توجه به روح نماز نزدیک کننده انسان به خدا
ای بسا انسانهایی هستند با جسمهای نیرومند و زیبا، ولی با روحهایی لاغر، زشت، ناتوان و ضعیف؛ این به درد نمیخورد. تمام عبادات برای این است که ما ورزش کنیم، تربیت بشویم و پیش برویم. البته باید عبادات را شناخت. عبادات هم جسم و روحی دارند. جسم عبادات، به تنهایی کافی نیست. نماز را که انسان بخواند، ولی در حال نماز، توجه به خود ذکر نداشته باشد، ملتفت نباشد که چه میگوید و با چه کسی حرف میزند، مضامین نماز را بکلی از روی غفلت ادا بکند، این نماز، نماز بیفایدهیی است.
البته کسانی که عربی نخواندهاند و معنای این جملات را نمیدانند، اگر در حال نماز، همین اندازه توجه پیدا کنند که با خدا حرف میزنند و به یاد خدا باشند، این هم بهرهی خوبی است؛ ولی سعی کنید که معنای نماز را بدانید. یاد گرفتن معنای نماز، کار خیلی آسانی است؛ خیلی زود میتوانید ترجمهی این چند جمله را یاد بگیرید. نماز را با توجه به معنای آن بخوانید. این نماز است که «قربان کلّ تقیّ»(1) خواهد بود. نماز، نزدیک کنندهی انسان به خداست؛ اما نزدیک کنندهی انسان با تقوا.1369/02/06
1 )
قصار 136 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ لِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ .
ترجمه:
و آن حضرت فرمود: نماز وسيله قرب به خدا،
و حج جهاد هر ناتوان است.
براى هر چيزى زكاتى است، و زكات بدن روزه است،
و جهاد زن شوهردارى نيكوست
1 )
الكافی ، ثقة الاسلام كلینی ج 3ص 265؛
من لايحضرهالفقيه، شیخ صدوق، ج 1، ص 210؛
وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج 4، ص 44؛
مستدركالوسائل، محدث نوری، ج 3، ص 46؛
الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ »
ترجمه:
امام رضا علیه السلام فرمودند: نماز دستمايه تقرّب هر پرهيزگارى (به خداوند) است.
لینک ثابت
خوارج ، حاصل عبادت بدون روح
اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت - که همان عبودیت و انس به خدا و تسلیم در مقابل اوست - مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهای گوناگونی در سر راه انسان قرار میگیرد، که تحجر یکی از آنهاست.
بعضی از همین خوارجی که در این ایام اسمشان را زیاد شنیدید، آنچنان عبادت میکردند و آیات قرآن و نماز را با حال میخواندند، که حتّی اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را تحت تأثیر قرار میدادند! در همان ایام جنگ جمل، یکی از یاران امیرالمؤمنین عبور میکرد، دید که یکی از آنها عبادت میکند و نصف شب، این آیات را با صدای خوشی میخواند: «امّن هو قانت اناء اللّیل»(1). منقلب شد و پیش امیرالمؤمنین آمد. حتّی انسانهای هوشمند و زیرک و آگاه - که اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین(ع) غالباً اینطور بودند - نیز اشتباه میکردند.
بیمورد نیست که امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) فرمود: هیچکس نمیتوانست این کاری را که من کردم، بکند و این فتنه را بخواباند.(2) این کار، واقعاً شمشیر و آگاهی و آن ایمان علی به خودش و راه خودش را میخواست. حتّی گاهی خواص متزلزل میشدند. امیرالمؤمنین(ع) به آن صحابهی خود فرمود - طبق این نقلی که شده است - فردا به تو خواهم گفت. فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعهی خوارج زنده ماندند و بقیه در جنگ کشته شدند، حضرت به عنوان وسیلهیی برای عبرت و موعظهی یاران و اصحاب خودش، در بین کشتهها راه افتاد و با بعضی از آنان به مناسبتی حرف زد. به یکی از این کشتهها که به پشت افتاده بود، رسیدند. حضرت گفت، این را برگردانید؛ برگرداندند. شاید فرمود، او را بنشانید؛ نشاندند. بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود: او را میشناسی؟ گفت: نه، یا امیرالمؤمنین. فرمود: او همان کسی است که دیشب آن آیات را میخواند و دل تو را ربوده بود! (3)
این، چه قرآن خواندنی است؟! این، چه نوع عبادت کردنی است؟! این، دوری از روح عبادت است. اگر انسان با روح عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، میفهمد که وقتی موجودیت و حقیقت و لبّ اسلام - که در علیبنابیطالب مجسم است - در یک طرف قرار گرفته است، همهی شبههها را از خودش دور میکند و به او میپیوندد. این دوری از قرآن و دوری از دین است که کسی نتواند این موضوع را تشخیص بدهد و نتیجتاً به روی علی(ع) شمشیر بلند کند.1369/02/06
1 )
سوره مبارکه الزمر آیه 9
أَمَّن هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِدًا وَقائِمًا يَحذَرُ الآخِرَةَ وَيَرجو رَحمَةَ رَبِّهِ ۗ قُل هَل يَستَوِي الَّذينَ يَعلَمونَ وَالَّذينَ لا يَعلَمونَ ۗ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُو الأَلبابِ
ترجمه:
(آیا چنین کسی با ارزش است) یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: «آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر میشوند!»
2 )
خطبه 93 : از خطبههاى آن حضرت است در بيان فضل و علم خود، و خبر از فتنه بنى اميه
أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ الْمَسْئُولِينَ وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ وَ ضَاقَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ الْبَلَاءِ عَلَيْكُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِيَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْكُمْ إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ يُنْكَرْنَ مُقْبِلَاتٍ وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا
وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِي كَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا كَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونِيهِ .
ترجمه:
اما بعد، اى مردم، من بودم كه چشم فتنه را كور كردم، و كسى جز من بر آن جرأت نداشت، بعد از آنكه تاريكى فتنهها همه جا را گرفته، و سختى هارى آن رو به فزونى نهاده بود. پس پيش از آنكه مرا نيابيد از من بپرسيد، به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست از آنچه كه از امروز تا قيامت رخ خواهد داد و نيز در باره گروهى كه صد نفر را هدايت كند و صد نفر را به گمراهى برد از من نخواهيد پرسيد مگر اينكه شما را از دعوت كننده و جلودار و رانندهشان و جاى فرود آمدن مركبها و بار اندازشان و آن كه از اهل آنها كشته مىشود، و آن كه به مرگ طبيعى مىميرد خبر خواهم داد. و اگر مرا از دست بدهيد و آن گاه حوادث ناگوار و مشكلات طاقت فرسا بر شما فرود آيد بسيارى از پرسش كنندگان سر فرود آورند و جمع زيادى از پرسش شوندگان از جواب فرو مانند، و اين زمانى است كه پيكار و نبرد در ميان شما ادامه يابد و دامن بالا زند، و دنيا بر شما تنگ گردد آنچنان كه ايّام بلا و ابتلا را بر خود طولانى انگاريد، تا اينكه خداوند براى باقى ماندگان از نيكان شما پيروزى پيش آرد. فتنهها به وقتى كه روى آرند عامل اشتباه شوند، و چون از ميان بروند حقيقت آن بر همه معلوم گردد. فتنهها به وقت آمدن ناشناساند، و هنگام رفتن شناخته مىشوند. فتنهها همچون باد در گردشند، به شهرى اصابت مىكنند و از شهرى مىگذرند. بدانيد كه ترسناكترين فتنهها به نظر من در زندگى شما فتنه بنى اميّه است، زيرا فتنهاى است كور و تاريك و فراگير، و بلايش مخصوص مردم با ايمان است، آن كه در آن فتنهها بصير و داناست بلا دامنگيرش مىگردد، و هر كه كور دل و نابيناست بلا از او دور مىماند به خدا قسم پس از من بنى اميّه را براى خود حاكمان بدى خواهيد يافت، آنان مانند شتر بد خلقى هستند كه با دهان گاز مىگيرد، و با دست به سر صاحبش مىكوبد، و با پاى لگد مىاندازد، و از دوشيدن شيرش مانع مىشود. با شما دائما بر همين رويّهاند تا كسى از شما را باقى نگذارند مگر كسى كه براى آنها سودمند باشد، يا به ايشان زيانى نرساند. سخت گيرى آنان از شما بر طرف نخواهد شد تا جايى كه غلبه شما بر آنان به پيروزى برده بر ارباب، يا فرمانبر بر فرماندهاش ماند فتنه ايشان بر شما زشت و وحشتناك و به رويه دوران جاهليت وارد مىگردد، در آن فتنه نه علامت هدايتى يافت مىگردد و نه نشانه نجاتى ديده مىشود. ما اهل بيت از آن فتنه بر طريق نجاتيم، و در آن وقت قدرت دعوت در ما نيست. آن گاه خداوند مانند جدا شدن پوست از گوشت، آن فتنهها را از شما جدا مىكند به واسطه كسى كه به آنان ذلت و خوارى مىدهد، و به شدّت آنان را از ميدان به در مىكند، و جام تلخ بلا در كامشان مىريزد، جز شمشير به آنان ندهد، و جز لباس ترس بر آنان نپوشاند. در آن وقت قريش دوست دارد دنيا و آنچه در آن است را از دست بدهد و عوض آن يك بار ديگر رهبرى مرا اگر چه زمانش به اندازه قربانى كردن شتر كم باشد ببيند تا از آنان بپذيرم چيزى را كه امروز مقدارى از آن را مىطلبم و به من نمىدهند.
3 )
إرشاد القلوب إلى الصواب، حسن بن ابى الحسن ديلمى ج 2 ص 226 بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 33، ص 399
أنه خرج ذات ليلة من مسجد الكوفة متوجها إلى داره و قد مضى ربع من الليل و معه كميل بن زياد و كان من خيار شيعته و محبيه فوصل فی الطريق إلى باب رجل يتلو القرآن فی ذلك الوقت و يقرأ قوله تعالى أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِی الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ بصوت شجی حزين فاستحسن ذلك كميل فی باطنه و أعجبه حال الرجل من غير أن يقول شيئا فالتفت إليه ع و قال يا كميل لا تعجبك طنطنة الرجل إنه من أهل النار و سأنبئك فيما بعد فتحير كميل لمشافهته له على ما فی باطنه و شهادته للرجل بالنار مع كونه فی هذا الأمر و فی تلك الحالة الحسنة ظاهرا فی ذلك الوقت فسكت كميل متعجبا متفكرا فی ذلك الأمر و مضى مدة متطاولة إلى أن آل حال الخوارج إلى ما آل و قاتلهم أمير المؤمنين ع و كانوا يحفظون القرآن كما أنزل و التفت أمير المؤمنين إلى كميل بن زياد و هو واقف بين يديه و السيف فی يده يقطر دما و رءوس أولئك الكفرة الفجرة محلقة على الأرض فوضع رأس السيف من رأس تلك الرءوس و قال يا كميل أمن هو قانت آناء الليل ساجدا و قائما أی هو ذلك الشخص الذی كان يقرأ فی تلك الليلة فأعجبك حاله فقبل كميل مقدم قدميه و استغفر الله فصلى الله على محمد و آل محمد و على مجهول القدر
ترجمه:
امير مؤمنان على عليه السّلام شبى از مسجد كوفه به قصد خانه خود بيرون آمد و يك چهارم از شب گذشته بود و كميل پسر زیاد كه از بهترين ياران و دوستان وى بود ، با او بود، در راه به در خانه مردی رسيدند كه در آن وقت قرآن تلاوت می كرد و این سخن خداوند را با صدای اندوهناك و غمگینی می خواند: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ ...و كميل در باطن و درون خویش آن را پسندید و بدون اينكه چيزى بگويد حالت آن مرد او را شگفت زده كرد. [امام] (ع) به او رو كرد و فرمود: اى كميل صدای اين مرد تو را به تعجب و [تحسين] نيندازد كه او از اهل دوزخ است و در آيندهاى نه چندان دور ترا از آن آگاه خواهم كرد. كميل از اينكه باطن او و آنچه از دلش مىگذشت بر امام كشف شده بود و از اينكه امام با این حالی كه این مرد در آن است و چنين حالت نیكویی دارد،گواهى مىدهد او از اهل دوزخ است دچار نوعى حيرت شده بود و مدّتى گذشت و حالت و چگونگی خوارج آنجوری كه باید برگردد، برگشت. امير مؤمنان با ايشان به جنگ پرداخت درحالیكه ايشان قرآن را حفظ ميكردند آن طور كه نازل شده بود. امير مؤمنان به كميل كه در پيش رويش ايستاده بود رو كرد این در حالی بود كه از شمشيرش خون مىچكيد و سرهاى خوارج كافر و گمراه به روى زمين افتاده بود پس امام نوك شمشير خود را بر یكی از سر ها گذاشت و فرمود: اى كميل أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً ... يعنى اين همان است كه در آن شب اين آيه را تلاوت مىكرد و حال ظاهرش بر تو خوش آمده بود. كميل بر قدمهاى نازنين امام بوسه زد و از خدا آمرزش طلبيد و بر مولائى كه قدرش مجهول مانده بود درود و صلوات نثار نمود.
لینک ثابت
غفلت خوارج از روح عبادت؛عامل دشمنی خوارج در مقابل امیرالمومنین(ع)
اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت - که همان عبودیت و انس به خدا و تسلیم در مقابل اوست - مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهای گوناگونی در سر راه انسان قرار میگیرد، که تحجر یکی از آنهاست.
بعضی از همین خوارجی که در این ایام اسمشان را زیاد شنیدید، آنچنان عبادت میکردند و آیات قرآن و نماز را باحال میخواندند، که حتّی اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را تحت تأثیر قرار میدادند! در همان ایام جنگ جمل، یکی از یاران امیرالمؤمنین عبور میکرد، دید که یکی از آنها عبادت میکند و نصف شب، این آیات را با صدای خوشی میخواند: «امّن هو قانت اناء اللّیل». منقلب شد و پیش امیرالمؤمنین آمد. حتّی انسانهای هوشمند و زیرک و آگاه - که اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین(ع) غالباً اینطور بودند - نیز اشتباه میکردند.
بیمورد نیست که امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) فرمود: هیچکس نمیتوانست این کاری را که من کردم، بکند و این فتنه را بخواباند. این کار، واقعاً شمشیر و آگاهی و آن ایمان علی به خودش و راه خودش را میخواست. حتّی گاهی خواص متزلزل میشدند. امیرالمؤمنین(ع) به آن صحابهی خود فرمود - طبق این نقلی که شده است - فردا به تو خواهم گفت. فردا وقتی که جنگ تمام شد و کمتر از ده نفر از مجموعهی خوارج زنده ماندند و بقیه در جنگ کشته شدند، حضرت به عنوان وسیلهیی برای عبرت و موعظهی یاران و اصحاب خودش، در بین کشتهها راه افتاد و با بعضی از آنان به مناسبتی حرف زد. به یکی از این کشتهها که به پشت افتاده بود، رسیدند. حضرت گفت، این را برگردانید؛ برگرداندند. شاید فرمود، او را بنشانید؛ نشاندند. بعد به همین کسی که از یاران نزدیکش بود، فرمود: او را میشناسی؟ گفت: نه، یا امیرالمؤمنین. فرمود: او همان کسی است که دیشب آن آیات را میخواند و دل تو را ربوده بود!
این، چه قرآن خواندنی است؟! این، چه نوع عبادت کردنی است؟! این، دوری از روح عبادت است. اگر انسان با روح عبادت و نماز و قرآن آشنا باشد، میفهمد که وقتی موجودیت و حقیقت و لبّ اسلام - که در علیبنابیطالب مجسم است - در یک طرف قرار گرفته است، همهی شبههها را از خودش دور میکند و به او میپیوندد. این دوری از قرآن و دوری از دین است که کسی نتواند این موضوع را تشخیص بدهد و نتیجتاً به روی علی(ع) شمشیر بلند کند.
پس، یک طرف قضیه، همین تحجرها و نیندیشیدنها و اشتباههای عمده و بزرگ است که ما در طول دوران خلافت بنیامیه و بنیعباس، آن را مشاهده میکنیم. بعضیها آدمهای مقدسمآب و متدین و اهل عبادت و اهل زهد بودند و در کتابها اسمشان در شمار عبّاد و زهّاد و اخلاقیون و آدمهای حسابی ثبت شده است؛ اما اشتباه میکردند؛ اشتباهی به عظمت اشتباه جبههی حق با باطل. بزرگترین اشتباهها این است. اشتباههای کوچک، قابل بخشش است. آن اشتباهی که قابل بخشش نیست، این است که کسی جبههی حق را با جبههی باطل اشتباه کند و نتواند آن را بشناسد.
عظمت امثال عمار یاسر، به همین است. عظمت آن اصحاب خاص امیرالمؤمنین(علیهالصّلاةوالسّلام) در همین است که در هیچ شرایطی دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نکردند. من در موارد متعدد در جنگ صفین، این عظمت را دیدهام؛ البته مخصوص جنگ صفین هم نیست. در بسیاری از آنجاهایی که برای جمعی از مؤمنین، نکتهیی مورد اشتباه قرار میگرفت، آن کسی که میآمد و با بصیرت نافذ و با بیان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف میکرد، عمار یاسر بود. انسان در قضایای متعدد امیرالمؤمنین - از جمله در صفین - نشان وجود این مردِ روشنگرِ عظیمالقدر را میبیند.
جنگ صفین ماهها طول کشید؛ جنگ عجیبی هم بود. مردم افراد مقابل خود را میدیدند که نماز میخوانند، عبادت میکنند، نماز جماعت و قرآن میخوانند؛ حتّی قرآن سرنیزه میبرند! خیلی دل و جرأت میخواست که کسی روی این افرادی که نماز میخوانند، شمشیر بکشد.
در روایتی از امام صادق(علیهالصّلاةوالسّلام) نقل شده است که اگر امیرالمؤمنین(ع) با اهل قبله نمیجنگید، تکلیف اهل قبلهی بد و طغیانگر تا آخر معلوم نمیشد. این علیبنابیطالب بود که این راه را باز نمود و به همه نشان داد که چهکار باید کرد. بچههای ما، وقتی که به بعضی از سنگرهای جبههی مهاجم وارد میشدند و آنها را اسیر میگرفتند، در سنگرهایشان مهر و تسبیح پیدا میکردند! بله، درست مثل همان کسانی که مقابل امیرالمؤمنین(ع) قرار داشتند و نماز هم میخواندند و نتیجتاً یک عده هم به شبهه میافتادند. آن کسی که سراغ اینها میرفت، عمار یاسر بود. این، هوشیاری و آگاهی است و کسی مثل عمار یاسر لازم است.
اگر روح اعمال و عبادات - که عبارت از همان توجه به خدا و عبودیت اوست - برای انسان حل و روشن نشود و انسان سعی نکند که در هریک از این واجبات، خودش را به عبودیت خدا نزدیک کند، کارش سطحی است. کار و ایمان سطحی، همیشه مورد خطر است و این چیزی است که ما در تاریخ اسلام دیدهایم.
قبلاً اشاره کردم، کسانی از متدینان، مقدسان، عبّاد و زهّاد، میرفتند در کنار خلیفهی ظالمِ غاصبِ فاجرِ خبیثِ دروغگوی دهرو و دهرنگ مینشستند و او را چهار کلمه نصیحت میکردند؛ او هم یا از روی تقلب و ریا، یا شاید هم در گوشهی قلبش چیزی تکان میخورد و اشکی میریخت. بعضیها هم که مست بودند و در حال مستی، هیجان و احساسات پیدا میکردند، یک نفر را میآوردند که برایشان یک خرده حرف بزند؛ با حرفهای او گریه میکردند! آنگاه این آدمهای سادهلوح نادان - ولو عالم به ظواهر دین - مرید این خلیفه میشدند!
در تاریخ اسلام، انسان چیزهای عجیبی از این قبیل میبیند. همین «عمروبنعبید» عابدِ زاهدِ معروف، کسی است که خلیفهی عباسی دربارهی او اظهار ارادت میکرد و میگفت: «کلّکم یمشی روید کلّکم یطلب صید غیر عمروبنعبید»؛ یعنی حساب «عمروبنعبید»، از دیگر مدعیان تقوا و زهد جداست! شما اگر همین «عمروبنعبید» و «محمّدبنشهابزهری» و امثال آنها را نگاه کنید، میبینید که آنها در زمان خودشان، از جملهی دردسرهای بزرگ جریان حق بودند. میرفتند با حضور خودشان، جبههی باطل را تقویت میکردند و جناح حق - یعنی جناح اهلبیت پیامبر - را تنها و مظلوم میگذاشتند و بر اثر همین ندانستن، دست دشمن را روی اینها دراز میکردند.
غرض، اینکه روح عبادت، بندگی خداست. برادران و خواهران! ما باید سعی کنیم که روح بندگی را در خودمان زنده نماییم. بندگی، یعنی تسلیم در مقابل خدا، یعنی شکستن آن بتی که در درون ماست. آن بت درونی ما - یعنی من - در خیلی جاها خودش را نشان میدهد. وقتی که منفعتت به خطر بیفتد، کسی حرفت را قبول نکند، چیزی مطابق میل تو - ولو خلاف شرع - ظاهر بشود، یا سر دو راهی قرار بگیری - یک طرف منافع شخصی، یک طرف وظیفه و تکلیف - در چنین تنگناها و بزنگاههایی، آن منِ درونی انسان سر بلند میکند و خودش را نشان میدهد.1369/02/06
لینک ثابت
روح عبادت, تحجّر, عبودیت, انس با خدا
اگر در حال عبادت، توجه نبود و روح عبادت - که همان عبودیت و انس به خدا و تسلیم در مقابل اوست - مورد توجه قرار نگرفت، آن وقت خطرهاى گوناگونى در سر راه انسان قرار مىگیرد، که تحجر یکى از آنهاست.1369/02/06
لینک ثابت