[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی - 1391/05/29
عنوان فیش :اسرائیل؛ زائده بوجود آمده بر اثر جنگهای بین المللی قدرتهای مستکبر
کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, تشکیل رژیم صهیونیستی, تاریخ اشغال فلسطین, عملکرد استعمار در تشکیل رژیم صهیونیستی, تاریخ جنگ جهانی دوم, جنگ جهانی دوم, جنگ‌های جهانی, تاریخ جنگ جهانی دوم, جنگ جهانی دوم, آرایش سیاسی دنیا, سازمان ملل متحد, جهان اسلام, غفلت امت اسلام, تاریخ استعمار کهن, استعمار, عملکرد استعمارگران, سیاستهای استعمارگران در خاورمیانه, عملکرد استعمارگران در دنیای اسلام
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
ملتهای مسلمان در طول دهها سال تحت سلطه و ستم مستكبران عالم قرار داشتند. جنگهای بین‌المللی كه بین قدرتهای مستكبر عالم واقع شد، از اروپا شروع شد؛ استعمارگران عالم به جان هم افتادند، اما ملتهای مسلمان را، ملتهای این منطقه را درگیر تبعات و مشكلات این جنگها قرار دادند. دنباله‌ی همین جنگها بود كه زائده‌ی خطرناكِ مهلكِ صهیونیستی در منطقه‌ی حساس ما، میان كشورهای اسلامی و در قلب دنیای اسلام به وجود آمد. به دنبال همین جنگها بود كه بنای غلط و هندسه‌ی معیوب سازمان ملل و شورای امنیت و دولتهای دارای حق وتو شكل گرفت. یعنی همان دستها و سرپنجه‌های خونینی كه آن جنگهای مهلك را به راه انداختند، به دنبال آن خواستند اختیار دنیا را به دست بگیرند و این منطقه‌ی حساس و مهم و سرشار از نعمت و مركز اتحاد بالقوه‌ی دنیای اسلام را تحت سیطره‌ی خود درآورند؛ و همین كار را كردند. ما غافل بودیم؛ ملتهای مسلمان در خواب بودند؛ به آنها هجوم آورده شد؛ سرنوشت آنها با مشكلات پیچیده و عظیمی كه هنوز درگیر آن مشكلاتند، در آمیخته شد. ما غفلت كردیم. سران كشورهای اسلامی در یك روزگاری غفلت كردند و فریب بازی قدرتها را خوردند. امروز احساس میشود، دیده میشود كه این پرده‌ی غفلت از روی ذهنهای كشورهای منطقه و ملتهای مسلمان دارد برچیده میشود؛ این را باید مغتنم شمرد.

مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان‌ - 1389/07/14
عنوان فیش :استعمارگری غرب در هند و آفریقا با سوء استفاده از قدرت علمی خود
کلیدواژه(ها) : استعمار, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران در آفریقا, نهرو، جواهرلعل, نگاهی به تاریخ جهان, اقتدار علمی, علم منهای ایمان, تاریخ انقلاب صنعتی و دوران صنعتی شدن غرب, سوء‌استفاده غرب از علم, تزکیه نفس, تاریخ انقلاب صنعتی و دوران صنعتی شدن غرب, تاریخ استعمار کهن, علم و دین
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
ما تأكید میكنیم روی علم. این تأكید، جدی است؛ تعارف نیست؛ از روی یك احساس كاذبِ تشریفاتیِ موسمی نیست؛ بلكه از یك تشخیص عمیق و محاسبه‌شده برمیخیزد. زورگوئی در دنیا زیاد است. زورگویان متكی به قدرتشان هستند. آن قدرت و آن ثروت و آن امكانات، برخاسته‌ی از دانش آنهاست. بدون دانش نمیشود مقابله كرد، نمیشود مواجهه كرد. من یك وقتی این حدیث را خوانده‌ام: «العلم سلطان»؛ علم عبارت است از اقتدار. علم، خودش یك اقتدار است. هر كس این اقتدار را داشت، میتواند حركت كند؛ هر كسی، هر ملتی، هر جامعه‌ای كه نداشت، مجبور است از اقتدار دیگران پیروی كند. بنابراین، این یك محاسبه‌ی دقیق است.
خوب، این علم دو جور میتواند هدف داشته باشد: یك جور هدفی كه دارندگان كنونی علم در دنیا آن هدف را داشتند و دنبال كردند و آن هدف، هدفی است ناپاك و نامقدس. به ادعاها نگاه نكنید؛ واقعیت قضیه در پیشرفت علمی غرب، واقعیت بسیار تلخ و بسیار تأسف‌آوری است؛ واقعیتی است كه انسان به هیچ قیمتی حاضر نیست به سمت آن حركت كند. پیشرفت علم در دنیای غرب، چه از وقتی كه اساساً تحرك علمی غرب شروع شد - باید گفت تحرك فكری، كه مقدمه‌ی تحرك علمی بود - كه از قرن شانزدهم میلادی در ایتالیا و در انگلیس و در جاهای دیگر شروع شد، چه آن وقتی كه انقلاب صنعتی در قرن هجدهم ابتدا در انگلیس به وجود آمد؛ ایجاد كارخانجات بزرگ و ماشینهای عظیم كه بتدریج در طول چند ده سال این اتفاق افتاد، بعد تولید ثروت از این راه - حالا آنچه كه در خود آنجاها شد، چه حقوقی پایمال شد، چه فقرائی از بین رفتند، طبقه‌ای كه بر اثر این ماشینهای بزرگ به وجود آمد، چه ظلمهائی به مردم كردند، آنها بماند - بعد بتدریج گسترش این علم و فناوری در دیگر كشورهای اروپائی، به قیمت نابودی آزادی بسیاری از ملتها، تهدید هویت بسیاری از ملتها و وارد آمدن یك ظلم عظیم، همراه با سبعیت بر بسیاری از كشورها و ملتها تمام شد. آنها احساس كردند مواد اولیه لازم دارند، احساس كردند بازار فروش لازم دارند؛ این هم در كشورهای دیگر بود؛ لذا از این دانش استفاده كردند و در مقابل شمشیر و نیزه، توپخانه تولید كردند؛ بعد هم انگلیسی‌ها و هلندی‌ها و پرتغالی‌ها و فرانسوی‌ها و بعضی دیگر از كشورهای اروپائی راه افتادند رفتند به اطراف دنیا، آنقدر با ابزار علم و فناوری در دنیا فاجعه‌آفرینی كردند كه اگر اینها را جمع كنند، یك دائرةالمعارف عظیم خواهد شد با ده‌ها مجلد و گریه‌آور. ... فقط آمریكا هم نیست؛ آمریكا بعد ملحق شده.
شما ملاحظه كنید اینها در هند چه كردند، در چین چه كردند. در قرن نوزدهم، انگلیسی‌ها در هند فجایعی آفریدند كه من یقین دارم - شما جوانها كمتر هم به تاریخ و به این چیزها اهمیت میدهید - یك‌هزارمِ آنچه را كه اتفاق افتاده، شما در تبلیغات و در حرفها نشنیده‌اید. «نهرو» در كتابِ خودش مینویسد اینها آمدند هند. به گفته‌ی او، در دورانی كه هنوز انقلاب صنعتی نشده بود و ماشینهای بزرگ به وجود نیامده بود، شبه قاره‌ی هند از لحاظ صنعت، یكی از كشورهای پیشرفته‌ی دنیا بوده. اینها برای اینكه كار خودشان را پیش ببرند، صنعت هند را نابود كردند؛ طبقه‌ی متوسط هند را نابود كردند؛ پیدایش حركت به سمت دانش و صنعت را با انواع و اقسام تضییقها متوقف كردند؛ یك بیماری مزمن در كالبد یك ملت به وجود آوردند و تزریق كردند؛ كه هنوز كه هنوز است، بعد از گذشت تقریباً صد و پنجاه سال از شروع این كارها در هند، این بیماری در آنجا علاج نشده. شبیه این كار را در چین كردند؛ فجایعی كه در چین آفریدند، فشاری كه به ملت چین وارد كردند. اینها مال قرن نوزدهم است. در آفریقا چه كردند. به كمك علم، در خود قاره‌ی آمریكا چه فجایعی را آفریدند. در آفریقا و در آمریكای لاتین، چقدر انسانهای آزاد برده شدند؛ چقدر خانواده‌ها تارومار و نابود شدند. علم را اینجوری پیدا كردند.
بنابراین جهت علم عبارت بود از حركت به سمت ثروت، بدون رعایت ذره‌ای اخلاق و ایمان و معنویت. اروپائی‌ها همان وقت هم ادعای تمدن میكردند، اما رفتارشان از وحشی‌ترین قبائل در حملات گوناگون قبیله‌ای وحشیانه‌تر بوده. اینهائی كه عرض میكنم، شعار نیست؛ اینها هر كدامش سند، مدرك و تعبیرات دقیق دارد كه چه كار میكردند؛ كه الان مجال توضیح نیست. اگر من گوشه‌ای از آنها را میگفتم، میفهمیدید كه در آسیای شرقی، در آفریقا و در نقاط دیگر، به وسیله‌ی همین اروپائی‌ها و غربی‌ها و با ابزار علمِ آنها چه اتفاقی افتاده است. چون هدف، ثروت بود، بنابراین اخلاقی وجود نداشت، مذهبی وجود نداشت، خدائی وجود نداشت.
ما این علم را نمیخواهیم. این علم، آن وقتی كه رشد پیدا میكند و به منتها درجه میرسد، میشود مثل این چیزی كه امروز كشورهای غربی دارند؛ میشود بمب اتم، میشود این همه ظلم و ستم، میشود نابودی دموكراسی در مدعی‌ترین كشور دنیا از لحاظ دموكراسی - یعنی آمریكا - میشود اختلاف طبقاتی روزافزون و شكاف طبقاتی؛ میلیونها كارتن‌خواب، میلیونها زیر خط فقر در یك كشور ثروتمند و پیشرفته. این علم فایده‌ای ندارد. ما دنبال این علم نیستیم. نه تعلیمات انبیاء، نه تعلیمات اسلام، نه وجدان انسانی، ما را به این طریق سوق نمیدهد؛ هیچ شوقی در انسان نمی‌آفریند.
آن علمی كه ما میخواهیم، همراه با تزكیه است... اول، تزكیه است. تربیت دین، تربیت قرآن، تربیت اسلام این است. چرا اول تزكیه؟ برای اینكه اگر تزكیه نبود، علم منحرف میشود. علم یك ابزار است، یك سلاح است؛ این سلاح اگر در دست یك انسان بدطینت، بددل، خبیث و آدمكش قرار بگیرد، جز فاجعه چیز دیگری نمی‌آفریند؛ اما همین سلاح میتواند در دست انسان صالح، وسیله‌ی دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. این علم را بایستی آن وقتی در دست گرفت كه با تزكیه همراه باشد.

مربوط به :بیانات در مراسم دانش‌‌آموختگی دانشگاه امام حسین (ع) - 1388/01/26
عنوان فیش :سیاهان امروز آمریکا؛ فرزندان فقرا اسیرشده کشورهای آفریقایی
کلیدواژه(ها) : سیاهه‌‌ی جنایات امریکا, استعمار, تاریخ آسیا و آفریقا, عملکرد استکبار, عملکرد استعمارگران در آفریقا, ایالات متحده امریکا, نظام سلطه, تاریخ شکل‌گیری، استقلال و جنگ‌های داخلی آمریکا, تاریخ استعمار کهن, تاریخچه شکل‌گیری کشور ایالات متحده آمریکا, تاریخ شکل‌گیری، استقلال و جنگ‌های داخلی آمریکا, استثمار, استثمار
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
مشكل اصلی دنیای دوران علم، دنیای متجدد و مدرن، این بود كه علم در این دنیا در خدمت فساد، در خدمت طغیان، در خدمت تجاوز قرار گرفت. دانش یك موهبت خدائی است. بزرگترین ناسپاسی در قبال این موهبت بزرگ این است كه دانش را یك نسلی، یك ملتی، یك مجموعه‌ای در برهه‌ای از زمان در خدمت ظلم و طغیان و تعدی و سركوب كردن ارزشهای انسانی قرار بدهند. و این اتفاق در دو سه قرن اخیر بخصوص و در ده‌ها سال گذشته در دنیا افتاد.
ملتهائی به دانش دست پیدا كردند؛ این طبیعی است. دانش در طول تاریخ در میان ملتها دست به دست می‌گردد. یك‌وقتی مركز دانش، مناطق شرقی جهان بود، یك‌وقتی هم مركز دانش، مناطق غربی جهان شد. این ملتها وقتی به دانش دست پیدا كردند، دانش را در خدمت استعمار به كار بردند، در خدمت سركوب ملتها به كار بردند. كشورهای زیادی با ملتهای بسیار انبوهی در شرق و غرب عالم- در آفریقا، در آسیا- به واسطه‌ی دانش كشورهای غربی سركوب شدند؛ به استعمار كشیده شدند؛ نسلهای انسانی به اسارت گرفته شدند. سیاهانِ امروز آمریكا، فرزندان همان مستمندانی هستند كه به وسیله‌ی استعمارگران غربی از كشورهای آفریقائی به اسارت گرفته شدند؛ از میان خانه و زندگی و مزرعه و زیستگاه خودشان این‌ها را مثل حیوانات صید كردند و به كار سخت گماشتند و آواره كردند. این كار در سرتاسر دنیا، در شبه قاره‌ی هند، در منتهاالیه آسیا، در دورانهای سیاه هم اتفاق افتاد. با علم خود، با دانشی كه به دست آورده بودند و موهبت الهی بود، بندگان خدا و خلق خدا را به ذلت كشیدند؛ به ستم دچار كردند؛ زندگی‌های آن‌ها را برای دورانهای طولانی تباه كردند.
بعد هم از همین دانش‌هائی كه در اختیار گرفتند- و هر دانشی مثل پله‌ای است از یك مجموعه‌ی پلكان. وقتی انسان یك پله بالا رفت، فرصت و امكان پیدا می‌كند كه به پله‌ی بعد و پله‌های بعد هم دست پیدا كند؛ این هم طبیعی است- با بالا رفتن از پلكان علم، بمب اتم ساخته شد؛ سلاحهای شیمیائی ساخته شد؛ نسل‌هائی نابود شدند؛ انسان‌هائی به ماتم عزیزان خود نشستند؛ و دنیا آن چیزی شد كه شما در جغرافیای سیاسی عالم مشاهده می‌كنید: تقسیم عالم به دو جناحِ زورگو و زورپذیر؛ ستمگر و ستم‌پذیر؛ آن هم با فاصله‌ی بسیار زیاد. این جغرافیای سیاسی عالم، جغرافیای فرهنگی عالم در دورانهای اخیرِ این قرنهای سیاه به این شكل رسید.

مربوط به :بیانات در دیدار نخبگان جوان دانشگاهی - 1387/06/05
عنوان فیش :سوء استفاده انگلیسیها از مهارت دریانوردی برای تسلط بر هندوستان
کلیدواژه(ها) : تاریخ آسیا و آفریقا, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار کهن, سوء‌استفاده غرب از علم, استعمار, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در آسیا, تاریخ استعمار کهن
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
در طول تاریخ، علم در بین ملتهای دنیا دست به دست گشته؛ شما هیچ ملتی را پیدا نمیكنید كه از اول تا آخر، دانش در اختیار آنها بوده؛ نه، این یكی از سنتهای خداست. در این مسابقه‌ی در بین جوامع بشری - ملتها مسابقه دارند و از هم جلو میزنند - از لحاظ دانش یك وقتی شرق جلو بود، یك وقتی كشورهای اسلامی جلو بودند و یك وقتی بخصوص كشور ایران جلو بود؛ همین حالتی كه امروز شما در بعضی از كشورهای غربی مشاهده میكنید كه از لحاظ علم در رتبه‌ی بالائی هستند و دیگران باید سرشان را بالا كنند تا آنها را ببینند، یك روز كشور شما همین حالت را داشت و كشورهای اروپائی و كشورهای شرقی و غربی باید به بالا نگاه میكردند تا میتوانستند دانشمند ایرانی را ببینند؛ دانشمندان عظیمی كه نه فقط در علم، حتّی در فناوری - فناوریهای متناسب با آن روز - از همه‌ی دنیا جلو بودند. یك روزی اینجوری بوده؛ یك روز هم غربیها جلو افتادند.
اما یك نكته‌ی مهمی است كه از زمانی كه غربیها جلو افتادند، از این برتریِ علمی، برای مقاصد سیاسی و اقتصادیِ سلطه‌گرانه استفاده كردند؛ استعمار به وجود آمد. استعمار قبلاً وجود نداشت. معنای استعمار این است كه یك كشوری با هزارها كیلومتر فاصله، دست‌اندازی كند به یك كشوری كه منبع ثروت است - مثلاً شبه قاره‌ی هند - و آنجا را به قدرت شمشیر و به قدرت سلاح پیشرفته، در اختیار خودش بگیرد. خب میدانید، انگلیس هم محاط به دریاست. انگلیسیها چون در كار كشتیرانی و دریانوردی یك مهارتی پیدا كرده بودند؛ این دریانوردی را توسعه دادند، خطرپذیری كردند، ریسك‌پذیری كردند، آمدند هندوستان را پیدا كردند و بر آن تسلط پیدا كردند؛ اینجا از برتری علمیِ خودشان استفاده‌ی سیاسی كردند! كاری كه تا آن زمان هیچ كدام از كشورهای گوناگونی كه دارای برتری علمی بودند، نكرده بودند. هم انگلیسیها، هم بلژیكیها، هم هلندیها، اینهائی كه طرف منطقه‌ی شرق و منطقه‌ی شبه قاره‌ی هند رفتند و اول‌بار استعمار را راه انداختند، و هم آن كسانی كه بعد رفتند آفریقا را گرفتند - گروهی از كشورهای اروپائی مثل پرتغال - اینها از قدرت پیشرفتِ علمی و توانائی علمیشان، استفاده‌ی سیاسی كردند؛ یعنی استعمار را به وجود آوردند. وقتی استعمار به وجود آمد، سرنوشت آن ملت استعمارزده در دست آن ملت استعمارگر قرار گرفت؛ از این استفاده كردند برای اینكه آنها را در جهالت نگه دارند و تا آنجائی كه البته میتوانستند، مسابقه‌ی علمی را متوقف كردند! این اتفاقی است كه افتاده و كاری است كه شده. خب، این سوء استفاده‌ی از علم بود.

مربوط به :بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد - 1386/02/25
عنوان فیش :توسعه و ترقی؛ بهانه استعمارگری بیگانگان و فاجعه‌آفرینی مستبدین
کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, کودتای رضاخان, عملکرد حکومت پهلوی, استعمار, استعمار, عملکرد استعمارگران, حمله آمریکا به عراق, مدیریت تحول, تحول, الگوی پیشرفت, استعمار نو, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد حکومت پهلوی, ایده‌پردازی, خطِّ انگلیسی ماجرای مشروطه, ترقی‌خواهی, تاریخ نهضت مشروطیت, وابستگی به غرب, تحجّر, عملکرد حکومت قاجاریه
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
بحث لزوم بازشناسی الگوی توسعه و پیشرفت است. ما می‌خواهیم پیشرفت كنیم. مدل این پیشرفت چیست؟ این مدل را باید بازشناسی كنیم... تحول، سنت الهی است در زندگی بشر. با او سینه به سینه نباید شد؛ از او استقبال باید كرد. باید تحول را مدیریت كرد، تا به پیشرفت بینجامد؛ جامعه را پیش ببرد...
كارهای بزرگ از ایده‌پردازی آغاز می‌شود. این ایده‌پردازی كاری نیست كه در اتاق‌های دربسته و در خلأ انجام بگیرد. باید فكرهای گوناگون، اندیشه‌های گوناگون با آن سروكار پیدا كنند، تماس پیدا كنند تا آنچه كه محصول كار هست، یك چیز عملی و منطقی از آب در بیاید. پس جان كلام، در این بحثی كه امروز من می‌خواهم بكنم، این است كه ما باید توسعه و پیشرفت را بازشناسی كنیم، ببینیم برای كشور ما، برای جامعه‌ی ما، مدل پیشرفت چیست.
دو گرایش غلط همیشه در باره‌ی پیشرفت و تحولِ منتهی به پیشرفت وجود داشته است. یك گرایش عبارت است از خیانتهائی كه به نام پیشرفت و تحول انجام گرفته؛ ضربه‌هائی كه به نام خدمت و زیر پرچم اصلاحگری بر پیكر ملت ما وارد شده است. از دوران قاجار خیلی از درباریان قاجار و شاهزادگان قاجاری- كه هم بی‌سواد بودند، هم دنیاپرست بودند، هم در عین حال با محافل غربی ارتباط داشتند- عامل و وسیله‌ی وابستگیِ نادانسته‌ی كشور و فرهنگ ما به غرب شدند و ادعایشان این بود كه این، پیشرفت و تحول است!
در قضیه‌ی مشروطه، آن خطِّ انگلیسیِ ماجرای مشروطه حرفش ترقی‌خواهی بود؛ شعارش توسعه و پیشرفت بود. همان كسانی كه رهبران مشروطه را نابود كردند؛ شیخ فضل الله را به دار كشیدند، مرحوم آیت‌اللَّه بهبهانی را ترور كردند، ستارخان و باقرخان را غیر مستقیم به قتل رساندند و خلع سلاح كردند، رهبران صادق مشروطه را زیر فشار قرار دادند و یك عده افرادی را كه وابسته‌ی به غرب و سیاستهای استعماری بودند، به نام مشروطه‌خواه بر مردم مسلط كردند، شعار آن‌ها هم همین ترقی‌خواهی بود! آن‌ها هم می‌گفتند: پیشرفت، تحول! زیر این نام، آن‌چنان خیانت بزرگی انجام گرفت.
رضا خان با شعار ترقی و اصلاح آمد سر كار. كودتا كرد؛ حكومت كودتا، بعد هم آن دیكتاتوریِ سیاه و بی‌نظیر، كه همه تحت عنوان و زیر پرچم پیشرفت و توسعه و ترقی انجام گرفت. محمد رضا پسر او- حكومت موروثی و بعد هم كودتا در مرداد 32- هم ادعای حركت اصلاحی داشت و این همه فاجعه برای این كشور به وجود آوردند. ضربه‌ای كه به این كشور و به این ملت زدند، این طوری بود.
در سطح جهانی هم همین طور است. استعمار ملتها- كه لكه‌ی ننگ تاریخ بشر در یكی دو قرن اخیر هست- به نام پیشرفت ملتها انجام گرفت. استعمار یعنی نوسازی. انگلیس‌ها، هلندی‌ها، پرتغالی‌ها، فرانسوی‌ها در نقاط مختلف آسیا و آفریقا و امریكای لاتین رفتند بومی‌ها را قتل عام كردند، سرزمینها را تصرف كردند، دزدی كردند، خیانت كردند، هزار فاجعه به وجود آوردند؛ زیرِ نام نوسازی، پیشرفت، استعمار.
در دوره‌ی بعد هم كه نواستعمار پدید آمد، بازهم همین بود. این همه تجاوز، این همه جنگ‌افروزی، این همه كودتا كه به وسیله‌ی سرویسهای امنیتی كشورهای غربی- چه امریكا، چه انگلیس و چه غیر این‌ها- انجام گرفته، همه زیر پرچم تجددخواهی و پیشرفت و تحول و توسعه انجام گرفته. همین الآن شما افغانستان و عراق جلوی چشمتان است. امریكایی‌ها آمدند وارد عراق شدند برای اینكه دنیای نوئی را؛ دنیای آزادی، دمكراسی و توسعه را برای مردم عراق به وجود بیاورند. شما ببینید الآن در عراق چه خبر است! شاید در طول دوران حكومتهای كودتائیِ عراق- كه آخرینش صدام بود- محنتی را كه امروز مردم عراق دارند از دست امریكایی‌ها می‌كشند، تا حالا تحمل نكرده باشند. زن و مرد عراقی تحقیر می‌شوند. جوان امریكایی چكمه‌اش را می‌گذارد پشت گردنِ یك جوان عراقی؛ چرا؟ چون از خیابان عبور می‌كرده و به او مشكوك شده؛ او را می‌خواباند و جلوی چشم زن و بچه‌اش، صورتش را به خاك فشار می‌دهد. یا مرد را جلوی چشم مرد خانه كتك می‌زنند؛ مردها زن خانه را به اسم توسعه و پیشرفت و به اسم نجات ملت عراق بازرسی بدنی می‌كنند. در افغانستان هم همین طور است.
پس نام توسعه از یك طرف مورد چنین سوءاستفاده‌هائی در طول تاریخ و در زمان خود ما در سرتاسر دنیا و در كشور خود ما انجام گرفته است. از یك طرف هم در نقطه‌ی مقابل، كسانی بوده‌اند و هستند كه با هر نوع نوآوری و تحولی مخالفت كرده‌اند؛ به اسم اینكه این سابقه ندارد، این را نمی‌شناسیم، این را نمی‌دانیم، به این مشكوكیم. حدیثِ «شرّ الأمور محدثاتها» را بد معنا كرده‌اند. بااینكه نوآوری سنت تاریخ است؛ سنت طبیعت است و بدون نوآوری زندگی بشر معنا پیدا نمی‌كند؛ اما این‌ها مخالفت كردند. این دو گرایش متضاد وجود داشته است.
پس ما باید پیشرفت و آن چیزی را كه از تحول اراده می‌كنیم و می‌خواهیم، درست برای خودمان معنا كنیم و بفهمیم دنبال چه هستیم، تا نه آن سوءاستفاده انجام بگیرد، نه این مخالفت و ضدیت. البته این به معنای این نیست كه ما تازه می‌خواهیم پیشرفت را شروع كنیم، لذا الگو برای پیشرفت می‌خواهیم؛ نه، پیشرفت در كشور ما با انقلاب و با نهضت انقلابی شروع شد. یك جامعه‌ی ایستای راكد، زیر فشار، استعدادهای خفته، بدون اجازه‌ی هیچ تحركی در دریای عمیق استعدادهای ملی ما، با حركت انقلابی دگرگون شد.

مربوط به :‌بیانات در دیدار کارگزاران نظام‌ - 1383/08/06
عنوان فیش :ایجاد فجایع عظیم در اروپای شرقی توسط شوروىِ
کلیدواژه(ها) : نظام سلطه, ایستادگی ملت ایران, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار نوین, تاریخ عملکرد اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی آن, استعمار, عملکرد استعمارگران, نظام سلطه, سلطه طلبی, قدرتهای سلطه ‏گر
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
از وقتی‌كه استعمار بر اثر ارتباطات آسان دنیا با یكدیگر و پیشرفت علم به وجود آمد، نظام سلطه هم پدید آمد. هرچه استعمار پیش رفته، نظام سلطه تقویت شده است. با امكانات جدید و وسایل ارتباطیِ سریع و فوق‌العاده‌یی كه وجود دارد و امكانات نظامی و پولی و تبلیغاتی و غیره، نظام سلطه هرچه میخ‌های خود را بر سرزمین محل زندگی ملتها و انسانها بیشتر فروكرده، انسانها محكوم شده‌اند به توسری‌خوری و سلطه‌پذیری. نظام ما آمد این مدار را قطع كرد؛ گفت نمی‌شود. هرچند كمونیسم هم در دنیا بود، اما مدار سلطه وجود داشت و دنیا را تقسیم كرده بودند؛ البته نه از روی طوع و رغبت؛ تقسیمِ از روی ناچاری؛ یك قسمت دست این، یك قسمت دست آن. بنابراین مدار سلطه در آنجا هم وجود داشت. همان شورویِ مدعیِ سوسیالیسم و كمونیسم و عدالت اجتماعی، در اروپای شرقی فجایع عظیمی به راه انداخت كه لابد بعضی از شماها یادتان هست- ماها كه یادمان هست- بعضی‌ها هم لابد در كتابها و نوشته‌ها خوانده‌اید. لهستان یك طور، مجارستان یك طور، چكسلواكی یك طور. خونها ریختند، آدم‌ها كشتند، تانكها بردند؛ همان كاری كه امروز امریكایی‌ها در عراق دارند می‌كنند؛ همان كاری كه امریكایی‌ها چند صباحِ قبل در افغانستان كردند. سلطه، سلطه است. بنابراین مدار حركت سلطه‌آمیز و متكیِ به سلطه و بر محور سلطه وجود داشت. ایران اسلامی آمده این مدار را قطع كرده؛ می‌گوید ما قبول نداریم. این طرح، در دنیا بی‌جواب هم نمانده است. ملتها به این طرح خیلی معتقد شده‌اند.

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید دانشگاه‌ها - 1382/08/08
عنوان فیش :استفاده انگلیس از کشتیهای بخار برای استعمار هند
کلیدواژه(ها) : استعمار, انحصار علمی, عملکرد استعمار انگلیس در هند, تاریخ استعمار کهن, تاریخ آسیا و آفریقا
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
بر اثر شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مسأله‌ی استعمار- كه نقش استعمار در مطلبی كه مورد نظر من است، بسیار زیاد است- بخشی از دنیا زودتر از یك بخش دیگر و به كمك وسیله‌ی شتابنده‌ای به سمت قلّه‌های علمی حركت كرد. این بخش از این وسیله‌ی شتابنده استفاده كرد و به جلو رفت و این وسیله را روز به روز شتابنده‌تر و تواناتر كرد و با بالا بردن كاربری آن، به دستاوردهای علم رسید؛ درحالی‌كه ما با همه‌ی پیشرفت علمی، محاط به جهالتهای فراوانیم. ساكنان آن بخش از دنیا، پیشرفتهای علمیِ شگفت‌آوری كردند و بعد هم سیاست كلّی‌شان این شد كه علم را در اختیار خودشان بگیرند و اجازه ندهند كه كشورهایی كه عقب مانده‌اند، به آن‌ها برسند و یا از آن‌ها جلو بزنند! حتماً شما از محدودیتهایی كه برای برخی از فناوری‌های پیشرفته وجود دارد كه مطلقاً نبایستی به هیچ نقطه‌ای از نقاط دنیا درز پیدا كند، مطالب زیادی شنیده‌اید.
استعمار، هم در پیشرفت علمیِ یك بخش از دنیا نقش داشت و هم توانایی‌اش بر استعمار، ناشی از میزان پیشرفت علمی‌اش بود كه از آن پیشرفت، استفاده‌ی سیاسی كرد. مانند انگلیس كه از كشتی بخار برای استعمار هند استفاده نمود و استعمار هند كمك كرد كه كشتی بخار به كشتیهای پیشرفته‌تری تبدیل شود و تسلّط بر هند و نقاط دیگر را نیز بیشتر كند. به این ترتیب، علمی كه محدود و محصور به خودشان بود، در خدمت استعمار قرار گرفت و استعمار در خدمت علم!
ما باید از محاصره‌ی موجود كه كشورهای جهان سوم در آن قرار گرفته‌اند، خودمان را خارج كنیم. این فقط وظیفه‌ی ما نیست، بلكه وظیفه‌ی همه‌ی ملتهای دنیاست كه در دوره‌ای از كاروان علم عقب ماندند. من اعتقاد راسخم- كه این اعتقاد با نظر خبرگان و كارشناسان فن تأیید شده است- این است كه ما می‌توانیم این كار را بكنیم. این مُهر «نمی‌توانیم» و «نمی‌توانید» را كه یكی از بخشهای عمده‌ی سیاست فرهنگی دشمنان بوده، بایستی از ذهن خودمان پاك كنیم.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1382/01/22
عنوان فیش :شیوه‌های گوناگون استعمارگران برای کنترل حکومتها در آسیا و آفریقا
کلیدواژه(ها) : استعمار نو, تاریخ استعمار نوین, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, استعمار, تاریخ استعمار کهن, تاریخ استعمار نوین, تاریخ استعمار فرانو, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, دخالت‌های انگلیس در ایران
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
اوایل، استعمار همین‌گونه بود؛ دولتهای استعمارگر اروپایی كشورهایی را در آسیا و آفریقا به‌زور می‌گرفتند، بعد یك حاكم نظامی را از طرف خودشان در آنجا می‌گذاشتند تا تمام كنترل منطقه در دست او باشد. در هند، استرالیا، كانادا، آفریقا و كشورهای متعدّد همین كار را كردند. بعد از گذشت مدّتی دیدند حاكم بیگانه‌ی نظامی را بر ملتی گماشتن خطا و غلط است، فرمول را عوض كردند، حكّامی از خودِ آن كشورها می‌یافتند و نصبشان می‌كردند كه صددرصد مطیع این‌ها باشند، كمكشان هم می‌كردند، امكانات هم می‌دادند، او هم كشور را برای چپاول استعمارگران راحت و آزاد می‌گذاشت و دروازه‌ها را باز می‌كرد تا استعمارگران هر كار می‌خواهند، بكنند. یك دوره هم این‌گونه گذشت، كه دیدند این هم درست نیست و اشتباه كرده‌اند؛ برای اینكه ملتها علیه این حكّام كه هرچند وطنی و خودی به حساب می‌آیند، اما چون وابسته‌ی به آن‌ها هستند و مستبد و ظالمند، قیام می‌كنند. بعد از این روش، از یك دورانی شروع كردند روش را عوض كردن؛ این شیوه، یك شیوه‌ی علی‌الظّاهر دمكراتیك و با تسلّط و سلطه‌ی فرهنگی بود كه حاكمی را كه طرف‌دار آن‌هاست، به‌اصطلاح خودشان انتخاب كنند. در ایرانِ زمان طاغوت هم همین قضایا پیش آمد؛ اوّل انگلیسی‌ها «رضا پهلوی» را نصب كردند و سپس «محمّد رضا» را، بعد دیدند مشكلات به وجود می‌آید، آمدند او را وادار كردند تا «علی امینی» را به عنوان نخست‌وزیر منصوب كند، تا به‌اصطلاح اصلاحات كند. این دید كه زمام كار از دست خودش درمی‌رود، گفت خودم اصلاحات می‌كنم كه آن اصلاحات، مواد شش‌گانه‌ی فضاحت‌آمیزی بود كه در دوران طاغوت انجام گرفت. این تجربه‌های عمل‌شده‌ی استعمار در دورانها و در مكانهای مختلف دنیاست. این‌ها امروز به همان دوره‌ی اوّل استعمارگری برگشته‌اند؛ یعنی كشوری را با زور اسلحه بگیرند، بعد حاكمی از خودشان در آنجا بگمارند. كار بسیار عجیب،ارتجاعی، زشت، اهانت‌بار و حاكی از سرمستی و غرور است كه این‌ها را با مغز به زمین می‌كوباند.

مربوط به :بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌ - 1379/07/14
عنوان فیش :نابودی فرهنگها و غارت ثروتها؛ نتایج تسلط بیگانگان در هندوستان، الجزایر و پرو
کلیدواژه(ها) : اصلی ترین شعار جمهوری اسلامی, شعارهای ملت ایران, شعارهای انقلاب اسلامی, استقلال, وابستگی, سلطه طلبی, قدرتهای سلطه ‏گر, استعمار, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمار انگلیس در هند, نابودی فرهنگ ملتها توسط استعمارگران, تمدن پرو, عملکرد استعمارگران در پرو, عملکرد استعمارگران در الجزایر, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار کهن
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
شعار اصلی انقلاب ما این سه كلمه بود: استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی، همان نظامی است كه وارد میدان شد؛ با تلاشهای خود و چالشهایی كه با آن روبه‌رو بوده است، پیش می‌رود و راه را باز می‌كند. شعار آزادی، جزو شعارهای بسیار جذّاب است؛ تكرار شده است؛ درباره‌ی آن حرف زده‌اند؛ مقاله نوشته‌اند؛ كتاب نوشته‌اند و شعار داده‌اند. درباره‌ی آزادی، سخنها گفته شده است؛ بعضی با اعتدال، بعضی با افراط، بعضی با تفریط. شعار آزادی، زنده مانده است؛ اما شعار استقلال برخلاف آن دو شعار دیگر، در انزوا قرار گرفته است.
شعار استقلال، یكی از مهمترین شعارهاست. اگر استقلال نباشد، یك ملت به آزادی خود و به شعار آزادی خود هم نمی‌تواند خوشبین باشد. استقلال را بعضی عمداً، بعضی سهواً، بعضی از روی غفلت و بعضی از روی خباثت، می‌خواهند به دست فراموشی بسپارند. من امروز درباره‌ی مسأله‌ی استقلال - در وقتی كه گنجایش این سخن را داشته باشد - در برابر شما برادران و خواهران عزیز مطالبی را عرض می‌كنم.
معنی استقلال چیست؟ برای یك ملت، استقلال چه مفهوم و چه ارزشی دارد؟ استقلال، یعنی اینكه یك ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلّط باشد؛ بیگانگان دست دراز نكنند و سرنوشت او را خائنانه و مغرضانه رقم نزنند. این معنای استقلال است. اگر از ملتی استقلال او گرفته شد؛ یعنی اگر بیگانگان كه یقیناً دلسوز او نیستند بر سرنوشت او مسلّط شدند، دو چیز را از دست می‌دهد: اوّل، عزّت نفس خود را، افتخارات خود را، احساس هویّت خود را؛ دوم، منافع خود را. دشمنی كه بر سرنوشت یك ملت مسلّط شود، دلسوز آن ملت نیست و منافع آن ملت برای او اهمیت ندارد. آنكه می‌آید یك ملت را مسخّر سرپنجه‌ی قدرت خود می‌كند، در درجه‌ی اوّل در حقیقت، در اوّل و آخر به فكر منافع خود است. آنچه برای او كمترین اهمیتی ندارد، منافع آن ملتی است كه استقلال خود را از دست داده است. ما در این زمینه نمونه‌های فراوانی در قرن نوزدهم و سپس به دنبال آن در قرن بیستم، داریم.
استعمارگران اروپایی آمدند و بر مناطق بسیاری از آسیا، آفریقا و امریكای لاتین تسلّط پیدا كردند؛ ملتهای آن مناطق را ذلیل كردند؛ فرهنگ آن‌ها را، هویّت آن‌ها را، ثروت آن‌ها را به تاراج بردند؛ حتی زبان آن‌ها را، خطّ آن‌ها را، سابقه و سنّت آن‌ها را زیر پا له كردند. ملتها را ذلیل كردند؛ آن‌ها را دوشیدند؛ ثروت آن‌ها را غارت كردند؛ فرهنگ آن‌ها را نابود كردند؛ تا آن وقتی‌كه ممكن بود، ماندند، بعد هم رفتند. من نمونه‌هایی از این قبیل، بعضی را به چشم خود دیده‌ام، بعضی را شنیده‌ام و بعضی را خوانده‌ام.
یك نمونه، كشور بزرگ و پهناور هندوستان است. انگلیسی‌ها از راه دور آمدند؛ اوّل با تزویر و فریب و بعد با سلاح و قوّت نظامی، سرزمین هند را گرفتند. سالهای متمادی بر این سرزمین مسلّط ماندند؛ مردم را ذلیل كردند؛ بزرگان را نابود كردند و ثروتهای هند را از بین بردند. انگلیس، خزانه‌ی خود و جیب سرمایه‌داران خود را از سرمایه‌ها و فرآورده‌های هند پر كرد؛ اما هند را در فقر و مسكنت و بدبختی باقی گذاشت. فقط ثروت مادّی نبود؛ ثروت معنوی آن‌ها را هم گرفتند و زبان خود را بر آن‌ها تحمیل كردند. زبان رسمی امروز دولتهای هند و پاكستان و بنگلادش كه مجموعاً شبه قارّه‌ی هند قدیم است كه مستعمره‌ی انگلیس بود انگلیسی است! آن منطقه دهها زبان محلی داشته است؛ این زبانها را تا آنجایی كه توانستند، منسوخ كردند و از بین بردند. یك ملت، زبان خود را كه از دست داد، یعنی از گذشته‌ی خود، از تاریخ خود، از سنّتهای خود و از میراثهای گران‌قدر خود منقطع و جدا می‌شود و از آن‌ها بی‌خبر می‌ماند.
یك نمونه‌ی دیگر عرض می‌كنم. رئیس‌جمهور كشور پرو در امریكای لاتین، در زمانی كه بنده رئیس‌جمهور بودم، به من گفت: ما اخیراً یك تمدّن بسیار باشكوه را در حفّاری‌های خود در كشورمان پیدا كرده‌ایم. او می‌گفت: سالها استعمارگران بر كشور پرو مسلّط بودند؛ اما نگذاشتند مردم و روشن‌فكران و صاحب‌نظران پرو بفهمند كه در گذشته چنین تمدّنی داشتند! یعنی این‌ها حتی از اینكه مردم، تاریخ خودشان را بدانند و به گذشته‌ی خودشان افتخار كنند، مانع می‌شدند!
یك نمونه‌ی دیگر، الجزائر، این كشور عربی و مسلمان است. فرانسویها آمدند و دهها سال بر آن كشور مسلّط شدند؛ با سلاح آنجا را قبضه كردند؛ در آنجا حكومت تشكیل دادند؛ حكّام و افسران خودشان را به حكومت و فرماندهی آن كشور گماشتند؛ اوّلین چیزی كه كمر به آن بستند، از بین بردن آثار اسلامی و حتی از بین بردن زبان عربی بود. باز زمانی كه من رئیس‌جمهور بودم، یكی از بلندپایگان دولت الجزائر در آن روز، به تهران آمد و با من ملاقات كرد. در اثنای صحبت می‌خواست مطلبی را بیان كند؛ اما تعبیر عربی آن مطلب را بلد نبود! عرب زبان، می‌خواست مفهومی را به من منتقل كند، نمی‌دانست با زبان عربی چگونه می‌شود آن را منتقل كرد! رو كرد به وزیر خارجه‌اش، به زبان فرانسوی از او پرسید كه این به عربی چه می‌شود؟ او هم در جواب گفت به عربی این می‌شود؛ بعد لغت عربی را به كار برد! یعنی زبدگان و نخبگان یك ملت، به خاطر تأثیر استعمار، از زبان خودشان دور ماندند. دلسوزان الجزایری بعد از آن با ما صحبت كردند و گفتند ما همت گماشته‌ایم كه بعد از ازاله‌ی استعمار، بتوانیم زبان عربی را برگردانیم.
عزیزان من! برادران و خواهران من! نبودن استقلال، با یك كشور این‌طور عمل می‌كند. هویّت ملی را از مردم آن كشور می‌گیرد؛ افتخارات را از آن‌ها می‌گیرد؛ سابقه‌ی تاریخی را از آن‌ها می‌گیرد؛ منافع مادّی آن‌ها را چپاول می‌كند؛ هویّت فرهنگی و زبان آن‌ها را هم می‌گیرد. این وضع تسلّطِ یك قدرت بر یك كشور است‌

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان و پرسنل ارتش - 1373/01/24
عنوان فیش :سیاستهای استعماری؛ عاملی مهم در شکل‌گیری مبارزات ملت ایران
کلیدواژه(ها) : استعمار نو, مبارزات ضد استعماری ملت ایران, عملکرد استعمارگران, استعمار نو, استعمار, مبارزات ضد استعماری ملت ایران, عملکرد استعمارگران, تاریخ قیام تحریم تنباکو
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
از سالها پیش - شاید بشود گفت از دویست سال پیش - مبارزه‌ای از طرف قدرتمندانِ تشنه‌ی ثروت و قدرتِ بیشتر، که می‌خواستند همه‌ی مناطق دنیا را در اختیار بگیرند، بر ملت ایران تحمیل شد. آنها می‌خواستند اگر منابع طبیعی هست، اگر میراث فرهنگی هست، اگر وسیله‌ی کسب علم هست و اگر استعداد هست، ببرند و در خدمت تمدّن و سیاستی که تازه در اروپا به وجود آمده بود - یعنی همین تمدّن صنعتی و تشکیلات سیاسیِ مترتّب بر تمدّن صنعتی و نظایر آن - قرار دهند. آنها مبارزه‌ای را بر همه‌ی ملتهایی که می‌شد از آنها استفاده‌ای کرد، بی آن‌که خودِ آن ملتها بخواهند، تحمیل کردند. اروپا محیط کوچکی بود که در آن عطش قدرت زیادی وجود داشت. عمده‌ی ثروتهای دنیا هم، نه در اروپا که در آسیا و افریقا نهفته بود. تشنگان ثروت و قدرت برای به دست آوردن چنان ثروتهایی مجبور بودند راههای دور و دراز را بپیمایند و با قبضه کردن مناطق ثروت‌خیز دنیا، آن ثروتها را در جسم نظامهای سیاسی‌ای که آن روز در اروپا، تازه طعم پیشرفت علمی و صنعتی را چشیده و مزمزه می‌کردند، تزریق کنند. بدین ترتیب بود که به جان ثروتهای آسیا و افریقا افتادند که هر کس کتابهای تاریخ معاصر جهان را خوانده باشد، بقیه‌ی داستان را می‌داند. هندوستان طعمه‌ی استعمار شد. چین طعمه‌ی استعمار شد. ژاپن و تمام مناطق شرق آسیا هم طعمه‌ی استعمار شدند و استرالیا یکباره بلعیده شد!
یک وقت است که کشوری فاقد مردم است و یا مردم بی‌فرهنگی دارد. بدیهی است که تصرّف آن کشور برای استعمارگران آسان است. اما یک وقت کشوری برخوردار از مردمی با فرهنگ و با ادّعاست که برای خودشان شخصیّت و سابقه‌ای قائلند. آن وقت دیگر ورود استعمار به آن کشور، چندان بی‌دردسر نیست؛ چرا که از طرف مردم آن کشور، علیه استعمارگران، مبارزه‌ای به وجود می‌آید. عاملی که ما امروز به آن «استکبار» می‌گوییم، مبارزه‌ی مذکور را بر ملت ایران تحمیل کرد. در گذشته، وقتی که استکبار وارد کشوری می‌شد، به شکل استعمارِ مستقیم می‌آمد و آن کشور را قبضه می‌کرد. اما امروز، از طُرق پیشرفته‌تری برای تسلّط و تصرّف ملتها و منابعشان استفاده می‌کند. بنابراین، مبارزه‌ای که ملت ایران در طول صدوپنجاه سال یا بیشتر، با کشورهای استعمارگر داشت - از «مبارزه‌ی تنباکو» بگیرید تا قضایای بعدی و نهضت ملی و تا مبارزات امروزِ ملت ایران با سیاستهای استکباری و با امریکا و با دیگران - همه و همه از مبارزاتی است که بر مردم ما تحمیل کرده‌اند. والّا اگر ملت ایران را رها می‌کردند و او را راحت می‌گذاشتند تا خودش به کار خودش، به کشور خودش، به منافع خودش و به منابع خودش برسد، ممکن بود چنین مبارزه‌ای به این شکل پیش نیاید. آنها این مبارزه را بر ملت ایران تحمیل کردند. امروز هم، آنها متعرّض و متجاوزند.

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی - 1371/05/21
عنوان فیش :ورود میسیونهای مسیحی قبل از ورود استعمارگران در آسیا و آفریقا
کلیدواژه(ها) : تهاجم فرهنگی, تبادل فرهنگی, استعمار, تلاش استعمار برای زدودن آثار فرهنگ ایرانی, میسیونهای مسیحی, عملکرد استعمارگران, تاریخ آسیا و آفریقا, عملکرد استعمارگران در ایران
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
در تهاجم فرهنگی، دشمن می‌گردد آن نقطه‌ای از فرهنگ خود را به این ملت می‌دهد و وارد این ملت می‌کند که خودش می‌خواهد. معلوم است که دشمن چه می‌خواهد! اگر در تبادل فرهنگی، ملتی که از فرهنگ بیگانه چیزی می‌گیرد، تشبیه به آدمی شود که در کوچه و بازار، غذا و دوای مناسب می‌خرد که مصرف کند؛ در تهاجم فرهنگی، ملتی را که تحت تهاجم قرار گرفته است، باید به بیماری که افتاده و خودش کاری نمی‌تواند بکند، تشبیه کنیم. آن وقت دشمن، آمپولی به او تزریق می‌کند و معلوم است آمپولی که دشمن تزریق کند، چیست! این، فرق دارد با آن دارو و درمانی که خود شما بروید و آن را با میل انتخاب و وارد بدنتان کنید. این، تهاجم فرهنگی است.
پس، تبادل فرهنگی به انتخاب ماست؛ اما تهاجم فرهنگی به انتخاب دشمن است. تبادل فرهنگی انجام می‌دهیم تا کامل شویم؛ یعنی فرهنگ خودی را کامل کنیم. اما تهاجم فرهنگی انجام می‌گیرد تا فرهنگ خودی را ریشه‌کن کند. تبادل فرهنگی از چیزهای خوب است؛ تهاجم فرهنگی از چیزهای بد است. تبادل فرهنگی در هنگام قوت و روزگار توانایی یک ملت انجام می‌گیرد؛ ولی تهاجم فرهنگی در دوران ضعف یک ملت است. لذا دیدید که استعمارگران، در آسیا و آفریقا و امریکای لاتین، هر جا خواستند وارد شوند، قبل از آن‌که سیاستمداران و سربازان و قزاقهایشان وارد شوند، میسیونهای مسیحی و هیأتهای تبشیری مسیحی شان وارد شدند! سرخپوستان و سیاهپوستان را اول مسیحی کردند، بعد طناب استعمار به گردنشان انداختند. بعد هم از خانه و کاشانه‌شان، آواره‌شان کردند و پدرشان را در آوردند! در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحی کردن مردم به این‌جا آمدند! البته آنها، مثل دزد ناشی که به کاهدان می‌زند، نفهمیدند برای ترویج مسیحیت باید به کجا بروند. آنها موفق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمی‌شود گفت که سرمایه‌داران و کمپانیها و غارتگران بین‌المللی، معتقد به حضرت مسیحند! آنها چه می‌شناسند مسیح کیست؟! در محیطهایی که یک فرهنگ ملی مدافع - مدافع حیثیت خود - وجود دارد، کار اول این است که آن فرهنگ را از آنها بگیرند. مثل این‌که اگر یک عده سرباز بخواهند به یک قلعه‌ی مستحکم حمله کنند، کار اول این است که پای این قلعه آب می‌اندازند؛ شاید دیوارهایش بریزد. دیوارهای این قلعه را، هر طور بتوانند، سست می‌کنند. این، اولین کار است. یا این‌که قلعگیان را خواب می‌کنند. به قول سعدی که در آن داستان، در گلستان، می‌گوید: «اولین دشمنی که بر آنها تاخت، خواب بود!» خواب، اولین دشمنشان بود. چشمهایشان گرم شد و خوابشان برد. بعد از آن‌که این دشمن خودی - که خواب باشد - از درون خودشان چشمهای آنها را بست و دستهایشان لمس شد، دشمن آمد دستهای اینها را بست و هر چه خواست، برداشت و برد! در تهاجم فرهنگی، این‌گونه عمل می‌کنند.

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مردم خراسان - 1369/03/15
عنوان فیش :ممانعت استعمار از حضور دسته ‌جمعی مسلمین در صحنه ‌ی سیاست عالم
کلیدواژه(ها) : امت بزرگ اسلامی, اسلام, استعمار, رضا شاه پهلوی, انقلاب اسلامی, مسلمان, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, تاریخ جنگ جهانی دوم, نقشه دشمن, ظرفیت‌های جهان اسلام, تاریخ جنگ جهانی اول, اثرات انقلاب اسلامی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
از روز اول پیروزی انقلاب، در کنار هدفهای موذیانه‌یی که دشمنان نسبت به انقلاب و ملت ایران و رهبر عظیم‌الشأنش داشتند، برای آنها یک هدف در اولویت قرار داشت و آن هدف این بود که نگذارند این انقلاب، روحیه‌ی مسلمانان را در دنیا تقویت کند. این، چیز خیلی مهمی است و برای امریکا و ارتجاع و سردمداران سیاستهای خبیث استعماری، خطر بسیار بزرگی می‌باشد. یک ملت و یک جمعیت، آن وقتی از میدان خارج می‌شود و شکست می‌خورد، که روحیه‌ی خود را ببازد. رزمندگانی که در میدان جنگ بودند، این مطلب را خوب تجربه کردند. تأثیر روحیه در پیروزی و شکست، از بقیه‌ی عوامل بیشتر است.
ملت اسلام، بیش از یک میلیارد نفوس در دنیا دارد. کشورهایی در آسیا، در خاورمیانه، در آفریقا، با عنوان اسلامی وجود دارد. شخصیتهای برجسته، دانشمندان، متفکران و فیلسوفان در میان مسلمانانِ همه جای دنیا هستند. این جمعیتِ بیش از یک میلیاردی - که بیش از یک‌پنجم نفوس دنیا را دارند - اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنیا اثر بگذارند، معنایش این است که یک‌پنجم همه‌ی حوادث عالم، با اراده‌ی مسلمین انجام بگیرد. چیز خیلی مهم و عظیمی است. دین اسلام هم برخلاف بعضی از ادیان دیگر، مردم را به تصمیم‌گیری، حضور در صحنه، کار داشتن به کار سیاست و ملکداری و اداره و این‌طور امور تشویق می‌کند. این دین، دین زندگی و حکومت و سیاست است. مثل ادیان دیگر نیست که دوری از سیاست و صحنه‌ی زندگی و فعالیتهای گوناگون و امثال اینها را، جزو اصول خودشان بدانند.
درست توجه کنید. جمعیتی با این عظمت و با این اعتقاد دینی که باید در امور دنیا و امور زندگی دخالت بکنند، اگر یکپارچه و بانشاط باشند، اگر برای خودشان حق قایل باشند، اگر وارد صحنه باشند، چه‌قدر برای ابرقدرتها سنگین تمام خواهد شد؛ چه‌قدر برای نیروهای استعماری که در کشور همین مسلمانان، نفت و ثروتهای طبیعی و پول و بازار و هرچه را که بوده و نبوده، غارت کرده‌اند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ برای این‌که چنین روزی پیش نیاید و مسلمانان یک روز به عنوان مزاحمی برای غارتگران عالم به حساب نیایند، حداقل صدوپنجاه سال - و شاید بیشتر - است که استعمار کار می‌کند و نقشه می‌کشد و پول خرج می‌کند و کار نظامی و سیاسی و فرهنگی می‌کند، تا از حادثه‌ی حضور عظیم مسلمین درصحنه‌ی عالم جلوگیری کند.
این‌که شما می‌بینید در ایران مظلوم ما، سلاطین فاسد و نوکران حلقه‌به‌گوش انگلیس و امریکا، از طرف قدرتها تأیید شدند و سالیان درازی بر این مملکت حکومت کردند، علت همین است. چون کسی مثل رضاخان، راحت حاضر بود که به سهم خودش، همین هدف و برنامه را در ایران اجرا کند. این‌که می‌بینید استعمار - یعنی انگلیس و فرانسه - بعد از جنگ بین‌الملل اول، به جان این کشورهای عربی افتادند و مرتب ذرع و پیمانه کردند و بریدند و تقسیم نمودند و گفتند: این برای تو، این برای او، و در هرجا هم مهره‌ی دست‌نشانده‌ی تسلیمی را از طرف خودشان سر کار گذاشتند و اختیار ملتهای این کشورها را به دست آدمهای فاسد و مفسد دادند، علت همین است. آنها دنبال این هدف بودند.
وظیفه‌ی بزرگ امثال رضاخان در ایران، و ابن‌السعود در عربستان، و فاروق در مصر، و دیگران در جاهای دیگر، این بود که نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت یک نیروی فعال دربیایند و روحیه پیدا کنند و به وسط میدان سیاست عالم بیایند. نقشه‌ی استعمار بر این اساس بود. حالا شما فکر کنید ببینید، عظمت را از این‌جا می‌شود فهمید. فکر کنید که امپراتوری انگلیس دهها سال، در کنار او دولتهای استعماری دیگر، آخر همه امریکا، با پول و اسلحه‌ی فراوان و با ابزار علم و دانشی که در اختیار داشتند، همه با وجود اختلافاتی که با هم داشتند، با یکدیگر همکاری کردند، تا این مقصود عملی بشود! کدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دسته‌جمعی مسلمین در صحنه‌ی سیاست عالم و این‌که مسلمانان احساس کنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم می‌توانند حرف بزنند.
در جنگ بین‌الملل، اسم ایران را «چهارراه خاورمیانه» گذاشته بودند؛ چون در برهه‌یی طولانی از زمان، تنها راه ارتباطی بین شرق آسیا و اروپا بود. مزیت دیگر این کشور آن است که در کنار خلیج فارس، لب دریای عمان و در حساسترین مناطق قرار دارد. در بحبوحه‌ی تلاشهای استعمار - امریکا و غیر امریکا - و در اوج پیروزی استکبار، ناگهان در یک نقطه‌ی بسیار حساس، یک انقلاب عظیم همراه با رهبری فوق‌العاده و بی‌نظیر، در میان احساسات و عواطف و آگاهیها و نیروهای مخلصانه و صادقانه‌ی یک ملت قهرمان - که اسلام بکلی آنها را منقلب کرده و ترس را از وجودشان ریخته - سر می‌کشد. تمام نقشه‌هایشان به هم ریخت. اول باور نکردند و نتوانستند بفهمند چه شد. شما مشهدیها، خودتان می‌توانید دقیقاً مشخص کنید که اوج و سرفرازی انقلاب و تغییر درونی مردم مشهد و یا مردم خراسان، از چه لحظه و زمانی بود؟ هیچ‌کس نمی‌تواند معین کند. ناگهان نظر لطفِ «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»، عنایت الهی، توجهات غیبی، فیوضات ولیّ‌امر و بقیةاللَّه الاعظم(ارواحنا لتراب‌مقدمه‌الفداء) ملت را منقلب کرد. انقلاب پشت سر آن رهبری که بزرگترین عطیه‌ی الهی برای مسلمین بود، با سرعت به حرکت درآمد و هر قدمی که این ملت پیش رفت، به قدر ده قدم رشد کرد.
آیا ما مردم، همان مردمِ پانزده سال قبلیم؟ پانزده سال قبل، در ایران چه خبر بود؟ در مشهدِ ما و شما چه خبر بود؟ جوانان چه‌طوری بودند؟ دانشگاه چه‌طوری بود؟ حوزه‌ی علمیه چه‌طوری بود؟ حالا چگونه است؟ آیا این تغییر، تغییر قابل تحقق در ظرف پانزده سال است؟ این، غیر از معجزه‌ی الهی و توجه معنوی و برقی که از عالم غیب زده شد، چیز دیگری است؟
این انقلاب سر کشید و رشد کرد. اولین اثری که این انقلاب گذاشت، این بود که بنای صدوپنجاه‌ساله‌ی استعمار در سطح عالم را با خاک یکسان کرد. کدام بنا را؟ استعمار صدوپنجاه سال زحمت کشیده بود، تا روحیه‌ی مسلمانان را خُرد کند. مسلمان در دنیا، از قِبَل مسلمان بودن خودش، احساس شخصیتی نمی‌کرد. کدامیک از شماها دیدید یا شنیدید که در دوران طاغوت، کسی در نقطه‌یی از عالم - در اروپا، در امریکا، در نقاط دوردست - گردنش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید: «من مسلمانم»؟ آن روز هم مسلمانی افتخار بود، اما کسی این را احساس نمی‌کرد. روحیه‌ها را خُرد کرده بودند. انقلاب آمد، این واقعیت را دگرگون کرد. مسلمانان در همه جای دنیا، احساس هویت اسلامی کردند و روحیه گرفتند. برای همین است که ما می‌گوییم این حرکت انقلابی، ضربه‌ی خودش را به ابرقدرتها زده است و کاری از آنها بر نمی‌آید.

مربوط به :بیانات در دیدار جمعى از فرماندهان و کارکنان نیروى هوایى ارتش جمهورى اسلامى ایران در روز نیروى هوایى - 1368/11/19
عنوان فیش :سوء‌ استفاده قدرتهای جهانی از علم و صنعت
کلیدواژه(ها) : استعمار, عملکرد استعمارگران, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, سوء‌استفاده غرب از علم, علت دشمنی با انقلاب اسلامی
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
می‌بینید امروز در دنیا به برکت علم و صنعتِ پیشرفته‌اى که در اختیار بعضى از قدرتهاى جهانى است ‌-درحالی‌که این علم مال آنها نیست، علم مال بشر است؛ علم را کسانى به وجود آوردند که متعلّق به این قدرتها نبودند، متعلّق به جامعه‌ی بشرى بودند و این ابتکارها و اختراعها و پیشرفتهاى علمى را براى بشر فراهم کردند و تقدیم کردند؛ امّا آنها دارند سوء استفاده میکنند- و با تمسّک به این علم و با در اختیار داشتن این دانش، تمام این مهارهاى عالَم و زمامهاى قدرت را، چه مهارهاى اقتصادى را، چه مهارهاى سیاسى را، چه تولید را، چه تبلیغات را، چه فرهنگ عمومى عالم و ملّتها را، در سرتاسر جهان به دست خودشان گرفته‌اند، یا خواسته‌اند بگیرند. البتّه مال امروز هم نیست؛ در گذشته هم همین‌جور بود. آن روزى که دولت انگلیس بر بخشى از دنیا حاکم بود یا دولت پرتغال یا اسپانیا یا فرانسه، هر کدام بر بخشى از دنیاى مستعمرات در برهه‌هاى مختلف این دویست سیصد سال اخیر حاکم بودند ‌-که میدانید هر کدام از این کشورهاى اروپایى در یک برهه‌اى از زمان، خداوندگار یک بخشى از دنیا بوده‌اند؛ همین اسپانیا که حالا یک دولت معمولى است، یک روزى خداوند یک بخش عظیمى از این عالم بوده، در آفریقا حضور داشته، در آمریکاى لاتین حضور داشته؛ پرتغال همین‌طور؛ فرانسه همین‌طور؛ در آسیا حضور داشتند- آن روز هم آن کسانى که قدرت را در اختیار داشتند، میخواستند زمام همه‌ی امور کشورهایى را که تحت سلطه‌شان بود به دست بگیرند؛ فرهنگشان را، آموزششان را، زبانشان را، تاریخشان را، آداب و عاداتشان را، دینشان را و البتّه از جمله اقتصادشان را و امور نظامی‌شان را و اگر میتوانستند سیاستشان را؛ یعنى می‌آمدند نظام سیاسى را هم به عهده میگرفتند: مثل انگلیس‌ها در هند، مثل فرانسوی‌ها در الجزایر و بقیّه‌ی جاها. منتها آن روز، ارتباطات در دنیا ضعیف بود؛ قدرت رساندن پیامِ مغزِ استکبار و استعمار به همه جاى دنیاى زیر نفوذشان آن‌چنان نبود؛ [امّا] امروز هست.
و امروز که دولت آمریکا در رأس هرم قدرت جهانى قرار گرفته و در حاشیه و زیر دست او دولتها و قدرتهاى دیگر، هر کدام به‌حسبِ اقتدارشان، امکاناتشان، پولشان، علمشان و بقیّه‌ی عناصر مؤثّر در قدرتشان یک مقدار تسلّط بر امور عالم دارند ‌-این مجموعه‌اى که امروز با هم دارند کار میکنند- حاضر نیستند ببینند و بپذیرند یا بشنوند که دولتى و ملّتى وجود دارد که میخواهد رها از کمندِ قدرت آنها زندگى کند. استقلال یک ملّت براى آنها مثل یک دشنام میماند؛ حاضر نیستند تحمّل کنند. اگر یک ملّتى گفت شما در کار ما دخالت نکنید، مثل این [است] که به آنها دشنام داده‌اند!