علیبنمحمّدالباقر(علیه السلام)
تاریخ پر افتخار کاشان در پرورش مفاخر علمی و فرهنگی
شهرستان كاشان از جمله مناطق معدودی در كشور ماست كه از اوایل قرون اسلامی با محبّت اهل بیت علیهمالسّلام و شناختن حقیقت آنها معروف شد و از آغاز توانست در بین امواج متراكم و متلاطم سیاستهای اموی و عباسی، حقیقت را بشناسد. آنطوری كه معروف است، امام باقر علیهالصّلاةوالسّلام فرزند خود جناب علیبنمحمّدالباقر را كه در مشهد اردهال مدفون است، برای توجّه دادن مردم و پاسخگویی به احساسات ارادتمندانهی آنان به ساحت اهل بیت علیهمالسّلام، به این منطقه گسیل كردند. در جمع علما و دانشمندان - چه فقها و محدّثان، چه دانشمندان علوم ریاضی، چه فیلسوفان و حكیمان و متكلّمان - نام كاشان برجستگی دارد. این سوابق را ما برای این تكرار نمیكنیم كه خود را به گذشته دلخوش كنیم و از حال غافل بمانیم؛ نه. سوابق و افتخارات علمی و فرهنگی و هنری و سایر افتخارات تاریخی یك شهر، نشاندهندهی استعدادهایی است كه در حال حاضر از آن استعدادها باید كمال استفاده بشود. به مردمِ دارای چنین ریشهی تاریخیای نگویند كه شما گذشته و تاریخ ندارید؛ چرا، همهجای كشور ما همینطور است. من مقیّدم در هر منطقهای روی نام پُرافتخار مفاخر و چهرههای علمی و فرهنگی آن شهر تكیه كنم. از زمان ائمه علیهمالسّلام در سلك روات، علیبنمحمّد قاسانی بود كه در طریق بسیاری از روایات، نام شریف این محدّثِ بزرگ وجود دارد. در قرونی كه تألیفات اسلامی رواج داشت، بزرگان و شخصیّتهای برجستهی علمی در فقه و حدیث - مثل قطب راوندی، یا قبل از او، سیدابوالرّضا فضلاللَّه راوندی - بودند. یا غیاثالدّین جمشید كاشانی، ریاضیدان برجسته و معروف قرون گذشته، متعلّق به این منطقه بوده است. در دورههای بعد، فقها و حكما و متكلّمان بزرگ، مفسّران برجسته و نامآور، شخصیّتهای سیاسی و مؤلّفان نامدار - امثال فیض كاشانی، ملا مهدی نراقی و پسرش ملااحمد نراقی - در این منطقه استمرار پیدا كردهاند و انسان هیچ زمانی را نمیبیند كه این زنجیره قطع شده باشد. مرتّب علمای بزرگ، مفسّران، مؤلّفان و شخصیتهای برجسته و عظیمالقدر حضور داشتند، تا نزدیك زمان ما میرسد: مرحوم ملا حبیباللَّه كاشانی، مرحوم آیةاللَّه حاج میر سید علی یثربی كاشانی - كه من تأسف میخورم از اینكه این بزرگان علم و معرفت به قدر ظرفیّت علمیشان شناخته شده نیستند - در عالم سیاست، مرحوم سید ابوالقاسم كاشانی، و همینطور فهرست طولانی شعرای گذشته و حتّی زمان ما، عرفا و انواع و اقسام معرفتها و دانشها. اینها برای یك شهر افتخار است.1380/08/20
لینک ثابت
اعزام علی بنمحمّدالباقر(ع) به کاشان برای پاسخگویی به احساسات ارادتمندانه مردم
شهرستان کاشان از جمله مناطق معدودی در کشور ماست که از اوایل قرون اسلامی با محبّت اهل بیت علیهمالسّلام و شناختن حقیقت آنها معروف شد و از آغاز توانست در بین امواج متراکم و متلاطم سیاستهای اموی و عباسی، حقیقت را بشناسد. آنطوری که معروف است، امام باقر علیهالصّلاةوالسّلام فرزند خود جناب علیبنمحمّدالباقر را که در مشهد اردهال مدفون است، برای توجّه دادن مردم و پاسخگویی به احساسات ارادتمندانهی آنان به ساحت اهل بیت علیهمالسّلام، به این منطقه گسیل کردند.1380/08/20
لینک ثابت
امام باقر علیهالسلام با خواندن خطبه، نقشه هشام بن عبدالملک را نقش برآب کردند
هشام [در محضر امام باقر علیهالسلام] شروع کرد؛ بنا کرد به بدگویی کردن: شما چنین میکنید، چنان میکنید، بین مردم اختلاف ایجاد میکنید. از جملهی کلماتش که یادم میآید، [این بود که] به حضرت عرض میکرد شما خانوادتاً همیشه شقّ عصای مسلمین میکنید و به خودتان دعوت میکنید، میخواهید خودتان خلیفه بشوید، میخواهید خودتان را در رأس قرار بدهید، نمیتوانید ما را ببینید؛ بنا کرد از این حرفها به امام باقر زدن. حرفهایش را که تمام کرد، یکی از آن طرف درآمد مثلاً گفت بله اعلیحضرت درست گفتند -امیرالمؤمنینِ آن وقت همان اعلیحضرت است؛ فرقی نمیکند- و شما این جور هستید، آن جور هستید؛ یکی این گفت، یکی آن گفت. خب وقتی که او حرفش را زد، بقیّه هم که دیگر حرف درست و حسابی ندارند، اینها هم هر کدام یک چیزی گفتند. امام با وقار و متانت تمام، بدون اینکه اندکی آثار تأثّر در چهرهی ایشان ظاهر بشود، همهی این حرفها را گوش کردند. حرفها که تمام شد، حضرت از جا بلند شد ایستاد -دید نشسته فایدهای ندارد؛ باید برای جواب اینها پا شود بِایستد و جواب اینها را خوب کف دستشان بگذارد- بنا کرد خطبه خواندن. اصلاً انگاری که مخاطب او هشام و این چهار تا آدم بیارزشی که اینجا نشستهاند نیستند؛ گویا دارد با تاریخ حرف میزند، گویا دارد با امّت اسلامی حرف میزند... شروع کرد: بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ حمد و ثنای الهی را به جا آورد، با یک بیان خیلی جالبی از اینجا شروع کرد: اَیُّهَا النّاس؛ نمیگوید ای حاضران، ای برادران، ای مؤمنان؛ [میگوید] ای مردم! اصلاً خطاب گویا که به این جمع معدودی که اینجا نشستهاند نیست. اَینَ تَذهَبون؛ کجا میروید؟ و اَینَ یُرادُ بِکُم؛ شما را کجا میبرند؟ مقصد شما چیست، کجا است؟ اصلاً این حرکت شما به سوی کدام مقصد است؟ چه میکنید؟ سردرگمیِ اینها را مشخّص میکند؛ بیاختیاریِ اینها را مشخّص میکند؛ آلت فعل بودن و سردرگم بودنِ آن عدّهای را که تحت تأثیر این دستگاه خلافت و خود خلیفه هستند، به رُخشان میکشد. بِنا هَدَی اللهُ اَوَّلَکُم؛ خدا به وسیلهی ما بود که گذشتگان شما را هدایت کرد. وَ بِنا یَختِمُ آخِرَکُم؛ مُهر خاتمهی شماها را به وسیلهی ما خدا خواهد زد؛ یعنی بالاخره ما خواهیم ماند و شما خواهید رفت. فَاِن یَکُن لَکُم مُلکٌ مُعَجَّلٌ فَاِنَّ لَنا مُلکاً مُؤَجَّلا؛ اگر شما چهار روز یک حکومت زودگذری را غصب کردید و دارا شدید، بدانید که یک دولت دائمی و مستدامی را خدای متعال برای ما مقدّر کرده. ببینید! این یک محکوم سیاسی است؛ یک محکوم سیاسی که در مقابل حاکم سیاسی زمان، این جور دارد با او مجادله میکند؛ میگوید که شما چهار صباح اینجا نشستهاید، در این مقام قدرت پادشاهی قرار گرفتهاید، خیال میکنید که همهکارهاید؟ شما خواهید رفت؛ آن که خواهد ماند، آن که تاریخ مال او است، آینده مال او است، ما هستیم. لِاَنّا اَهلُ العاقِبَة؛ زیرا که ما صاحبان عاقبت و پایانیم. یَقولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقین؛(1) پایان و عاقبت و فرجام متعلّق است به مردم باتقوا؛ یعنی ما باتقوا هستیم، شماها بیتقوا و فاجر و بیدین هستید؛ بیدینها و فاجرها نمیمانند در تاریخ، زایل میشوند، امّا باتقواها میمانند.1361/07/02
1 )
الکافی، شیخ کلینی، ج ۱، ص ۴۷۱
« أيُّهَا النّاسُ، أينَ تَذهَبونَ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعَجَّلٌ فَإنَّ لَنا مُلكا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » .
ترجمه:
امام باقر (عليهالسلام) فرمودند: اى مردم! به كجا مى رويد؟! به كجا مى كشانندتان؟! خداوند، به واسطه ما، پيشينيانِ شما را هدايت كرد و آخرِ شما را هم به ما ختم میكند . اگر شما را دولتى زودرس است ؛ امّا دولت آينده، از آنِ ما خواهد بود و بعد از حكومت ما، ديگر هيچ حكومتى نيست؛ زيرا ماييم اهل فرجام. خداوند میفرماید: « يقيناً فرجام [نيك] براى پرهيزكارن است».»
لینک ثابت
خباثت هشام بن عبدالملک در جلوگیری از ورود امام باقر به شهر مَدیَن
در یک روایت دارد که[امام باقر علیهالسلام] را در شام زندانی میکنند، در یک روایت دیگر دارد که نه، [ولی] مجبور میکنند که حضرت برگردند، بعد که حضرت به طرف مدینه برمیگردند، خباثت دیگری میکند؛ میبیند که خب اینها آمدند و [حالا] فاتحانه دارند برمیگردند، لابد سرِ هر شهری که برسند سخنرانی خواهند کرد، خواهند گفت بله، ما رفتیم هشام را مثلاً محکوم کردیم، مغلوب کردیم، برگشتیم، و این بد میشود؛ [لذا] قبلاً پیکهایی را میفرستند که در این شهرهای سرِ راه بگویند که اینها را راه ندهند و بگویند اینها یهودیاند: دو نفر یهودی دارند از اینجا عبور میکنند؛ مردم شهر! مواظب باشید اینها را راه ندهید. و شما ببینید این مردم بیعقل آن روزگار تا آن وقت تحت تأثیر چه تبلیغاتی بودند که قبول میکنند که محمّدبنعلی و جعفربنمحمّد یهودی هستند! از جمله میروند در شهر مَدیَن -که یکی از شهرهای بین راه بوده- و میگویند به اینها غذا ندهید. وقتی که اینها میرسند، مردم نگاه میکنند میبینند بله، آن دو نفر با آن مشخّصاتی که جاسوسهای خلیفه آمدند گفتند که اینها یهودی هستند، آمدند؛ فوراً دروازههای شهر را روی حضرت میبندند و غذا به حضرت نمیدهند. خب آن وقت هم که قهوهخانه و ماشین و هواپیما و مانند اینها نبود؛ چندین روز در راه بودند، غذا لازم داشتند، آذوقه لازم داشتند و غذا برایشان مهم بود؛ وقتی غذا نفروشند، آدم باید در بیابان از گرسنگی بمیرد. بالاخره حضرت هر کار میکند که اینها غذا بفروشند، میبیند نخیر، اینها هیچ چیز به خرجشان نمیرود. [لذا] امام باقر با امام صادق میروند روی یک بلندیای که نزدیک شهر بوده، خطاب میکنند به اهل مَدیَن، میگویند «یا اَهلَ مَدیَن! بَقیَّةُ اللهِ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین»؛ بعد میگویند «اَنَا بَقیَّةُ الله».(1) یک پیرمردی در آنجا بوده، وقتی که میبیند این وضع حضرت را، میگوید من از گذشتگانم راجع به ماجراهای شعیب چیزهایی شنیدهام و شنیدهام که شعیبِ پیغمبر روی همین کوه و همین بلندی رفت و مردم را با همین خطاب، خطاب کرد که در قرآن آمده و من این مرد را در چهرهی شعیب میبینم؛ بروید در را باز کنید که عذاب خدا نازل خواهد شد. مردم میآیند درها را باز میکنند، بعد حضرت میگوید که من پسر پیغمبر هستم، حضرت را میشناسند و نسبت به دستگاه خلیفه بسیار بدبین میشوند و بنا میکنند به هشام فحش دادن و سَب کردن و شاید مثلاً تظاهرات کردن علیه هشام. بعد که به هشام خبر میرسد، میگوید بروید آن پیرمرد را که موجب این همه فتنه و فساد شده از بین ببرید؛ میآیند این پیرمرد را میگیرند و میبرند و راوی میگوید دیگر از آن پیرمرد خبری نشد؛ سربهنیستش میکنند.1361/07/02
1 )
دلائلالامامة، محمد بن جرير الطبري الصغير، ص ۲۴۱ (با اندکی تفاوت)
وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً- إِلَى قَوْلِهِ (عَزَّ وَ جَلَّ)- بَقیَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ نَحْنُ وَ اللَّهِ: بَقِيَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.
ترجمه:
«امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: ای اهل مدین بدانید که آنچه خدا بر شما باقی گذارد برای شما بهتر است اگر واقعا به خدا ایمان دارید و ما بقیه الله در زمین هستیم»
لینک ثابت