تقریظهای آیتالله خامنهای بر کتابها / دفاع مقدس / تقریظهای رهبر انقلاب اسلامی
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد»
بسماللهالرّحمنالرّحیم
بچّههای همدان؛ بچّههای صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بیادّعا؛ یاران حسین (علیهالسّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمهی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکشتر میسازد.
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزردهی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین(1). نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربهدیدگان است. بر او و بر همهی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ انشاءالله. ۹۵/۱۰/۱۸
دربارهی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمهی کتاب یک غزل به تمام معنی است. ۹۵/۱۰/۱۸1395/11/20
لینک ثابت
تردیدبه نظام؛ یکی از عوامل سایش جبهه ی خودی فرهنگی
[از عوامل سایش جبهه ی خودی فرهنگی] این است که در جبههی خودی، بعضاً به دلایلی، در پایبندی نظام به حرفها و آرمانهای خودش، تردید شد. اگر بخواهیم مثال کاملاً واضحی بزنیم - و البته در خصوص این مثال، عاملی هم وجود داشت که مشکل را تا حدودی برطرف میکرد - مسألهی قبول قطعنامهی ۵۹۸ و پایان جنگ بود که عدّهای را مردّد کرد. منتها گفتم: در آن قضیه، عاملی وجود داشت که همان وجود امام بود. چون امام کُر بود، دریا بود و مورد تردید قرار نمیگرفت، لذا عدّهی کثیر یا اکثری - نمیگویم همه - به خاطرِ گُلِ روىِ امام و به اتکای ایشان، حّجت را بر خود تمام شده دانستند. اما نفس این حرکت، خیلی از دلها را تکان داد که: «هان! چه شد!؟» آنها در اینکه نظام به حرفهای خودش پایبند است، احساس تردید کردند.
ناگفته نماند که در طول پانزده سال اخیر، از این قبیل قضایا مکرّر اتّفاق افتاده است. گاهی احساس تردید در عنصر خودی بجا، ولی اکثراً بیجا بوده است. چون خودِ من در سطوح تصمیمگیری کشور بودهام و با خیلی از جوانان و عناصر مردّد ارتباطات عاطفی داشتهام، غالباً میدیدم بیهوده دچار تردید شدهاند و اصلاً جای تردید و نگرانی نبوده است. آنها بیهوده احساس نگرانی میکردند که «هان! چه شد!؟»
مثلاً یک وقت میدیدیم که رسانههای دشمن، حساب شده و روی مقاصدی، از یک شخص که در جمهوری اسلامی مسؤولیتی داشت، تعریف میکردند! این تعریف، ایجاد تردید میکرد که «هان! چه شد!؟ چرا تعریف میکنند!؟ نکند حادثهای در شُرف تکوین است!؟» خوب؛ اگر افرادِ مردّد، صبر میکردند، بعد از گذشت دو، سه سال معلوم میشد که آن تعریفها تبدیل به دشنام شده است! کمااینکه امروز هم میبینید از این کارها هست. منتها آن ضربه، کار خودش را میکرد. این هم یک عامل بود که بعضی از نیروهای خودی را به واسطهی عللی موجّه یا غیر موجّه، در مواردی دچار چنین تردیدهایی کرد. در واقع، یکی از عوامل سایش در جبههی خودی همین عامل بود.
من بعضی از نوشتههای جنگ را که میخواندم - و بعضاً هم میخوانم - میدیدم مثلاً فلان برادرِ جبههاىِ بسیجىِ مؤمنِ خوبی که دربارهی جنگ، داستان یا خاطره نوشته است، فرض کنید در سفری که به تهران آمده، از چیزی آزرده شده است؛ آن هم در زمانِ امام. بنده که غالباً در حواشی کتابهاىِ مورد مطالعهام، چند سطر به عنوان یادداشت مینویسم، در جاهایی از این نوشتهها و کتابها هم، یادداشتی کردهام. دلیلی که آن برادر را دچار - اگر نگوییم سرخوردگی - تردید کرده بود، واقعاً دلیل نبود. بلکه - همانگونه که گفتیم - صرفاً ناشی از احساس بود.
ما اوّل سنگهایمان را با هنرمندان حق کردیم. ما مشهدیها به این حالت «گَهگیری» میگوییم. آقای معلّم منظور را میفهمند. دیگر نمیدانم شماها هم «گَهگیری» میگویید یا نه؟ بههرحال، چنین حالتی وجود دارد و در جامعهی هنرمندان، با آن لطافت و حساسیت، احیاناً چنین تردیدهایی را به وجود میآورد. این تردیدها، در زمینههای اقتصادی، در سیاست و حتی در خودِ جنگ - همانطور که گفتیم - ایجاد گردید. این هم عاملِ دیگری از سایشْ در جبههی خودی است.1373/04/22
لینک ثابت