![]()
۱۳۶۲/۰۷/۲۰
مصاحبه پیرامون شهادت حاج آقا مصطفی خمینی در سال ۶۲![]() ![]() آشنایی من با مرحوم آقای حاج آقا مصطفی آقای خمینی رحمةاللهعلیه از خیلی دیروقت هست. از اوقاتی که من هنوز قم برای تحصیل هم نرفته بودم، ایشان را میشناختم و با ایشان آشنا بودم. طلبهی فاضلی بود و هر سال، هر سال البته شاید نه، خیلی از سالها برای زیارت، در تابستان مشهد میآمدند. من در مشهد ایشان را میدیدم و میشناختم ایشان را که چه شخص فاضل و مطّلع و طلبهی هوشمندی است. تا بعد آمدم قم، در قم با ایشان از نزدیک آشنا شدیم و این آشنائی، حالا دقیقاً یادم نیست بالخصوص از کِی و کجا بود، اما میدانم که در اولین ماهها یا اولین سال ورود من به قم، این آشنائی خیلی صمیمانه و گسترده شد. بارها ایشان به اتاق من در مدرسهی حجتیه میآمدند و یکی دو نفر از دوستان ایشان هم غالباً در این دیدارها بودند و من همیشه از فضل و معنویت و اخلاق این بزرگوار محظوظ میشدم و از ایشان استفاده میبردم. ![]() ![]() اولی که ایشان ازدواج کرده بود، ظاهراً اوائل ازدواجش که من آن وقتها قم هم نبودم، امام از سرِ منزل خودشان یک حیاط کوچک چندمتری واقعاً باید بگویم، چهل پنجاه متری گمانم بیشتر نبود، جدا کرده بودند با دو تا اتاق کوچک، این منزل حاج آقا مصطفی بود. بعدها که امام رفت و آمدشان زیاد شده بود در اوقات مبارزه و این حیاط به عنوان بیرونىِ امام مورد استفاده قرار میگرفت، یک خانه آن نزدیکی برای حاج آقا مصطفی اجاره کرده بودند، یعنی حاج آقا مصطفی اجاره کرده بود که حیاط خیلی متوسطی بود. زندگی ایشان خیلی زندگی محقری بود به خواست خودش. پارسا بود، بیاعتنا بود که این در نجف هم شنیدم همین وضع ادامه داشته تا آخر و حتی در این اواخر یعنی در هنگام بودن ایشان در نجف، این، شدت هم پیدا کرده بوده. یک خصوصیت دیگر ایشان تواضع بود. بسیاری از اوقات تقدم به سلام میکرد نسبت به کسانی که از خودش، هم سنّاً هم علماً پائینتر بودند. اصلاً هیچ نشانهی یک مقدار بزرگتری، در ایشان مشاهده نمیشد. این خصوصیت را هم داشت که واقعاً فوقالعاده بود؛ اهل معنویت و عبادت بود. اهل نماز شب بود. من بارها اتفاق افتاده بود که با ایشان بودیم و شب را مثلاً در یک جایی گذراندیم؛ من دیده بودم ایشان نماز شب میخواند. شاید بتوانم بگویم هیچ وقت اتفاق نیفتاده بود از دفعات بسیار مکرری که ما با ایشان با هم بودیم، مثلاً یک شب را تا صبح یک جا گذراندیم، که ایشان نماز شب نخوانده باشد. ایشان نماز شب میخواند و اعتقادش هم این بود در مورد نماز شب، یعنی فتوای فقهی خودش این بود که هشت رکعت نماز شب را میشود از هر یک از نمازهای مستحبی مشخص دیگر، انتخاب کرد و مشخص کرد؛ یعنی آن هشت رکعت را چون اسم مشخصی ندارد، لازم نیست ما حتماً دو رکعت دو رکعت به جا بیاوریم، مثلاً هشت رکعت نماز باید بخوانیم ولو یک نماز مستحبی مثلاً باشد، نماز مستحبی دیگری هم باشد که منطبق بر این هشت رکعت بشود، مانعی ندارد و نماز را همینطور میخواند. اهل نافله بود، اهل تهجد بود. خیلی خصوصیات اخلاقی ممتازی واقعاً در ایشان وجود داشت. ![]() ![]() از لحاظ سیاسی، مرحوم حاج آقا مصطفی یک فرد فوقالعاده بااستعدادی بود. در هر کاری، در هر چیزی که وارد میشد، آن استعداد و هوشمندی فوقالعاده در ایشان محسوس بود و در آن کار، خودش را نشان میداد. در زمینههای سیاسی هم البته قبل از این مبارزات، من هیچ سابقهای که ایشان اهل مسائل سیاسی باشند، من اطلاع ندارم. اگر بوده، در جریانی که من بدانم نبوده. بعد از آنی که همهی روحانیت قم به تبع امام وارد میدان مبارزه شدند و امام محور این مبارزه بودند، خب، ایشان هم فرزند امام بودند و مثل همه وارد مقولات سیاسی و مبارزی شدند. بسیار خوب میفهمید. من یادم میآید که ایشان بعضی از اعلامیههای امام را تفسیر میکرد. در همان زمانِ سال اواخر ۴۱ و اوائل ۴۲ و اینها، بعضی از اعلامیههای امام را یک معانیای میکرد، تفاسیری میکرد که خیلی جالب و شیوا بود. درک سیاسی خوبی داشت، البته متأسفانه دوران زندگی سیاسی ایشان در ایران کوتاه بود و من خیلی نتوانستم این دوران را درک کنم جز همان یکسالونیم دو سال تقریباً از اول مبارزه، یعنی از اواخر سال ۴۱ تا اواسط سال ۴۳ حدود نزدیک دو سال تقریباً بود. در آن مقدار و حدودی که من میدانستم، بسیار درک سیاسی ایشان بالا و واقعبینانه و تیز بود. ![]() ![]() بله، ایشان عالم بود، فاضل بود، مجتهد بود یقیناً و مدرّس بود، درس هم ایشان فقط در مقولات منقول و فقه و اصول و اینها نمیگفت بلکه در معقول هم ایشان استاد بود؛ فلسفه خوانده بود و درس فلسفه میگفت و یک عده شاگرد داشت و بههرحال در قم یکی از چهرههای فاضل و موفق در آن دورانی که ما بودیم، مرحوم حاج آقا مصطفی بود و بعدها که ایشان نجف رفته بودند من شنیدم که توفیق کار بیشتری پیدا کرده بودند و همانطور که شما اشاره کردید تألیفات زیادی که حالا شما میگوئید ۲۶ جلد بوده، من تعداد رقم مجلدات را دقیقاً نمیدانم اما میدانم که ایشان تألیفات زیادی در فقه و اصول و در تفسیر دارند و ای کاش یک صاحب همتی این تألیفات را سر جمع کند، پیراسته کند و آن مقدارش را که برای عموم مردم قابل استفاده است به زبان فارسی برگرداند، آن مقداری که برای فضلا و علما و اهل تحقیق، مفید فایده است به زبان عربی منتشر بکند و اینها در مجامع علمی، انشاءالله حضور آن شهید عزیز عالِم را تأمین کند. ![]() ![]() یک نقش دیگر ایشان از بعد از حادثهی ۱۵ خرداد بود که ایشان راوی و شاهد نزدیک این حادثه بود. هنگامی که امام را دستگیر کرده بودند، ایشان اولین کسی بود که این فریاد را بلند کرد و مردم را در جریان گذاشت؛ مردم قم را، و مردم با فریاد برانگیزانندهی حاج آقا مصطفی بود که به هوش آمدند، بیدار شدند و فهمیدند که چه حادثهای واقع شد و امامشان را بردند. بعد هم -البته من آن وقت قم نبودم، من در آن حادثهی ۱۵ خرداد در مأموریت منبر بودم که مسائل قم را در منبر بیان کنم، شرح این را یک جاهایی گفتم، در قم نبودم لکن آن روز شنیدم، اطلاع یافتم- آن روز مردم جمع میشوند در صحن قم و چند نفر از طلبههای فعال و جوان و مبارز و همچنین از کسبهی قم چند نفر مشخصی که به نام و نشان معلوم هستند، اینها مردم را از لحاظ اجتماعی که داشتند و شعار و این حرفها هدایت میکردند و کمک میکردند. در این بین حاج آقا مصطفی هم میآید روی منبر و حضور حاج آقا مصطفی در صحن، آن هم صحنی که از آن خون و آتش میبارید و بوی مرگ در آنجا میآمد واقعاً یک حرکت عجیبی بوده. آنطور که نقل میکنند، مردم را به هیجان آورده بوده و کانون مبارزه اینجا شروع میشود که حاج آقا مصطفی میآید در صحن و در میان جمعیت حاضر میشود. مرد شجاعی بود حاج آقا مصطفی. واقعاً فرزند امام بود. حقاً و انصافاً یک کسی بود که شایستهی این بود که ما او را پسر یک چنین مرد عظیم و چهرهی بزرگی بدانیم و شجاعتش را هم داشت که در موضع پسر امام ظاهر میشد. بعدها هم ایشان زندان رفت، مدتی زندان بود در همین حادثه، خب ظاهراً بعد از تبعید امام بود، الان دقیقاً یادم نیست بههرحال ایشان مدتی هم در زندان بودند و آن وقتی که در قم بودند دستگاه شدیداً روی ایشان حساس بود و خائف بود از وجود حاج آقا مصطفی. زندان رفتن هم تأثیری نکرد؛ حاج آقا مصطفی آدمی نبود که از زندان بشکند، بلکه زندان او را هر روز آبدیدهتر و قویتر هم میکرد. لذا بود که مجبور شدند ایشان را تبعید کنند. در اوقاتی که امام در تهران بودند چون میدانید دیگر امام بعد از ۱۵ خرداد بازداشت شدند و پس از بازداشت، بعد از اینکه دو سه ماهی در زندان بودند، ایشان را آوردند در یک منزلی بازداشت کردند که در آن منزل محصور بودند با همهی خانوادهشان تقریباً؛ یعنی هر تعدادی از خانوادهشان که با ایشان بودند در آن منزل محصور بودند. حاج آقا مصطفی هم در خدمت امام بود و من یک خاطرهی خیلی لذتبخشی دارم از سال ۴۲، حدود اسفند ۴۲، یا شاید هم اوائل ۴۳ بود که من از زندان آزاد شده بودم -در تهران در قزل قلعه زندان بودم- آزاد شدم و خیلی مشتاق بودم که بروم امام را زیارت کنم. آمدم با زحمت منزل امام را که در یکی از این محلات شمران بود -نمیدانم- چیذر بود، کجا بود، الان درست یادم نیست، پیدا کردم و آمدم آنجا دیدم بله پاسبانها آنجا هستند و نمیگذارند آدم برود خدمت امام. گفتم به پاسبانها، خیلی ساده گفتم من زندان بودم، از زندان آزاد شدم، امام را مدتهاست ندیدم و شاگرد ایشانم، به ایشان ارادتمندم و میخواهم بروم ببینم و اصرار کردم که بروم خدمت امام. یکیشان مخالفت کرد، یکیشان موافقت کرد، بالاخره با یک مناظری وادارشان کردیم که موافقت کنند. گفتند پس ۱۰ دقیقه، گفتم باشد. با عجله دویدم یک زمینِ افتادهای بود طرف بیت امام و درِ منزل ایشان را زدم یک وقت دیدم حاج آقا مصطفی در را باز کرد که خیلی برای من جالب بود دیدن حاج آقا مصطفی در آنجا که مدتی بود ایشان را هم ندیده بودم و ایشان من را برد خدمت امام و دقایقی خدمت امام بودم و آمدیم بیرون یک قدری با حاج آقا مصطفی صحبت کردیم و آمدم پهلوی پاسبانها و برگشتم. بههرحال ایشان در خدمت امام بود؛ یعنی جزو آن لحظات حساس زندگی امام محسوب میشود خاطره و یاد این عزیز. بعد هم که ایشان را تبعید کردند به ترکیه باز در خدمت امام بود و سالهای متمادی در خدمت امام ماند تا هنگام شهادت. ![]() ![]() ![]() برگزیدهها
آخرینها
|