![]()
1369/09/28
بیانات در دیدار جمعی از طلاب حوزههای علمیه قم و تهران و دانشجویان سراسر کشور
بسم الله الرّحمن الرّحیم(۱)
اوّلاً لازم میدانم از برادران و خواهران عزیزى که از مناطق دوردست، راه طولانى را پیمودهاند و تشریف آوردهاند، خانوادههاى معظّم شهدا و جانبازان و آزادگان استان بوشهر و همچنین آزادگانى که از میان ملّت مسلمان لبنان تشریف آوردهاند، صمیمانه تشکّر کنم. روز وحدت حوزه و دانشگاه از یادگارهاى ارزشمند امام بزرگوار ما است(۲) و مثل همهى تدابیر و تصمیمهاى مهمّى که آن حکیم عالىمقام و آن انسان والا و بصیر در راه جریان صحیح و اسلامى جامعهى ما مطرح کردند، این مسئله هم یکى از برکات وجودى ایشان بوده و هست و انشاءالله خواهد بود. امسال سالگرد اعلام روز وحدت حوزه و دانشگاه مصادف است با ایّامى که متعلّق است به بانوى بزرگ اسلام، دختر عالىمقام پیغمبر، فاطمهى زهرا (سلام الله علیها). بد نیست که یک جمله در آغاز عرایضم دربارهى این بزرگوار عرض کنم تا انشاءالله راهگشاى ما باشد براى همهى زندگىمان، بخصوص براى این ایّام تعیینکننده و سرنوشتساز؛ و آن جمله این است که خصوصیّت عملی فاطمهى زهرا (سلام الله علیها)، بعد از مقامات معنوى و مراتب روحانى که ماها قادر نیستیم آنها را درست بفهمیم، این بود که تسلیم محض حکم الهى و راه خدا در همهى شرایط بود؛ این بود که از این بزرگوار یک مجاهد بىنظیر و یک پرچم مظلومیّت و حقّانیّت در طول تاریخ اسلام به وجود آورد؛ تا امروز هم این پرچم برافراشته است و روزبهروز مکانت(۳) آن موجود عالىقدر که در بحبوحهى جوانى، در عالىترین مراتب فداکارى قدم گذاشت، افزوده شده و حقیقتاً مصداق «اِنّا اَعطَینٰکَ الکَوثَر»(۴) بوده است، همچنان که در روایات هست. و امّا راجع به این مسئلهى وحدت حوزه و دانشگاه و روحانى و دانشجو، با اینکه بیش از ده سال از اعلام این امر میگذرد، به نظر میرسد که هنوز جا هست براى سخن گفتن و تحلیل کردن و مطالعه کردن دربارهى این بنیان مبارکى که امام بزرگوارمان بنا گذاشتند. وحدت حوزه و دانشگاه یعنى چه؟ آیا مقصود این است که برنامههاى حوزه را در دانشگاه، یا برنامههاى دانشگاه را در حوزه اجرا کنیم؟ یقیناً مقصود اینها نیست. حوزه، علومى، درسهایى، روشهایى دارد براى خود، دانشگاه هم علومى، روشهایى، مقاصدى براى خود دارد؛ هر کدام هم البتّه باید روشهاى خود را کامل کنند و از تجربههاى یکدیگر استفاده کنند؛ در این بحثى نیست، لکن مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه اینها نیست؛ وحدت حوزه و دانشگاه که امام مطرح کردند به عنوان یک شعار، منشأ گرفت از یک واقعیّت تلخى در جامعهى ما و اغلب یا همهى جوامع اسلامى؛ آن واقعیّت تلخ، ساخته و پرداختهى مستقیم و حسابشدهى دست استعمار بود. آن واقعیّت این بود که وقتى استعمارگران نقشههاى فتوحات سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى خود را طرّاحى میکردند، به یک مانع عمده برخورد کردند و آن اعتقادات دینى ملّتها بود. البتّه اعتقادات دینى همه جا مزاحم تجاوزطلبى استعمارگران نیست؛ آن دینِ تحریفشده، دینى که ساختهى دست قدرتها باشد، با قدرتها به طور طبیعى معارضهاى ندارد. اسلام، آن دینى بود یا مصداق تام و تمام آن دینى بود که با حمله و یورش همهجانبهى متجاوزانهى دوَل استعمارى به مناطق اسلامى حقیقتاً معارضه میکرد؛ این را استعمارگران در مطالعات خودشان فهمیدند. زیاد شنیدهاید، نمیخواهم تکرار کنم؛ در هند این را تجربه کردند، در کشورهاى عربى تجربه کردند، در ایران تجربه کردند، هر جا احساس دینى و وجدان دینى در مردم بیدار بود، نقشههاى استعمار مواجه با مانع میشد؛ یک نمونه ماجراى تنباکو است در ایران؛ یک نمونه نهضت مشروطیّت در آغاز کار بود در ایران؛ یک نمونه حوادث خونینى بود که در هند اتّفاق افتاد در مقابل انگلیسها؛ یک نمونه برخورد افغانهاى مسلمان بود با انگلیسها در اواسط قرن نوزدهم؛ یک نمونه حرکت سیّدجمال(۵) بود در مصر، که انگلیسها را لرزاند؛ و از این قبیل نمونهها. در یک دورهاى اینجور بود که انگلیسهاى عالىرتبهى دولتى، در حقیقت با همهى دنیا کار داشتند، از استرالیا بگیرید تا مناطق مرکزى آسیا، شبهقارّهى هند، تا ایران، تا خاورمیانه، تا شمال آفریقا ــ مصر و آنجاها ــ و تا آمریکا، در تمام مناطق دنیا این جزیرهى کوچک اِعمال نفوذ میکرد. لُردهاى سیاسى انگلستان در آن زمان که تقریباً انگشت آنها نقشهى سیاسى دنیا را میچرخاند، به این نتیجه رسیدند که اگر در این منطقهى حسّاس دنیا که نفت دارد، گاز دارد، انرژى آیندهی دنیاى آن روز را باید تأمین بکند، از لحاظ سوقالجیشى در آن وقتى که هواپیماها و این وسایل ارتباطى سریع نبود، نقطهى حیاتى بین شرق و غرب بود، براى اینکه بتوانند اینجا خودشان را تثبیت بکنند، مجبورند فکر [معارضهی] اسلام [با آنان] را بکنند؛ یک جورى علاج کنند وجود وجدان دینى اسلام را در این منطقه، وَالّا با بیدار بودن وجدان دینى و ایمان اسلامىِ مردم، ادامهى نقشههاى آنها ممکن نخواهد بود. این تشخیص، تشخیص درستى بود و واقعاً درست فهمیده بودند؛ مانع عمده براى آنها عبارت بود از اسلام. حالا ما که گفتیم انگلیسها، نه اینکه بقیّهى دولتهاى اروپایى مؤثّر نبودند؛ چرا، فرانسه بود، ایتالیا بود، پرتغال بود، بلژیک بود، همه در نقاط مختلف کارهایى میکردند ]امّا[ محور عمده آن روز انگلیسها بودند؛ نوبت آنها بود دیگر. در صحنهى زندگى سیاستها و اجتماعات، هر ملّتى نوبتى دارد؛ آن روز هم نوبت آنها بود؛ میتاختند و بىرحمانه تصرّف میکردند! وقتى نوبت به کشورهاى اسلامى رسید، به این فکر افتادند که باید کارى کرد که نسلهاى روبهرشد این کشورها از دین جدا بشوند. دو راه براى این کار باید پیموده میشد: یک راه، اشاعهى شهوات و باز کردن راه شهوترانى [بود]. خب، همهی ادیان عالم، نه فقط دین اسلام ــ منتها دین اسلام منظّمتر و دقیقتر از سایر ادیان ــ با عنانگسیختگى شهوات انسانها مخالف هستند؛ ضابطه دارد، قاعده دارد، حدود دارد، قیود دارد؛ پرورش روح انسان بدون محدود کردن شهوات که امکانپذیر نیست؛ انسان وقتى شهواتش عنانگسیخته باشد، همان حیوان است، بهائم است، رشد انسانى امکان ندارد براى انسان؛ لذا ادیان با عنانگسیختگى شهوات مخالفند. پس یک راه ساده و آسانِ مبارزهى با ادیان در هر جامعهاى این است که راه عنانگسیختگى و مهارگسیختگى شهوات را باز کنند؛ این کار را شروع کردند و انجام دادند؛ یکى از راههایش کشف حجاب بود که یکى از مهمترین کارها بود؛ یکى از راهها رواج مِىخوارگى بود که این کار را انجام دادند؛ ]یکی از راهها این بود که[ مسئلهى رابطهى محدود زن و مرد را بشکنند که این کار را انجام دادند؛ این جزو کارهاى تجربهشده است. وسایل جدید علمى و پیشرفتهاى تمدّن مثل فیلم و سینما و رادیو و این چیزها هم به آنها این امکان را میداد که با خیال راحت این کارها را در جامعه انجام بدهند؛ این غیر از مقولهى علم و سواد و فکریّات و ذهنیّات بود. اشتباه اینجا است که یک عدّهاى خیال میکنند، آن چیزى که موجب این میشود که شهوات رواج پیدا کند، علم و دانش است؛ نه، علم و دانش آن جریان دوّم بود؛ جریان اوّل، جریان فرهنگى محض بود؛ باز کردن راه فساد فکرى و عملى و جنسى و ابتذال زندگى بر روى مردم، آن کار اوّل بود که انجام دادند. لذا اوّلین کسانى که با این حملهى غربىها در ایران و همینطور در کشورهاى دیگر، فاسد شدند، باسوادها نبودند، بسیارى از بىسوادها [بودند]؛ همین حالا هم همینجور است. اکثر و اغلب این کسانى که در دوران رژیم گذشته و رژیم ستمشاهى غرق در فساد بودند، بىسوادهاى جامعه بودند، طبقات متوسّط جامعه بودند. بله، رفاه مؤثّر است؛ رفاه کمک میکند، آن حالت رفاه و مصرفزدگى و آسایش زندگى کمک میکند به آن فسادى که آنها دنبال میکردند و برنامهریزى میکردند؛ این یک جریان بود. یک جریان دیگر، جریان علمى و فکرى بود؛ یعنى ورود تفکّرات علمى جدید و پیشرفتهای علمی به کشورهاى اسلامى را ــ که خب، قهراً علم جاذبه دارد؛ پیشرفتهاى علمى که اروپا به آن دست یافته بود، طبیعى است که جاذبه دارد ــ این پیشرفتهای علمی را وسیلهاى قرار دادند براى بىاعتقادى به دین و خاموش کردن شعلهى ایمان دینى در دلها و از بین بردن بیدارى وجدان دینى در آحاد مردم. لذا دانشگاهها را از اوّل بر پایهی بىاعتقادى گذاشتند. هر گروهى از جوانها که در دورههاى اوّل براى تحصیل رفتند، هدف تبلیغات ضدّاسلامىِ اروپایىها قرار گرفتند. آن کسانى که اوّلین پرورشیافتههاى فرهنگ غرب بودند، غالباً ــ نمیگویم همه ــ کسانى بودند که با دین یک بیگانگى بلکه یک عنادى احساس میکردند؛ البتّه ضعفِنفْسها هم مؤثّر بود، نبودن تبلیغات دینى قوى و باب روز هم مؤثّر بود. بنیان دانشگاه، یعنى مرکز پرورش انسانهاى دانشمند بر طبق پیشرفتهاى علمىِ روز، بر بىدینى گذاشته شد، بر معارضهى با دین گذاشته شد، و چندین سال با قوّت و دقّت این مسئله را دنبال کردند؛ دین را در دانشگاهها ضعیف کردند، بلکه به معارضهى با دین در دانشگاهها پرداختند. هدف از اینها معارضهى با دین به عنوان دین نبود؛ هدف همان چیزى بود که اوّل عرض کردم؛ براى اینکه بتوانند سلطه پیدا کنند بر کشورهاى اسلامى، مجبور بودند نسلى را پرورش بدهند و تربیت بکنند که آیندهى کشور را ــ چه از لحاظ ادارهى کشور، چه از لحاظ سازندگى کشور ــ به دست بگیرد و به دین اعتقادى نداشته باشد، پایبند به ایمان مذهبى نباشد و بتواند در تصرّف آنها واقع بشود؛ و متأسّفانه تا حدود زیادى هم موفّق شدند. بناى دانشگاه را بناى بدى گذاشتند. البتّه ایمان اسلامى و وجدان ملّى در میان مردم ما آنچنان بود که عدّهاى از دانشمندان و تحصیلکردگان، سالم بمانند و سالم هم ماندند. به هیچ وجه نمیشود همهى تحصیلکردگان دانشگاه را از دین و از مصالح دینى و مصالح کشور بیگانه توصیف کرد؛ این ادّعاى درستى نیست؛ امّا آن کسانى را که اینها میخواستند از میان این جمع به مسندهاى قدرت برسانند، براحتى این کار را کردند و در اختیار خودشان قرار دادند. لذا رجال سیاسى، تحصیلکردههاى این دانشگاهها، کسانى که در سرتاسر کشور به پُستها یا به کارهاى مؤثّر و حسّاس احتیاج داشتند، در یک نسل، با دین بکلّى بیگانه شدند؛ آن نسل پرورشیافتهى دوران رضاخانى و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایى در ایران، غالباً نسل بىاعتقادى بود. البتّه بعدها وضع عوض شد؛ کسان زیادى با پیشرفتهاى دینى، با آگاهىهاى مذهبى آشنا شدند، احساسات در دلها بیدار شد، تفکّرات صحیحى پیدا شد، روشنفکران متدیّنى پیدا شدند، روحانیّون نافذالکلمهاى در دانشگاهها رسوخ کردند، امثال شهید مفتّح، شهید مطهّرى، شهید بهشتى، این شخصیّتهاى برجسته در دانشگاهها اثر گذاشتند و بعضى از شخصیّتهاى دانشگاهى با دنیاى دین و مسائل مذهبى آشنا شدند، و بر خلاف آنچه آنها میخواستند پیش آمد؛ امّا بناى کار را آنجور گذاشته بودند. امام این واقعیّت را بهتر از همه کس مشاهده میکردند؛ از ریشههاى قضیّه آگاه بودند و مظاهر آن را در دوران سلطهى حکومت پهلوى مشاهده کرده بودند و علاج مشکلات کشور و بقاى استقلال کشور و شعار «نه شرقى و نه غربى» در کشور را در این میدانستند که روشنفکران ما، تحصیلکردگان جدید با دین و ایمان مذهبى حقیقتاً آمیخته باشند؛ و روحانیّون ما که از آن طرف بر اثر عواملى ــ از جمله همین عواملى که گفته شد ــ از پیشرفتهاى علمى و حوادث جهان و رویدادهاى مهمّ کشور به دور مانده بودند و بعضاً دچار جمود شده بودند، با مسائل جدید آشنا بشوند، با پیشرفتهاى دنیا آشنا بشوند، با حوادثى که در دنیا میگذرد آشنا بشوند، پیشرفتهاى علمى را ببینند، روشهاى تازه را تجربه کنند؛ این همان وحدت حوزه و دانشگاه است. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى وحدت در هدف؛ همه به سمت ایجاد یک جامعهى اسلامى پیشرفتهى مستقل، جامعهى امام، جامعهى پیشاهنگ، جامعهى الگو، ملّت شاهد، ملّتى که ملّتهاى دنیا با نگاه به او جرئت پیدا کنند تا فکر تحوّل را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند. در راه ایجاد یک چنین کشورى و یک چنین جامعهاى و یک چنین ملّتى، علاجى جز این نیست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحانى و روشنفکرِ تحصیلکرده و متدیّن و آگاه به مسائل جهان و مسائل روز، در کنار هم، دوش به دوش هم، با هم به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمیشود. و من میخواهم عرض بکنم امام تا حدود زیادى در این راه موفّق شد. امروز دانشجویان ما در جهت اسلامى حرکت میکنند؛ مجموعههاى اسلامى در دانشگاهها داراى ارزشند، و غالب دانشجویان ما جوانهاى انقلاب و فرزندان انقلابند. البتّه در دانشگاهها امر مهم، روش حاکم بر دانشگاه است؛ روش باید صد درصد اسلامى بشود، روابط باید صد درصد اسلامى بشود در دانشگاهها ــ البتّه تا حدود زیادى شده ــ مدیریّتها باید براى اسلام در دانشگاهها اصالت قائل بشوند. مادامى که دانشگاه، پرورشگاه متخصّصین مسلمان و متعهّد نباشد، دانشگاهِ مطلوبِ انقلاب نخواهد بود؛ و این نمیشود مگر اینکه اساس و روش و روابط و سیستم در دانشگاهها اسلامى باشد. درسها هر چه میخواهد باشد، استاد هر کسى میخواهد باشد امّا روابط، روابط اسلامى باید باشد؛ یعنى مدیر و دانشجویان و استادان همه اصالت را به اسلام بدهند و رعایت احکام اسلام را بکنند؛ ارزشهاى اسلامى در دانشگاه مورد مسابقه قرار بگیرد؛ اسلام در دانشگاه غریب نباشد؛ عمل اسلامى و تعهّد اسلامى یک چیز انگشتنما نباشد؛ نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادرى، عمل جهادى، درس خواندن از روى علاقه و صمیمیّت، کمک به یکدیگر در فراگیرى، تلاش براى تعمّق در معلومات در دانشهاى مختلف، رایج باشد. علم و دانش هم اسلامی است؛ آن هم از اسلام است؛ وَالّا رفتن به دانشگاه، مقدارى از بیتالمال را، امکانات مردم را مصرف کردن، بدون اینکه یک نفر دل به علم بدهد و اهمّیّتى به فراگیرى بدهد، فقط براى اینکه بتواند با سرهمبندى یک تکّه کاغذى به دست بیاورد و در سایهى آن شغلى بگیرد تا پولى گیر بیاورد ــ نه اینکه شغلى بگیرد تا کارى بکند ــ اینکه اسلامى نیست. دانشجو هم اگر اینجور درس بخواند، اسلامى نیست، استاد هم اگر اینجور درس بدهد، اسلامى نیست؛ روابط اسلامى در دانشگاه این است. وَالّا جوانهاى ما بحمدالله مسلمانند، دخترها و پسرها مسلمانند. یک نکتهى دیگرى که در دانشگاه ما، باید مورد توجّه باشد، این است که این قشر جوان، باید خود را همیشه نسبت به مسائل انقلاب داراى احساس مسئولیّت بداند، خود را برکنار از مسائل انقلاب نداند. امروز انقلاب چه تکلیفى را به او املا میکند و از او میخواهد؟ او چه نقشى میتواند در پیشبرد انقلاب داشته باشد؟ وظیفهى او چیست؟ ]اینکه او[ از خیل عظیم مردم ما ــ که بحمدالله در صحنههاى انقلاب همیشه حاضرند ــ جدا نشود؛ به رشد و آگاهى مردم کمک کند، به باسواد شدن مردم کمک کند؛ درِ دانشگاه بر روى مردم باز باشد و دانشجو محصور در محیط دانشگاه نباشد؛ با اعضاى خانوادهی خود، با دوستان خود ارتباطات روشنگر در مسائل کشور و در مسائل جامعه [داشته باشد]. این را شما جوانها بدانید: در تاریخ کشور ما براى جوان هوشمند و فرزانه اقلّاً در این هفت هشت ده قرن هیچ فرصتى مثل امروز وجود نداشته. حالا اینکه میگویم هفت هشت ده قرن، چون در دوران گذشته و در اوایل، قرنهاى چهارم و پنجم آنجور که در تاریخها نوشته ــ که این تاریخها خیلى هم حجّت نیست ــ مدارسى بوده، کسانى درس میخواندند، البتّه رژیمهاى دیکتاتورى غزنوى و سلجوقى و امثال اینها که خواندهاید در تاریخ، مجال نفَس کشیدن به کسى نمیدادند؛ اگر نظامیّهاى(۶) هم میساختند، اینجور نبود که راه معلومات و تحصیل براى همه باز باشد. حالا نسبت به آن وقت قضاوت نمیکنیم امّا از حدود حملهى مغول به این طرف شما ملاحظه کنید و یک مرورى در تاریخ بکنید ــ تاریخ را باید یاد بگیرید، تاریخ چیز مهمّى است؛ اگر بخواهید بفهمید امروز کجایید، باید تاریخ را بدانید تا وضع امروز را و موقع امروز را درست تشخیص بدهید؛ تسلّط به تاریخ خیلى چیز مفیدى است ــ در تمام این دوران هفتصد سال، هشتصد سال هیچ وقت نبوده که براى انسانِ فرزانهى مستعد، امکان رشد به قدر امروز در این کشور وجود داشته باشد؛ هیچ وقت. یک دورانى که دوران جهالت بود؛ یک دوران که دوران بىاعتنائى به معلومات بود؛ دوران پادشاهان مستبدّ خونخوارِ بدون یک ذرّه اعتناى به مردم؛ بعد هم که مسائل فرهنگ جدید و دانشگاهها و مانند اینها به وجود آمد؛ هدف اوّل، باسواد کردن جوانها نبود؛ هدف اوّل، ساختن و پرداختن جوانهایى بود که به شکلى به دستگاهها کمک کنند در جهت پیوستن هر چه سریعتر به قطبهاى استعمار و استکبار جهانى؛ یعنى در جهت نوکرى؛ آن کسى عزیزتر بود که نوکرتر باشد؛ فکر مستقل، فکر آزاد، انسان سازنده، مطلوب نبود؛ چون قدرتها قدرتهایى بودند، دولتها دولتهایى بودند که اساس کارشان بر وابستگى به بیگانهها بود. خب، رژیم پهلوى را چه کسى سرِ کار آورده بود؟ رضاخان را چه کسى سرِ کار آورده بود؟ محمّدرضا را چه کسى سرِ کار آورده بود؟ اینها در تمام دوران سلطنتشان در جهت همان کسانى که اینها را سرِ کار آورده بودند و قدرت بخشیده بودند، و براى منافع آنها کار میکردند؛ میدانستند که اگر از آنها قطع بکنند، امکان ماندن برایشان نیست. امروز نگاه کنید خلیج فارس چه خبر است؛(۷) این دولتهایى که هستند، احساس میکنند رگ حیاتشان، شیشهى زندگىشان دست آمریکا است؛ دولت سعودى یک جور، دولت کویت یک جور، آن بقیّه یک جور؛ این ]رژیم پهلوی[ هم مثل آنها بود. هدف و جهت حکومت عبارت بود از پیوستگى، وابستگى، سرسپردگى؛ دانشجو را هم همانجور میخواستند؛ دانشمندى هم اگر میخواستند، همانجور میخواستند؛ مگر یک آدمى که برود یک گوشهاى و کارى به کار آنها و خودش نداشته باشد و براى خودش زندگى حیوانىاى بکند. امروز دورانى است که دانشگاه و دانشجو و جوان، زن و مرد از هر قشرى، از هر نقطهاى از نقاط کشور، بدون اعتنا به وابستگىهاى فامیلى و شخصى و قومى و منطقهاى و غیره، میتواند امیدوار باشد که قادر است بر عالِم شدن، مؤثّر شدن، مفید شدن براى کشور و تعیینکننده بودن در جهت حرکت مستقل و آزاد ملّت خودش؛ این خیلى چیز مغتنمى است. امروز درس خواندن حقیقتاً یک فرصت الهى است؛ در راه دین و در راهِ اسلامِ عزّتبخش درس بخوانید؛ اسلامى که امروز به ملّت ایران اینجور مکانت برجسته و مقام ممتازى در میان ملّتها بخشیده. این ملّت و آحاد مردم ما از قدرتها بیگانهاند؛ به تشرها و تهدیدهاى ابرقدرتها بىاعتنا هستند و لبخند تمسخر بر لبهایشان نقش میبندد؛ اینها عزّت است. همین حادثهى خلیج فارس را که الان اتّفاق افتاده، شما نگاه کنید؛ هر یک از این دولتهایى که هستند، چشمشان به دهان یکى از قدرتها است که ببینند چه میخواهند، چه میگویند، چه اراده میکنند تا خودشان را بر طبق آن توجیه کنند؛ حتّى دولتهایى که معمولاً باورِ انسان نمىآید که این دولتها هم وابسته باشند؛ آمریکا یک حرفى میزند، اینها به دنبال آن، حرفشان را اگر غیر از آن هم باشد، تصحیح میکنند؛ حالا ]اینکه[ حق چیست، مصلحت مردم چیست، وجدان چه میخواهد، هیچ مورد نظر نیست؛ آمریکا هم طبیعى است که صد درصد براى منافع قدرتهاى استکبارى خودش ــ نه منافع مردم خودش ــ منافع کمپانىها، منافع آن دستهاى پنهان و مرموزى که نظام آمریکایى را تشکیل میدهند و به او خط میدهند و او را راه میبرند، دارد کار میکند؛ وَالّا ملّت آمریکا در حضور چند صد هزار سرباز آمریکایى در بیابانهاى عربستان چه منافعى دارد؟ منافع [برای] شرکتهاى نفتى، شرکتهاى فولاد، شرکتهاى بزرگ چندملّیّتى است؛ همه در خدمت منافع یک چنین مجموعهى فاسدِ خدانشناسِ مردمنشناسى است. در این میان آن دولتى، آن ملّتى که حق را، مصلحت را، حرف درست را طبق معیارهاى خود میسنجد و با شجاعت آن حرف را بر زبان مىآورد، ملّت ایران است. این خیلى امتیاز است براى یک کشور و براى یک ملّت؛ این را انقلاب به ما داده، این را اسلام به ما داده. اسلام را، انقلاب را باید زنده داشت، باید در راه آن تلاش کرد، باید ریشههاى آن را عمیق کرد؛ و مهمترین نقطه، حوزه و دانشگاه است. جوانهاى حوزه، طلّاب عزیز، طلّاب زحمتکش، طلّاب قانع، طلّاب مؤمن در حوزههاى علمیّه، و دانشجویان عزیز، این جوانها، این فرزندان و جگرگوشههاى ملّت، این بهترین و پاکترین عناصر جامعهى ما در دانشگاهها، در جهت عظمت کشور، در خطّ اسلام، در جهت بلند کردن پرچم اسلام، در جهت بیدار کردن ملّتهاى عالم، در جهت روح بخشیدن به این دنیاى مردهى به وسیلهى دستهاى استکبارى درس بخوانند، کار کنند، تلاش کنند تا مطمئن بشوند که فرداى ایران اسلامى از امروز بمراتب بهتر خواهد بود. این، هدف شما است؛ این، هدف وحدت حوزه و دانشگاه است. بنده در پایان عرایضم، مجدّداً از خانوادههاى عزیز شهدا و جانبازان و آزادگان که از استان بوشهر و از شهرهاى مختلف این راه طولانى را پیمودهاند و تشریف آوردهاند، و همچنین جانبازان و عزیزانى که از لبنان تشریف آوردهاند، تشکّر میکنم و براى همهى آنها دعا میکنم و امیدوارم که خداوند به همهى آنها عوضِ خیر مرحمت کند و شما عزیزان دانشجو را در راه خود مستقر و مستدام بدارد. والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
(۱ در این دیدار که به مناسبت بیستوهفتم آذرماه، روز وحدت حوزه و دانشگاه برگزار شد، جمعى از خانوادههاى شهدا و مفقودان استان بوشهر، جمعی از جانبازان و آزادگان، گروهى از اقشار مختلف مردم شهرهاى فریدن و علىآباد کتول و جمعى از جانبازان لبنانى حضور داشتند.
(۲ وحدت حوزه و دانشگاه از تأکیدات حضرت امام خمینی (قدّس سرّه الشّریف) بود که در روز ورود به ایران در دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ نیز به آن اشاره کردند. ر.ک: صحیفهی امام، ج ۶، ص ۲۱
(۳ جایگاه، قدر
(۴ سورهى کوثر، آیهى ۱؛ «ما تو را [چشمهى] کوثر دادیم.»
(۵ سیّدجمالالدّین اسدآبادى
(۶ مدارسی که در دورهی سلجوقیان در دوران طلایی اسلام برای آموزش علوم و فنون روز در شهرهای بزرگ تأسیس شد، که به خاطر تأسیس آنها به همّت خواجه نظامالملک طوسی (وزیر برجستهی آن دوره) به این نام نامگذاری شد.
(۷ ر.ک: بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم (۱۳۶۹/۵/۲۴)، پینوشت شمارهی ۶
![]() جملههای برگزیده این دیدار
برگزیدهها
آخرینها
|








