زبان فارسی / ادبیات فارسی/خط فارسی
مهمترین بخش مربوط به کشور، زبان و ادبیات است. علاقهی به ایران، اینجوری تحقق پیدا میکند. ما در کشور زبانهای مختلفی داریم؛ اما زبان ملی، فارسی است. آن کسانی که زبانهای مختلف دارند، خودشان جزو مروّجین درجهی یک زبان فارسی هستند. بهترین مقالات را در زمینهی زبان فارسی، ترکزبانها نوشتند؛ این را من از روی اطلاع دارم عرض میکنم. انشاءاللَّه کردها هم مینویسند؛ حرفی نیست، ما استقبال میکنیم. محققین برجستهی ترکزبان کشور، در طول دهههای گذشته، بهترین و قویترین مقالات را در زمینهی زبان فارسی نوشتند. بنابراین نباید تصور شود که زبان فارسی نماد ملیت ایران نیست؛ چرا، هست. روی این موضوع تکیه شود.۱۳۹۰/۰۶/۰۶
لینک ثابت
مهمترین بخش مربوط به کشور، زبان و ادبیات است.۱۳۹۰/۰۶/۰۶
لینک ثابت
ما در کشور زبانهای مختلفی داریم؛ اما زبان ملی، فارسی است.۱۳۹۰/۰۶/۰۶
لینک ثابت
ما در کشور زبانهای مختلفی داریم؛ اما زبان ملی، فارسی است. آن کسانی که زبانهای مختلف دارند، خودشان جزو مروّجین درجهی یک زبان فارسی هستند. ۱۳۹۰/۰۶/۰۶
لینک ثابت
یک مطلب دربارهی شعر امروز کشور ماست. البته با یک نگاه وسیعتر میشود دربارهی شعر امروز فارسی در کشورهای مختلف نظر داد و حرف زد، که حالا آن را باید بگذاریم برای یک مجال دیگری؛ فعلاً در کشور ما شعرِ امروز شعر پیشروندهای است. امروز وقتی من بخصوص به شعر جوانها نگاه میکنم - که امشب چند نفر از جوانهای عزیز ما و بقیهی دوستان پیشکسوت در شعر انقلاب، شعر خواندند - سال گذشته هم من همین را گفتم که به طور محسوس احساس پیشرفت میکنم؛ یعنی واقعاً ما در شعر جلو رفتیم.
یک نکتهای در اینجا وجود دارد که بد نیست من این را عرض بکنم. من دو شباهت مییابم بین شعر امروز کشورمان و شعر فارسىِ یک دورهی دویست سالهی بسیار مهم و برجسته، یعنی دورهی رواج و شکوفائی سبک هندی؛ که از اواسط قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم، شعر سبک هندی رواج داشته و گسترش پیدا کرده و اوج گرفته. من اول این را عرض بکنم که آن دورهی دویست ساله از بعضی از جهات در همهی ادوار تاریخ شعری ما بینظیر است. نه اینکه بخواهیم قدر شعرای قصیدهسرای قرنهای چهارم و پنجم و ششم یا غزلسراهای قرن هفتم و هشتم را ندیده بگیریم؛ نه، در جای خودش، قدر و ارزش و بزرگتری آنها محفوظ است؛ لیکن این دویست سال جزو قطعات بسیار درخشان تاریخ شعر فارسی است.
یک خصوصیت در این دویست سال، کمیت شاعر است. یعنی شما وقتی نگاه کنید در این دو قرنی که عرض کردیم، میبینید در ایران، در هند، در افغانستان، در ماوراءالنهر - یعنی منطقهای که متأسفانه امروز تقسیم شده بین تاجیکستان و ازبکستان، که منطقهی پارسیزبان بخارا و سمرقند و دیگر مناطق تاجیکنشین بود - تعداد شاعرانی که هستند، شگفتآور است. در این دوره، هزارها شاعر هستند که سرشان هم به تنشان میارزد؛ نه اینکه فقط بگوئیم شعر میگویند؛ نه، شاعرند. حالا ممکن است همه برجسته نباشند، اما شاعرند. البته در بین این هزاران شاعری که من به تقریب عرض کردم، شاید بشود گفت انسان میتواند صد تا شاعر خوب در آن دوره پیدا کند؛ و در بین این صد شاعر خوب، شاید انسان بتواند ده تا شاعر درجهی یک مثل صائب، مثل کلیم، مثل محمدجان قدسی، مثل نظیری نیشابوری، پیدا کند. اوضاع آن دویست سال از لحاظ کمیت شعری اینجور است.۱۳۹۰/۰۵/۲۴
لینک ثابت
یک نکتهی دیگری که میخواهم به شعرای عزیزی که اینجا هستید و شعرای دیگری که جزو مجموعه و جریان شعر انقلاب محسوب میشوند، عرض بکنم، این است که شاعر زمان ما با این ویژگیهائی که این زمان دارد، احتیاج دارد به معرفت دینىِ عمیق. امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید، چه خودتان بدانید، چه ندانید، چه تصدیق بکنید یا نکنید، برای بسیاری از ملتها الگو و اسوه شدهاید. این بیداری اسلامی که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم، چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم، چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثرگرفتهی از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیانبرافکنِ سنتهای طاغوتی و نظام طاغوتی و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد. شما اگر بخواهید به لوازم اسوه بودن و الگو بودن عمل کنید، بایستی معرفت دینی و معرفت اسلامی خودتان را عمق ببخشید؛ و این در گذشتهی شعر ما وجود داشته. شما نگاه کنید، شاعران برجستهی ما اغلب - حالا نمیگویم همه - اینجورند؛ از فردوسی بگیرید تا مولوی و سعدی و حافظ و جامی. فردوسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی است. به یک آدم داستانسرا، اگر صرفاً داستانسرا و حماسهسرا باشد، حکیم نمیگویند. این «حکیم» را هم ما نگفتیم؛ صاحبان فکر و اندیشه در طول زمان او را حکیم نامیدند. شاهنامهی فردوسی پر از حکمت است. او انسانی بوده برخوردار از معارف ناب دینی. همهی آنها حکیم بودند؛ سرتاپای دوانینشان پر از حکمت است. حافظ اگر افتخار نمیکرد به حافظ قرآن بودن، تخلص خودش را «حافظ» نمیگذاشت. او جزو حفّاظ قرآن است؛ «قرآن ز بر بخوانم با چهارده روایت». حالا قرّاء ما که با اختلاف قرائت هم میخوانند، معمولاً دو تا، سه تا روایت بیشتر نمیتوانند بخوانند؛ اما او میتوانسته با چهارده روایت قرآن را بخواند، که خیلی عظمت دارد. این آشنائی با قرآن، در غزل حافظ مشهود است، برای کسی که آن را بفهمد. سعدی که خب، واضح است؛ مولوی که آشکار است؛ جامی و صائب هم همین جور. شما دیوان صائب را نگاه کنید، یک معرفت دینی عمیق در آن میبینید. انسان به بیدل که میرسد، به شکل دهشتناکی در شعر او معارف عمیق پیچیدهی دینی را مشاهده میکند. اینها بزرگان ما هستند، اینها ائمهی شعرند؛ در واقع باید گفت پیامبران شعر فارسی، اینها هستند. اینها برخوردار از معارف بودند. خودتان را برخوردار از معارف کنید. البته راهش آشنائی با قرآن، انس با قرآن، انس با نهجالبلاغه، انس با صحیفهی سجادیه است. خیلی از این تردیدها و نگرانیها و زنگارهائی که انسان در یک مواردی در دل دارد، با مطالعهی اینها تبدیل میشود به شفافیت و روشنی؛ انسان میفهمد، راه را میشناسد، کار را میشناسد، هدف را میشناسد.۱۳۹۰/۰۵/۲۴
لینک ثابت
ماجرای جنایتهائی که اتفاق افتاده، فاجعههائی که به وسیلهی همان حاکمان و اطرافیان و ارتششان اتفاق افتاده، داستان غمانگیز طولانی عجیبی است: حملهی به کشورهای همسایه، تعرض به شهروندان اصلی - یعنی سرخپوستها - قلع و قمع قبائل سرخپوست. من تأسف میخورم که جوانهای ما این قضایا را نمیدانند. وقتی انسان بداند که آنچه امروز از تمدن و از پیشرفت و از ثروت در بعضی از این کشورها وجود دارد، محصول چقدر خرابکاری و بدعملی و سنگدلی و بیانصافی است، آن وقت نسبت به کاری که باید انجام بگیرد، نسبت به وظیفهای که انسان دارد، یک افق دید دیگری پیدا میکند.
در شوروی هم یک جور دیگر اتفاق افتاد. در شوروی هدفهائی که ترسیم شده بود - که هدفهای آن، عقیدتی و ایدئولوژیک بود - تحقق پیدا نکرد. اصلاً ادعا شده بود که حکومت شوروی یک حکومت مردمی است، حکومت تودهای است، سوسیالیست است؛ حکومت تودهاىِ مردمىِ متکی به حرکت مردم و متعهد به نیازهای مردم؛ این از همان سالهای اول نقض شد. بعد از ۱۹۱۷ که سال انقلاب شوروی است، پنج شش سالی که گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معنای حقیقی کلمه حذف شدند؛ یک حزب کمونیست با چند میلیون عضو حاکم شد و در حزب کمونیست هم حاکم، همان چند نفری بودند که در هر دورهای در رأس بودند. حالا در دورهای مثل دورهی استالین، حاکم یک نفر بیشتر نبود؛ اما در دورههای بعد، آن هیئت اصلی حزب کمونیست، همهکارهی کشور بودند. چه فشارهائی به مردم وارد آمد، چه محدودیتهائی ایجاد شد، مردم چه محنتی کشیدند. در آن دورهها نوشتههائی از درون شوروی درز میکرد، بیرون میرفت؛ بعضیهایش هم به فارسی ترجمه میشد، ما هم مطالعه میکردیم. تا قبل از سقوط شوروی، خیلی از این زوایای دشوار و تلخ پنهان بود؛ بعد از سقوط شوروی بود که خیلی چیزها معلوم شد، که چه کارهائی میکردند، چه محدودیتهائی بوده. ادبیاتی که آفریده شد، نشاندهندهی سختی زندگی مردم در دوران حکومت شوروی بوده. یعنی انقلاب بکل از اول زاویه پیدا کرد؛ نه اینکه استمرار پیدا نکرد، اصلاً به وعدههای اولیه عمل نشد.۱۳۹۰/۰۵/۱۹
لینک ثابت
حضرت آیتالله خامنهای، تکیه بر مشترکات را در همکاریها بسیار ضروری خواندند و تأکید کردند: در دنیا هیچ کشوری همانند ایران، تاجیکستان و افغانستان وجود ندارد که دارای اینچنین مشترکاتی از لحاظ زبان، دین، همسایگی، فرهنگ و مواریث تاریخی باشند.۱۳۸۹/۰۵/۱۴
لینک ثابت
باید کلاس معارف بگذارید؛ معارف متقن با زبان روز، متناسب با فکر دانشجو، متناسب با ادبیات دانشجو بایستی ارائه بدهید؛ اینها کارهای لازم و اجتنابناپذیری است. به لسان قوم حرف زدن، یک مصداقش اینجاست. با زبان دانشجو باید حرف زد. با ادبیاتی که برای دانشجو قابل فهم است، باید حرف زد. ای بسا ادبیاتی است که در یک محیطی کارساز است، کارآمد است، اما در محیط دیگری کارآمد نیست. این درست مثل اختلاف لغت میماند. واقعاً اختلاف در ادبیات، مثل اختلاف در لغت است؛ مثل این است که انسان در یک محیط فارسی زبان بیاید مثلاً گجراتی حرف بزند؛ هیچ کس چیزی نخواهد فهمید. اگر چنانچه انسان با ادبیات محیط جوان و محیط دانشجوئی آشنا نباشد، از این ادبیات استفاده نکند، راه ارتباط فکری بسته خواهد شد و تأثیرگذاری کم خواهد شد. پس به لسان قوم بودن خیلی لازم است.۱۳۸۹/۰۴/۲۰
لینک ثابت
رهبر انقلاب اسلامی معرفی ایران امروز را مورد تأکید قرار دادند و خاطرنشان کردند: باید در کنار معرفی عمق فرهنگ و تمدن کشور، ایران امروز هم برای جهانیان معرفی شود.
ایشان مسألهی زبان و ادبیات فارسی را بسیار مهم دانستند و تأکید کردند: یکی از وظایف اصلی سفیران فرهنگی، ترویج زبان فارسی از طریق پیگیری کرسیهای زبان فارسی در مراکز علمی و دانشگاهی است.۱۳۸۸/۱۲/۱۱
لینک ثابت
یکی از وظایف اصلی سفیران فرهنگی، ترویج زبان فارسی از طریق پیگیری کرسیهای زبان فارسی در مراکز علمی و دانشگاهی است.۱۳۸۸/۱۲/۱۱
لینک ثابت
یکی از وظایف اصلی سفیران فرهنگی، ترویج زبان فارسی از طریق پیگیری کرسیهای زبان فارسی در مراکز علمی و دانشگاهی است.۱۳۸۸/۱۲/۱۱
لینک ثابت
روشنفکران غربزده که خیلی از آنها در دستگاههای حکومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اینجور تفهیم کرده بودند که شما عرضه ندارید؛ عرضهی هیچ کاری را ندارید؛ باید تقلید کنید. در علم تقلید کنید، در صنعت تقلید کنید، در فرهنگ تقلید کنید، در لباس تقلید کنید، در خوراک تقلید کنید، در حرف زدن تقلید کنید. حتّی کار را به جائی رساندند که یک وقتی گفتند: باید خط فارسی را تغییر بدهیم! ببینید چقدر یک ملت باید از استقلال و عزت نفس دور شده باشد که جرأت کنند کسانی بگویند خطّت را تغییر باید بدهید. خط فارسی که هزار سال میراث علمی ما با آن نوشته شده است، این را عوض کنیم، تغییر بدهیم، خط اروپائیها را بیاوریم و از آنها تقلید بکنیم؛ کار را به این جا رسانده بودند. امام آمد این روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پیروزی انقلاب و از روز پیروزی انقلاب به نحو دیگری تا ده سال عمر بابرکت آن بزرگوار، دائم روح خودباوری را در این ملت دمید: شما میتوانید، ما میتوانیم، شما قادرید، شما بزرگید، شما قدرتمندید.۱۳۸۸/۰۳/۱۴
لینک ثابت
به مناسبت حضور آقای احمد قاضی که اطلاع پیدا کردیم ایشان برادر مرحوم محمد قاضی، مترجم معروف، هستند، بگویم که من شاید چهل سال پیش یا بیشتر، اولین ترجمه را از مرحوم محمد قاضی خواندم که گمان میکنم ترجمهی کتاب «مهاتما گاندی» نوشتهی رومن رولان بود. هم کتاب، کتاب بسیار ممتازی است، هم ترجمهی محمد قاضی حقاً ترجمهی برجسته و ممتازی است. البته چند سال بعد هم ترجمهی دیگر ایشان را از یک اثر بسیار مهم دیگری از رومن رولان خواندم که «جانِ شیفته» - است به نظرم سه، چهار جلد است - با نثر بسیار فاخر و حقیقتاً مرصع و مزین. البته من از جهت اینکه ترجمه چقدر با اصل مطابق است، اظهار نظری نمیتوانم بکنم؛ کسانی که زبان اصل را میدانند، آنها باید اظهار نظر کنند، لیکن از نظر زبان و نثر، حقاً یک چیز برجستهای است. ما با آثار مترجمین و نویسندگان فارسی آشنا هستیم و تقویم و ارزیابی این آثار، فی الجمله در ذهن هست. با این محاسبه، به نظر من ترجمهی مرحوم قاضی ترجمهی برجستهای است. من البته خود ایشان را هم یک بار دیدم؛ در اواخر دوران ریاست جمهوری در شیراز در کنگرهی حافظ با ایشان ملاقات کردم - ایشان را معرفی کردند - حنجرهی ایشان مشکلی پیدا کرده بود، با میکروفون صحبت میکرد؛ چند جملهای با ایشان صحبت کردیم.
یا نثر مرحوم عبد الرحمن شرفکندی (ههژار) که دوستان اشاره کردند. حقاً کار بسیار بزرگی را انجام داده؛ این ترجمهی کتاب قانون ابن سینا یک کار پیچیده و مرکب و بسیار ارزشمند است. هزار سال این کتاب که به زبان عربی به وسیلهی یک ایرانی نوشته شده و در طول قرنها در دانشگاههای بزرگ پزشکی عالم مورد استفاده قرار گرفته، به فارسی ترجمه نشده بود. من اطلاع داشتم که تا اندکی قبل، مثلاً شاید تا صد سال قبل، در مدارس پزشکی کشورهای اروپائی، قانون به عنوان یک مرجع مطرح بوده و به زبانهای اروپائی ترجمه شده بوده؛ اما فارسی زبان از دانستن قانون محروم بود! در سالهای اواسط ریاست جمهوری به این نکته توجه کردم که ما چرا قانون را ترجمه نکردیم. یک جمعی را صدا کردم، گفتم بیائید همت کنید قانون را ترجمه کنید. یک حکمی داده شد و رفتند دنبال این کار. خوب، این کارها عشق لازم دارد؛ با حکم و با فرمان این کارها انجام نمیگیرد. در همین اثنا به من خبر دادند که این کتاب ترجمه شده و - به نظرم کتاب حدود هشت جلد است - کتاب مرحوم ههژار را آوردند. من کتاب را که خواندم - حالا ما نه از پزشکی سررشته داریم، نه نشستهام این کتاب را با متن عربی قانون تطبیق کنم - دیدم هر کسی این کتاب را بخواند، حقاً و انصافاً در مقابل استحکام و استواری این نثر زیبا سر تعظیم فرود میآورد. خیلی خوب این ترجمه انجام گرفته. من البته ایشان را نمیشناختم؛ پرسیدم، گفتند ایشان کرد هستند. بعد هم چند سال قبل اطلاع پیدا کردم ایشان از دنیا رفتند.۱۳۸۸/۰۲/۲۴
لینک ثابت
مسئلهی دعوای شیعه و سنی که شما میبینید در یک دورهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی داغتر از قبل شد، ناشی از این است. در دورهی حکومت اسلامی، ناگهان دیدیم دعوای شیعه و سنی در ایران، در عراق و در کشورهای دیگر داغتر شده. الان کسهائی را در بعضی از کشورها به اتهام اینکه دارند شیعه را ترویج میکنند، میگیرند! حرف بیمحتوا و غلط و دروغ. آن هم در کشورهائی که مردمشان محب اهل بیتند؛ اهل سنتند، لیکن اهل سنتِ محب اهل بیت، عاشق اهل بیت. این را ما میبینیم و دیدیم.
کار به جائی رسید که خیلی از عربها که از روی علاقه و محبت به رادیوهای ایران در آن اوائل انقلاب گوش میکردند، زبان فارسی را یاد گرفتند. افراد متعددی در آن سالهای اول با بنده ملاقات میکردند، میگفتند ما فارسی را از روی عشق و علاقهی به انقلاب یاد گرفتیم. همین طور دائم به رادیوی فارسی که نمیفهمیدیم چه میگوید، گوش دادیم، بتدریج فارسی را یاد گرفتیم.فارسی حرف میزدند؛ بلد بودند. نفوذ انقلاب این است. سید قطب درست گفت. از هزاران کتاب، اثر این - نظامی که بر اساس اسلام به وجود آمده - بیشتر است.۱۳۸۸/۰۲/۲۳
لینک ثابت
ایشان مشترکات فرهنگی و تاریخی ایران و تاجیکستان، از جمله دین اسلام وزبان فارسی را فرصتهایی گرانقدر برای توسعه و تعمیق همکاریها دانستند و تأکید کردند: جمهوری اسلامی ایران آماده است پیشرفتهای چشمگیر خود را در عرصههای گوناگون -از جمله هوافضا، پزشکی و صنایع مختلف- در اختیار کشورهای دوست و برادر قرار دهد و از این طریق به توسعهی همگون و متوازن منطقه کمک کند.۱۳۸۷/۱۲/۲۱
لینک ثابت