news/content
پیوندهای مرتبطعکس پوستریعکس پوستری
نسخه قابل چاپ
1370/11/29

بیانات در دیدار اعضاى «گروه اجتماعى» صداى جمهورى اسلامى ایران

بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)

اوّلاً خیلى متشکّرم از برادران و خواهران عزیز که این فرصت را به بنده بخشیدید که شماها را از نزدیک ببینم ــ بعد از آنکه دورادور با صداى شما، با کار شما، با نتایج تلاشهاى باارزش شما آشنا بودم ــ و بتوانم از شما حضوراً تشکّر کنم و خستهنباشیدى به شما عرض کنم. هدف اصلى ما هم تقریباً همین است که بعد از آنکه شما دارید مهمترین بخش از شبکهى گستردهى تبلیغاتى و ارتباطاتى کشور را اداره میکنید و هر کدام نقش مؤثّرى در آن دارید و بىشک این کار از زحمت و تلاش سرشار است ــ چه تلاشهاى جسمى و چه دلهرهها و اضطرابهایى که انسان معمولاً دارد وقتى که یک کار حسّاسِ دمبهدمى بر دوشش هست که این کاملاً قابل درک است ــ بعد از این‌همه تلاش و زحمت شما، ما حضوراً از شما تشکّرى کرده باشیم و شما را زیارت کرده باشیم.

خب، حالا اگر واقعاً بنده بخواهم آنچنان که حقّ برنامهى شما است، در این ابعاد وسیع با شما صحبت کنیم و حرف بزنیم، قاعدتاً زمان خیلى طولانىاى را میطلبد. و خود جمع حاضر شما و عدّهى کثیرى که بحمدالله اینجا هستید، نشان میدهد که کارى هم که پشت این مجموعه قرار دارد، این هیئت عمومى و نظراتى که دربارهى آن ممکن است وجود داشته باشد یا تبادل نظرهایى که خوب است انجام بگیرد، قاعدتاً خیلى زیاد هست؛ کثرة المبانى تدلّ على کثرة المعانى،(۲) لکن خب وقت کم است دیگر. گزارش هم بحمدالله گزارش طولانىاى بود و مفید و همهجانبه بود.  بخش قابل توجّهى از وقت را قهراً به خودش اختصاص داد، اگرچه من قبلاً خوانده بودم گزارشى را که آقایان فرستاده بودند. از تفصیل برنامهها تا حدود زیادى مطّلع بودم لکن از گزارش هم استفاده کردم.

آن چیزى که من در درجهى اوّل به شما برادران و خواهران عرض میکنم، این است که این رسانهاى که در اختیار شما است ــ رادیو ــ و این بخشى که چند ساعت را فرامیگیرد، یکى از ارکان سازندگى جمهورى اسلامى است. اگر ما جمهورى اسلامى را به این معنا میدانیم که یک نظامى بر پایهى ارزشهاى نوینى و داراى یک جهتگیرى و سمتگیرى ویژهاى به سمت اهداف متعالىاى هست ــ طبعاً معناى یک نظام نو غیر از این هم نیست وَالّا انقلاب چه معنا دارد ــ که باید ارزشهاى جدیدى داشته باشد، بر اساس این ارزشها، یک هدفهایى ترسیم میشود و در جهت این هدفها مسیرهایى مشخّص میشود و زندگى یعنى تلاش در این مسیرها. اینکه [گفته شده:] «انّما الحیاة عقیدةٌ و جهاد»(۳) یعنى همین.

معناى جهاد فقط جهاد با شمشیر و تفنگ که نیست؛ هر تلاش شما یک جهاد است. جهاد یعنى مجاهدت کردن، تلاش کردن؛ معنایش همین است. زندگى یعنى اینکه ما این هدفها را ترسیم کنیم، ارزشهایى که براى ما عزیز و محترم است، مشخّص کنیم و بعد با همهى قوا بکوشیم. اصلاً زندگى جز این معنى ندارد، وَالّا اگر انسان از ارزشهایى ــ آن ارزشها هر چه میخواهد باشد ــ خالى باشد، تبدیل خواهد شد به یک حیوان، به یک جماد؛ یک حیات نباتى خواهد بود که جذب کن و رشد کن، یا احیاناً یک حیات حیوانى خواهد بود که جذب کن و رشد کن و تلاش کن، باز براى اینکه گیر بیاورى تا مجدّداً جذب کنى و رشد کنى؛ رشد جسمانى و مادّى. اینها که ارزشى ندارد؛ این که زندگى انسانى نیست.

این حرفى که میزنم مخصوص ما نیست. این‌جور نیست که من بخواهم ادّعا کنم یا هر کسى بخواهد ادّعا کند که این مال یک محدودهى خاصّ جغرافیایى است یا مال یک محدودهى خاصّ اعتقادى است؛ اصلاً براى هوشمندان عالم زندگى جز این معنى ندارد. یک فکرى میکنند، یک هدفى ترسیم میکنند، به شوق آن هدف، یک تلاش مداومى را ادامه میدهند و پى میگیرند. هر چه هم آن تلاش سختتر باشد، بیشتر عرق آدم را دربیاورد، بعد از اینکه این تلاش انجام شد، آدم خوشحالتر است.

شما یک روز که یک ورزش سنگینى بکنید، بعد از آن احساس رضایت بیشترى میکنید. علاوه بر اینکه خود آن ورزش هم یک تأثیرى در جسم شما میگذارد، یک نشاطى به شما خواهد داد، علاوهى بر آن اثر طبیعى و قهرى که دست شما نیست ــ که ورزش چه بخواهید، چه نخواهید در جسم شما میگذارد ــ یک چیز دیگر هم هست و آن اینکه شما احساس میکنید که امروز کار بیشترى کردم. یک روز وقتى یک برنامهى خوب تنظیم میکنید، وقتى یک اجراى خوب دارید، وقتی یک کار جدید میکنید، خوشحالترید. وقتى یک روز، یک ساعت بیشتر وقتتان را مصرف میکنید ــ از روى اختیار البتّه، نه از روى اجبار؛ کار اجبارى، این خواص را ندارد؛ وقتى که اختیاراً یک ساعت بیشتر میمانید سرِ کار ــ آخر سر میگویید امروز یک ساعت بیشتر ماندم، یعنى یک خشنودى از خودتان و از کار خودتان دارید. بنابراین هر چه این تلاش سختتر، سنگینتر، پیگیرتر و به نظر خود آدم درستتر باشد، خوشحالى انسان هم بیشتر است. خب این یک اصل کلّى است؛ این مخصوص ایران و توران و شرق و غرب عالم نیست؛ همه‌جا همین‌جور است؛ هر جایى که یک مشت اندیشمند آنجا دارند زندگى میکنند.

ما حالا در این نظام زندگى میکنیم که نظامى است که به زحمتى و تلاش ارزشمندى که آن هم باز به نوبهى خود دنبال یک هدفى بوده، به وجود آمده. بنابراین نظام مال ما هم نیست که بتوانیم به همدیگر آن را ببخشیم یا از هم اغماض کنیم؛ من بگویم خیلى خوب، حالا شما این تکّهى آن را این‌جورى کردى یا شما به من بگویى خیلى خوب، اینجا را خراب کردى، چون شما هستی، عیبى ندارد؛ نه، از خودمان چیزى به کسى نمیخواهیم بدهیم؛ نه ما حق داریم نسبت به کسى در مسائل اساسى اغماض کنیم و از کیسهى خلیفه ببخشیم، نه کسى حق دارد متقابلاً به ما از کیسهى خلیفه چیزى ببخشد و اغماض کند. یک اصولى است؛ اصول پذیرفته‌شدهاى است؛ مال یک انقلاب است، مال یک نظام جمهورى اسلامى است. نظامى هم هست که خود شماها همیشه هم میگویید ــ درست هم میگویید ــ بر پایهى تلاشهاى بىشمار و فداکارىهاى فراوان به وجود آمده و امروز هم در دنیا دارد یکّهتازى میکند؛ حالا هر چه میخواهند بگویند، بگویند.

[مثلاً] همین رادیوهایى که آقاى پورمحمّدى اشاره کردند؛ خب معلوم است، شما [اگر] یک آدم دانشمندى را، یک شخصیّت برجستهاى را هم ببینید که مثلاً ده نفر بچّهى هرزه دُورش را گرفتهاند، یکى به او اهانت میکند، یکى میگوید تو بی‌سوادى، یکى میگوید تو فلانى، خب طبعاً ممکن است او یک انکسارى هم در خودش پیدا کند امّا شما که مىشناسید که باورتان نمىآید. خب نسبت به انقلاب، نسبت به جمهورى اسلامى حرف میزنند، [اگر] نمیزدند تعجّب میکردیم. امام این را میگفتند و واقعاً عقیدهشان هم بود؛ نه اینکه در حرفهاى عمومى [بگویند]؛ اصلاً به ماها هم میگفتند که هر وقت از ماها یک تعریف کنند، چیزى بگویند، آدم در دلش یک چیزى پیدا میشود که چه شده و چه اشکالى در من به وجود آمده که این دشمنِ من دارد از من تعریف میکند. خب بنابراین یک ارزشهایى است، یک اصولى است، یک هدفهایى است و یک تلاش ارجمندى؛ این تلاش باید در آن سمت حرکت کند؛ مقصود این است. همه‌جا این‌جور است.

رادیو یک دستگاه ویژهاى است؛ یعنى واقعاً هیچ چیزى و هیچ رسانهاى را ما در کشور نداریم ــ  از تلویزیون، روزنامهها، کتابها، سینما؛ واقعاً هیچ نیست ــ که این بُرد را، این گسترش را، این نفوذ را در صندوق‌خانههاى مردم داشته باشد. خود من مثلاً خیلى از اوقات رادیو با خودم راه میبرم فرض بفرمایید. فرض بفرمایید صبح میروم یک گوشهاى از این شهر مثلاً براى راه رفتن یا قدم زدن یا ورزش کردن، این رادیو هم همراهم است. خب از هیچ چیز دیگر نمیشود اینجور استفاده کرد. از قبیل من هزاران [هستند]؛ به قول مرحوم آلاحمد که آن سالها میگفت آن زارع ما هم به شاخ گاوش یک ترانزیستور(۴) آویزان کرده! این‌جورى است دیگر. خب حالا این، خیلى حسّاس است؛ بخصوص بعضى از برنامههاى شما، برنامههاى مستقیم هم هست یعنى برنامههایى است که دیگر شما هستید و هنرتان و هر کار بتوانید بکنید؛ این شما هستید و این هم میدان؛ یا على مدد! هر کار کردید، کردید؛ هیچ ادیتورى،(۵) هیچ تنظیمکنندهاى، هیچ کنترلکنندهاى هم وجود ندارد. شما هستید و دارید میگویید و دارد در سطح میلیونى کشور و دنیا ــ مستقیم در کشور و غیر مستقیم در دنیا ــ پخش میشود. لذاست که بسیار بسیار حسّاس است.

خب حالا اوّلین چیزى که من بعد از این مقدّمهها میخواهم بگویم، این است که کلّ برنامههاى شما(۶) از برنامهى سلام صبح بخیر گرفته و  کار و زندگى و همین برنامههایى که گفتند تا آن برنامهى شب و هفتهاى یک بار و مانند اینها، همه‌وهمه بایستى در جهت این ارزشها باشد یعنى مهمترین الزام و چهارچوب و کمربندى که بایستى حصار کند مجموعهى برنامهها را و جهت بدهد به این حرکت و تلاش این است؛ یعنى نگاه کنید ببینید ارزشهاى اسلام و انقلاب چیست؛ این ارزشها را به دست بیاورید. شوخى و خندهمان هم باید در این جهت باشد؛ سرگرمى و تفریحمان هم بایستى در این جهت باشد. کار روى افکار عمومى مردم مثل این برنامههاى همگانى شما، برنامههاى صبحتان یا مانند اینها، یا برنامههاى خانواده ــ که از برنامههاى خیلى خوب این مجموعه است ــ یا بعضى از برنامههاى دیگر که دارید، همه باید در این جهت باشد. یعنى مراقب باشیم که اشتباه نکنیم.

مثلاً فرض بفرمایید ما یک راهى را داریم میرویم به یک سمتى، سوار یک ماشینى شدیم، خیلى خوب، قهوهخانه است آدم پیاده میشود یک چایى میخورد یا یک تفریحى است، پا را روى گاز میگذارد یک وقت مثلاً [با سرعت] ۱۴۰ کیلومتر میرود، یک جا انسان کُند میکند، یک جا سنگین است بارها را یک خرده پایین مىآورد، یک جا یک [فرد] پیادهاى دارد میرود، انسان سوار میکند، طورها و شکلها و نحوههاى گوناگونى هست امّا آنچه هرگز گم نمیشود، این است که ما داریم به کجا میرویم. ممکن است یک جا جادّه به طور طبیعى پیچ میخورد؛ مثلاً طرف شرق داریم میرویم، این جاده میرود طرف شمال؛ میرود طرف غرب حتّى، یعنى علىالظّاهر در خلاف جهت داریم حرکت میکنیم امّا آنچه در متن کار و بطن کار مُضمَر(۷) است چیست؟ این است که داریم میرویم به طرف شرق، به همان طرفى که مورد نظرمان است؛ این باید گم نشود؛ این در همهى برنامهها هست؛ فرق هم نمیکند.

این از آن چیزهایى است که با هم رودربایستى نداریم در این قضیّه. نه من با شما رودربایستى دارم، نه شما باید با من رودربایستى داشته باشید؛ این همان چیزى است که معروف است که خلیفهى مسلمین در صدر اسلام گفت که اگر من کج رفتم، به من تذکّر بدهید؛ یکى گفت اگر کج رفتى با شمشیر راستت میکنیم.(۸) آن [کار] برای این کج رفتن است یعنى من که مسئول اوّل این نظام هستم، بارهاى شما هم بر دوش من است؛ یعنى من  این سلام صبح بخیر را که صبحها گاهى گوش میکنم، هر کلمهاى که این آقا میگوید، من احساس میکنم من دارم میگویم، یعنى با نگرانى گوش میکنم؛ این را شما بدانید. همهى حرفهاى شما را، برنامههاى شما را که من گوش میکنم، یک دغدغهاى در عمق ذهن من وجود دارد یعنى احساس میکنم که شما دارید حرفى را میزنید که مسئولیّت این حرف با من است؛ و حقیقت قضیّه هم این است یعنى مسئول کار شما من هستم. نه اینکه شما مسئول نیستید؛ امّا من احساس مسئولیّت میکنم. نسبت به همهى این نظام همین‌جور است. یک مأمور شهربانى هم که در خیابان دارد راه میرود، من با نگرانى نگاه میکنم؛ چون میدانم که مسئول کار او هم من هستم. این از آن چیزهایى است که نه من با شما رودربایستى دارم، نه شما باید با من رودربایستى داشته باشید. اگر بنده هم یک وقتى برخلاف این جهتى که دارم میگویم، برخلاف این اصول حرکت کردم، شما هم باید به من بگویید. این چیزى نیست که ما بتوانیم از هم اغماض کنیم، بگوییم خب این آقا بالاخره آدم شریفى است، عزیزى است، مرد خوبى است، خانمِ مثلاً کارآمدى است، حالا این را اغماض کنیم که این کار را [انجام داده]؛ نه، این دیگر آن [بخش] اصلى قضیّه است.

فرض بفرمایید ما همه داریم تلاش میکنیم تا این آش پخته بشود؛ یکى آتش مىآورد، یکى هیزم میگذارد، یکى نخود و لوبیا پاک میکند، یکى به هم میزند. خیلى خوب، از کوتاهىهاى همه هم اغماض میکنیم. یک بار بنده یک کوتاهى کردم، شما گذشت کردید؛ یک بار شما [کوتاهی] میکنید، من گذشت میکنم؛ امّا دیگر این کوتاهىها به این حد نباید برسد که آش را برداریم بریزیم و خالى کنیم بیرون؛ اینکه دیگر نقض غرض شد؛ یعنى تا این حد کوتاهى را دیگر نمیشود اصلاً اغماض کرد. ......

من تقریباً همهى این برنامههایى را که آقایان گفتند، گوش کردهام ــ حالا بعضى را بیشتر گوش میکنم، و هر وقت یادم باشد یا فرصت داشته باشم گوش میکنم، بعضىها را هم تصادفاً گوش میکنم ــ این‌جور نیست که نشنفته باشم این برنامههاى شما را؛ تقریباً همهى این برنامهها را من کموبیش حدّاقل چشیدهام، اگر نگویم که زیاد استفاده کرده‌ام. بعضى از آنها انصافاً سطوح بالایى دارد و همه در مجموع یک مجموعهى خوبى را تشکیل میدهد. هر کدام از این برنامهها در جاى خود چیز لازمى است و با هدفهاى خوبى تشکیل شده، لکن این را از این جهت میگویم که برنامهریزها، نویسندهها، محقّقین، تنظیمکنندهها، تهیّهکنندهها و حتّى مجرىها، این را رعایت کنند؛ گزارشگرها این را رعایت کنند. شما که میکروفون دستتان است و میروید پهلوى این صحبت میکنید، پهلوى آن صحبت میکنید، در آن حال یادتان باشد ــ البتّه ممکن است این به یاد بودن در گزارش گرفتن شما هیچ اثرى هم نگذارد  امّا در استفادهى از این گزارش بىگمان تأثیر دارد ــ مواظب باشید که آنجورى که درست است یعنى آنجورى که در جهت این نظام است باید حرکت کنید. این یک رسانهاى است مال تشکیلات؛ این رادیو مال هیچ‌کس نیست. بعضىها را من دیدهام ــ البتّه بین شماها چنین چیزى را من سراغ ندارم امّا در مجموعهى صداوسیما سراغ دارم چنین چیزى را ــ که یک نفرى که یک میکروفونى از این میکروفونهایى که مربوط به صداوسیما دستش است، خیال میکند صاحب میکروفون است یعنى سلیقهى خودش را بر سلیقهى نظام و سیاست خودش را بر سیاست نظام و فهم خودش را بر فهم نظام ترجیح میدهد؛ این غلط است؛ چون اینکه مال شما نیست که دست شما است. حالا [اگر] بنده را گذاشتند اینجا، گفتند آقا! شما این میکروفون را اداره کنید، من باید طبق سیاست آن کسى که میکروفون متعلّق به او است ــ و متعلّق به نظام است ــ عمل کنم وَالّا این مال من که نمیشود. توجّه کردید؟ منتها من اگر چنانچه خوب اداره کردم، البتّه مستحقّ اجر و پاداش دنیوى و اخروى هستم لکن بلاشک سلیقهى شخص، فکر شخص، انگیزههاى شخص، ایدههاى شخصى یا حتّى سیاسى و عمومىاش هیچگونه تأثیرى در ادارهى این برنامه نباید بگذارد. این را من مخصوصاً به شما بیشتر مؤکّداً میگویم چون بحث شما بحث عمومى است و یک کار اجتماعى میکنید. این نکتهى اوّل که پس سیاستها، جهتگیرىها، هدفها باید بر طبق معیارهاى اسلامى و معیارهاى انقلاب باشد؛ این را باید رعایت بکنید.

البتّه حالا در همین زمینه، این با موسیقىهاى شما ارتباط پیدا میکند. موسیقىهایتان گاهى اوقات موسیقىهایى است از معیارها بیرون. من در باب موسیقى یک کلمه فقط بگویم به شما؛ ببینید، آن موسیقىاى که انسان را غافل میکند و در خلسهى شهوانى میبرد، حرام است؛ هر چه باشد؛ چه موسیقى ایرانى باشد، چه موسیقى فرنگى باشد، چه موسیقى هندى باشد، چه موسیقى عربى باشد؛ فرقى ندارد؛ این ممنوع است. آنچه در اسلام ممنوع است، این است. حالا شما ببینید چه جورى یک چنین موسیقىاى به وجود مىآید. البتّه این [چیزی] که من گفتم جزو معیارهاى شناخته‌شدهى فقهى ما، و به اصطلاح جزو آن ترمهاى(۹) حقوقى و فقهى ما نیست؛ من دارم لُبّ و عصارهى مطلب را به شما میگویم. «لهو» یعنى این. «اِلهاء» یعنى کسى را غافل کردن، بی‌خود کردن؛ از چه؟ از درد دندان که انسان غافل بشود که خوب است؛ اینکه بد نیست؛ یعنى غافل کردن از آن جهت و هدف و حرکت خودش و راه خودش و به تعبیر اسلامى و دینى ــ که مال همهى ادیان است؛ این مال اسلام هم نیست ــ غافل کردن از خدا. یعنى از همهى این ارزشها وقتى انسان غافل شد، اسم آن غفلت از خدا است. معناى غافل شدن از خدا که میگویند، این است. یعنى انسان از همهى ارزشهاى الهى ناگهان غافل بشود. این موسیقى، موسیقى بدى است. البتّه تفصیل بیشتر اینها با گروه سرود و موسیقى و مانند اینها بایستى مطرح بشود؛ به شما ارتباط مستقیم پیدا نمیکند امّا شما چون آن محصول را به کار میبرید، مواظب این جهت باشید.

فرض بفرمایید یک موسیقىاى است که یک روزى یک آهنگ‌سازى بر طبق سفارشى یا بر طبق میل دل خودش ساخته، براى اینکه یک رقص تندى یک جایى از دنیا بشود؛ این به من و شما چه! مال خودش است، بیخ ریش خودش؛ به ما ربطى ندارد؛ این اصلاً ارتباط به ارزشهاى ما ندارد. این ضدّ ارزشهاى ما است. یا حتّى مثلاً فلان آهنگ‌ساز ایرانى، طبق همین موسیقى سنّتى خودمان و موسیقى مقامى و غیره، برداشته یک آهنگى را در فلان دستگاه درست کرده و آهنگ براى این است که یک نفرى مثلاً فرض بفرمایید در حالات خاصّ یک جوانى، آن احساس شهوانى خودش را بتواند اشباع کند. این به ما چه ارتباطى دارد؟ این را یکى ساخته براى خودش، ما حالا یقهى او را نمیرویم بگیریم که تو چرا ساختى؛ خب حالا ساخت، دلش میخواهد بسازد ــ هر کس یک کارى براى خودش میکند؛ مردم در کارهاى فردىِ خودشان مادامىکه به مسائل حریمهاى اجتماعى ضربه نزند، آزادند ــ امّا من و شما که میخواهیم این محصول کار او را بیاوریم عرضه کنیم، آیا نباید نگاه کنیم که این محصول فاسد نباشد، خراب نباشد، چیزى نباشد که مصرفکننده را ضربه بزند؟ باید این را نگاه کنیم. [پس] مسئلهى موسیقىها [مهم] هست.

حالا نکتهى اصلى همان مطلبى است که اوّل گفتم؛ آن [مطلب] اساس قضیّه است که بایستى آن را رعایت بکنید. آن البتّه بیشتر ــ همان‌طور که گفتیم ــ به محقّقین و برنامهریزها و تهیّهکنندهها و نویسندهها و مانند اینها ارتباط پیدا میکند و تا حدودى هم به رفتارهاى مجرىها ارتباط پیدا میکند.

یک چند نکته را من یادداشت کرده‌ام دربارهى مباحث گوناگون. یک مسئله راجع به این برنامههاى صبح ما است. برنامهى سلام صبح بخیر و این برنامهى کار و زندگى که اخیراً به وجود [آمده]، از برنامههاى خیلى خوبى است؛ هر دو؛ یعنى برنامههایى است که واقعاً هر کدام یک خلأیى را پُر میکند و یک کارى را دارد انجام میدهد در متن جامعه. خب، این برنامه را نباید بگذارید هرز برود؛ حیف است. بسیار برنامهى باارزشى است و میشود از این خیلى استفاده کرد در همین جهات خوب. نباید این برنامهها هدر برود و حرام بشود. [اینکه] موضوعاتى را معیّن میکنید، خوب است؛ دنبال کردن موضوعات، روبهرو کردن موضوع با مردم که انسان روبهرو کند با ذهن مردم، ذهن را به کار بیندازد، نظرات مردم شنفته بشود، اینها بسیار خوب است، منتها ببینید، جمع کردن مواد، دو گونه و در دو مرحله انجام میگیرد: یک مرحله، مرحلهى انبار کردن است. فرض بفرمایید، یک محقّقى میخواهد دربارهى فلان موضوع علمى یا ادبى یا تاریخى یا هر چه یک کارى انجام بشود. مرحلهى اوّل، مرحلهى انبار کردن است. انبار کردن یعنى بگردد اینجا، آنجا، از کتابها، از فکرها، از اندیشهى خودش چیزهایى را یادداشت کند، روى همدیگر بگذارد. احیاناً در انبار کردن تنظیم هم هست یعنى در انبارها انسان طبقهبندى میکند، هر کالایى را در جاى خودش میگذارد. ما در فیشهاى علمى هم همین کار را میکنیم ــ شماها خودتان اهل تحقیق و مانند اینها هستید، همین‌جور عمل میکنید ــ مطلب را فراهم میکنیم، در فیشها میگذاریم، فیشها را تقسیمبندى میکنیم، در جاى مناسب میگذاریم؛ حالا که این مرحله تمام شد، نوبت مرحلهى دوّم است. مرحلهى دوّم چیست؟ اینکه ما جمعبندى کنیم، یعنى مرحلهى اجتهاد. مجتهد در عرف طلبگى ما یعنى آن کسى که میتواند جمعبندى کند از مباحثى که یک آدم عامى و عادّى از این مباحث اصلاً نمیتواند استفاده کند و جمعبندى کند. مجتهد یعنى آن کسى که قوّت استنباط دارد؛ آن کسى که از ده عنصرى که علىالظّاهر به هم ارتباطى هم ندارند، یک جمعبندى صحیح میتواند دربیاورد. خب، این پس شد مرحلهى دوّم. شما در سلام صبح بخیر، نظرات مردم را جمع میکنید. میخواهید چه کار کنید؟ میخواهید از این نظرات به جمعبندى برسید؟ مگر میشود چنین چیزى؟ من گاهی می‌شنوم؛ بین این نظرات، یک آدمى هست که یک دانشمند است، یک آدم بافکرى است، آدم عامىاى هم هست امّا با فکر است و یک حرف گزیدهى درستى را به شما که دارید از او سؤال میکنید، میزند. بینشان یک آدمى هم هست که عامى است؛ اصلاً پرت است و آن موضوع شما را درک نمیکند. مگر میشود از مجموع این‌طور چیزهایى، کسى جمعبندى کند؟ حالا چه کسى میخواهد جمعبندى کند؟ مگر میشود از این مجموعه، یک فردى هر قدر هم دانشمند باشد، یک جمعبندى بدهد؟  [بعد] هم کِى میخواهید این جمعبندى را به مردم بدهید؟ پس این روش کار غلط است.

شما باید موضوع را وقتى که انتخاب کردید ــ که حالا در انتخاب این موضوعات هم یک تذکّر کوچکى دارم ــ آن را قبلاً خودتان پخته کنید به وسیلهى آن مراجع صالحِ براى فکر کردن روى این قضیّه؛ چون قضایاى شما مختلف است. این موضوع را اوّل به یک جمعبندى نهایى برسانید، بعد به شکل هدایتشده از این مجموعهى انبارى که تحصیل میشود استفاده کنید. توجّه میکنید؟ یعنى این‌جور نباشد که شما توپ را رها کنید همین‌طور بین یک عدّهاى که اصلاً فوتبال بلد نیستند. فرض کنید پنجاه نفر آدم را میریزید در این میدان، یک توپ هم مىاندازید وسط؛ خب از این چه درمىآید؟ مگر میشود اینچنین کارى کرد؟ هر کس یک پایى میزند. برخلاف اینکه شما یک مربّى فوتبال باشید که میدانید در فوتبال باید چه کار بشود. این را مىاندازید وسط، بعد هر حرکتى را به یک طرفى خودتان هدایت میکنید؛ مثل یک کارگردان پخته؛ این‌جورى باید عمل کنید. فکر را انتخاب بکنید، آن ایده را ــ که حالا در انتخاب آن عرض کردم تذکّرى وجود دارد ــ خوب پخته کنید، جواب درست را براى این سؤال و این معمّا خودتان داشته باشید در ذهنتان، بعد بر اساس آن جواب درست، از این گفتارهاى مردم و نظراتى که مردم دارند استفادهى صحیح بکنید؛ بعضى را فىالمجلس رد کنید، بعضى را تشویق کنید، بعضى را نکتهاش را بگویید که [مثلاً] این برادرمان که این حرف را زد دربارهى این قضیّه، به این جهتش توجّه نکرده و کامل کنید حرف او را. یکى را که درست میگوید، تشویق کنید؛ یکى را که غلط میگوید ــ به شکل مؤدّبانهاى البتّه ــ رد کنید، تفهیم کنید که این درست نبود؛ آن کسى که موضوع را نگرفته، یک توبیخ مؤدّبانهاى بکنید که چرا باید آدم موضوع رادیو را نگیرد، موضوع خودش است، چرا باید نگیرد؛ تا آن کسى که دارد گوش میکند و فردا احیاناً پشت میکروفونِ شما به طور قهرى پیدا خواهد شد، این فکر را کرده باشد.

مثلاً فرض کنید راجع به اتلاف وقت؛ دیدم راجع به وقت و استفادهى از وقت، یک ماه، دو ماه پیش بود ــ یادم مانده ــ صحبت میشد. حالا ضمناً خود آن آقاى اجراکننده و گزارشگر ما هم هر دو داشتند با یک خرده زیاده‌گویى اتلاف وقت میکردند در وسط این کار؛ هر کدام به یک نحوى؛ بى‌اتلاف وقت نبود! این قول و فعل که گفته‌ایم «عالِم بى‌عمل» همین است. البتّه این از شأن این مجریان خوب ما در این برنامه و برنامههاى دیگر نباید بکاهد؛ خب، بالاخره هر کسى عیبى دارد و نقصى؛ باید نقصها را برطرف کند. این هم این مطلب. بنابراین شما موضوع را پخته کنید، جمعبندى کنید، پاسخ سؤال را به دست بیاورید؛ از گزارشهاى مردم، از حرفهایى که میزنند، آن را استفاده بکنید.

من حالا مثلاً فرض کنید به نظرم میرسد این موضوعاتى هم که مطرح میشود، مهم است. فرض بفرمایید که یکى از موضوعاتى که الان بین مردم مطرح است ــ حالا این، موضوع کارِ خانواده است، گروه خانواده است، امّا شما میتوانید کمک کنید ــ تشریفات ازدواج [است]؛ این را بیاورید بین مردم. آن تذکّرى که عرض کردم این است: موضوعهاى زندهاى که حقیقتاً تأثیر میگذارد در وضع زندگى مردم [مطرح کنید]. تشریفات ازدواج، پدر مردم را درآورده! هر چه هم گفته میشود اثر نمیکند. این را شما بیاورید بین مردم. یک هفته عَرق آن کسانى را که دنبال مهریّه و جهیزیّه‌ی زیادى هستند خوب دربیاورید. یقیناً کسانى پیدا خواهند شد که بهانههاى معمولى را براى این کارها به شما خواهند گفت. قبلاً شما فکر را آماده کرده باشید، جوابهایش را بدهید. [مثلاً میگویند] «آقا! ما اگر مهریّه را بالا نبریم، دخترمان را طلاق میدهند.» میگویند دیگر از این حرفها. خیلى خوب، شما جوابش را در دست داشته باشید، قبلاً مطلب را پخته کنید که تا کسى این‌جور گفت و گزارشگر شما منتقل کرد، شما به زبان مناسبى با شکل هنرمندانهاى به او پاسخ بدهید. یا در مورد جهیزیّه.

یا مثلاً فرض کنید مسئلهى بوروکراسى؛ همین مسئلهى ادارات که البتّه شکلهاى ناقص آن را من دیدم در سلام صبح بخیر مطرح میشود؛ مشکل نفت و مانند اینها که همهى اینها برمیگردد به بوروکراسى. چون یک وقت [در مورد] امکانات دستگاه است که خب امکانات دستگاه که قابل کم و زیاد شدن نیست با این حرفها. بالاخره دستگاه یک مقدارى پول دارد، یک مقدارى امکانات دارد، یک مقدارى نفت فراهم میکند. این را که نه با دعا، نه با دعوا، نه با شوخى، با هیچ چیز نمیشود کارى کرد. آنچه اشکال ایجاد میکند که ما از همان [چیزی] که داریم نتوانیم نفت را به مردم بدهیم، مشکلاتِ بوروکراسى و اشکالات ادارى و ضعف دستگاه اجراکننده است که برمیگردد به این بوروکراسى. یا مثلاً فرض کنید راجع به هواپیما و بلیت هواپیما و از این چیزها دیدم که صحبت میشود. خب مشکل ما این نیست که ما چند طیّاره داریم. حالا همان که داریم، همان است دیگر؛ بیشتر از اینکه از آن موجودى نمیشود کار کشید؛ [امّا] از اینها استفادهى بهینه نمیشود به خاطر اشکالات کار. پس شما بروید روى بوروکراسى انگشت بگذارید. بوروکراسى را در همان شکلى که مردم میفهمند و قابل درک است برایشان ــ در شهردارى لمسش میکنند، در ادارهى دارایى لمسش میکنند، در فرض کنید که فلان مؤسّسهى مورد مراجعه لمسش میکنند، در بنیاد مستضعفان، در بنیاد فلان لمسش میکنند ــ بکشید بیرون. قبلاً مطلب را پخته کرده باشید و ذهن مردم را و مستمع را به آنچه باید بفهمند از دستگاه، هدایت کنید.

البتّه در این برنامههاى شبیه سلام صبح بخیر و کار و زندگى و مانند اینها، مواظب باشید که حرف سست از اینجا بیرون نرود و از این رسانه خارج نشود. کسى تلفن میکند، یک حرف بىربطى را میزند، شما همان حرف بىربط را [منعکس کنید]. مثل اینکه فرض کنید یک نفر بیاید پشت یک بلندگوى عمومى بگوید آقاى فلان کس، فلان کار را کرده؛ ولو فردا و پس فردا و ده روز دیگر هم بیاید بگوید اشتباه کردم، ولى دیگر گذشت وقتى گفتید. همه‌چیز همین‌جور است دیگر. [اینکه] یک حرف سستى گفته بشود، این نمیشود.

بگردید موضوعات خوب را با شیوههاى خوب، با همان شکل مورد پیشنهاد یعنى پخته شدن مطلب از پیش، آماده کردن آن، و بعد هدایت کردن فکرها [مطرح کنید]. شما معلّمید و اینجا دانشگاه است؛ هدایت کنید فکرها را به جمعبندى صحیح، به درک صحیح. در حاشیهى آن هم خلاف واقع گفته نشود، حرف سست گفته نشود، اعتراضهاى بیخودى به دولت نشود. من دیدم در سلام صبح بخیر یک چند وقتى بخصوص خیلى شلوغ شده بود، مثل اینکه اصلاً برنامه دنبال این است که یک اشکالى براى مسئولین اجرائى کشور پیدا کند؛ گویی داعی(۱۰) این را دارد. خب مثلاً فرض بفرمایید که این‌همه مردم در گوشه و کنار هستند که از فلان پدیده راضىاند، یک ناراضى را ما از بین اینها بیرون بکشیم، صدایش را بیاوریم پشت بلندگو، این خلاف انصاف است، اصلاً خلاف حق است. قضیّه این‌جورى نیست.

مسائل سیاسى را، مسائل اجتماعى را، مسئلهى طلاق را، لباس ملّى را [مطرح کنید].  [مثلاً آیا] این لباسى که الان تن شما است، لباس ملّى ما است؟ هندىها که لباس ملّى خودشان را دارند، ضررى کردند؟ یا آفریقایىها که لباس ملّى خودشان را [دارند]؟ لباس ملّى ما چیست آقا؟ میفرمایند: کت و شلوار! لباس ملّى ما این است؟ لباس ملّى شما این نیست. اشتباه میکنید؛ کت و شلوار نیست. کت و شلوار لباسى است که آوردند تن ما کردند. من البتّه تعصّبى روى کت و شلوار ندارم، خودم هم کت و شلوار گاهى میپوشم ــ یک جاهایى لازم است در بعضى از شکلها؛ دیدهاید شماها در جبهه، بیرون جبهه، من لباس فرم میپوشم؛ ممکن است کت و شلوار بپوشم، ممکن است کاپشن بپوشم؛ تعصّبى ندارم ــ امّا یک ملّت باید در این مسئله تعصّبى داشته باشد یعنى یک روح ملّى اینجا وجود داشته باشد. چند سال است این قضیّه را به یک دستگاهى ــ البتّه زمانى که در ساختمان ریاست جمهورى بودیم؛ از آن زمانها ــ محوّل کردیم، نتوانستند؛ خیلى خب، بیاورید این را در ذهن مردم مطرح کنید. مردم مثل همین برادرى که گفتند کت و شلوار ــ که اشتباه هم کردند ــ خیال میکنند واقعاً کت و شلوار لباس ملّى ما است؛ خب این لباس ملّى ما نیست؛ زور که نیست! این مثل این است که از مردم شوروى بپرسند آقا شما دینتان چیست؟ بگویند مارکسیسم. چرا؟ چون هفتاد سال است که مارکسیسم به آنها داده شده. این میشود دین آدم؟ خب یک پدیدهى ملّى هم همین است دیگر. بالاخره ما یک لباسى داریم. من نمیگویم شما بروید لباس جبّهى فلان عهد شاه وزوزى را تنتان کنید! طرفدار آن‌جور کارها و مچلبازىهاى آنها هم نیستم امّا ما طرّاح داریم، خیّاط داریم، هنرمند داریم؛ خیلى خوب، بنشینند بر اساس همین سنّت‌هاى گذشته براى زنمان، براى مردِمان، یک لباس درست کنند؛ یک لباس را الگو کنند.

این کار را میشود کرد. منتها البتّه این کار را اگر شما امروز شروع کنید، بیست سال دیگر خواهد شد. این کار، کارِ زورکى و باسمهاى(۱۱) و اجبارى که نیست. امّا شما چرا وارد این قضیّه نشوید؟ البتّه بروید اوّل خودتان به یک اندیشهى صحیحى و متینى و حسابشدهاى برسید که بعد هر کسى یک چیزى گفت پشت آن میکروفون دستى شما، دچار اضطراب نشوید؛ نه خود شما که اجراکنندهى برنامهاید، نه آن مستمع شما که بیچاره ریشش دست شما است و دارد گوش میکند حرف شما را؛ بالاخره به یک جهتى هدایتش بکنید.

و از این قبیل چیزها، من چند موضوع را همین‌طور دم دستى یادداشت کرده‌ام؛ حالا مطالعه مثلاً. آقا! ملّت ما مطالعه کردن را جزو کارهاى بشرى اصلاً نمیدانند! واقعاً این‌جورى است. مثل خوراک، مثل ورزش و مانند اینها که جزو کارهاى معمول انسان است، مطالعه اصلاً جزو این چیزها نیست. یک چیز دیگرى، یک عنوان دیگرى باید آدم داشته باشد؛ یا باید شب امتحانش باشد، یا باید در مدرسه، معلّم از آدم بخواهد، یا باید یک دانشمندى باشد، یا باید بخواهد یک جا سخنرانى کند، یا مانند اینها؛ این موجب میشود که آدم مطالعه کند. خب، شما ببینید واقعاً این چقدر خسارت است! خدا میداند من وقتى یادم مىآید ــ و این چیزى است که تقریباً هیچ‌وقت از یادم نمیرود ــ که مردم ما مطالعه کردن را بلد نیستند، این قلب من فشار مىآید. ما چقدر داریم هر ساعت خسارت مىبینیم از این بابت. خب این به عهدهى کیست؟ [فقط] همین که هر سالى یک بار در نمایشگاه کتاب مثلاً بنده یا یکى مثل بنده برود آنجا، یک چیزى ــ آن هم به شرطى که دست یک گزارشگر خاصّى نیفتد ــ یک کلمهاى راجع به مطالعه بگوید؛ اینکه نمیشود. خب شما بیاورید این را در رادیو، بیاورید در برنامههاى گوناگون اجتماعىتان از جمله در سلام صبح بخیر، از جمله در کار و زندگى. مطالعه. منظورم این است که موضوعهایى [را مطرح کنید] که واقعاً از متن زندگى مردم برمیخیزد.

ما نباید دچار عوامزدگى بشویم. ببینید، عشق به عوام یعنى این تودهى مردم چیزى است، و تأثّر غلط از عوام چیز دیگرى است. مبادا چون امروز مثلاً فرض کنید مُد شده که از یک چیزى انتقاد بکنند، ما در رادیو مجبور بشویم براى اینکه برنامهى ما مورد علاقهى مردم قرار بگیرد، بشویم دنبالهرو آن چیزى که آن را مُد کردهاند یا وانمود کرده‌اند که مُد شده؛ این[طور] نباید باشد. شما باید هدایت کنید آن فکرى را که ولو غلط است؛ بکشانید مردم را به سمت این.

البتّه عرض کردم، در همهى برنامهها افکار اصولى نظام و سیاستهاى نظام باید رعایت بشود. البتّه گاهى هست که براى جا انداختن سیاستهاى نظام لازم است تدابیرى اندیشیده بشود که لزوماً آن تدابیر، تأیید مستقیم نیست ــ در این بحثى نداریم ــ امّا در جهت مخالف سیاستهاى نظام هیچ حرکتى نباید در برنامهها به وجود بیاید. فرض بفرمایید یک روز جنگ خلیج فارس(۱۲) است بین عراق و کویت ــ که حالا تعبیر درستش را بخواهیم بکنیم، جور دیگر باید حرف بزنیم ــ ما خب یک سیاستى داریم، نظام یک سیاستى اتّخاذ کرده؛ باید همین سیاست گفته بشود و ترویج بشود. یک نفرى هم خوشش مىآید یک چیزى بگوید، نمیتواند جهت سیاستهاى کلّى نظام را عوض کند.

(اگر چه اذان را گفتند و ما هم طبعمان این است که وقتى اذان را میگویند هر برنامهاى را قطع میکنیم، لکن مىبینم من اگر الان این برنامه را قطع کنم، دیگر پیش نمىآید چنین چیزى، و لازم [هم] میدانم که عرض کنم چیزهایى را. حالا امروز یک قدرى دیرتر نماز را میخوانیم، محض رضاى خدا!)

در مورد این اجراهای شما ــ البتّه این مخصوص یک برنامهى خاص نیست ــ آقایان مجرىها یک نکته را توجّه کنند: شما که اینجا دارید حرف میزنید ــ چه برنامهى طنزتان، چه برنامهى تفریحتان، چه برنامهى جدّىتان، چه برنامهى اجتماعىتان؛ هر چه هست ــ مخاطبین شما همه عوامالنّاس نیستند؛ یک عدّه خواص هستند ــ و میخواهید باشند دیگر؛ مگر غیر از این است؟ ــ که این پیچ رادیو را باز میکند، یک آدمى است، مرد خردمندى است، مرد عالِمى است ــ حالا یا بیکار است یا دنبال یک چیزى است یا مرید برنامهى شما است؛ به هر دلیلى ــ این پیچ را باز کرده. باید شما جورى حرف بزنید که او را اشباع کنید. او باید احساس پوچى و سبکى در برنامهى شما نکند. مهمترین چیزى که این سَبُکى را القا میکند، نامنظّم حرف زدن و بهاصطلاح ضدّ گزیدهگویى [است] ــ حالا اسمش گزافهگویى میشود، رودهدرازى میشود؛ هر چه هست ــ «کم گوى و گزیده گوى چون دُر».(۱۳) بهترین چیزى که یک نفر را که پاى صحبت شما، پاى منبر شما نشسته خشنود میکند، این است که سخن شما سخن منظّمى باشد و کلماتْ هر کدام معناى خودش را داشته باشد؛ نخواهید زیادهروى کنید و مدام آن را کش بدهید و مدام تعبیرات مرادف بیخودى به کار ببرید و به قول نظامى:
لاف از سخن چو دُر توان زد
آن خشت بود که پُر توان زد

من میبینم در بعضى از برنامهها، مجرى همین‌طور بیخودى کش میدهد؛ یک کلمهاى را اضافه میکند، یک جملهاى را تکرار میکند. تمرین کنید؛ اینها تمرین‌کردنى است. من توقّع ندارم که حالا هر کسى که امروز مجرى میشود، بتواند به طور ارتجالى(۱۴) بدون اینکه نوشتهاى هم گاهى  جلویش باشد، آن‌جور که من توقّع دارم حرف بزند، امّا بالاخره این توقّع بایستى برآورده بشود. [اگر] راهش این است که حتماً از روى نوشته بخواند، این کار را بکند؛ یا هر چه هست. این در مورد گفتنها.

یکى دیگر در مورد این گزارشگرانى است که گزارش میگیرند از افراد. در گزارشها اوّلاً تأدّب را باید رعایت کرد. من مىشنوم مثلاً گزارشگر رفته سراغ یک آدمى، دارد ماشینش را میشوید مثلاً فرض کنید، درِ دکّانش را مثلاً دارد مرتّب میکند، تعبیرى که با او صحبت میکند، بخصوص در مواردى که آن طرف کسى نیست ــ طبق این معیارهاى معمولى ــ به او اهانت میکند یا مسخره میکند او را یا در تعبیراتش یک تعبیرات سبکى به کار میبرد: «تو اینجورى». حالا یک وقت هست که مثل این گزارشگرهاى [ورزشى است]. رسم این گزارشگرهاى ورزشى این است که طرفشان هر کس هست باید بگویند «تو»؛ حالا نمیدانم این از کجا آمده! رسم است دیگر. «تو این کار را میکنى؟». با مخاطب، به صورت مفرد خطاب میکنند؛ جمع خطاب نمیکنند. خب حالا یک وقت رسم برنامه این است، با مثلاً فرض کنید فلان قهرمانِ سنگین‌وزن کشتى با ۱۲۰ کیلو وزن هم که حرف میزند «تو» میگوید، با آن جوان کوچولو هم که حرف میزند «تو» میگوید؛ خب حرفى نیست، امّا شما که با همه آنجورى حرف نمیزنید؛ به یک خانم دکتر میرسید، با احترام حرف میزنید، به یک دانشجوى سال سوّم میرسید با احترام حرف میزنید، [امّا] به یک شوفر تاکسى میرسید مثلاً میگویید: «تو چرا این‌جورى»؟ خب، این که نمیشود. این تأدّب را باید رعایت کرد؛ تأدّب مناسب. حالا ببینید ادب مناسب چیست. نمیخواهیم هم بگوییم که به همه بگویید: «حضرتعالى، جنابعالى، ما خدمت شما رسیدیم» ــ تعبیرات تعارفآمیز بیخودى ــ نه، تأدّب مناسب را به کار  ببرید. این یک [نکته].

دوّم اینکه گاهى میبینم گزارشگر براى چیز دیگرى رفته سراغ کسى، از چیز دیگرى میپرسد. خب شما مثلاً موضوع بحثتان اتلاف وقت است ــ که مِن باب مثال حالا یادم مانده این اتلاف وقت؛ از بس برنامه، برنامهى جالبى بود، یادم نمیرود ــ خب حالا راجع به اتلاف وقت دارید صحبت میکنید، چه کار دارید که ایشان چند تا بچّه دارد، کى زن گرفته و چند تا زن گرفته! چه ربطى دارد اینها به هم؟ [امّا] سؤال میکند. من خودم مستمع شما هستم؛ پاى منبر شما نشستهام خون دل خوردهام! حالا به شما میگویم که بدانید این خون دل را خیلىها میخورند. گاهی گزارشگر میرود سراغ یک نفر: آقا! شما کجا میروید؟ عروسى؛ ایشان چه کسى هستند؟ داماد؛ ایشان کیست؟ مادر داماد. خیلى خوب، حالا ما همهى اینها را گوش کردیم، منتظر نتیجه هستیم؛ آخر چه؟ اینها مقدّمهى چیست؟ بعد میگوید: خداحافظ شما! اینکه نمیشود. بالاخره یک وقت شما دنبال یک هدفى هستید، فرض بفرمایید حُسن معاشرت. خب این مقدّمات گفته بشود تا اینکه از آن حُسن معاشرت به دست بیاید؛ وَالّا وقتى شما کارى با این آقا ندارید، صِرف اینکه شناسنامهى او را براى ما بیان کنید که چیزى نیست. این هم راجع به گزارشها بود.

در مورد این برنامهى خانواده که برنامهى خیلى خوبى هم هست ــ البتّه بخشهاى مختلفى هم دارد(۱۵) ــ من متأسّفانه نمیرسم مرتّب گوش کنم. من به زن و بچّهى خودم، به خانوادهى خودم سفارش کردم سابقها یک وقتى، گفتم هر روزى که میتوانید این برنامه را گوش کنید. [برنامهى] روزهاى یکشنبه خیلى خوب است، [یا بعضی] روزهاى [دیگر] خوب است، خیلى خوب است. من که مىشنوم این برنامه را انصافاً برنامهى مفیدى است، جزو برنامههاى مفید است و خوب است که خانوادهها بشنوند. منتها شما در این برنامهها بیش از همه چیز باید مراقب این باشید که دارید شما به طورى که خودتان هم گاهى نمیدانید، الگو میدهید. فرض بفرمایید از موضوعاتى که در یکى از این برنامهها مطرح شده بود، ارتباطات دختر و پسر بود. خب این مسئله خیلى مسئلهى حسّاس و خطرناکى است؛ به قول معروف بحرٌ عمیق. شما چه جورى میخواهید از این دریا بیرون بیایید که مشکلى درست نکند؟ بله، [این] یکى از موضوعات ما است امّا شما میدانید امروز در دنیا مسئلهى ارتباط دختر و پسر، ارتباط دو جنس در سنین بخصوص جوانى، یکى از مسائل پُرحجم دنیا است؟ بیشترین سوءاستفادههایى که استعمارگرها و صهیونیستها و نقشه‌کشندگانِ براى افناء اخلاقىِ نوع بشر از آن دارند استفاده میکنند، همین برنامه است. التفات میکنید؟ خب شما از این برنامه چه جورى میخواهید بیرون بیایید؟ از یک پسرى میپرسید آقا، نظر شما چیست؟ او هم نظرش را میگوید. خب معلوم است که نظر یک پسرى که نمیدانیم چه کسى است، در چه حالى هست، چیست؛ خیلى خب، نظرش را داشته باشد؛ ما نمیخواهیم او را تعزیر کنیم که تو چرا این نظر را دارى امّا چرا باید نظر او را ما بیاوریم در این تریبون میلیونى پخش بکنیم؟ خیلى خلاف اصول به نظر آدم مىآید، یعنى یک نوع بىتوجّهى است. توجّه میکنید؟

خب، آمدیم سراغ برنامههاى تفریحى و عصرانه و آقاى کاردان(۱۶) که انصافاً هم ایشان هنرمند خیلى خوبى هستند و اجرا هم اجراى بسیار خوبى است. هم در اجراى ایشان، هم در اجراى بعضى از برنامههاى دیگر، آن چیزى که باید بهاصطلاح گل سرسبد خوبىهاى این برنامهها بشود ــ که انصافاً برنامهها برنامههاى خوبى است، و من خوشم مىآید که این چنین برنامههایى باشد در رادیو و هر روز هم قوىتر و بهتر بشود ــ این است که باید متانت حفظ بشود. شوخى کردن یک حرف است، متانت یک چیز دیگر است. متانت را باید نگه دارید. خندههاى بیجا، متانت را خراب میکند؛ حرف زدن زن و مرد با هم به شکل نامناسب، این حالت همگون و همتراز را به هم میزند. یک زن و یک مرد که دارند حرف میزنند، یک همترازىِ خیلى خوبى است. مثل این بهاصطلاح تعادل ــ میدانید عدل، این است ــ یک خطّى را که شما میکشید، زیبایى این خط، این انحنا یک چیزى است که از هنرمندى شما ناشى میشود. اگر چنانچه یک زنى است دارد حرف میزند با کمال متانت، با صداى بسیار خوب، یک مردى با صداى بسیار خوب، گرم، با همهى متانت دارد حرف میزند، فرض کنید ناگهان از این حالتِ حرف زدنِ یک زن و یک مرد در رادیو، اگر وضع تبدیل بشود به حرف زدنِ یک فروشندهى مردى در یک بوتیک با مشترى زنش مثلاً؛ ببینید چطور ناگهان به هم میخورد. خیلى خب، به قول این آقا، یک مشترى زنى ممکن است با یک فروشندهى مردى هم یک جورى حرف بزند؛ خیلى خب، مال بوتیک است ــ باز هم تکرار میکنم که ما نه آن مشترى زن را، نه آن بوتیکدار را معلوم نیست بکشیم بیاوریم تعزیرشان بکنیم که چرا اینجورى حرف زدید ــ امّا آن نباید در رادیو بیاید؛ این مال رادیو نیست؛ متانت را خواهد گرفت، آن سنگینى و وقار و وزانتى را که باید برنامه داشته باشد از آن میگیرد. بنابراین در حرف زدن زن و مرد با هم، در به کار نبردن جملات نادرست و دور از نزاکت، در به کار نبردن خیلى خودمانىگرى حتّى نه با زنها، مثلاً فرض کنید که گزارشگر برنامهى ورزش آمده وسط عصرانه، مثلاً طبق معمول یک خبر ورزشى میدهد یا در سلام صبح بخیر یک چیزى شبیه این داریم که مثلاً مىآیند خبرهاى تلکس را میخواند. خب حالا یک آقایى آمده و برنامه‌اش را مىنشاند در یک جایى از این برنامه که میتواند شکل خیلی هنرمندانهى قشنگى هم داشته باشد امّا اگر چنانچه گفتگوى این دو مجرى از آن حدّ نزاکت معمول دو نفر مجرى که میخواهند همکارى کنند خارج شد ــ یک شوخى بىجایى با هم کردند، یک تعارض بیخودى با هم کردند، یک خندهى بیخودى براى خاطر یک اشتباهى با همدیگر کردند ــ این کلّاً عَدل برنامه به هم میخورد، از عدالت خارج میشود. مثل اینکه یک نفرى دارد یک آواز خیلى قشنگى را میخواند، مثلاً در وسط این کشش زیباى صدا ناگهان یک خشى از حنجرهاش بزند بیرون، اصلاً بکلّى این را خراب میکند. مراقب این جهات بایستى بود.

در مورد بعضى از این موارد دیگر هم من چیزهایى یادداشت کرده‌ام که وقت نمیشود که حالا بگویم اینها را. یک چیز دیگری [هم] بگویم. گاهى شعر خوانده میشود در این برنامههاى شما و غلط خوانده میشود؛ خیلى چیز سختى است. یک شاعرى بنشیند یک شعرى را بگوید، زحمتى بکشد و یک هنرى بیافریند، بعد بدهد دست ما، ما آن را غلط بخوانیم! واقعاً خیلى چیز بدى است. خب حالا که بنا است غلط بخوانیم، خب شعر را نخوانیم. شعرها را که میخواهند بخوانند قبلاً تمرین کنند، دقّت کنند، صحیح بخوانند، حتّى با تکیهها و آن شیوهى آهنگین مناسب خودِ آن شعر بخوانند؛ این خوب است.

در باب [مسائل] قضائى و مجلس و مانند اینها هم برنامهها،(۱۷) برنامههاى خوبى است، مفید است، من مىپسندم؛ البتّه یکنواختى دارد. برنامهى قضائىِ بعد از ظهرها را من بارها شنیدهام. البتّه آن وقتى است که من مجال شنیدن مرتّب آن را نمیکنم، آن وقت، وقت رادیو گوش کردنِ من نیست ــ یا استراحت میکنم یا کار دارم ــ لکن گاهى در ماشین و در حواشى وقت و مانند اینها مکرّر آن برنامه را گوش کرده‌ام؛ مصاحبههایى که میشود خوب است لکن اگر میخواهید مردم واقعاً استفاده کنند از این برنامه، باید به آن تنوّع بدهید. چه اشکال دارد که بعضى از محاکمههاى خوب را مثلاً از سراسر کشور بیاورید، یک قسمت از یک جلسه‌ی محاکمه را بگذارید مردم بشنوند اگر چیز خوبى است؛ یا بعضى از حوادث قضائى را، مثلاً فلان جا یک فردى یک کار خلافى کرده، یک جرمى اتّفاق مىافتد، ظرف ۴۸ ساعت یا مثلاً فرض کنید که سه روز مجرم را پیدا میکنند ــ الان خوشبختانه از این قبیل داریم؛ این چند سال اخیر از این کارها خیلى اتّفاق مىافتد؛ نمیدانم شماها خبر دارید یا نه؟ ــ ظرف یک هفته جلوى مردم مجازات میکنند. کارهاى خیلى جالبى دارد الان اتّفاق مىافتد از این قبیل؛ اینها را مثلاً بیاورید، نقل کنید؛ یک تنوّعى داده بشود، مردم هم دلگرم بشوند، دلخوش بشوند؛ این لازم است. به [برنامهى] مجلس هم کموبیش از این قبیل چیزهایى میتواند اضافه بشود.

یک جملهى پایانى را که به شکل یک توصیهى کلّى هم هست، میخواهم عرض بکنم: برنامههایتان را مواظب باشید توقّف نکند. توقّف، نزول است، تنزّل است؛ ما توقّف نداریم. هر جا توقّف بکنید، تنزّل است. یعنى لحظهى بعد از لحظهى اوّلِ توقّف، دیگر تنزّل است. چون باید میرفتید بالا، [امّا] ماندهاید پس تنزّل کردید. من میبینم بعضى از برنامهها خوب است امّا یکنواخت است؛ یکنواخت به این معنا که بهتر شدن ندارد. باید هر برنامهاى، امروز از دیروز بهتر باشد؛ فردا از امروز بهتر باشد. البتّه از روز، ترتیب زمانى با این سرعت، منظورم نیست، چون امکان ندارد در ظرف یک روز؛ مثلاً سال. شما یک شکلى را معیّن بکنید. مسلّم در سال ۷۰ برنامهى شما باید از سال ۶۹ بهتر میبود؛ هر کدام در هر جا هستید. سال ۷۱ آماده کنید خودتان را که برنامه از سال ۷۰ قطعاً بهتر باشد. بهتر شدنِ آن هم به این میشود که اوّلاً نوآورى داشته باشید، ابتکار در برنامه به کار  ببرید، ثانیاً در محتواها حتماً یک عمق بیشترى به وجود بیاید، روشهایى به وجود بیاید براى اینکه برنامه بلیغتر بشود. بلیغ یعنى چه؟ یعنى رسا؛ بلاغت یعنى رسایى. مقصود شما این است که برسد به گوش ما که مستمعتان هستیم، پس این بلاغت را باید روزبهروز بیشتر کنید. این بلاغت به محتوا ارتباط دارد، به لفظ ارتباط دارد، به زبان نوشته ارتباط دارد، به صداى مجرى ارتباط دارد، به کیفیّت حرف زدن مجرى ارتباط دارد؛ همهى اینها در بلاغت مؤثّر است. باید روزبهروز برنامه را بهتر کنید. ما نباید قانع باشیم به اینکه الان برنامهى ما خوب است. خیلى خب، خوب است، باشد امّا باید خوبتر بشود.

از معجزات الهى، یکى این است که بشر در همهى ابعاد بىنهایت است؛ چیز عجیبى است. مىبینید این کارهاى ورزشى را که انجام میدهند، چقدر اینها عجیب است در رفتارهاى معمولى زندگى ما! چقدر تفاوت دارد! مثلاً فرض کنید که ژیمناستیک؛ آن حرکات کجا، این حرکات معمولى روزمرّهى ما کجا؟ ببینید فاصلهى اینها چقدر است! اینها را آدم باید به عین(۱۸) تدبّر نگاه کند. من غالباً تدبّر میکنم در این نکات. یا آن تلاشى که در میدان فوتبال دارد میکند و آن دقّت و ظرافتى که او به کار میبرد که تمام وجود این فوتبالیست دارد کار میکند ــ جسمش فقط نیست؛ ذهنش، چشمش، مغزش، ابتکارش، همه دارند کار میکنند؛ واقعاً یک کار هنرمندانه است ــ این چقدر فاصله دارد با حرکتهاى معمولى ما در زندگى! حرکتهاى معمولى ما چیست؟ بلند میشویم، میرویم لباس میپوشیم، سوار تاکسى میشویم، میرویم فلان جا، پیاده میشویم، این را از اینجا برمیداریم میگذاریم آنجا. ببینید این حرکات چقدر خام و چقدر ابتدائى و چقدر ساده است نسبت به آن حرکات پیچیدهى یک ورزشکار. فاصلهى این تا آن چقدر است؟ خیلى است. به همین اندازه، فکر کردن و خلاقیّت فکرىِ معمولىِ ما با آن افکار راقى(۱۹) و  برجسته و بیش از اینها فاصله دارد. در همهى ابعاد که نگاه کنید ــ هم این ابعاد تلاشهاى جسمى، هم ابعاد تلاشهاى فکرى ــ بىنهایتى‌ای وجود دارد. یعنى همان آقایى که شما مىبینید آن حرکات زیبا و ظریف را انجام میدهد، صد برابرِ این فاصلهاى را که امروز با رفتار عادى ما دارد، او میتواند با رفتار امروز خودش بپیماید و پیش برود. باید پیش رفت؛ نباید درجا زد؛ توقّف گناه است و حرام است و باید هر روزى انسان کار خودش را با کیفیّت بهتر و بیشترى بکند.

انشاءالله که خداوند به شماها توفیق بدهد. من مجدّداً عرض میکنم کارتان بسیار سخت است، بسیار پُرمسئولیّت است؛ حق دارید دلهره داشته باشید، حق دارید احساس مسئولیّت بکنید امّا خب وقتى انسان در راه درست دارد حرکت میکند، نیّتش خوب است، انگیزهاش خوب است، زحمت خودش را هم میکشد، دیگر باید دغدغه نداشته باشد. بالاخره این‌جورى است که تلاش و زحمت و این حرفها، خودش توجیهکنندهى خیلى چیزها است.

مجدّداً از همهى برادران و خواهران تشکّر میکنم و از آقاى پورمحمّدى که مسئول این گروه و برنامه هستند و از برادران عزیزمان در رادیو تشکّر میکنم که این دیدار امروز را ترتیب دادید و ما توانستیم یک صحبتى با هم داشته باشیم. البتّه بهترش آن میشد که من بتوانم از شماها هم بشنوم که متأسّفانه دیگر این وقت و مجال پیش نیامد. خداحافظ آقایان.
 
 
 در ابتدای این دیدار، آقاى سیّدمحسن مهاجرانى (مدیر صداى جمهورى اسلامى ایران) و آقاى على‌‌‌‌‌‌اصغر پورمحمّدى (مدیر گروه اجتماعى شبکه‌‌‌‌‌‌ى اوّل صداى جمهورى اسلامى ایران) گزارشهایی ارائه کردند.
 قاعده‌‌‌ای است در ادبیّات عرب، بدین معنا که «زیاد شدن حروف یک کلمه، موجب زیاد شدن معنای آن نیز خواهد شد».
 زندگی جز عقیده و تلاش در راه آن نیست.
 رادیو ترانزیستوری
 ویراستاری
 سلام صبح به خیر، کار و زندگى، خانه و خانواده، مجلس و مردم، قوّه‌‌‌‌‌‌ى قضائیّه و مردم، عصرانه، فرهنگ مردم، آواها و نواها، همراه با مردم ـ همگام با مسئولین، همگام با خورشید
 پنهان، پوشیده
 تنبیه الامّة و تنزیه الملّة، ص ۵۰ ؛ به نقل از کنزالعمّال، ج ۳، ص ۱۴۸ (با اندکی تفاوت)
 اصطلاح، واژه، عبارت
(۱۰ انگیزه
(۱۱ مصنوعى، کلیشه‌‌‌ای
(۱۲ ر.ک: خطبه‌‌‌های نماز جمعه‌‌‌ی تهران (۱۳۷۰/۱/۱۶) ، پى‌‌‌‌‌‌نوشت شماره‌‌‌ی ۱۷
(۱۳ نظامی. خمسه، لیلی و مجنون، بخش ۹
(۱۴ بدون تأمّل و درنگ
(۱۵ خانه و مدرسه، راه زندگى، محلّه‌‌‌‌‌‌ى زندگى
(۱۶ آقای داریوش کاردان
(۱۷ «قوّه‌‌‌‌‌‌ى قضائیّه و مردم»، «مجلس و مردم»
(۱۸ چشم
(۱۹ عالى
 

آخرین‌ها
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی