![]()
1370/10/16
بیانات در دیدار اعضاى دفتر پژوهش و گسترش فرهنگ جبهه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
این کار(۱) آقایان حقّاً و انصافاً از آن کارهاى بسیار بسیار بسیار خوب است. واقعاً عجب کتابى است. این کار آقاى فهیمى ــ همین فرهنگ اصطلاحات ــ واقعاً از آن کارهاى بسیار شیوا است، از آن چیزهاى ماندنىِ خیلى خیلى جالب است؛ یعنى هرچه در باب جبهه نوشته میشود از اینهایى که در همین حوزهى هنرى چاپ میشود، انصافاً بسیار چیزهاى باارزش و خوبى است.
ما جز تشکّر از شما دیگر چه میشود بگوییم؟ برادران عزیزى که با این روحیهى خوب، یک کار به این سودمندى را با این شور و احساس و علاقه دنبال دارید میکنید. چیزى که در این کار خیلى نظر بنده را جلب کرد، ابتکارى بودن حرکت بود. آن وقتى که آن کتاب اوّل شما درآمد ــ آن اصطلاحات ــ(۲) طبعاً به طور عادّى مثل بقیّهى منشوراتى که مىآورند پیش ما، من نشستم خواندم. از بس من را جذب کرد، تا آخر آن را خواندم. بعد دیدم این کافى نیست، بردم خانه، گفتم همه بنشینید این را بخوانید، و در جمع خانواده جاهایى از آن را خود من باز کردم و خواندم. گفتم این اصلاً باید در فضاى خانهها باشد؛ همه باید این را همیشه داشته باشند.
چیزى که نظر من را اوّلبار جلب کرد، این است که شما یک راه نشناختهاى را به سوى معرّفى جنگ کشف کردید، و این خیلى مهم است. چون این حادثهى جنگ واقعاً یک حادثهى عجیبى بود. بنده هم که میگویم «عجیب بود»، یقین دارم و میدانم که ابعاد شگفتى این جنگ را بتمامه درک نکردهام؛ مثل اینکه شما یک ساختمان خیلى عظیمى بالاى کوه را مىبینید از فاصلهى خیلى زیادى، میفهمید خیلى باعظمت است، امّا [این را] هم میفهمید که هنوز ابعاد عظمت این را نفهمیدهاید. وقتى که بروید لمس کنید، اطراف آن را ببینید، آن وقت خواهید فهمید که این چقدر عظمت دارد؛ حقیقتاً این است قضیّهى ما. ما جنگ را اگرچه از نزدیک دیدیم، امّا به قول شهریار «به تاریکى دیدیم»(۳) و درست جنگ را نشناختیم.
این هشت سال تجربهى عجیبى بود. بنده خیلى میخوانم این چیزهایى که راجع به رزمندگان و جنگ و مانند اینها درمىآید؛ هرچه دستم میرسد میخوانم ــ که غالباً هم همین حوزهى هنرى چاپ میکند و منتشر میکند ــ خب با اینکه ما اینهمه با رزمندگان از نزدیک، از دور، از گزارشها، از خبرهاى شخصى و فردى، در جریان مسائل اینها بودیم و چقدر از اینها را خود من دیدم، در عین حال، حالا که میخوانم، میبینم نخیر، آن ابعاد و آن هفتتوى حوادث را ما هرگز نمیتوانستیم از دور ببینیم و حالا که انسان میخواند، میفهمد که چه دریاى عجیبى و چه دنیاى عجیبى بود. خب دروازهى عظیمى بود که الان به روى ما بسته شد.
ما باید آن مجموعه را آنچنان که هست [حفظ کنیم]؛ مثل آثار ساختمانى جنگ که امام فرمودند اینها را حفظ کنید، این هم همانجور است. اهمّیّت این از آنها خیلى بیشتر است. ما آثار جنگ را باید تا آنجا که میتوانیم کشف کنیم و حفظ کنیم که حالا شما دارید این کار بزرگ را انجام میدهید. تاریخ نمیتواند اینها را بیان کند. در تاریخ خواهند گفت هشت سال جنگ شد دیگر؛ بیشتر از اینکه نمیشود بگویند. عملیّاتها را یکىیکى خواهند گفت ــ در فلان تاریخ عملیّات فتحالمبین شد، در فلان تاریخ عملیّات فلان شد، پیروزى شد، اینقدر نیرو شرکت داشت ــ امّا اینها کجا و حقیقتِ آنچه در این میدانها گذشته کجا؟ شما بحمدالله دارید به این قضیّه رسیدگى میکنید. کار را مغتنم بشمرید.
شاید اغلب شما یا همهی شما جبهه را درک هم کردهاید و در جبهه بودهاید ــ من نمیدانم حالا؛ من که برادرها را یکایک نمىشناسم ــ قاعدتاً تا کسى نباشد، آن شوق و آن معرفت برایش پیدا نمیشود که دنبال این چیزها برود و عمر مصرف کند؛ یقیناً بودن و دیدن و لمس کردن و حس کردن، مؤثّر است. به هر حال این کار شما یک حسنهى باقیه است، یک صدقهى جاریه است؛ و هرچه هم بگذرد، ارزش کار شما بیشتر فهمیده میشود.
البتّه باید تلاش کنید هرچه ممکن است این نقشها را برجسته کنید. مثلاً فرض بفرمایید این اصطلاحات را شما جمع کردهاید؛ خب این اصطلاحات خیلى ارزش دارد. مجموعهى آن به صورت یک بهاصطلاح مادّهى خام تاریخى، به صورت یک سند تاریخى، الان در اختیار ما است. بر اساس سند تاریخى، کارهاى گزارشىِ فراوانى ممکن است انجام بگیرد. چقدر خوب است که آن کسانى که مثلاً فیلم میسازند، یا قصّه مینویسند، یا شعر میگویند، یا نمایشنامه مینویسند، از این نوشتهها و از این اسناد استفاده کنند؛ یعنى آن وقتى کارایىِ این نوشتهى شما به حدّ نهایت میرسد که بیاید در ادبیّات و در هنرِ رایجِ مربوط به جنگ، و به خوردِ آنها برود. همچنان که آن اسمها و لقبهایى که گفتید دادند، مثلاً فرض کنید که «حَسَن بىریا» یا چیزهایى مانند این، خب خود این موضوعِ یک داستان است. مثل نگینى را که انسان یک جاى مهمّى مینشاند؛ نگینِ پیادهشده نگین است، وقتى هم نشست بر روى یک انگشترىِ خوب یا بر روى مثلاً فرض کنید که یک ظرف حسّاس و فلزى بر ارزشِ نگینىِ آن چیزى اضافه نمیشود، همان نگین است، فرقى نمیکند، امّا درخشندگى و جلوهى آن میشود چند برابر. مثلاً ملاحظه کنید این فیروزههایى که آوردهاند در ضریح حضرت رضا (علیه الصّلاة و السّلام) آنجا درست کردند. خب این فیروزهها توى کاسه بوده و جزو موقوفات امام رضا بوده؛ مرحوم حافظیان آورد این فیروزهها را دانهدانه نشاند روى آن قبّهها، جلوه پیدا کرد.(۴) یعنى فیروزه همان فیروزه است، ارزشِ گوهرىِ آن هیچ تفاوتى نکرده و همان گوهر است، ولیکن جلوهى آن شد چند برابر؛ و کمک میکند این جلوه به اینکه افراد بیننده قدر آن را درست بشناسند، در آن درست خیره بشوند، در آن دقّت کنند و چیزهاى ریز آن را بفهمند و بشناسند؛ وَالّا این خطنوشتهى خیلى زیبا را اگر چنانچه ما نوشتیم و گذاشتیم کنار، خب نوشتهایم امّا وقتى تابلو کردیم، این تابلو فرصت میدهد که همهی آنهایى که اهل این کار هستند بیایند در ریزهکارىهاى این خطنوشته دقّت کنند.
حالا شما بافتید این نسج زیبا را و قیمتى را، امّا این بافتن به همین شکل در اختیار افراد که قرار میگیرد، یک مبلغى استفاده میکنند؛ کمااینکه خود من خیلى استفاده کردم از این نوشتههاى شما؛ از این پنج شش جلد ــ آنچه در ذهنم هست، پنج شش جلدِ آن ظاهراً بیشتر نرسیده؛ اگرچه غالباً دوستان براى من فرستادهاند؛ و با همان قطعهاى مخصوصى هم که شما دارید که آدم خیال میکند از این طرف باز میشود امّا از آن طرف باز میشود! این هم یکى از خصوصیّات کارهاى شما است؛ بد هم نیست؛ یک لطفى دارد، یعنى بین صد کتاب آدم این را میشناسد، میتواند دربیاورد ــ علىاىّحال، اینها را من میخوانم و استفاده میکنم و دوست میدارم این نوشتهها را. بخصوص آن اصطلاحات و تعبیرات را؛ خیلى انصافاً زیبا و شیرین بود. این از آن قسمت لطیفهها(۵) بهتر بود. با اینکه لطیفهها هم یادگارى است، امّا آن نمیدانم چه حالتى داشت و خیلى چیزهاى انصافاً پُرمغز و پُرمعنا در این دیده میشد. بخصوص در یکى از همین کتابها بود که من در یک جایى از آن یک چیزهایى هم یادداشت کردم، آنجایى که فهمیدم که این جمعکننده به یک نکتهى خیلى ریزى توجّه کرده ــ [یعنى] از کیفیّت نگارش و جمع کردن فهمیده میشود که این نویسنده به این نکته توجّه کرده ــ یا اگر یک چیزى خود من فهمیدم، آنجا را من یک علامتى زدم. غرض، بعضى جاهاى اینها را علامتکارى هم کردهام.
علىاىّحال، اینها خیلى خوب است امّا حالا اگر چنانچه همینها بیاید در قالب داستانها، شعرها، فیلمها، فیلمنامهها، یک جلوهى جدیدى پیدا میکند و بهتر مورد استفاده قرار میگیرد و این توصیه را باید کرد به همه که از این استفاده [کنند]، لکن اساس کار این است که این روایات جمع بشود. شما باید همهى این روایات را جمع بکنید تا بعد کسانى بیایند از این روایات به عنوان مصالح کار استفاده کنند و چیزهایى بسازند. کار شما ارزش بنیانى و اوّلى دارد.
به هر حال، آنچه میتوانیم به شما عرض بکنیم همین است که از شماها تشکّر کنیم و بگوییم که ما اخلاص داریم به این کارهاى شما و بهتبَع به خود شما. از خداى متعال میخواهیم که به شما کمک کند این کارها را انشاءالله دنبال کنید. و در مورد برادر عزیزمان آقاى فهیمى که این کار را شروع کردند، آنچه مهم است ابتکار است؛ یعنى نوآورى شد. نوآورى یک باب بسیار واسعى است و توصیهاى که من دارم این است که باب این نوآورى بسته نشود و همینطور مدام، راههاى تازهاى و درهاى جدیدى انشاءالله باز بشود.
(۱ انتشار مجموعهکتابهای «فرهنگ جبهه» با موضوع گفتار، نوشتار و رفتار رزمندگان در دوران دفاع مقدّس؛ در این مجموعه، اصطلاحات و تعبیرات، شعارها و رجزها، نامها و نشانیها، شوخطبعیها، کلمات قصار، حاضرجوابیها، مکاتبات، یادگارنوشتهها، خلّاقیّتها، بازیها، اوقات فراغت و برخی موضوعات دیگر مربوط به رزمندگان در جبهه بررسی شده است.
(۲ جلد اوّل کتاب «فرهنگ جبهه: اصطلاحات و تعبیرات»، نوشتهی آقای سیّدمهدی فهیمی، در سال ۱۳۶۸ منتشر شد.
(۳ اشاره به بیتی از مثنوی «شب و علی»، سرودهی محمّدحسین بهجت تبریزی (شهریار)؛ «شب على دید و به نزدیکی دید / گرچه او نیز به تاریکى دید»
(۴ چهارمین ضریح مضجع شریف حضرت امام رضا (علیه السّلام) در مدّت دو سال و نیم به سعی و اهتمام آیتاللّه سیّدابوالحسن حافظیان ساخته شد و در بیستودوّم بهمن ۱۳۳۸ نصب شد.
(۵ اشاره به کتاب «فرهنگ جبهه: شوخطبعىها» که دو جلد از آن منتشر شده است.
برچسبها: نوآوری و شکوفایی؛
![]() جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|








