هادی سعیدی کیاسری را آقای قزوه معرفی کرد و گفت که قرار است غزل بخواند. خود کیاسری ولی بعد از سلام و علیک گفت میخواسته شعر آزاد بخواند و مِنمِن میکرد که حالا چه کند که قزوه گفته غزل بخواند. رهبر با صدای آرام ولی حرفهای و شاعرانهای گفت:
تو یک غزل بخوانی از آن عاشقانهها
کیاسری گفت: حاجآقا حالا نمیشه عاشقانه نباشه... که رهبر مصرعش را ادامه داد:
من یک ترانه سر کنم از آن ترانهها
آب پاکی ریخته شد روی دست کیاسری تا غزلش را شروع کند1389/06/05
لینک ثابت