1380/02/16
بیانات در دیدار بسیجیان و پرسنل سپاه پاسداران استان گیلان
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیدنا و نبینا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداة المهدیین المعصومین. سیما بقیةاللَّه فی الأرضین.
جمع بسیار معظّم شما جوانان عزیز بسیجی و سپاهىِ گیلانی در این میدان مبارکی که به عنوان مرکز استقرار عزیزان مؤمن و حزبالّلهی و پادگان سپاه و بسیج معین شده است، آخرین روز این سفر را با میمنت و مبارکی همراه میکند. خدا را سپاسگزارم که پایان این سفر، با دیدار جمعی از بهترین و باصفاترین مردان و زنان این منطقهی مؤمن همراه شد. از همهی شما برادران و خواهران عزیز معذرت میخواهم، برای اینکه جمع حاضر، بسیار متراکم و فشرده است؛ زیر آفتاب هم قرار گرفتهاید و جلسهی ما قدری طول کشید؛ لیکن شما جوانان مؤمن و پُرشور بسیجی گیلانی نشان دادهاید که در دشواریها و میدانهای خطر، با استقامتی شگفتانگیز، میتوانید کارهای بزرگ و اقدامات حیرتآوری انجام دهید.
هر کس که تاریخ این سرزمین را بداند، وقتی منطقهی گیلان را برخوردار از جوانان پُرشوری مثل شما میبیند، تعجّب نمیکند. میتوانم بگویم که ملت ایران در دورانی از تاریخ خود، عقیده و ایمانش را مدیون شما گیلانیهاست؛ یعنی در دورانی که حاکمیت بنیعبّاس و مجموعههای نظامی و مشتهای آهنینِ آنها در سرتاسر دنیای اسلام، تفکّر شیعه را در انزوا قرار داده بود، جوانان همین مرز و بوم - دیلمیان - در سرتاسر این کشور پهناور، پرچم محبّت و معارف اهلبیت علیهمالسّلام را برافراشتند و نه فقط در ایران، بلکه در عراقِ عرب، نام و شعار تشیع - در اذان و غیر اذان - همهی دلها را تحت تأثیر قرار داد. اگرچه بعد از آنان، باز مجموعههای سیاسی و نظامی متعصّب ضدّ شیعی سالها و قرنهای متمادی در این کشور فعالیت کردند تا یاد اهلبیت علیهمالسّلام را از دلها بزدایند، اما بدون تردید تأثیر مبارزات و فداکاریها و اخلاص و مجاهدت دیلمیان در قرنهای اولیه، کار خود را کرد. در واقع ملت ایران در برههای از زمان، تشیعِ خود را مدیون جوانان این منطقه است. از اوّل انقلاب هم در همهی مناسبتهایی که لازم بوده برای برافراشتن پرچم حق اقدامی صورت گیرد، مردم گیلان - بخصوص شما جوانان مؤمن و پُرشور - پیشقدم بودهاید. این جمع عظیم بسیجیانِ جانبرکف و جوانان بااخلاص و پُرشور، نشاندهندهی صدق و حقّانیت این مدّعاست.
من چند مطلب را به صورت کوتاه عرض میکنم تا شما بسیجیان عزیز و جوانان مؤمن و همچنین برادران سپاهی، بیش از پیش به این نکات توجّه کنید. موج فعّالیتهای مغرضانهی تبلیغی، گاهی روشنترین حقایق را هم به کنج تاریکی میراند.
نکتهی اول: بسیج یک حقیقت منحصر به فرد در نظام جمهوری اسلامی است که حاکی از نهایت توانایی مکتب و تفکّر عمیق و ماندگار انقلابی و اسلامی در این سرزمین است. بسیج، یعنی مجموعهای از مردم - اعم از جوانانِ مشغول به تحصیل، یا مشغول به کارِ موظّف اداری، یا مشغول به کشاورزی و کارگری، و یا مشغول به مشاغل آزاد دیگر - که با ایمان عمیقِ توأم با عواطف و احساسات پاک و صادقانهی خود حاضرند همهی توانشان را در خدمت اهداف نظام و انقلاب و منافع ملت به کار برند. اگر ما بخواهیم از اوّلِ پیروزی انقلاب تاکنون، در میان عوامل انسانی، به دنبال مؤثّرترین عامل بگردیم، عامل بسیج را پیدا میکنیم. معنا و مفهوم و حقیقت بسیج، جز این چیز دیگری نیست. یک انسان به خاطر بصیرت و روشنبینی خود - که با روح گذشت و فداکاری همراه است - آسایش و راحتی خود و کسب امتیازات شخصی را در درجهی بعد قرار میدهد؛ اما منافع ملت و کشور و سربلندی مردم و پیشرفت انقلاب و آبرومندی نظام را بزرگترین هدفِ خود میکند. این چیز بسیار بزرگ و بااهمیتی است.
در جنگ نیز همین روحیهی بسیجی بود که توانست برای کشور ما افتخار به بار آورد. هر جا این روحیهی بسیجی وارد شد، گرهها را باز کرد. در جنگ هم هرگاه در سازمانهای موظّف نظامی، یک فرمانده یا یک نظامی، با روحیهی بسیجی حضور داشت، همه چیز رنگ دیگری به خود میگرفت و فداکاری برجستهتر، و پیشرفت و امید و نگاه به آینده روشنتر میشد. هر جا که این روحیه باشد و هر ملتی که مردمانی با چنین روحیهای داشته باشد، بدون تردید آن ملت موفّقیتهای بزرگی به دست خواهد آورد.
فرق است بین کسی که مینشیند تا در قالب یک دستور اداری، به اندازهای که مسؤولیت و مأموریت او - با رعایت همهی جوانب شخصی - اقتضاء میکند، کاری را انجام دهد؛ و کسی که وقتی احساس وظیفه و تکلیف کرد، دیگر خود نمیشناسد، برایش منافع شخصی مطرح نیست و حاضر است منافع و آسایش و حتّی عمر خود را در راه پیشرفت و صلاح ملت و کشور و اعتلای اسلام و عظمت بخشیدن به ارزشهای اسلامی، پشت سر قرار دهد و نیروی خود را در این راه بهکار گیرد. در دانشگاه هم چنین انسانی - چه شاگرد باشد، چه استاد - یک موجود ممتاز است. در محیطهای گوناگون تحصیلی، در کارگاهها، در محیطهای شهری یا روستایی و در هر نقطهی دیگر، اگر چنین انسانی حضور داشته باشد، وجود او فضا را نورانی میکند. معلوم است که اگر در ملتی، مجموعهی عظیمی از اینگونه جوانان و اینطور مردم حضور داشته باشند، کار دشمنان مشکل میشود.
دشمن همیشه دنبال نقطهای میگردد که نفوذپذیر باشد و مانعی سر راه او نباشد تا بتواند تاختوتاز کند؛ چه از لحاظ نظامی و چه از لحاظ فرهنگی و سیاسی. هر جا مانع وجود دارد، دشمن ناراحت است و همهی قوا و نیروی خود را علیه آن مانع به کار میاندازد. شما یک وقت نگاه میکنید و میبینید که رادیوهای بیگانه و قلمهای نامطمئن و زبانها و حنجرههای بیتعهّد، علیه بسیج حرف میزنند. معنای این کار چیست؟ معنایش این است که این نقطه، یک مانع جدّی برای نفوذ دشمن است و دشمن متمرکز شده تا این مانع را از سر راه بردارد. البته در طول این سالها هرچه دشمنان و دلهای فریفتهی آنان علیه بسیج گفتند و نوشتند، به فضل پروردگار نیروی بسیج وسیعتر، انگیزههای بسیج قویتر و نور امید در دل بسیجیان درخشانتر شد.
پس خلاصهی نکتهی اوّل این شد: بسیج، یعنی حضور آگاهانه و فداکارانهی یک انسان در مواجهه با دشمنان انقلاب و نظام و اسلام و کشور و ملت. با چنین مفهوم و حقیقتی، تنها کسی میتواند دشمن و مخالف باشد که مخالف اسلام و مصالح کشور و ملت باشد؛ والّا اگر کسی کشور و ملت و اسلام و نظام را دوست میدارد، باید از چنین عنصری قدردانی و ستایش کند.
نکتهی دوم: عناصر بسیجی در هر کجا هستند، باید درست توجّه کنند که دشمن، آنها را هم به عنوان شخص و هم به عنوان بسیجی هدف گرفته است. این توجّه باید این نتیجه را داشته باشد که هر عنصر بسیجی روزبهروز مانعِ در مقابل دشمن را مستحکمتر کند. این مانع چگونه مستحکمتر میشود؟ استحکام مانع انسانی در مقابل دشمن، با بالا رفتن بصیرت و ایمان و با خودسازی امکانپذیر است. عزیزان من! قبل از آنکه دیگران بخواهند ما را بسازند، خودمان باید خود را مستحکم کنیم و از درون بسازیم. هر انسانی مسؤول دل و فکر و احساسات و انگیزههای خود در مقابل خداست. جوانان بهتر از قشرهای دیگر میتوانند خودسازی کنند؛ چون نیرومندند. بعضی کسان خیال میکنند جوانان در مقابل گناه بیتابند؛ ولی من میگویم جوان همچنان که از قدرت جسمانی برخوردار است، از قدرت اراده هم بهرهمند است. اراده، همان چیزی است که انسان میتواند با اتّکای به آن، خود را به خدا نزدیک و از شیطان دور کند. اسلام برای انسان، تربیت و تهذیب نفس و به دست آوردن بصیرت را لازم دانسته و در خلال برنامههای اسلامی، آنها را تأمین کرده است. بصیرت جوان، یعنی اینکه او بداند با چه وسیله و انگیزهای دنبال این هدف است؛ بداند کجا میرود و چه کار میکند. امروز ملت ایران و بخصوص جوانان از بصیرت برخوردارند؛ این را همه میفهمند.
این کشور از لحاظ منابع طبیعی و انسانی، ثروتمند است. هر نقطهای که از ثروت برخوردار است، دزدان و غارتگران و قلدران به آنجا نظر دارند؛ این طبیعی است. همه میفهمند که اگر ابرقدرتی مثل امریکا پول خرج میکند و ناوها و سربازان خود را مثلاً به منطقهی خلیج فارس میفرستد، محض رضای خدا این کار را نمیکند و یا نمیخواهد شیوخ خلیج فارس را از شرّ دشمنانشان محفوظ بدارد. او به دنبال یک منفعت مادّی آمده است؛ چون اینجا اوّلاً مرکز ثروت طبیعی است، ثانیاً مرکز ثروت انسانی و بشری است. ثروت انسانی یعنی چه؟ یعنی در اینجا استعدادهای جوشان بسیار است - ثالثاً مرکز ثروت جغرافیایی است؛ یعنی یک نقطهی حسّاس در ارتباطات جغرافیایىِ جهانی است؛ هم در دوران شوروی سابق و هم بعد از تجزیه و نابودی آن، همواره از جغرافیای سیاسىِ ویژه و حسّاسی برخوردار بوده است. چنین کشوری که ثروتهای گوناگون مادّی و معنوی در آن جمع است، مورد توجّه همهی قلدران و نفتنوشان عالم - کسانی که با نوشیدن نفت مست میشوند - و کمپانیهای غارتگر است. نفت که مرکز ثروت و مایهی اصلی انرژىِ امروز در دنیاست و همهی کارخانجات دنیا با آن میچرخد و نور و گرمای بشر از آن تأمین میشود، از منابع من و شما به وجود میآید. امروز یکی از آن گلوگاههای اساسی ثروت و قدرت در دنیا، نفت است. عدّهای همهی تلاش و توان خود را به کار گرفتهاند تا بر مراکز نفتی دنیا مسلّط شوند. گاز هم در کنار نفت یک پدیدهی بسیار شگفتانگیز و ثروتآفرین است. ایران ما از لحاظ گاز، دومین کشور در سطح جهان است؛ از لحاظ نفت هم یکی از کشورهای بسیار ثروتمند است.
مصلحت امریکا در چیست؟ در این است که اینجا یک رژیم و نظام حکومتی و سیاسیای در رأس کار باشد که منافع امریکا را نسبت به این ثروت عظیم حفظ کند؛ هم منافع امریکا - یعنی منافع کمپانیهای نفتی و غیرنفتی - را نسبت به ذخایر این کشور تأمین کند و طبق میل آنها بخرد و بفروشد، هم منافع او را از لحاظ بازارهای عظیمی که در این کشور وجود دارد، رعایت کند. نظام اسلامی به این کشور آمده و اعلان کرده است آنجایی که منافع ملت با منافع بیگانگان در تعارض باشد، منافع بیگانگان را زیر پا میاندازد و منافع ملت را تأمین میکند. مهمترین جُرم نظام جمهوری اسلامی در نظر امریکا و در نظر همهی قدرتهایی که نظام اسلامی را به چشم یک دشمن و عنصر منفی نگاه میکنند، همین است که حاضر نیست منافع آنان را بر منافع ملت و کشور خود ترجیح دهد؛ حاضر نیست نفوذ سیاسی آنان - که پشت سر آن، نفوذ اقتصادی و تسلّط بر منابع ثروت است - به کشور راه یابد؛ حاضر نیست نفوذ فرهنگی آنان را تحمّل کند؛ چون نفوذ فرهنگی در واقع جادهصافکن دشمن برای نفوذ سیاسی و اقتصادی است.
بیستودو سال است که روی این نظامِ مقتدر و قوی فشار میآورند؛ فشار نظامی آوردند؛ فشار سیاسی آوردند؛ فشار اقتصادی آوردند؛ علیه آن جنجال راه انداختند و متهمش کردند؛ اما از میدان درنرفت و مثل کوه، محکم ایستاده است؛ چرا؟ چرا نظام اسلامی ایستاده است، اما نظامهای دیگر نمیتوانند بایستند؟ چرا فلان نظام سلطنتی یا فلان نظام علیالظّاهر جمهوری، در هر مسألهای با یک تشر امریکا از میدان در میرود؛ اما نظام اسلامی، تشر که هیچ، لشکرکشی امریکا و شوروی هم نتوانست آن را یک ذرّه به عقبنشینی وادار کند؟ چه چیزی موجب پایداری این نظام است؟ اینجاست که به آن گوهری میرسیم که در درون شماست. عزیزان من! درست توجّه کنید و نکات را دریابید؛ این نکات برای شما و برای ادامهی پایداریهای مقدّستان بسیار لازم است. علّت این است که این نظام به مردم باایمان متّکی است؛ این راز اصلی است. این نظام اگر به مردم متّکی بود، اما این مردم دین و ایمان نداشتند، این پایداری به دست نمیآمد. کسانی که دائماً و پشت سر هم نام مردم را تکرار میکنند، اما به ایمان مردم و گوهر درخشانی که در دل جوانان است، توجّهی ندارند، اشتباه میکنند. اینکه بعضی از نظامهای مردمی هستند، اما در مقابل تحمیلات دشمن نمیتوانند از نظام خود دفاع کنند، به خاطر چیست؟ به خاطر این است که یک عنصر مشترکِ همگانىِ عمیقِ قلبی که بتواند آنها را به پایداری و مقاومت در میدانهای سخت وادار کند، در آنها نیست. در کشور ما مسألهی اساسی این است که مردم، با ایمان خودشان در همهی میدانها وارد شدند و خطر را پذیرفتند و ایستادند. انقلاب نیز همینگونه پیروز شد؛ نهضت امام هم با تکیه به همین دین و ایمان عمیق مردم به پیروزی رسید.
چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، بنده در نامهای برای یکی از بزرگان کشور این نکته را نوشتم که امروز هیچ حزبی، هیچ گروهی و هیچ مجموعهی سیاسیای قدرت ندارد این مردم و این اقیانوس عظیم را به تلاطم وادار کند و به میدان بکشاند. فقط روحانیت، آن هم در قلّهی روحانیت، مرجعیت آگاه بصیرِ شجاعِ دلبستهی به خدا و معنویتی مثل امام خمینی است که میتواند این ملت و این کشور و این جانهای پاک را بسیج کند و به وسط میدان آورد و این بارِ سنگین - یعنی انقلاب - را به دست آنان بسپارد. حقیقت قضیه این بود؛ تا امروز نیز همین است. برای همین هم با امام اینقدر بد بودند؛ تا امروز هم هنوز بدند و بدترین دشمنیها را با امام میکنند. با اینکه سالهاست جسم امام از میان ما رفته - اگرچه بحمداللَّه روح او در میان ما حاضر است - اما هنوز هم زهرآگینترینِ تیرها را به طرف امام پرتاب میکنند:
تو در نماز عشق چه گفتی که سالهاست
بالای دار رفتی و آن شحنگان پیر
حتی از جسم تو، از نام تو، از یاد تو نمیگذرند؛ چه کردهای ای امام!؟
امام معجزهی عظیم ایمان و اسلام را در میان مردم و در دل جوانان نشان داد و مجسّم کرد. عصای موسوی امام و معجزهی روحالّلهىِ او همین بود. شما جوانان و فرزندان عزیز من آن دوران را ندیدید و نمیدانید با جوانان مؤمن در این جامعه چگونه رفتار میکردند. نمیدانید امواج فساد و انحراف چگونه از چهارطرف به ذهن و دل جوانان سرازیر میشد. مگر کسی میتوانست امیدوار باشد و یا تصوّر کند که جوان ایرانی یک روز دستش را به زانوی خود بگیرد و روی پایش بایستد و در مقابل یک رژیم، فریاد بلند کند؟ کاری که امام بزرگوار کرد، عبارت بود از همان معجزهی عظیمی که هنوز دشمنان این ملت و این کشور، مبهوت و متحیرند که در مقابل آن چه کنند!
تمام منابع این کشور در اختیار امریکا بود. امریکا و شوروی در صد مسأله با هم مخالف بودند - تقریباً در همهی مسائل اصلىِ سیاسی دنیا، مخالف یکدیگر بودند - اما در مقابله و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی، این دو قدرت با هم متّفق میشدند! چرا؟ چون میدیدند این کشوری که هر قدرتی به اندازهی قدرتِ خودش دست میانداخت تا تکّهای از منافع این ملت را برای خود بردارد، اکنون در حراست ایمانىِ انقلاب و نظام اسلامی قرار گرفته است. عامل اصلی، همین ایمان است؛ ایمانی که در دلِ جوانان زنده است؛ آن هم همراه با عواطف، نه ایمان خشک.
عدّهای حرکات محبّتآمیز جوان بسیجی را درست درک نمیکنند. ایمان، فقط یک فرمول علمىِ خشک نیست. البته ایمان اسلامی، صددرصد علمی و منطقی و مستحکم است؛ اما در لابلای آن، امواج عاطفه و احساسات، غوغا میکند. امیرالمؤمنین سلاماللَّهعلیه و قبل از او پیامبر مکرّم اسلام صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم و همهی ائمّهی هدی، در کنار فعالیت عقلی، از نیروی عاطفه بهره میبردند.
بصیرت بسیجی این است که بداند امروز با تکیه به چه ایمانی و در مقابل چه کسی ایستاده است. خیال نکنید مخالفان شما چهار نفر آدمی هستند که به ظاهر ممکن است با اخم به شما نگاه کنند؛ نه، اینها برادران و خواهران شما هستند و حدّاکثر این است که در زمینهای اشتباه میکنند. مخالفان و دشمنان شما قدرتهای استکباری و غارتگران بینالمللی و کمپانیهای بزرگ اقتصادی دنیا هستند که تقریباً به طور کامل همهی رسانههای جمعی را در اختیار دارند.
خدا را شکر میکنیم که جوانان بسیجی ما - که یک نمونهاش این دریای عظیم بسیجی است که اینجا حضور دارند؛ یک نمونهاش را در روزهای گذشته در خیابانهای رشت دیدید؛ نمونههای دیگرش هم جوانان مؤمن و مستحکمالاعتقادی هستند که در جابهجای میهن عظیم اسلامی، چه زیر نام نیروی مقاومت بسیج و چه بیرون از آن، فعّالیت میکنند - نیروی مستحکم و قاعدهی اصلی مقاومت در نظام اسلامی را تشکیل میدهند و همچنان با قدرت و قوّت و ایمان راسخ در مقابل دشمن ایستادهاند و یقیناً شما جوانان آن روزی را خواهید دید که دشمن به زانو درآید و به شکست خود اعتراف کند.
پس خلاصهی نکتهی دوم این شد که بسیج بر اساس بصیرت و روشنایىِ گوهر ایمان در دل او، ایستاده و مستحکم است و چون این استحکام متّکی به آن بصیرت است، تمامشدنی نیست.
نکتهی سوم: همچنان که قبلاً گفتم، خودسازی لازم است و بصیرت را هم باید روزبهروز بیشتر کنید. وقتی بصیرت انسان زیاد شد، استقامت و پایداری هرگز تمام نمیشود و وسوسهی وسوسهکنندگان و شکلک درآوردن دشمنِ عاجز، انسان را از میدان خارج نمیکند.
بسیج، منطقی است؛ باید منطقی بیندیشد و منطقی عمل کند. البته تأمین بخشی از این قضیه بر عهدهی برادران عزیزی است که در دفاتر نمایندگی رهبری و یا در بخشهای فرهنگی مشغول کارند. یکی از کارهایی که دشمن علیه بسیج میکند، این است که وانمود کند بسیجی غیرمنطقی است و حرف حساب سرش نمیشود. این، دروغ و تهمت است.
برادران عزیز! من تأکید میکنم که در برخورد با کسانی که تصوّر میکنید موافق روش و راه شما نیستند، از روشهای منطقی استفاده کنید: بحث کردن، سخن گفتن، استدلال و نصیحت کردن. خیلیها در این کشور دوست میدارند به گونهای عمل شود تا بتوانند بگویند بسیج اهل مواجههی با حرف حساب نیست، بلکه با روشهای خشونتآمیز رفتار میکند؛ یعنی هم بسیج را در جای خود مظلوم کنند، هم مظلومیت را با هر روشی که میتوانند، بر جوان حزبالّلهىِ مؤمن تحمیل نمایند - که در بعضی جاها متأسّفانه این کار میشود - و هم تهمت بزنند که بسیج از خشونت استفاده میکند. من تأکید میکنم نگذارید اینطور وانمود کنند که نیروهای مؤمن و حزبالّلهی و بسیجی، هرجایی که درمیمانند، از مشت استفاده میکنند؛ نه، ما به مشت احتیاجی نداریم. البته از مشت و بالاتر از مشت هم استفاده میکنیم؛ اما در مقابل امریکا و اسرائیل و دشمن حقیقی و آن کسی که احیاناً در فهم موقعیت سیاسی کشور اشتباه میکند. ما حتّی با کسی که مخالف عقیدهی دینیمان است - و البته تعرّضی هم نمیکند - باید با رفتار مهربانانه و بزرگوارانه برخورد کنیم.
پس خلاصهی نکتهی سوم این شد که آبروی بسیج، آبروی نظام و کشور است. کسانی که اعتراض کوچکی دارند، حق ندارند به بهانهی این اعتراض کوچک، بسیج یا سپاه را زیر سؤال ببرند. دیده شده که اینها چیز کوچکی را بهانه میکنند - و اگر بهانهای هم نداشته باشند، گاهی بهانه میسازند - برای اینکه بسیج و سپاه را زیر سؤال ببرند. نه اینها حق دارند این کار را بکنند و نه عنصری که خود عضو مجموعهی نیروهای بسیج و یک جوان حزبالّلهی است. او هم نباید برخوردی بکند که این نیروی عظیم و مؤمن و پاکنهاد و مؤثّر و تعیین کننده زیر سؤال برود؛ مراقب باشید.
نکتهی چهارم و آخر: چون نیروی مؤمن و بسیجی دارای هدف است، میفهمد چه کار میکند؛ لذا چنین نیرویی، هم امیدوار و هم شاد است. بسیجی، نیروی شاد است؛ چرا؟ چون امیدوار است. ممکن است یک جوان به منهیات و منکرات سرگرم و در لذایذ جسمانىِ پست غرق باشد و در لحظاتی از زندگیاش احساس شادی کاذب هم بکند؛ اما این شادی، شادىِ زودگذری است. آن جوانی که استعداد و هستی و وجود خود را به جریان فساد میسپارد، نمیتواند دارای یک هدف عالی باشد. اگر جوان دارای هدف عالی باشد، آن هدف مانع میشود از اینکه خود را در لجنزار و باتلاق مفاسد و منکرات گرفتار کند. کسی که هدف ندارد، در هر لحظهای که به آفاق آینده و به وجود خود متوجّه شود، احساس افسردگی و غم میکند؛ ولو لذّت کاذب و زودگذری هم داشته باشد. اما جوان مؤمن و دارای بصیرت، میداند برای چه نفس میکشد و زندگی میکند؛ میداند که این دنیای سرشار از بیعدالتی و نامردمی، تشنهی عدالت و چشمانتظار نظام و فلسفه و منطقی است که بیاید و آینده را به او نوید دهد. امروز در دنیا آن منطق قوی، آن فلسفهی عمیق و آن عنصر نجاتبخش، جز تفکّر روشنِ اسلام - البته اسلام انقلابی، نه اسلام وابسته به دستگاه قدرتهای ظالمِ این گوشه و آن گوشهی دنیا - چیز دیگری نیست. اسلامی که خلفای بنیامیه و بنیعبّاس از آن دم میزدند و بویی از آن حقیقت نبرده بودند، نمیتواند انسانها را نجات دهد. اسلامی که میتواند تاریخ و انسانیت و جوامع و کشورها را نجات دهد، اسلامِ امام سجاد، اسلامِ امام صادق و امام باقر، اسلامِ علی بن ابی طالب، اسلامِ حسینبنعلی و اسلام عاشوراست. این اسلام تا پنجاه سال پیش در دنیا گم و غریب بود و نام و نشانی از آن وجود نداشت. زمزمههایی در این گوشه و آن گوشه درست شد و چون صادقانه و با ارادهی ازلىِ حق متعال همراه بود، بتدریج گسترش پیدا کرد؛ دلها را جذب کرد؛ جوانان را با خود همراه کرد؛ این جویهای باریک از سرتاسر کشورِ حسّاس و مهم ایران به یکدیگر وصل شد و شطِّ خروشانِ متلاطم و مواجی را به وجود آورد؛ و آن وقتی که نقطهی حسّاس فرا رسید، این شطِّ خروشان توانست پایههای ظلم و ستم را در این کشور درهم فرو ریزد و اوّلین قدم را در راه مطرح شدن عملىِ نظام اسلامی - که همان اسلام ناب است - در دنیا بردارد. شما اگر امروزِ اسلام ناب و اسلام امام سجاد و امیرالمؤمنین و امام حسین را با پنجاه سال قبل از آن مقایسه کنید، میبینید که این موجود، یکشبه ره صد ساله رفته است و چون با مجاهدتِ صادقانه همراه بوده، باز هم پیش خواهد رفت. این اسلام همان اسلامی است که در لبنان، آن معجزه را آفرید. این اسلام همان اسلامی است که امروز در سرزمین فلسطین حادثهای را به وجود آورده که انگشت حیرتِ سران رژیم امریکا و صهیونیست را زیر دندانشان له کرده است.
دوستان ما از مسافرتی برگشته بودند، میگفتند در کشورهای شمال آفریقا - مصر و دیگر کشورهای آن منطقه - به خاطر مجاهدتهای حزباللَّه در لبنان، به مکتب اهلبیت علیهمالسّلام گرایش پیدا شده است. حزباللَّه، خودش زادهی این نظام و حرکت عظیم ملت ایران و امام بزرگوار راحل است. من در سفری به منطقهی مسلماننشین شمال آفریقا، در کشوری دیدم که دختران و زنان، حجاب خودشان را به تقلید از حجاب زنان ایرانی درست کرده بودند. در شرق دنیای اسلام - تا آنجایی که میتوان از آن خبر گرفت - این حرکت ملت ایران و این نشانهی عظیم تحقّق اسلام انقلابی و ناب و راستین، آثار خودش را در دل مردم گذاشته است.
امریکاییها دلشان خوش است که جلوِ تکرار تجربهی انقلاب اسلامی را در کشورهای دیگر گرفتهاند! خیال میکنند که امواج انقلاب اسلامی با این حرفها متوقّف میشود. تا وقتی این چشمهی خروشان و جوشان - یعنی چشمهی نظام اسلامی در ایران، یعنی همین دلهای مؤمنِ مردان و زنان جوان این منطقه و سایر مناطق کشور - در حال جوشش است، بدانید که کشورهای دیگر این امواج معنوی را پیدرپی دریافت میکنند و در درون آنها تحوّل به وجود میآید و آن وقتی که دشمن در انتظارش نیست، آن موقعی که امریکا گمانش را هم ندارد، تجربهی اِعلای کلمهی اسلام و برافراشته شدن پرچم حکومت و نظام اسلامی در کشورها، یکی پس از دیگری به وجود خواهد آمد.
این کانون عظیمی که شما جزو تشکیلدهندگانش هستید، دائماً دارد شعلههای مقدّس و انوار تابناک خود را به سرتاسر دنیای اسلام و جهان بشریت میفرستد و آیندهها را روشنتر و افقها را تابناکتر میکند. این آینده، آیندهای است که هر جوانی را که در این کسوت و در این موضع و در این راه قرار دارد، امیدوار میکند؛ و امید به انسان شادی میبخشد. بعضی کسان میگویند: چرا جوانان بسیجی در مراسم مختلف، سینه میزنند و گریه میکنند؟ اگر این شور و شیدایىِ جوانان عزیز ما برای حسینبنعلی علیهالسّلام، فاطمهی زهرا سلاماللَّهعلیها و این گوهرهای تابناکِ والای بشری و بندگان برگزیدهی خدا، با اشک و سوز دل همراه است، اما باطنش نور امید و شادىِ معنوی را میتاباند. جوان بسیجی شاد است - شاد واقعی و حقیقی - این امید و شادی را پاس بدارید و از همهی توان و نیروی خود استفاده کنید.
همهی مسؤولان باید به قدر مقدور خودشان، به مجموعههای بسیجی و به نیروی مقاومت بسیج کمک کنند و برنامههای لازم را برای آنها میسّر نمایند. وجود این همه جوان مؤمن، از جمله امتیازات اختصاصی و استثنایی نظام جمهوری اسلامی است. این را باید قدر بدانند. باید از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از صمیم قلب تشکّر کنیم که این زحمات را بر دوش دارند و تلاش میکنند؛ البته خود اینها هم بسیجیاند. آن روزی که اینها در سنینِ جوانانِ امروز بودند و وارد این راه شدند، دانشجو یا شبیه دانشجو بودند؛ جوانان بسیجیای بودند که با استقامت در این راه، بحمداللَّه مسؤولیتهای سنگینی را بر دوش گرفتند.
یقیناً شما جوانان با این شور و این ایمان و این احساسات پاک خواهید توانست خودتان را مصداق این آیهی شریفه قرار دهید: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللَّه علیه».(۱) صدقِ عهد و پیمان با خدا این است؛ این عهد و پیمان را مستحکم کنید و پاس بدارید. ارتباط خود را با خدا روزبهروز مستحکمتر کنید و پیوند با مناجات و تضرّع را از دست ندهید. این پیوندی است که دلهای شما را روشن و منوّر خواهد کرد.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد تو را سوگند میدهیم، الطاف و تفضّلات خودت را روزبهروز بر جوانان مؤمن ما افزونتر فرما. پروردگارا! قلب مقدّس امام زمان را از ما و همهی این جمع خشنود بگردان. پروردگارا! همهی ملت ایران و مسؤولان کشور و این جمع مؤمن را مشمول ادعیهی زاکیهی حضرت بقیةاللَّه قرار بده. پروردگارا! ما را به معنای واقعی کلمه، «بسیجی» قرار بده.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) احزاب: ۲۳