1368/04/19
بیانات در دیدار فرماندهان، مسئولان و جمعى از کارکنان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و وزارت سپاه
بسم الله الرّحمن الرّحیم (۱)
بنده هم صمیمانه به همهی برادران تسلیت عرض میکنم. ما در دیدارهایى که در طول سالهاى گذشته با شما برادران داشتیم -چه قبل از شروع جنگ و چه در دوران جنگ- همیشه افتخار بنده این بود که از طرف امام و به نمایندگى امام با شماها حرف میزنم. فکر نمیکردیم که یک روزى امام نباشد و باز ما با شما بهعنوان همکار و مسئول بخواهیم صحبت کنیم.
بههرحال مصیبت بزرگى بر عالم اسلام بود، مصیبت سنگینى بود، خلأ عجیبى است، خلأ عظیمى است. و اگر کسى میباید تلاش کند که این خلأ را به نحوى جبران بکند و پُر کند، عبارت است از کسانى که به امام ارادت بیشترى داشتند، احساس نزدیکى بیشترى میکردند و رابطهی مستحکمترى بین خودشان و امام احساس میکردند. و شکّى نیست که شما برادران عزیز سپاهى از جملهی پیشقدمترین و برترین افراد در این زمینه هستید. تکلیف شما امروز بیشتر است از گذشته و بیشتر است از دیگران.
خوب است که بر غمهاى خودمان چیره بشویم و از احساسمان نسبت به امام عزیزمان نردبانى درست کنیم براى رسیدن به قلّهی آرمانهایى که امام به ما یاد داده بود و نشان داده بود؛ همیشه ما را در پیمودن راه به سمت آن آرمانها تشجیع (۲) کرده بود؛ به ما تعلیم داده بود که میتوانیم؛ ما را برحذر داشته بود از اینکه بترسیم و تردید کنیم. و سعى کنیم انشاءالله همّتها را یکى کنیم، دلها را یکى کنیم، راه را بپیماییم و برسیم به آن مقصد اعلىٰ و اسنائى (۳) که آن بزرگوار به ما نشان داده بود و ما را به سمت آن هدایت کرده بود.ما حقیقتاً مرده بودیم؛ امام ما را زنده کرد. ما گمراه بودیم؛ امام ما را هدایت کرد. ما غافل بودیم از وظایف بزرگ انسان و مسلمان؛ او ما را بیدار کرد و راه را به ما نشان داد و دست ما را گرفت و ما را تشجیع کرد و خودش هم جلو افتاد. اکتفا نکرد به اینکه به ما بگوید بروید؛ او رفت تا ما برویم، تا ما پشت سر او حرکت کنیم. خدا را شکر میکنیم که پشت سر او حرکت کردیم، متوقّف نشدیم، نیمهکاره او را رها نکردیم، سخن او را با همهی وجودمان باور کردیم. ما یعنى همهی ملّت ایران -نه به معناى قشر خاصّى یا کس خاصّى- همهی کسانى که امام را پذیرفتند و به دنبال او راه افتادند. و بحمدالله شماها امتحان سخت و بزرگى دادید. این جنگ حقیقتاً براى شما نعمتى بسیار بزرگ بود؛ شماها را باصفا کرد، جوهرهاى شما را آشکار کرد. اگر جنگ نبود معلوم نبود که ماها چه باشیم و چگونه باشیم.
خب، ما البتّه انشاءالله اگر عمرى باشد، وقت براى صحبت کردن، همفکرى کردن و تبادل نظر کردن، زیاد خواهیم داشت. حالا من فقط دو سه نکتهی کلّى را میخواهم عرض بکنم:
نکتهی اوّل و اصلى که براى شما هیچ جدید نیست، این است که نظام جمهورى اسلامى، مادامى که با انقلاب همراه است، نباید لحظهاى تصوّر کند که تهدیدى متوجّه آن نیست. خدا نکند آن روزى که سرنوشت جامعهی ما و انقلاب ما مثل بعضى از این کشورهاى بهاصطلاح انقلابى -که اسمشان انقلابى است، امّا برایشان در میدان سیاست هیچ مسئلهی انقلابیاى، هیچ مشکل انقلابیاى مطرح نیست و مثل کشورهاى دیگر با همه رابطه دارند، با همه همخوانى دارند، چیزى به نام آرمان برایشان مطرح نیست؛ اسمشان هم انقلابى است- به آنجا برسد که جمهورى اسلامى از انقلاب جدا بشود و انقلاب اسلامى دیگر با آن نباشد.اگر فرض ما این است که جمهورى اسلامى را توأم و آمیختهی با انقلاب اسلامى فهمیدهایم و قبول کردهایم و قبول داریم، پس بایستى فرض ما بر این باشد که دشمنى و تهدید براى این انقلاب -که مثل روحى در کالبد این جمهورى وجود خواهد داشت- همواره متصوّر است و همیشه یک نیرویى که از انقلاب دفاع باید بکند، لازم است. البتّه آن نیرو، همهی ملّتند؛ امّا همهی ملّت که مسلّح نیستند. آن سازمان مسلّحى که بر خود حتم باید بکند که از انقلابى که همچون روحى در کالبد این جمهورى است، دفاع بکند، کیست و چه کسى میتواند باشد؟
بنابراین با این تصوّر، با این احساس لزومِ حضور دائمى، احساس تکلیف دفاع دائمى، احساس همیشگىِ در سنگر بودن، مسائلمان را، مسائل نیروهاى مسلّح را، مسائل سپاه را و مسائل کشور را باید مورد بررسى قرار بدهیم. هر پایهی دیگرى براى تحلیل، غلط است و غیرواقعبینانه است. این واقعبینانه است که ما فرض کنیم همواره دشمن داریم و انقلاب تهدید میشود. نمیگویم حالا حتماً یک جنگى علیه ما به راه خواهد افتاد -شکل خاصّى از تهدید مورد نظرم نیست- امّا آنچه میتوانم در قلبم به آن معتقد باشم و هستم، این است که تهدید علیه نظام جمهورى اسلامیاى که انقلاب را با خود دارد و از آن جدا نشده، همیشگى است. فقط یک شقّ دیگر وجود دارد که ما آن را رد کردهایم و آن اینکه جمهورى اسلامى باشد، امّا دیگر انقلاب نباشد؛ آنوقت بله، فرض میشود که ما دشمنى هم نداشته باشیم. خب، آنکه قابل تصوّر نیست؛ ما اصلاً براى جمهورى اسلامى تعریفى نداریم که منطبق باشد و بسازد با نبودن انقلاب و جدایى از انقلاب. همهی تصمیمگیریها براى آینده را بایست بر اساس این تحلیل و این مبنا قرار داد.
در مورد سپاه باید عرض بکنم، اعتقاد من این است که اگر سپاه نباشد یا ضعیف باشد، این دفاعى که ما لازم داریم در مقابل آن تهدیدى که آن تهدید را مسلّم میدانیم، امکان ندارد؛ این عقیدهی من است. شماها با نظرات من در مورد نیروهاى مسلّح آشنا هستید. شاید با خیلى از شماها دو به دو، سه به سه، در جمعهاى کوچک نشستهام و صحبت کردهام؛ با اکثر فرماندهان و با خیلى از شما برادرهایى که اینجا هستید. شماها نظرات بنده را میدانید. همانطور که حضرت امام (رضوان الله تعالى علیه) معتقد بودند و تا آخر هم اعتقادشان همین بود که سپاه و ارتش هیچکدام به نفع آن دیگرى نبایستى هضم بشوند و از بین بروند و هر دو باید بمانند -این نظر قطعى امام بود تا آخر- نظر بنده هم همیشه همین بوده. اگر نظر من این هم نبود، لازمهی تبعیّت از امام همین بود. لکن تحلیل خود من هم همیشه همین بوده؛ بارها هم این را با شماها در میان گذاشتهام. پس معتقدم که سپاه و ارتش هر دو میمانند؛ یعنى ارتش هم میماند. امّا عقیدهی من بر این است که تنها نیرویى که قادر است از انقلاب و نظام جمهورى اسلامىِ انقلابى دفاع کند، فقط سپاه است؛ این اعتقاد من است. اگر ما سپاه را یا نداشته باشیم یا ضعیفش را داشته باشیم، قادر نخواهیم بود از انقلاب دفاع کنیم؛ این یک کلمه و تمام. البتّه این عقیده، جدید هم نیست؛ از اوّل که سپاه شکل گرفت، بنده این عقیده را داشتم و در طول جریانات جنگ هم روزبهروز این عقیده براى ما روشنتر شده. الان هم اگرچه علیالظّاهر در دوران جنگ نیستیم -دوران بیرون از دورهی جنگ است- و اگرچه صلح [هم] هنوز نیست، لکن همین حالا هم همینجور است و در آینده هم تا سالهاى متمادى همینجور است. البتّه ما براى هیچ مسئلهاى، براى دویست سال دیگر و صد سال دیگر پیشبینى نمیکنیم و نظر نمیدهیم؛ [امّا] در همان بُرد دیدى که انسان معمولاً در مسائل پیشبینى میکند، لااقل تا ده بیست سى سال دیگر قضیّه این است. حالا بعد از سى سال دیگر هم، هر کس بود؛ ما نمیدانیم چه خواهد بود و چه تصمیمى خواهد گرفت. فعلاً آنکه ما فکر میکنیم و بُرد دید ما و نگاه ما و تحلیل ما ایجاب میکند، این است.
از این نتیجه میگیریم که باید سپاه را به معناى حقیقى کلمه تقویت کرد. و این یک تکلیف است: هم بر گردن شما و هم بر گردن من؛ از بُعد معنوى گرفته -یعنى روحیه و فکر و اعتقاد و اخلاص و همان چیزهایى که سپاه را از بقیّهی نیروهاى مسلّح متمایز کرده که اگر آنها را از سپاه بگیریم، معنایش این است که سپاه را نداریم- و از این خصوصیّات معنوى و درحقیقت ساختار روحىِ یک سازمان، تا سازماندهى ادارى و نظامى و سلسلهمراتب فرماندهى و استحکام مدیریّت و تواناییهاى علمى و رزمى و ابزار و بقیّهی چیزهایى که لازم دارد. این را ما باید مبناى کار قرار بدهیم. اشتباهاتى در فهم این قضیّه همواره وجود داشته، یعنى اینکه چگونه ممکن است تقویت بشود و عناصر تقویت چیست، همیشه اشتباهاتى گوشهوکنار وجود داشته؛ اختلاف نظرها هم غالباً از همین جا ناشى میشده که یک نفر تقویت را یک چیزى فهمیده، یک نفر چیز دیگرى فهمیده؛ یکى جامعتر فهمیده، یکى ناقصتر فهمیده؛ ما این اشتباهات را دیگر نباید بکنیم. بایستى سپاه را بهعنوان آن نیروى مطمئنّ قابل اعتمادِ کارساز -از همه جهت- در وسط صحنهی انقلاب و کشور داشته باشیم؛ این هدف ما است؛ هر طرحى بر مبناى این هدف بایستى شکل بگیرد.امروز در داخل سپاه آنقدر نیروى مؤمن وجود دارد که از یکى دو نهاد انقلابى که بگذریم، شاید در هیچ مجموعهاى از مجموعههاى فراوان و متعدّد کشور نتوان این همه نیروى خوب و بااخلاص را یکجا مشاهده کرد: نیروهایى که علم دارند، ابتکار دارند، تجربه دارند، اخلاص دارند، شوق و نشاط و امید دارند. این یک سرمایهی عظیمى است. ما اگر از این سرمایه توانستیم خوب استفاده بکنیم، پیش خداى متعال سربلند خواهیم بود؛ وَالّا اگر از این نیروى عظیم نتوانیم استفاده کنیم و معطّل بماند، پیش خداى متعال هیچ عذرى نخواهیم داشت.
عرضى که من علیالعجاله به برادران دارم یکى این است که کوشش کنید در کادرهاى سپاه، یأس و تردیدِ در آینده، راه پیدا نکند؛ با این بشدّت مبارزه کنید. من سال گذشته همین اوقات -که اوقات قطعنامه بود- (۴) آمدم آنجاها یک قدرى گشتم؛ (۵) هر جا رفتم دیدم که این تردید وجود دارد. البتّه اوّل در کادرهاى پایین، بعد یواشیواش دیدیم که بین کادرهاى بالاتر هم همین تردیدها هست؛ این تردیدها نابودکننده است. خب، کارى که بنده آنوقت میتوانستم بکنم همین بود که به برادرها بگویم جاى تردید نیست؛ لکن الان ما میتوانیم عملاً نشان بدهیم که این تردید بیجا است. منتها فرصتى لازم است که بتوانیم این را بهصورت عملى و قطعى و تردیدناپذیر، در فضاى کشور تحقّق ببخشیم. شما برادران کمک کنید که در این فواصل -بخصوص با حادثهی تکاندهندهی فقدان حضرت امام- این تردید در دلها جا نکند. گاهى اوقات در مراکز قانونگذارى یا امثال آن، یک چیزهایى مشاهده میشود که ممکن است مایهی تردید و نگرانى بشود. هر جا برادران هستند، هیچ پدیدهاى نباید مایهی تردید و نگرانى بشود؛ در زمینهی همین چیزى که گفتم. براى یک فرد سپاهى هم بیش از این چیزى که من گفتم، قاعدتاً مطلوب نیست. با این تردید در ذهنها بشدّت بایستى مبارزه بشود و مقابله بشود. داشتن یک سپاه قوى و مقتدر و کارآمد با آن مسئولیّت عظیم، به نظر من بالاترین خواست یک فرد سپاهىِ علاقهمند به سپاه است. اینجور نیست که یک قانونى یا یک تصمیمگیریاى، حتّى یک حرف و زمزمهاى در مراکز گوناگون، موجب بشود که کسى به تردید بیفتد که آیا سپاه با همان قدرت مورد نظر و توانایى و آمادگىِ به کار، خواهد ماند، نخواهد ماند، چهجورى خواهد شد؛ تصمیمگیرىِ این با ما است.
نکتهی دوّم -که البتّه به آن اندازه اصولى نیست، امّا مهم است- حضور در جبهه و در خطوط دفاعى، باید حضور قویاى باشد. آنجور که من شنیدم، برادران بسیجى کمتر هستند، برادران وظیفه بیشتر هستند و شاید آن استحکام و اقتدارى که در خطوط دفاعى متوقّع است، در بعضى از نقاط به آن اندازه نباشد. من عرض میکنم بایستى استحکام خطوط دفاعى بخصوص در این دوران در حدّ اعلىٰ باشد؛ خود این منعکس خواهد شد به روحیهی افراد سپاهى و مراودین (۶) با سپاه. یعنى اگر چنانچه کسى که شما به او مأموریّتى میدهید و میآید به منطقه، آنجا حالت اختلال و تزلزلى مشاهده کند، اگر امیدوار هم باشد، با مشاهدهی آن اختلال، امیدش دچار تردید و تزلزل خواهد شد؛ براى استحکام خطوط مقدّم، هر کارى ممکن است باید کرد.
و نکتهی آخر -چون وقت اذان است، من دیگر بیش از این نباید ادامه بدهم- این است که سعى کنید این حالت عدم تفاهم و این روحیهی تنافرى (۷) که بین این دو سازمان نظامى -ارتش و سپاه- هست، تا آنجایى که میتوانید از بین ببرید. شما دیدید در فرمایشات امام که چقدر امام (رضوان الله تعالى علیه) روى این مسئله -بخصوص بین سپاه و ارتش- تکیه میکرد: روى وحدت، روى تفاهم، روى محبّت. (۸) من خیال میکنم لازمهی وفادارى به آن بزرگوار این است: شماها که در سطوح بالا هستید و حرفتان در جمع کثیرى از برادران سپاه نفوذ دارد سعى کنید این روحیهی تنافر را یکجانبه از طرف خودتان -[اینکه] آنها چهکار خواهند کرد یک بحث دیگر است- کم کنید بلکه از بین ببرید و تبدیلش کنید به روحیهی محبّت. و بالاخره اگر چنانچه محبّت باشد، کارایى به حدّ کمال خواهد رسید و اگر محبّت نباشد و تنافر باشد، نه.البتّه خداى متعال به شما کمک خواهد کرد. شما حقّاً و انصافاً برادران خوبى هستید. شماها مظهر فداکارى و صفا و صدق براى انقلاب هستید و این را در سختترین جاها و مراکز نشان دادید و به منصّهی (۹) ظهور درآوردید. حقیقتاً کمتر میدان امتحانى به این عظمت وجود داشته.
یک جمله هم به برادران عزیز روحانى عرض کنم -اگرچه حقّ این عزیزان بیش از یک جمله است، منتها چون ذهن من بکلّى مصروف شد به این مسئله، [این را] بهعنوان اظهار علاقه و ارادت به آقایان [عرض میکنم]- این نقش حسّاس و مهم را برادران عزیز روحانى و نمایندگان روحانى که در سرتاسر سپاه حضور دارند، بایستى خیلى گرامى و عزیز بشمارند؛ حقیقتاً نقش تعیینکنندهاى است. و همانطور که عرض کردم قوام و شخصیّت سپاه به معنویّتش است و این معنویّت از طریق شما آقایان محترم و علماى محترم که معلّمین اخلاق و معنویّت و تزکیه هستید، قابل تأمین است. هم برادران بایستى قدر شما آقایان را بدانند و هم شما بایستى این صفحهی نورانیاى را که صفحهی قلوب منوّر برادران مؤمن سپاه است، براى منقّش کردن بهترین معارف و بهترین خصوصیّات، مغتنم بشمرید.این مجموعه انشاءالله مجموعهی کاملى است و امیدواریم که خداى متعال، هم به شما برادران که به کار تعلیم و تربیت مشغول هستید، هم به شما برادران که به کار سازماندهى و اداره مشغول هستید کمک کند تا بتوانیم انشاءالله همه با هم، این نهاد عزیز را به سطح مطلوب خودش و به آن جایگاهى که شایستهی آن است و انقلاب به آن نیاز دارد برسانیم.
بنده از آقایان محترم که این دیدار خوب را ترتیب دادید، تشکّر میکنم و خوشحالم از اینکه شماها را بعد از مدّتها زیارتتان کردیم و مجدّداً دیدیم. خدا انشاءالله حفظتان کند، خدا انشاءالله تأییدتان کند، دست خداوند انشاءالله همیشه یار و مددکارتان باشد.
والسّلامعلیکمورحمةالله
۱) این دیدار بهمناسبت ارتحال حضرت امام خمینى (قدّس سرّه الشّریف) و انتخاب حضرت آیتالله خامنهای به رهبرى انقلاب اسلامى صورت پذیرفت. آقاى على شمخانى (وزیر سپاه) و مسئولان دفاتر نمایندگى ولىّفقیه، در این دیدار حضور داشتند. در ابتداى این دیدار، حجّتالاسلام والمسلمین عبدالله نورى (نمایندهى ولىّفقیه در سپاه) و آقاى محسن رضائى (فرمانده کلّ سپاه) مطالبی بیان کردند.
۲) دلیر کردن، جرئت دادن
۳) رفیعى
۴) جمهورى اسلامى ایران در تاریخ ۱۳۶۷/۴/۲۶ طىّ نامهاى به دبیرکلّ سازمان ملل، قطعنامهى ۵۹۸ شوراى امنیّت آن سازمان را رسماً پذیرفت.
۵) بازدید حضرت آیتالله خامنهای (رئیس وقت شوراى عالى دفاع) از مناطق عملیّاتى جنوب (مرداد و شهریور ۱۳۶۷)
۶) معاشرتکنندگان، مرتبطین
۷) دورى جستن، ناسازگارى
۸) از جمله، صحیفهى امام، ج ۲٠، ص ۵۷؛ سخنرانى در جمع مسئولان نظام در عید سعید فطر (۱۳۶۵/۳/۱۹)
۹) جاى ظهور چیزى