مسئولیّت اوّل مردم در قبال شما -که آن طرف قضیّه است و همانطور که عرض کردیم، نمیشود گفت که شما مسئولید در مقابل مردم امّا مردم در مقابل شما مسئولیّتى ندارند، یا مردم در مقابل شما مسئولند و شما مسئولیّتى ندارید؛ نه، هر دو در مقابل هم مسئولید؛ این کلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) و طرز فکر اسلام است- (1) این است که شما را در حدّ اعلىٰ حمایت کنند. اگر مسئولین کشور و دولت جمهورى اسلامى و هر دولتى، از حمایت و پشتیبانى مردم برخوردار نباشند، کار بر آنها دشوار و در شرایط و مواردى محال خواهد شد. مردم باید به شما به چشم امنائى نگاه کنند که امین و وکیل آنها هستید و میخواهید مشکلات آنها را حل کنید. انسان با وکیل خودش بداخلاقى نمیکند، نسبت به وکیل خودش خردهگیرى نمیکند؛ حمایت از وکیل و نماینده، وظیفهی موکّل است. شما وکیل مردمید؛ هم رئیسجمهور -که منتخب میلیونها انسان است- شما را معرّفى کرده و برگزیده، هم نمایندگان مجلس -که وکلاى مردمند- بر روى شما صحّه گذاشتند و شما را برگزیدند و به شما رأى دادند؛ شما وکلاى مردم هستید. مردم باید از وکلاى خودشان و از امناى خودشان -که شما هستید- حدّاکثر دفاع را و حمایت را بکنند. مسئولیّت دیگرِ مردم این است که مردم مشکلات کار را توجّه کنند. اینجور نباشد که افراد بیمسئولیّتى [مسئولان را افسرده کنند]؛ همچنان که در طول دوران جنگ دیدیم که چه صداهاى غیرمسئولانهاى از حنجرهها درآمد و امام بزرگوارمان را مغموم کرد و مردم را افسرده کرد. البتّه افسردگى و هموغمّ امام و مردم نه بهخاطر این بود که براى این صداها ارزشى قائل بودند؛ بلکه بهخاطر این بود که چرا یک عدّهاى باید اینقدر کج بفهمند و حقایق را درک نکنند؛ باید مشکلات را درک کنند.1368/06/08
بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضاى هیئت دولت
احساس مسئولیت, وظیفه مردم نسبت به مسئولین, وظیفه مسئولان
نهجالبلاغه
احساس مسئولیت, وظیفه مردم نسبت به مسئولین, وظیفه مسئولان
نهجالبلاغه
1 )
خطبه 34 :از خطبههاى آن حضرت است در تحريك مردم براى جنگ با شاميان
أُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ عِوَضاً وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً إِذَا دَعَوْتُكُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّكُمْ دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ كَأَنَّكُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِي غَمْرَةٍ وَ مِنَ الذُّهُولِ فِي سَكْرَةٍ يُرْتَجُ عَلَيْكُمْ حَوَارِي فَتَعْمَهُونَ وَ كَأَنَّ قُلُوبَكُمْ مَأْلُوسَةٌ فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ مَا أَنْتُمْ لِي بِثِقَةٍ سَجِيسَ اللَّيَالِي وَ مَا أَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمَالُ بِكُمْ وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ يُفْتَقَرُ إِلَيْكُمْ مَا أَنْتُمْ إِلَّا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَكُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ تُكَادُونَ وَ لَا تَكِيدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُكُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ لَا يُنَامُ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَةٍ سَاهُونَ غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّ بِكُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ يَفْرِي جِلْدَهُ لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ فَأَمَّا أَنَا فَوَاللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذَلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِيحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ ما يَشاءُ . أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ .
ترجمه:
اف بر شما، كه از توبيختان به تنگ آمدهام. آيا در عوض حيات دائمى به زندگى دنيا راضى شدهايد و به جاى عزت به ذلت دل خوش كردهايد چون شما را به جهاد دعوت مىكنم ديدگانتان به گردش مىافتد گويى به سختى جان كندن دچار شده، و در بيهوشى غفلت فرو رفتهايد، به طورى كه راه گفت و شنودتان با من بسته مىشود و در پاسخ من دچار سرگردانى مىشويد گويى دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از كار افتاده است. هيچ گاه براى من مردم مطمئنّى نيستيد، و پشتوانه قابل توجهى نمىباشيد، و ياران توانمندى نيستيد كه به شما نياز افتد. شما مانند شتران بىساربانى هستيد كه چون از طرفى جمعشان كنند از طرف ديگر پراكنده شوند. به خدا قسم براى شعلهور ساختن آتش جنگ بد مردمى هستيد، فريب مىخوريد و چاره فريب نمىنماييد، شهرهايتان به تصرف دشمن مىرود ترجمهنهجالبلاغه(انصاريان)، صفحهى 108 به خشم نمىآييد، ديده دشمن بيدار است و شما در بىخبرى هستيد. به خدا قسم شكست خوردند آنان كه با يكديگر همراهى نكردند. سوگند به خدا گمانم در حق شما اين است كه اگر جنگ شدت گيرد، و تنور مرگ گرم شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن از پسر ابو طالب جدا شويد. سوگند به حق، كسى كه زمينه سلطه دشمن را بر خود فراهم كند تا دشمن گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را بكند، عجز و بىغيرتيش بزرگ، و دلش كه در قفسه سينهاش جاى دارد ناتوان و ضعيف است. تو اگر مىخواهى اين گونه باش، اما من به خدا قسم قبل از آنكه فرصت سلطه به دشمن بدهم با شمشير مشرفى چنان بزنم كه استخوان ريزههاى سرش بپرد، و بازو و قدمش قطع شود، و بعد از آن خداوند هر چه را خواهد انجام دهد. اى مردم، مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. اما حق شما بر من اين است كه خير خواه شما باشم، و غنيمت شما را به نحو كامل به شما بپردازم، و شما را تعليم دهم تا جاهل نمانيد، و مؤدب به آداب نمايم تا بياموزيد. و اما حقى كه من بر شما دارم وفا به بيعتى است كه با من نمودهايد، و خير خواهى نسبت به من در حضور و غياب، و اجابت دعوتم به وقتى كه شما را بخوانم، و اطاعت از من چون دستورى صادر كنم.
لینک ثابت
أُفٍّ لَكُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ عِوَضاً وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفاً إِذَا دَعَوْتُكُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوِّكُمْ دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ كَأَنَّكُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِي غَمْرَةٍ وَ مِنَ الذُّهُولِ فِي سَكْرَةٍ يُرْتَجُ عَلَيْكُمْ حَوَارِي فَتَعْمَهُونَ وَ كَأَنَّ قُلُوبَكُمْ مَأْلُوسَةٌ فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ مَا أَنْتُمْ لِي بِثِقَةٍ سَجِيسَ اللَّيَالِي وَ مَا أَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمَالُ بِكُمْ وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ يُفْتَقَرُ إِلَيْكُمْ مَا أَنْتُمْ إِلَّا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا فَكُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ تُكَادُونَ وَ لَا تَكِيدُونَ وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُكُمْ فَلَا تَمْتَعِضُونَ لَا يُنَامُ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَةٍ سَاهُونَ غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخَاذِلُونَ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّ بِكُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ يَفْرِي جِلْدَهُ لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ فَأَمَّا أَنَا فَوَاللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذَلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِيحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذَلِكَ ما يَشاءُ . أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ .
ترجمه:
اف بر شما، كه از توبيختان به تنگ آمدهام. آيا در عوض حيات دائمى به زندگى دنيا راضى شدهايد و به جاى عزت به ذلت دل خوش كردهايد چون شما را به جهاد دعوت مىكنم ديدگانتان به گردش مىافتد گويى به سختى جان كندن دچار شده، و در بيهوشى غفلت فرو رفتهايد، به طورى كه راه گفت و شنودتان با من بسته مىشود و در پاسخ من دچار سرگردانى مىشويد گويى دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از كار افتاده است. هيچ گاه براى من مردم مطمئنّى نيستيد، و پشتوانه قابل توجهى نمىباشيد، و ياران توانمندى نيستيد كه به شما نياز افتد. شما مانند شتران بىساربانى هستيد كه چون از طرفى جمعشان كنند از طرف ديگر پراكنده شوند. به خدا قسم براى شعلهور ساختن آتش جنگ بد مردمى هستيد، فريب مىخوريد و چاره فريب نمىنماييد، شهرهايتان به تصرف دشمن مىرود ترجمهنهجالبلاغه(انصاريان)، صفحهى 108 به خشم نمىآييد، ديده دشمن بيدار است و شما در بىخبرى هستيد. به خدا قسم شكست خوردند آنان كه با يكديگر همراهى نكردند. سوگند به خدا گمانم در حق شما اين است كه اگر جنگ شدت گيرد، و تنور مرگ گرم شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن از پسر ابو طالب جدا شويد. سوگند به حق، كسى كه زمينه سلطه دشمن را بر خود فراهم كند تا دشمن گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را بكند، عجز و بىغيرتيش بزرگ، و دلش كه در قفسه سينهاش جاى دارد ناتوان و ضعيف است. تو اگر مىخواهى اين گونه باش، اما من به خدا قسم قبل از آنكه فرصت سلطه به دشمن بدهم با شمشير مشرفى چنان بزنم كه استخوان ريزههاى سرش بپرد، و بازو و قدمش قطع شود، و بعد از آن خداوند هر چه را خواهد انجام دهد. اى مردم، مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. اما حق شما بر من اين است كه خير خواه شما باشم، و غنيمت شما را به نحو كامل به شما بپردازم، و شما را تعليم دهم تا جاهل نمانيد، و مؤدب به آداب نمايم تا بياموزيد. و اما حقى كه من بر شما دارم وفا به بيعتى است كه با من نمودهايد، و خير خواهى نسبت به من در حضور و غياب، و اجابت دعوتم به وقتى كه شما را بخوانم، و اطاعت از من چون دستورى صادر كنم.