رهبر قزوه را صدا زد و گفت: حال شما خوبه آقای قزوه؟ قزوه از جایش بلند شد و آمد پیش رهبر. با اینکه فاصلهمان زیاد نبود ولی همه حرفها را کامل نمیشنیدم. رهبر از کتابی گفت که قزوه خوب درش آورده و ایشان خوانده و خوشش آمده. قزوه هم از کتابی درباره اقبال لاهوری گفت. قزوه چیزی پرسید درباره کسی در نایین و رهبر گفت فامیلهایش در تفرش بودهاند نه نایین. از قائم مقام فراهانی اسم آمد و کسی به اسم فخرالدین و رهبر گفت: میرفخرا جد اعلی ما بوده. قزوه درباره کتابی نسخه خطی حرف میزد و نمیدانم چطور بحث به اجداد رهبر کشیده شد و بعدتر به فضل بن شاذان و سال 532 و استنساخ کتاب در سال هزار و خردهای و ... قزوه کاغذهایی را به رهبر نشان داد و رهبر بعد از دیدنشان آنها را برداشت.1390/05/24
لینک ثابت