![]()
1369/10/23
بیانات در دیدار جمعی از مسئولان و مدیران بنیاد شهید انقلاب اسلامى
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً از همهى برادران و خواهرانى که افتخار خدمتگزارى به خانوادههاى شهدا را پذیرفتند و این را براى خودشان یک انجام وظیفهى انقلابى دانستند و دنبال کردند، بنده شخصاً صمیمانه متشکّرم و دعا میکنم که خداى متعال کمکشان کند، توفیقشان بدهد. بناى بنیاد شهید از آغاز بر یک درک انقلابى از حوادث جارى جامعهى ما بود. اگر انقلاب زنده نباشد، فعّال نباشد، در صحنه و عرصهى سازندگى انقلابى و حقیقى نباشد، چهرهی جدّى و مصمّمى در مقابل دشمن نداشته باشد، شهیدش کجا بود تا بنیاد شهید بخواهد. فرض بنیاد شهید، فرض حیات انقلاب است و با همین دید هم باید به بنیاد شهید نگاه کنند؛ هم کسانى که از بیرون نگاه میکنند و هم بخصوص کسانى که زیر بار سنگین این کار عظیم خودشان را درگیر کردند و مشغول کردند و وظیفه را در این تشخیص دادند، که تشخیص خوب و مبارکى هم هست. امیدواریم خداى متعال زحمات شماها را ارج بگذارد و اجر بدهد و شماها را توفیق بدهد که بتوانید راه را هر چه بهتر و درستتر و دقیقتر بپیمایید. نکتهى اساسى در باب بنیاد شهید که من همیشه از سابق گفتهام ــ چه در پیامهایى که گاهى در این هفت هشت ده سال اخیر در سالگردهاى بنیاد و مناسبتهاى مختلف دادهام، چه [در صحبتهایی که] با بعضى از مسئولین بنیاد، آقاى کرّوبى(۲) و بقیّهى آقایانى که گاهى با بنده ملاقات داشتند یا در اجتماعاتى که گاهى جمعیّتهاى بنیاد آمدند ــ و همیشه توجّه به آن دارم و نگران آن هستم، این است که سر و کار بنیاد شهید با یک مجموعهى انسانى ظریف و حسّاس است؛ قضیّه این است؛ فرق میکند با کمیتهى امداد؛ فرق میکند با بنیاد مستضعفان؛ اگر چه حالا آن هم جنبهى جانبازانش تقریباً همینجور است. ما با یک مجموعهاى روبهرو هستیم که اینها در اخلاصشان، در وفایشان، در ایمانشان و در عمل صالحشان ــ یعنى همین ملاکهاى اصلى که ما در اختیار داریم ــ دیگر هیچ شکّى نیست؛ اگر هم حالا تردیدى باشد که فلان خانواده آیا همان اخلاص اوّل را دارند یا نه، ما باید به خودمان مراجعه کنیم، سؤال کنیم که چه شده اینجورى شده؟ وَالّا آن خانوادهاى که فرزندش را میفرستد میدان شهادت و صبر میکند و سرش را بالا میگیرد و افتخار میکند، آن زنى که شوهرش میرود و افتخار میکند، این یک موجود خودى است، خودىِ انقلاب است؛ این انقلابى است؛ در این بحثى نباید داشت. خب انسان است یعنى ظرافتهاى یک انسان در او هست، توقّعات یک خانوادهى شهید در او هست، ارزشهاى یک خانوادهى شهید هم در او هست؛ این سه چیز است که هر کدام بهتنهایى ایجاب میکند یک رعایتهایى را؛ یعنى یک مجموعهى انسانى به خودىِ خود یک رعایتهایى را لازم دارد؛ یک مجموعهاى که به دلیلى توقّع درستى دارند، یک رعایتهایى را لازم دارد؛ یک مجموعهاى که به دلیل روشن و برهان، اخلاص اینها ثابت شده، یک توقّعاتى دارد؛ ببینید چقدر کار شماها سخت است. اینکه ایشان(۳) حالا مسائل فرهنگى را میگویند، خب اینها همان حرفهایى است که خود من مکرّر به شما گفتهام. قضیّه براى این است: کار ما بیش از آنچه کار عملىِ فیزیکىِ محسوس باشد، کار فرهنگى است. من یک وقتى(۴) گفتم بنیاد شهید اگر جسم و روح را معادل میداند، خیلى خب، نصف امکاناتش را بگذارد در اختیار روح، یعنى کار فرهنگى؛ البتّه کار فرهنگى فقط درس دادن و گفتن و مانند اینها نیست؛ گاهى شما یک قرص دست یکى میدهید، این کار فرهنگى است؛ گاهى یک لقمه دهن کسى میگذارید، این کار فرهنگى است. کار فرهنگى که گفته میشود، ذهن شما فقط به مجلّه و روزنامه و شاهد و مانند اینها نرود؛ نه، کار این خانم(۵) هم کار فرهنگى است؛ یعنى کارى که ایشان میکنند در بیمارستان، به نظر من خیلى اوقات حتّى ممکن است فرهنگىتر هم باشد از یک کتاب که ما دست یکى بدهیم. کار فرهنگى را درست لخت کنیم، بفهمیم کار فرهنگى یعنى چه. کار فرهنگى آنچه لباس فرهنگى دارد نیست؛ لباس فرهنگى یعنى نوشته و کاغذ و قلم و مانند اینها؛ این میشود فرهنگ امّا کار فرهنگى این نیست. کار فرهنگى یعنى روح فرهنگى در آن باشد، یک حرکت فرهنگى باشد، [فرد را] رشد بدهد و فعل و انفعال را در ذهن او، در مغز او، در جان او، در عواطف او به وجود بیاورد. اگر شما مدرسه درست کردید و این مدرسه در روح این کودکى که هدف شما است و آماج کار تبلیغى شما است، اثر مثبت نگذاشت، این کار چیست؟ میتوانید ادّعا کنید کار فرهنگى است؟ نه، این کار فرهنگىِ ضد است؛ اگر کار فرهنگى باشد، میشود ضد؛ میخواهم حسّاسیّت قضیّه را توجّه بکنید. شما بدانید که این آمارها ما را خوشحال میکند. میدانید که من گاهى اوقات با خانوادهى شهدا ارتباط نزدیک دارم؛ گاهى یکىشان میگوید که من رفتم فلان جا و فلان کمک به من شده؛ واقعاً تمام وجود انسان احساس لذّت میکند از اینکه یک خانوادهاى خوشحال باشند، یک خانوادهى شهیدى راضى باشند. همین که اعلام رضایت میکند، مثل اینکه انسان وارد بهشت شده؛ اصلاً هدف را پیدا میکند. غرض، هر آمار شما و هر رقم شما که یک ذرّه بالا و پایین برود، این تأثیرگذارنده است، منتها میخواهم شما(۶) به عنوان برادر مسئول توجّه بکنید که این آمارها همهى کار نیست؛ اینها جسم است؛ اینها یک روح دارد، مواظب روح آن باشید. روح آن این است که شما در دانشگاه شاهد یا در مدرسهى شاهد، حرکتتان و برخوردتان جورى باشد که آن [جامعهی] هدف شما ــ که عبارت است از جامعهى کودک شهیدزاده ــ از لحاظ تصوّرات، افکار، آرزوها، عواطف، احساسات، در آن جهتى حرکت کند که شما میخواهید؛ یعنى یک ترازو دستتان باشد و دائم بسنجید. شما براى جهت روانشناسى که ما گفتیم، یک واحد روانشناسى تشکیل دادهاید؛ بسیار خوب، کار خوبى است، اگر خوب کار بکنند کار موفّقى است امّا ــ این را باید به آقاى رحیمیان عرض بکنیم، به خود آقاى کرّوبى باید عرض بکنیم ــ بروید سراغ اینکه در آمارگیرىهاى حقیقى و بدبینانهى به خود و سختگیرانهى نسبت به خود، واکنش کارهاى خودتان را ببینید. توجّه میکنید؟ [مثلاً] شما آقاى میرمحمّدصادقى!(۷) اگر چنانچه در این مؤسّسهى اقتصادى،(۸) همینطور یک مشت کار و رقم ارائه بدهید امّا در نتیجه، در دخلتان که نگاه میکنید، آخر سر ببینید چیزى نیست، چه احساسى خواهید داشت؟ خوشحالید از این کثرت حجم کارها؟ یا نه، نگاه میکنید ببینید در دخل چه خبر است. اگر در دخلتان یک مقدار زیادى گیرتان آمد و دیدید این بیشتر از ماه قبل است، اگر آمار شما ضرر هم نشان بدهد، میفهمید که اینجا یک اشتباهى اتّفاق افتاده؛ درست است؟ اگر دیدید دخلتان آخر ماه خالى است، [امّا] آمار سود نشان میدهد، میفهمید یک اشتباهى اینجا اتّفاق افتاده؛ خب، واقعیّت این است. سعى کنید واقعیّت را پیدا کنید، ببینید چه خبر است. حالا البتّه در این زمینه حرف زیاد است. بخش درمان و بهداشت و این چیزهایى که خانم(۹) گفتند، من اطّلاع دارم که اینها انصافاً بخشهاى موفّق و پیشرفتهاى است. البتّه به ما شکایت میکنند، این را شما بدانید؛ افراد مختلف [میگویند] که رفتیم بنیاد شهید، پول گرفتند، این قدر زیاد گرفتند، و کارهایی مانند اینها کردند لکن حالا این چیزى که شما میفرمایید که بخشى از این امکانات در اختیار خانوادهها است، این چیز بسیار خوبى است؛ یعنى آن که خانوادهها واقعاً بدانند که این تعداد تخت، این تعداد امکانات در بیمارستانهاى مختلف با هدایت خود بنیاد شهید در اختیار اینها است، این چیز بسیار خوبى است؛ هر چه هم بتوانید دایرهاش را گسترش بدهید بهتر است؛ یعنى نسبت خدمتشوندگان از این خانوادهها به نسبت کسان مراجعهکنندگان معمولى هر چه بالا برود، بهتر است. دو سه نکتهى مهم هست که در جهت همین عرایضم عرض میکنم؛ اوّلاً خانوادهى شهید نباید کارمند بشود. ببینید، این یک مسئله است. شما میفرمایید که ما این قدر حقوق میدادیم، تورّم زیاده شده، و حالا به جایىشان نمیرسد، باید مثلاً حقوقها بیشتر [بشود] ــ مضمون فرمایشات ایشان [این است] ــ گویى که ما از یک عدّه حقوقبگیر رسمى حرف میزنیم! این به نظر نمیرسد روش خیلى موفّقى باشد. خب، این حقوقبگیرى چقدر مثبت است؟ چه کارى خوب است بشود براى این خانواده؟ نمیشود فکر کرد و بررسى کرد؟ نمیدانم، حالا شاید این هم جزو کارهاى همین سازمان آقایان باشد. نمیدانم جزو وظایف آنها است یا دیگرى است؛ یک بررسىاى بکنید، ببینیم میشود جایگزینى پیدا کرد براى حقوق دادن به خانواده؟ البتّه حقوق دادن آسانترین کارها است براى او از یک نظر، براى ما هم از یک نظر؛ [امّا] معلوم نیست بهترین کارها باشد؛ آسانترین گاهى بهترین است، گاهى هم نه؛ شاید بشود کارهاى بهترى کرد. شاید [اگر] یکى را مثلاً به قدر حقوق ده ماهش را به او بدهیم، یک دفعه سرمایهاى درست کند و راه بیفتد. شاید [اگر] یکی را یک سرمایهگذاریای [برایش کنیم، راه بیفتد]؛ به ذهنم هست یک وقتهایى سابقها صحبت بود که یک سرمایهگذارىاى براى خانوادههاى شاهد میشد؛ خیلى خب، یک سرمایهگذارى بشود تا خودشان ادارهى امور خودشان را به عهده بگیرند؛ دیگر بنیاد شهید نخواهد تا آخر دائم حقوق بدهد. خب، این حقوق بعد از چند سالى یک چیز ثابتى میشود، یک ذرّه از گوشهاش نمیشود زد، تورّم بالا میرود. این چه جورى است؟ من نمیدانم اصل این قضیّه چقدر بررسى شده است تا اینکه ببینیم حالا به چند نفر میدهید. حالا اگر بنا است حقوق داده بشود، این حقوق به بهترین شکل باید داده بشود؛ چه بهتر که این حقوق مستلزم مراجعه نباشد، یعنى کسى مراجعه کند براى گرفتن حقوق، مثلاً یک زنى است یا یک مردى است، بالاخره غرورى دارد، یک خصوصیّاتى دارد؛ گاهى اوقات زن جوانى است، محاذیرى(۱۰) دارد؛ بین یک مشت مرد آمدن، بین یک مشت جوان آمدن، شاید خیلى کار مستحسنى نباشد. خب، مثلاً به بانک مراجعه کنند و در دفترچهى حسابشان ریخته بشود؛ یک شکل خودکار بدهید به قضیّه؛ به یک معنا مراجعه و رفت و آمد و مانند اینها اصلاً نخواهد. یک نکته در مورد آن مطلبى است که آقا فرمودند در مورد خانوادهها؛ من شک دارم که این خیلى مثبت باشد که شما همهى امور ریز و درشت این خانواده را به عهده بگیرید. واقعاً براى من روشن نیست که حُسن این کار چیست؛ ما دنبال چه هستیم از اینکه اگر شیشهاش هم افتاد، ما برویم [درست کنیم]! خب، این یک مدّتى شاید [لازم باشد]، بالاخره هر کسى مردش، بزرگش از یک خانوادهاى از دنیا میرود، یک چند روزى احتیاج به یک چنین کارهایى دارند؛ حتّى میگویند غذاى گرم به آنها بدهید؛ خب، این لَهُ وجهٌ؛(۱۱) بعد باید یک فکر اساسى براى این خانواده کرد که روى پاى خودشان بِایستند؛ از ما و از دیگران بىنیاز بشوند. اینکه اینها همیشه محتاج به ما بمانند، هم آثار منفى از آن طرف دارد، هم آثار منفىاى از این طرف دارد؛ یعنى من حالا که اطراف قضیّه را اجمالاً دارم به نظر مىآورم، میبینم براى آنها هم خوب نیست، براى شما هم خوب نیست؛ یعنى یک چنین چیزى انسان احساس میکند. مسئلهى ازدواج البتّه خیلى مسئلهى مثبتى است؛ ازدواج در حقیقت یعنى از سر باز کردن. این خانمى را که شما مجبورید داخل شهرک بیاورید و بنشانید و مأمور بگمارید و هزار مشکل برایش بتراشید، شوهرش میدهید و شوهرش [او] را برمیدارد و میرود؛ منتها من یادم نمىآید راجع به پول نقد صحبتى شده باشد؛ من میگویم کارى کنید که تشویق بشوند و راههاى سوء استفاده هم بسته بشود؛ اینجور نباشد که یک ازدواج صورى انجام بگیرد، یک پولى از ما بگیرند و یا على مدد! یک ازدواجى بر اثر استفاده انجام بگیرد، استفاده که خورده شد و هضم شد، بعد ناگهان از خانم سیر بشود و همان طلاق و برات و همان کارهایى که همیشه بنیاد شهید دردسر آن را داشته که طلاق میدهند و مراجعه میکنند و مانند اینها پیش بیاید. یک جورى باشد که این ازدواج رنگ دائم بگیرد، بروند یک چند صباحى با هم باشند، یک چند سالى بگذرد، با همدیگر اُنس بگیرند، مثل این عضوى که پیوند میکنند به بدن، اوایل یک مقدارى پس میزند، اگر توانستید این را یک جورى نگه داشتید که این جوش خورد، بعد دیگر ولش میکنید به حال خودش؛ یعنى همهى همّت را بگذارید براى این اوّل کار؛ هم براى اوّل شهادت و آن مسائل، هم براى اوّل این ازدواج. این هم یک نکته است. و یک چیزى را یکى از آقایان فرمودید که بسیار حرف درستى است؛ گفتید ماها واقعاً خدمتگزاران خانوادهى شهداییم؛ این حرف بسیار درستى [است]. این روحیهى خدمتگزارى و احساس خدمتگزارى در تمام سلسلهمراتب این بنیاد باید انشاءالله تقویت بشود؛ یعنى این حالت هرگز پیش نیاید که فرضاً یک جایى، یک مسئول بنیاد شهیدى مثل یک صاحبخانهاى که افرادى مراجعه میکنند و کاسهاى آوردهاند که برایشان یک ملاقه آش بریزد و بردارند، این روحیه را پیدا نکنند، این احساس را پیدا نکنند؛ همه مثل انباردارى باشند که صاحبخانه، صاحب اموال، حواله داده دست یک نفر که آقا برو بگیر؛ این انباردار دیگر نمیتواند بگوید «چرا؟ چرا زیاد شدید؟ چرا خیلى آمدید؟» خب، آقا شما ایستادهاى اینجا براى همین؛ باید دائم بیایند و شما تحویل بدهید و بروند؛ یعنى باید واقعاً این روحیه حاکم باشد تا ما بتوانیم با خانوادههاى شهدا با همان ارج و منزلت شهادت برخورد بکنیم. البتّه این نکته شاید زیادى است و احتیاجى هم به گفتن نیست، منتها من از اهمّیّت مطلب عرض میکنم: این خانوادههاى شهدا ناموس انقلابند؛ بخصوص زنهاى جوانشان واقعاً ناموس ما هستند. اینها کسانى هستند که شما دست رأفت و رحمت روى سر اینها گذاشتهاید براى اینکه به اینها تعرّض نشود. یعنى آنطور که من احساس کردم و فهمیدم، بنیاد شهید حفظ آبروى خانوادهى شهادت و عائلهی بزرگ شهادت را وظیفهى خودش دانسته؛ کار خوبى هم هست؛ این حفظ آبرو واقعاً بر شما واجب و لازم است؛ البتّه با روشهاى کاملاً و دقیقاً انسانى و صحیح که هست؛ این بسیار خوب است و اگر چنانچه در داخل بنیاد کسى خودش این تهتُّک(۱۲) را کرد، باید با او سخت برخورد کنید؛ کما اینکه بعضى جاها گزارشهایى بوده که من گاهى هم به جنابعالى(۱۳) یا به آقاى کرّوبى آن گزارشها را دادهام که فلان جا مسئول بنیادى هست یا کسى هست در یک گوشهاى از بنیاد و این نمیتواند خودش را نگه دارد و نسبت به خانوادههاى شهدا از طرف او فرضاً سوء رفتارى یا رفتار ناشایستى [صورت گرفته]؛ اینها را خیلى شدید برخورد کنید؛ یعنى واقعاً باید مراقبت بکنید که چنین چیزى پیش نیاید. واقعاً دستگاه بنیاد شهید مثل یک دستگاه عصمت و طهارتى شناخته بشود؛ معلوم باشد این پنجاه هزار خانوادهى [شهیدی] که شما گفتید ــ آنطورى که گمان میکنم و به ذهنم هست، حدود پنجاه هزار [نفر] از شهداى ما متاهّل بودند؛ حدّاقل این پنجاه هزار که متاهّل بودند، حالا آنهایى هم که متأهّل نبودند، مادرهایشان و خواهرهایشان ممکن است مراجعه بکنند ــ که دهها هزار مراجعهکنندهی زن است به این بنیاد، بایستى احساس بشود که طهارت و عصمتِ حاکم بر این بنیاد در حدّى است که هر گونه رَیبى(۱۴) را، هر گونه سوء ظنّى را برطرف بکند؛ و این جز با برخورد قاطع شما امکانپذیر نیست؛ یعنى بایستى هر جا که تخلّفى ملاحظه کردید، قاطع و بىملاحظه جلو بروید. البتّه [اگر] به ما هم اطّلاع برسد، ما هم همینطور به شما محوّل میکنیم و خودمان هم قاطع انشاءالله این گونه قضایا را دنبال میکنیم. علىاىّحال بنیاد شهید به نظر من یکى از برکات انقلاب است. یکى از نشانههاى حقّانیّت انقلاب و امام (رضوان الله تعالى علیه) است که ایشان از همان اوّل به این مسئله توجّه کردند و اهمّیّت دادند و ما میدیدیم که چطور ایشان نسبت به مسئلهى شهدا و خانوادههاى شهدا حسّاس و نسبت به بنیادى که امور آنها را به عهده میگیرد علاقهمند و مُهتم(۱۵) هستند. امیدواریم که انشاءالله خداوند کمک کند، روح آن بزرگوار کمک کند به شماها، این کار را دنبال بکنید، این حرکت بسیار باارزش را انشاءالله تعقیب بکنید و خدمت بزرگى را که بر عهدهى شماها و در حقیقت بر عهدهى همهى ما است، انشاءالله بخوبى انجام بدهیم. بنده مجدّداً از همهى شما برادران و از خواهر عزیزمان تشکّر میکنم به خاطر زحماتتان و امیدوارم که انشاءالله فردایمان بهتر از امروز و دیروزمان باشد. والسّلام علیکم و رحمة الله (۱ در ابتدای این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین محمّدحسن رحیمیان (قائممقام سرپرست بنیاد شهید انقلاب اسلامی) و چند تن از مسئولان بنیاد شهید گزارشهایی ارائه کردند.
(۲ حجّتالاسلام والمسلمین مهدی کرّوبی (نمایندهى ولىّفقیه و سرپرست بنیاد شهید انقلاب اسلامی)
(۳ قائممقام سرپرست بنیاد شهید انقلاب اسلامی
(۴ بیانات در دیدار مسئولان فرهنگی و سرپرستان روابط عمومی واحدهای بنیاد شهید سراسر کشور (۱۳۶۷/۳/۳)
(۵ خانم فاطمه کرّوبى (مسئول امور دارویى و درمانى بنیاد شهید انقلاب اسلامی)
(۶ حجّتالاسلام والمسلمین محمّدحسن رحیمیان (قائممقام سرپرست بنیاد شهید انقلاب اسلامی)
(۷ سیّدمحمّد میرمحمّدصادقی
(۸ شرکت سرمایهگذاری شاهد
(۹ خانم فاطمه کرّوبى
(۱۰ موانع، مشکلات
(۱۱ وجهی دارد
(۱۲ گستاخی، جسارت
(۱۳ قائممقام سرپرست بنیاد شهید انقلاب اسلامی
(۱۴ شک، تردید
(۱۵ پیگیر، مراقب، به فکر
برچسبها: خودی و غیرخودی؛
![]() جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|








