گاهی میبینید که در نوشتهها از فلان نویسندهی قرن سوم چهارم اسلامی گرفته، تا فلان نویسندهی مسلمان، تا زمان ما؛ برتراند راسل و نمیدانم گوستاو لوبون دربارهی خطرات آراء عامه و تسلط عامه مینویسند که فلان کس اینجور گفت که نظر عامه اصلاً غلط است.1387/03/21
لینک ثابت
در زمان جنگ ویتنام که علیه امریکا تبلیغات زیاد بود، اما کسی گوشش بدهکار نبود و اعتنا نمیکرد، ژان پل سارتر(3) نویسنده و فیلسوف فرانسوی و برتراند راسل(4) فیلسوف و نویسنده انگلیسی و چند نفر دیگر دور هم جمع شدند و گفتند بیاییم علیه امریکا دادگاهی تشکیل دهیم و جنایات این رژیم در ویتنام را در این دادگاه محاکمه کنیم. آنطور که به ذهنم میآید، برتراندراسل به عنوان دادستان، ژان پل سارتر به عنوان رئیس دادگاه، و چند نفر دیگر هم از متفکران سیاسی دنیای غرب بودند. آنها در دنیا هیچ نقطهای را پیدا نکردند که این دادگاه را در آنجا تشکیل دهند! کشورهای غربی - از جمله فرانسه و انگلیس - کشورهای خودِ اینها بود و شریک جرم امریکا بودند؛ بنابراین معنا نداشت چنین دادگاهی در این کشورها تشکیل شود. در کشورهای کمونیستی هم اگر این دادگاه تشکیل میشد، صبغه کمونیستی پیدا میکرد و چون اینها ضدّ مارکسیسم بودند، نمیخواستند در این کشورها برگزار شود. بنابراین هیچ نقطه آزادی در دنیا وجود نداشت که اینها دادگاه را در آنجا تشکیل دهند. راه حلّی که به نظرشان رسید، این بود که رفتند یک کشتی اجاره کردند و در آبهای آزاد اقیانوسها این دادگاه نمایشی را تشکیل دادند! بنابراین وقتی عدّهای متفکّر میخواستند به جنایات آشکار امریکا در ویتنام اعتراض کنند، یا باید به اعتراضات خیابانی متوسّل میشدند - مثل همین کارهایی که امروز در دنیا علیه جهانیگری میشود. هرجا کنفرانس جهانیسازی (گلوبالیسم تحت رهبری امریکا) تشکیل میشود، تظاهرات خیابانی شکل میگیرد و عدّهای شعار میدهند و چهار نفر پلیس هم با باتوم میآیند؛ ولی این تظاهرات چندان اهمیتی ندارد و تأثیرگذار نیست؛ صرف یک ابراز اعتراض است - یا اگر میخواستند کاری بکنند که بتواند در افکار عمومی دنیا اثر بگذارد، هیچ نقطهای در دنیا وجود نداشت که آنها بتوانند به آن متّکی باشند؛ لذا یک کشتی انتخاب کردند و وسط آبها رفتند و بدون اتّصال به هیچ مردمی و بدون داشتن امتداد ملّیای، این کار را کردند.1380/08/12
لینک ثابت
تاثیرگذاری انقلاب اسلامی در ابعاد جهانی
در ابعاد جهانى - حتّى در دنیاى غیر اسلام - هم انقلاب اسلامى تأثیر گذاشت و توجّه به قدرت مذهب در بسیج انسانها را در دنیا مطرح کرد. مذهب - که یک پدیده منزوى و تشریفاتىِ محض بود - ناگهان آنچنان یک ملت را بسیج کرد که توانست یک نظام متّکى به حمایتهاى بینالمللى را بهکلّى به خاک سیاه بنشاند و اجازه ندهد بر روى ویرانههاى آن، خلأ به وجود آید؛ بلکه نظامى با حرفهاى نو بر سر پا کند. قائلین همه حرفهایى که براى بشریّت ایدهآل بود - مسأله عدالت، انسانیّت و تکریم انسان، برابرى انسانها، برابرى نژادها، لزوم مبارزه و مقابله با زورگوییهاى بینالمللى - و کسانى که در دلهایشان حرفهایى بود، ولى جرأت نمىکردند آنها را ابراز کنند و یا میدانى براى ابراز نمىیافتند، دیدند نظام سیاسىِ مستقرّىِ در یک گوشه از دنیا به وجود آمده، این حرفها را روى پلاکارد نوشته و در مقابل چشم جهانیان بلند کرده است. این براى آنها، بسیار فوقالعاده بود.
در زمان جنگ ویتنام که علیه امریکا تبلیغات زیاد بود، اما کسى گوشش بدهکار نبود و اعتنا نمىکرد، ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف فرانسوى و برتراندراسل فیلسوف و نویسنده انگلیسى و چند نفر دیگر دور هم جمع شدند و گفتند بیاییم علیه امریکا دادگاهى تشکیل دهیم و جنایات این رژیم در ویتنام را در این دادگاه محاکمه کنیم. آنطور که به ذهنم مىآید، برتراندراسل به عنوان دادستان، ژان پل سارتر به عنوان رئیس دادگاه، و چند نفر دیگر هم از متفکران سیاسى دنیاى غرب بودند. آنها در دنیا هیچ نقطهاى را پیدا نکردند که این دادگاه را در آنجا تشکیل دهند! کشورهاى غربى - از جمله فرانسه و انگلیس - کشورهاى خودِ اینها بود و شریک جرم امریکا بودند؛ بنابراین معنا نداشت چنین دادگاهى در این کشورها تشکیل شود. در کشورهاى کمونیستى هم اگر این دادگاه تشکیل مىشد، صبغه کمونیستى پیدا مىکرد و چون اینها ضدّ مارکسیسم بودند، نمىخواستند در این کشورها برگزار شود. بنابراین هیچ نقطه آزادى در دنیا وجود نداشت که اینها دادگاه را در آنجا تشکیل دهند. راه حلّى که به نظرشان رسید، این بود که رفتند یک کشتى اجاره کردند و در آبهاى آزاد اقیانوسها این دادگاه نمایشى را تشکیل دادند! بنابراین وقتى عدّهاى متفکّر مىخواستند به جنایات آشکار امریکا در ویتنام اعتراض کنند، یا باید به اعتراضات خیابانى متوسّل مىشدند - مثل همین کارهایى که امروز در دنیا علیه جهانىگرى مىشود. هرجا کنفرانس جهانىسازى (گلوبالیسم تحت رهبرى امریکا) تشکیل مىشود، تظاهرات خیابانى شکل مىگیرد و عدّهاى شعار مىدهند و چهار نفر پلیس هم با باتوم مىآیند؛ ولى این تظاهرات چندان اهمیتى ندارد و تأثیرگذار نیست؛ صرف یک ابراز اعتراض است - یا اگر مىخواستند کارى بکنند که بتواند در افکار عمومى دنیا اثر بگذارد، هیچ نقطهاى در دنیا وجود نداشت که آنها بتوانند به آن متّکى باشند؛ لذا یک کشتى انتخاب کردند و وسط آبها رفتند و بدون اتّصال به هیچ مردمى و بدون داشتن امتداد ملّىاى، این کار را کردند. در چنین دنیایى؛ در قحط یک فضا و محیط مناسب براى زدن یک حرف حساب، ناگهان بر روى خاک، روى همین زمین، آن هم نه در یک زمین اجارهاى یا میدان فوتبال؛ بلکه در یک کشور، آن هم نه در یک نقطه دورافتاده دنیا؛ بلکه در خاورمیانه و حسّاسترین منطقه جغرافیاى سیاسى دنیا، یک ملت چند ده میلیونى، با یک انگیزه تمام نشدنى، ناگهان وسط میدان آمد و نه فقط به امریکا و پشتیبانان او اعتراض کرد و به همه انگیزههاى استکبارى امریکا «نه» گفت که حتّى به شوروى هم که قطب مقابل امریکا بود، اعتراض مىکرد!
من در زمان ریاست جمهورى، در کنفرانس غیر متعهّدها در زیمباوه شرکت کردم. کنفرانس غیر متعهّدها عمدتاً در اختیار چپها بود. البته دولتهاى متمایل به غرب و امریکا هم در آنجا بودند؛ اما کارگردان عمده، یکى رابرت موگابه و یدیگرى فیدل کاسترو بود - که اینها چپ بودند - بقیه رؤساى جمهورِ چپ دنیا هم که طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده کارگردانى در دست اینها بود. من رفتم در آنجا سخنرانى کردم. سخنرانى من صددرصد ضدّ امریکایى و ضدّ استکبارى بود. حقایق انقلاب، حقایق کشور، جرایم امریکا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلى و امثال اینها را گفتم. بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله کردم. اینها مبهوت مانده بودند! یکى از همان رؤساى جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهّد در این کنفرانس، ایران است. ببینید؛ نظام اسلامى در ابعاد جهانى، اینطور اهمیت و جلوه پیدا مىکند و حتّى دشمنانش مجبور مىشوند به آن احترام کنند.1380/08/12
لینک ثابت