نوبت افشین علاء که شد گفت: امشب سالگرد فوت مادر من است. اینکه دیر آمدم و زود خواهم رفت به خاطر این بود که نمیتوانستم فرصت دیدار شما را از دست بدهم، مخصوصا در روزگاری که متاسفانه خیلیها انگار منتظر هستند که بگویند کسی جدا شده از دامن شما در حالی که دامان پرمهر شما دامانی نیست که دوستان جداشدنی باشند ازش. هرجا که باشند حتی اگر غمگین و دلخسته با شما آرامش پیدا میکنند و این سری است که اول خدا و بعد خودتان هستید که دوستان خودتان را میشناسید.
رهبر گفت: همینجوره، من این را میدانم، گفت از این طرف که منم راه کاروان باز است.
علاء گفت: خیلی از دوستیها در دوران ما دورادوره ولی از نوع دوستی اویس قرنیه.
رهبر خندید و گفت: این دور و دوستی که میگن همینه دیگه.
رهبر آخر شعر گفت: آفرین بسیار شعر خوبی بود انشاءالله خود حضرت امالبنین و فرزندان بزرگوارشان به شما اجر بدهند.1389/06/05
لینک ثابت