد جنگ جولای درخواست میکنم در دولت، ارتش، موعدهای قانونی، مردمی، رسانهای و سیاسی مواضع عربی و ملی مسئولانه اتخاذ شود. بله، ما لیاقت و توان حفظ و دفاع از کشورمان و عزت، قدرت، سربلندی، کرامت و بقای همهی اجزایش، مساجد، کلیساها و فرقههایش را داریم. همهی اینها باقی خواهند ماند و به آنها صدمه نخواهد رسید. این ممکن است و محال نیست. هر کس که میخواهد پشت سر داعش باشد. دوم هم این که -اینجا هم میخواهم روشن صحبت کنم- اگر هر کسی از مسئولیتش شانه خالی کند ما شانه خالی نخواهیم کرد. ما از مسئولیت شانه خالی نخواهیم کرد. ما به هیچ جا مهاجرت نمیکنیم. هیچ تابعیت دیگری نداریم. به هیچ وجه این خاک را ترک نمیکنیم. ما همینجا خواهیم ماند، خواهیم ایستاد، سربلند، زندگی میکنیم، اگر جنگی به ما تحمیل شود همینجا میجنگیم، شهید میشویم و دفن خواهیم شد. این انتخاب ماست. دیگر لبنانیانی که انتخابشان این است ما حاضریم از همهی گذشته، اختلافات و مسائل بینمان چشمپوشی کنیم. چون امروز کشور، اجزای ملت، حکومت و وجود همهمان در خطر است باید این مسئولیت را بر عهده بگیریم. به این وسیله از خون، آرزو و دردهای همهی کسانی که در چنین روزهایی به شهادت رسیدند، آرزو داشتند و درد کشیدند پاسداری خواهیم کرد. ما ملت لبنان لیاقت این کشور را داریم، لیاقت داریم از این کشور دفاع کنیم، لیاقت داریم پیروز شویم، لیاقت داریم که پیروز شویم. پس باید بشویم. سرمان را زیر برف نکنیم. عقب ننشینیم. فرار نکنیم. کسی چمدانش را نبندد و نگوید من میخواهم بروم. همینجا بمانیم، میمانیم، کشور نیز میماند و مسیر منطقه را تغییر خواهیم داد. مسیر منطقه را عوض خواهیم کرد. مثل ایام جنگ جولای که مسیر منطقه را تغییر دادیم. همین لبنان کوچک مسیر منطقه را تغییر خواهد داد. بار دیگر این پیروزی بر شما مبارک و ان شاءالله پیروزیهای بیشتر به برکت جدیت، اخلاص و آمادگی برای فداکاری. والسلام علیکم و رحمت الله و پوزش به خاطر طولانی شدن صحبت. خدا عافیتتان دهد.
برچسبها: شهید سید حسن نصرالله؛ مقاومت اسلامی؛
لطفاً نظر خود را بنویسید:
کدامنیتی : *
*
نظرات مخاطبان : [ تعداد نظرات منتشره : 1 نظر ]
در این
رابطه بخوانید :
برگزیدهها
آخرینها
|