هوای نفس عامل تسلیم نشدن در برابر حقیقت
[چند جمله از نهج البلاغه در باب ایمان] حضرت میفرمایند: «سبیل ابلج المنهاج انورالسّراج»(1)؛ ایمان، راهی است که مسیر آن کاملاً روشن است. ایمان، فروزندهترین چراغ است. مراد از ایمان در این عبارت امیرالمؤمنین (علیهالصّلاةوالسّلام)، ایمان دینی است؛ یعنی ایمان به خدا و روز جزا و پیغمبر، و همین ایمانی که ادیان مردم را به آن فرا میخوانند. البته اهمیت مطلق ایمان معلوم است؛ چون ایمان پایهی عمل و حرکت انسان است. تا انسان به چیزی دلسپرده و گرویده نباشد، در راه آن حرکت نمیکند. ایمان با علم فرق دارد. انسان گاهی به حقیقتی عالم است، اما گرویدهی به آن نیست. یعنی در ایمان، فقط دانا بودن و عالم به صدق بودن کافی نیست؛ چیزی اضافهی بر این علم لازم است. البته ایمان بدون علم هم ممکن نیست - ایمان با شک و تردید معنا ندارد - اما علم به تنهایی هم برای ایمان کافی نیست؛ کمااینکه میبینید قرآن دربارهی موسی و قضایای فرعون میفرماید: «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوّا» (2)؛ یعنی وقتی موسی دعوت خودش را مطرح کرد، ملأ فرعونی فهمیدند او راست میگوید و حقیقت است؛ اما بعد از آنکه موسی این معجزهی عجیب را نشان داد و بعد از آنکه ساحران و جادوگران - که تصور میشد کار موسی هم از قبیل کار آنهاست - خودشان اعتراف کردند این از نوع کار آنها نیست و با وجود تهدید فرعون سجده کردند و به موسی ایمان آوردند و مرگ را پذیرا شدند، برای آنها روشن شد که موسی حقیقت میگوید؛ اما درعینحال این حقیقت را انکار کردند؛ «جحدوا بها واستیقنتها انفسهم». یقین داشتند که موسی راست میگوید، اما درعینحال انکار کردند. چرا؟ زیرا «ظلما و علّوا»؛ بهخاطر اینکه استکبار و هواهای نفسانیشان و ظلمی که میخواستند بکنند، نمیگذاشت تسلیم شوند. ایمان و گرویدن، نوعی تسلیم است؛ تسلیم حقیقتی شدن. گاهی انسان حقیقت را میفهمد، اما دلِ خود را تسلیم این حقیقت نمیکند و در مقابل آن میایستد. لذا میبینید در مقابل علم، جهل و شک است؛ اما در مقابل ایمان، جهل نمیآورند؛ در مقابل ایمان، کفر میآورند؛ یعنی پوشاندن. انسان گاهی حقیقتی را قبول دارد، اما آن را میپوشاند و پنهان میکند. نقطهی مقابل پوشاندن، ایمان است؛ یعنی دل سپردن، گرویدن، سر سپردن، حقیقت را با همهی وجود پذیرفتن و در مقابل آن تسلیم شدن. هر چیزی که شما آن را حقیقت میپندارید، اگر به آن ایمان آوردید، این میشود پایهی عمل شما. امروز شما میبینید عدهیی با حرارتِ تمام از فلان مبنای اقتصادی یا اجتماعی دفاع و برای آن سرمایهگذاری میکنند. مثال واضحتر، وجود گرایشهای مارکسیستی در دورهی جوانیِ خودمان است که بعضی از شماها هم آن دوره را درک کردهاید. عدهیی واقعاً در مقابل آن مفاهیم مارکسیستی حاضر بودند جان خودشان را بدهند. اینها دل سپرده و ایمان آورده بودند. این ایمان، منشأ عمل میشود؛ آن هم عملی به این دشواری؛ مبارزه کردن و در میدان بودن و کشتن و کشته شدن. اگر ایمان به مبنایی وجود داشت، آن انسان میشود خودکار به سمت هدفهای آن ایمان؛ لازم نیست دایماً به او تذکر دهند. ایمان، عمل را به دنبال میآورد، که در جملهی بعدی این را عرض میکنیم.
گفتیم در اینجا مراد امیرالمؤمنین ایمان دینی است؛ ایمان به یک شیء باطل و ایمان به بت و بتمداری نیست؛ ایمان به خدای لاشریک له و ایمان به نبوتها و ایمان به حقایق و ایمان به قیامت است. میفرماید: «سبیل ابلج المنهاج»؛ یعنی مسیر این راه، بسیار روشن است. اگر کسی با عقل و فطرتِ خود وارد این میدان شود، راه را روشن و بیتردید و بیشبهه میبیند؛ «انورالسّراج» است. بعد دنبالهاش این است: «فبالأیمان یستدلّ علی الصّالحات»؛ از راه ایمان، انسان به اعمال صالح میرسد. ایمان است که انسان را میکشاند و به عمل صالح دلالت میکند. بعد بلافاصله میفرماید: «و بالصّالحات یستدلّ علیالأیمان»؛ عمل صالح هم انسان را به ایمان دلالت میکند. یعنی یک تأثیر و تأثر متقابل وجود دارد. بهنظر من این نکتهی خیلی مهمی است. ما باید ایمان خود را با عمل صالح تقویت کنیم؛ کمااینکه عمل صالح را باید از راه ایمان بشناسیم.1383/08/20
1 )
خطبه 156 : از سخنان آن حضرت است خطاب به اهل بصره در خبر از پيشامدهاى سخت
فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذَلِكَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَفْعَلْ فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ وَ أَمَّا فُلَانَةُ فَأَدْرَكَهَا رَأْيُ النِّسَاءِ وَ ضِغْنٌ غَلَا فِي صَدْرِهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَيَّ لَمْ تَفْعَلْ وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى .
منه : سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ أَنْوَرُ السِّرَاجِ فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى .
منه : قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَى مَصَايِرِ الْغَايَاتِ لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَا يَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ وَ النُّورُ الْمُبِينُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ لَا يَعْوَجُّ فَيُقَامَ وَ لَا يَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ .
و قام إليه رجل فقال يا أمير المؤمنين ، أخبرنا عن الفتنة ، و هل سألت رسول اللّه ( صلى الله عليه وآله ) عنها فقال ( عليه السلام ) :
إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ قَوْلَهُ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَا تَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) بَيْنَ أَظْهُرِنَا فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا فَقَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ بَعْدِي فَقُلْتُ يَا رَسُولُ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتَ لِي أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ فَقَالَ لِي إِنَّ ذَلِكَ لَكَذَلِكَ فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذاً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ وَ قَالَ يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذَلِكَ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ فَقَالَ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ .
ترجمه:
آن كه بتواند خود را بر اطاعت خداوند وادارد بايد اقدام كند. اگر از من پيروى كنيد- چنانچه خدا بخواهد- شما را به بهشت خواهم برد گرچه راهى است دشوار و همراه با تلخى. فلان زن (عايشه) را رأى ضعيف زنان دامنگير شد، و كينه در سينهاش چون ديگ آهنگران كه به جوش آيد جوشيد، و اگر از او خواسته مىشد آنچه با من انجام داد با ديگرى انجام دهد انجام نمىداد. با اين حال حرمت اوليه او باقى است، و حسابش با خداوند است.
از اين كلام است
راه خدا روشنترين راه، و پر فروغترين چراغ است. به ايمان بر اعمال شايسته استدلال مىشود، و به اعمال شايسته بر ايمان دليل مىآورند، ساختمان علم با ايمان آباد مىگردد، و انسان به سبب دانش از مرگ هراسان مىشود، و با مرگ دنياى آدمى پايان مىپذيرد، و با دنيا آخرت به دست مىآيد، با قيامت بهشت براى پرهيزكاران نزديك، و دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد، مردمان را چارهاى از قيامت نيست، كه در ميدان مسابقه آن با سرعت به جانب آخرين جايگاه روان مىشوند.
و از اين كلام است
از قبرها بيرون آمده، و به آخرين منزل روان شدند. آنجا براى هر خانه اهلى است كه آن را به خانه ديگرى تبديل نكنند، و ساكنانش به جاى ديگر منتقل نشوند. امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوندند، اين دو مرگ را نزديك نمىكنند، و روزى را كاهش نمىدهند. بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كنندهاى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن در آويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه باز گردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است. [مردى از جاى برخاست و گفت: يا امير المؤمنين، ما را از فتنه خبر ده، و آيا در باره فتنه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرسيدهاى فرمود:] وقتى خداى سبحان اين آيه را فرستاد: «الم، آيا مردم گمان كردهاند همين كه بگويند ايمان آوردهايم، رها مىشوند و به آزمايش در نمىآيند» دانستم تا زمانى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در ميان ماست فتنه بر ما فرود نمىآيد، پرسيدم: يا رسول اللّه منظور از اين فتنه كه خداوند تو را به آن خبر داده چيست فرمود: «يا على، به زودى امتم پس از من آزمايش مىشوند.» گفتم: يا رسول اللّه، مگر نه اين است كه در روز احد افرادى از مسلمانان شهيد شدند و من از فيض شهادت ماندم، و از اين بابت غمگين شدم، شما به من فرمودى: «بر تو بشارت باد كه عاقبت به شهادت مىرسى» در پاسخم فرمود: «آنچه گفتى صحيح است، ولى بگو به هنگام شهادت صبرت چگونه است» گفتم: اين از موارد صبر نيست، بلكه جاى مژده و شكرگزارى است و فرمود: «يا على، به زودى مسلمانان پس از من به ثروتشان
آزمايش مىشوند، و با ديندارى خود بر خدا منّت مىنهند، رحمتش را آرزو دارند، و خود را از خشمش در امان دانند، و با شبهات دروغ و هوسهاى غفلت زا حرام او را حلال شمارند، شراب را به اسم آب انگور و خرما، و رشوه را به عنوان هديّه، و ربا را به نام تجارت حلال دانند.» گفتم: يا رسول اللّه، در آن وقت اين چنين مردم را از كدام گروه حساب كنم در موضع ارتداد، يا در مرتبه فتنه فرمود: «در مرتبه فتنه».
2 )
سوره مبارکه النمل آیه 14
وَجَحَدوا بِها وَاستَيقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانظُر كَيفَ كانَ عاقِبَةُ المُفسِدينَ
ترجمه:
و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!
لینک ثابت
همراه نبودن زبان شخص امر کننده به معروف با عمل او، عامل لعنت خدا
بخش دیگری که باز آن را مختصر عرض میکنم - که مربوط به عموم مردم است - در درجهی اوّل عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر در مسائل اجتماعی. البته در مسائل فردی، تقوا بسیار زیاد مورد توصیهی امیرالمؤمنین است؛(1) اما در زمینهی مسائل اجتماعی شاید هیچ خطابی به مردم شدیدتر، غلیظتر، زندهتر و پُرهیجانتر از خطاب امر به معروف و نهی از منکر نیست. امر به معروف و نهی از منکر، یک وظیفهی عمومی است. البته ما باید تأسّف بخوریم از اینکه معنای امر به معروف و نهی از منکر درست تشریح نمیشود. امر به معروف، یعنی دیگران را به کارهای نیک امر کردن. نهی از منکر، یعنی دیگران را از کارهای بد نهی کردن. امر و نهی، فقط زبان و گفتن است. البته یک مرحلهی قبل از زبان هم دارد که مرحلهی قلب است و اگر آن مرحله باشد، امر به معروفِ زبانی، کامل خواهد شد. وقتی که شما برای کمک به نظام اسلامی مردم را به نیکی امر میکنید - مثلاً احسان به فقرا، صدقه، راز داری، محبّت، همکاری، کارهای نیک، تواضع، حلم، صبر - و میگویید این کارها را بکن؛ هنگامی که دل شما نسبت به این معروف، بستگی و شیفتگی داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است. وقتی کسی را از منکرات نهی میکنید - مثلاً ظلم کردن، تعرض کردن، تجاوز به دیگران، اموال عمومی را حیف و میل کردن، دست درازی به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمّامی کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامی کار کردن، با دشمن اسلام همکاری کردن - و میگویید این کارها را نکن؛ وقتی که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهی، یک نهی صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهیتان عمل میکنید. اگر خدای نکرده دل با زبان همراه نباشد، آنگاه انسان مشمول این جمله میشود که «لعن اللَّه الامرین بالمعروف التّارکین له».(2) کسی که مردم را به نیکی امر میکند، اما خود او به آن عمل نمیکند؛ مردم را از بدی نهی میکند، اما خود او همان بدی را مرتکب میشود؛ چنین شخصی مشمول لعنت خدا میشود و سرنوشت بسیار خطرناکی خواهد داشت.1379/09/25
1 )
خطبه 83 :از خطبههاى آن حضرت است موسوم به «غرّاء» كه از خطبههاى اعجاب انگيز اوست
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلَا بِحَوْلِهِ وَ دَنَا بِطَوْلِهِ مَانِحِ كُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ وَ كَاشِفِ كُلِّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً نَاصِراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله ) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ .
أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ وَ وَقَّتَ لَكُمُ الْآجَالَ وَ أَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَ أَرْفَغَ لَكُمُ الْمَعَاشَ وَ أَحَاطَ بِكُمُ الْإِحْصَاءَ وَ أَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ وَ آثَرَكُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ
وَ الرِّفَدِ الرَّوَافِغِ وَ أَنْذَرَكُمْ بِالْحُجَجِ الْبَوَالِغِ فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً وَ وَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ وَ دَارِ عِبْرَةٍ أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا .
فَإِنَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا يُونِقُ مَنْظَرُهَا وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا غُرُورٌ حَائِلٌ وَ ضَوْءٌ آفِلٌ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ سِنَادٌ مَائِلٌ حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا وَ اطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا وَ أَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِيَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْكِ الْمَضْجَعِ وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ وَ مُعَايَنَةِ الْمَحَلِّ وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ. وَ كَذَلِكَ الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ لَا تُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً وَ لَا يَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً يَحْتَذُونَ مِثَالًا وَ يَمْضُونَ أَرْسَالًا إِلَى غَايَةِ الِانْتِهَاءِ وَ صَيُّورِ الْفَنَاءِ .
حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزِفَ النُّشُورُ أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْكَارِ الطُّيُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِكِ سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ رَعِيلًا صُمُوتاً قِيَاماً صُفُوفاً يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ وَ يُسْمِعُهُمُ
الدَّاعِي عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِكَانَةِ وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَامِ وَ الذِّلَّةِ قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ كَاظِمَةً وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً وَ أَلْجَمَ الْعَرَقُ وَ عَظُمَ الشَّفَقُ وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ وَ مُقَايَضَةِ الْجَزَاءِ وَ نَكَالِ الْعِقَابِ وَ نَوَالِ الثَّوَابِ .
عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضَاراً وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً وَ كَائِنُونَ رُفَاتاً وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً وَ مَدِينُونَ جَزَاءً وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الْمَخْرَجِ وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ وَ عُمِّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعْتِبِ وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرِّيَبِ وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ الْجِيَادِ وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتَادِ فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ وَ مُضْطَرَبِ الْمَهَلِ .
فَيَا لَهَا أَمْثَالًا صَائِبَةً وَ مَوَاعِظَ شَافِيَةً لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زَاكِيَةً وَ أَسْمَاعاً وَاعِيَةً وَ آرَاءً عَازِمَةً وَ أَلْبَاباً حَازِمَةً فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ وَ وَجِلَ فَعَمِلَ وَ حَاذَرَ فَبَادَرَ وَ أَيْقَنَ فَأَحْسَنَ وَ عُبِّرَ فَاعْتَبَرَ وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ وَ أَجَابَ فَأَنَابَ وَ رَاجَعَ فَتَابَ وَ اقْتَدَى
فَاحْتَذَى وَ أُرِيَ فَرَأَى فَأَسْرَعَ طَالِباً وَ نَجَا هَارِباً فَأَفَادَ ذَخِيرَةً وَ أَطَابَ سَرِيرَةً وَ عَمَّرَ مَعَاداً وَ اسْتَظْهَرَ زَاداً لِيَوْمِ رَحِيلِهِ وَ وَجْهِ سَبِيلِهِ وَ حَالِ حَاجَتِهِ وَ مَوْطِنِ فَاقَتِهِ وَ قَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ جِهَةَ مَا خَلَقَكُمْ لَهُ وَ احْذَرُوا مِنْهُ كُنْهَ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَكُمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ مِيعَادِهِ وَ الْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعَادِهِ .
و منها : جَعَلَ لَكُمْ أَسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا وَ أَشْلَاءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا مُلَائِمَةً لِأَحْنَائِهَا فِي تَرْكِيبِ صُوَرِهَا وَ مُدَدِ عُمُرِهَا بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا فِي مُجَلِّلَاتِ نِعَمِهِ وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ وَ حَوَاجِزِ عَافِيَتِهِ وَ قَدَّرَ لَكُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْكُمْ وَ خَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِينَ قَبْلَكُمْ مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلَاقِهِمْ وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا دُونَ الْآمَالِ وَ شَذَّبَهُمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الْآجَالِ لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلَامَةِ الْأَبْدَانِ وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُفِ الْأَوَانِ فَهَلْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَابِ إِلَّا حَوَانِيَ الْهَرَمِ وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلَّا نَوَازِلَ السَّقَمِ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلَّا آوِنَةَ الْفَنَاءِ مَعَ قُرْبِ الزِّيَالِ وَ أُزُوفِ الِانْتِقَالِ وَ عَلَزِ الْقَلَقِ وَ أَلَمِ الْمَضَضِ وَ غُصَصِ الْجَرَضِ وَ تَلَفُّتِ
الِاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاءِ فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِيناً وَ فِي ضِيقِ الْمَضْجَعِ وَحِيداً قَدْ هَتَكَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّئِ زَلَلِهَا أَ وَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا لَاهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا سَالِكَةٌ فِي غَيْرِ مِضْمَارِهَا كَأَنَّ الْمَعْنِيَّ سِوَاهَا وَ كَأَنَّ الرُّشْدَ فِي إِحْرَازِ دُنْيَاهَا .
وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ وَ أَوْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ وَ تَنَكَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ وَ سَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكِ إِلَى
النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى وَ رَاحَةِ النُّعْمَى فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ وَ آمَنِ يَوْمِهِ وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِيداً وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَ أَكْمَشَ فِي مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا وَ كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً وَ كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً .
أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ .
أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ نُطْفَةً دِهَاقاً وَ عَلَقَةً مِحَاقاً وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً وَ لِسَاناً لَافِظاً وَ بَصَراً لَاحِظاً لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِراً حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ وَ اسْتَوَى
مِثَالُهُ نَفَرَ مُسْتَكْبِراً وَ خَبَطَ سَادِراً مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً وَ لَا يَخْشَعُ تَقِيَّةً فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً لَمْ يُفِدْ عِوَضاً وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ جِمَاحِهِ وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ فَظَلَّ سَادِراً وَ بَاتَ سَاهِراً فِي غَمَرَاتِ الْآلَامِ وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ وَ وَالِدٍ شَفِيقٍ وَ دَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً وَ الْمَرْءُ فِي سَكْرَةٍ مُلْهِثَةٍ وَ غَمْرَةٍ كَارِثَةٍ وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ وَ جَذْبَةٍ مُكْرِبَةٍ وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ وَ نِضْوَ سَقَمٍ تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَانِ وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةً نُزُولُ الْحَمِيمِ وَ تَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ وَ فَوْرَاتُ السَّعِيرِ وَ سَوْرَاتُ الزَّفِيرِ لَا فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ وَ لَا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ وَ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ
وَ لَا سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ وَ عَذَابِ السَّاعَاتِ إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ عِبَادَ اللَّهِ أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا أُمْهِلُوا طَوِيلًا وَ مُنِحُوا جَمِيلًا وَ حُذِّرُوا أَلِيماً وَ وُعِدُوا جَسِيماً احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ وَ الْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ أُولِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِيَةِ وَ الْمَتَاعِ هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ قِيدُ قَدِّهِ مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ الْآنَ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ فِي فَيْنَةِ الْإِرْشَادِ وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَادِ وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ وَ أُنُفِ الْمَشِيَّةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ قَبْلَ الضَّنْكِ وَ الْمَضِيقِ وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ وَ إِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ .
ترجمه:
حمد خداى را كه از همه چيز به قدرتش برتر، و به احسانش نزديك است، بخشنده هر سود و فضل، و بر طرف كننده هر بلاى عظيم و شدت است. او را بر كرمهاى پى در پى، و نعمتهاى فراوان و كاملش سپاس مىگويم، و به او ايمان مىآورم كه اول است و ابتدا كننده آفرينش، و از او هدايت مىخواهم كه نزديك است و هدايت كننده، و از او كمك مىطلبم كه غالب است و قوى، و به او اعتماد مىنمايم كه كفايت كننده است و ياور. و شهادت مىدهم كه محمد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست، كه او را براى اجراى فرمانش، و ابلاغ حجّتش، و ترساندن عاصيان از عذابش فرستاد. اى بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم، خداوندى كه براى شما مثلها زد، مدت زندگى شما را معين فرمود، به شما لباس پوشاند، فراخى معيشت داد، شما را در محدوده شمارهگرى اعمال قرار داد، و جزاى كردارتان را آماده نموده، شما را براى نعمتهاى كامل و عطاياى فراوان اختيار نموده، و با دلايل رسا از عذاب فردا بيم داده، شما را به شمار آورده، و مدت زندگى شما را در قرارگاه امتحان و سراى عبرت معين نموده، در دنيا آزمايش مىشويد، و بر اساس آن مورد محاسبه قرار مىگيريد، زيرا آبشخور دنيا ناصاف و كدر، چشمهاش گل آلود و لغزنده، ديدگاهش زيبا و فريبنده، و آزمايشگاهش تباه كننده است. فريبندهاى زودگذر، و نورى غروب كننده، و سايهاى از بين رونده، و تكيهگاهى رو به افتادن است. تا آن گاه كه رمنده از آن به آن انس گيرد، و متوحش از آن به آن مطمئن گردد، همچون اسب سركش كه پا بلند و به زمين كوبد سوارش را به خاك اندازد، و او را به دامهايش صيد كند، و به تيرهاى هلاك كنندهاش بدوزد، و در پايان كار گردنش را به كمندهاى مرگ ببندد، در حالى كه او را به خوابگاه تنگ قبر، و باز گشتگاه ترسناك، و مشاهده جايگاه ابدى، و درك جزاى عمل سوق دهد. همين است برخورد دنيا با آيندگانى كه جانشين گذشتگانند، مرگ از نابود كردنشان باز نمىايستد، و ماندگان از آلودگى دست بر نمىدارند، از رويه گذشتگان پيروى مىنمايند، و اين همه پى در پى از دنيا مىروند تا نهايت پايان و عاقبت فنا و نيستى. تا آن گاه كه رشته امور از هم بگسلد، و روزگاران سپرى گردد، و بيرون آمدن مردگان از قبر نزديك شود، خداوند همه را از ميان گورها، و آشيانه پرندگان، و لانه درندگان، و پرتگاههاى هلاك به در آورد، در حالى كه به سوى امرش شتابان، و به معركه معادشان عجله كنان روان گردند، گروهى خاموش، و ايستادگانى صف زده، ديد خداوند بر همه احاطه دارد، ندادهنده ندايش را به همه مىشنواند، لباس خاكسارى و ذلت تسليم و و خوارى بر آنان پوشانده مىشود، روزى است كه چاره سازى در آن كار ساز نيست، آرزو قطع شده، دلها از ترس تهى و خاموش شده، صداها آهسته و مخفى گشته، عرق تا دهان رسيده، و ترس از گناه عظيم شده، و گوشها از شنيدن فرياد رعد آساى منادى حق براى بيان حكم قاطع ميان حق و باطل و رسيدن به جزاى عمل نيك و بد و كيفر و ثواب به لرزه در آمده است اين جمعيت بندگانى هستند كه به قدرت خلق شده، و بىاختيار در مدار پرورش حق قرار گرفتهاند، و با حضور فرشتگان دچار مرگ گشته، و در درون قبر گذاشته شده، و در معرض پوسيدگى آمده، و تنها سر از قبر بر آورده، و در برابر اعمالشان جزا داده مىشوند، و وضعشان با محاسبه حق روشن مىشود. اينان در دنيا براى بيرون آمدن از گمراهى مهلت داده شدند، و به راه روشن هدايت گشتند، و فرصت در اختيارشان قرار گرفت مانند فرصت دادن به شخصى كه ناراضى را از خود راضى كند، پرده شبهات از برابر چشمشان برداشته شد، در ميدان مسابقه به سوى خيرات رها شدند، و مجال تفكر براى رسيدن به بهترين مراتب و اقتباس نور سعادت در مدت حيات و محل آمد و شد فرصت به آنان عنايت شد. عجبا از اين مثلهاى صحيح و راست، و پندهاى شفا دهنده، اگر با دلهاى پاك، و گوشهاى شنوا، و آراء ثابت، و عقلهاى دورانديش بر خورد كند. پس تقواى الهى پيشه كنيد مانند تقواى كسى كه شنيد و خاشع شد،
و گناه كرد و اعتراف نمود، و ترسيد و به عمل برخاست، حذر نمود و به سوى طاعت شتافت، يقين كرد و نيكى پيشه ساخت، عبرت به او عرضه شد و عبرت گرفت. او را ترساندند و او ترسيد، ممنوع از گناه شد و پذيراى ممنوعيت گشت، دعوت حق را اجابت كرد و به حق دل داد، از گناه برگشت و توبه نمود، به هاديان راه اقتدا كرد و به طريق ايشان رفت، حقيقت به او ارائه شد و او مشاهده كرد، پس شتابان طالب حق شد، و با گريز از زشتى نجات يافت، ذخيره آخرت يافت، باطن را پاكيزه كرد، قيامتش را آباد نمود، و زاد و توشه براى روز مرگ و راه پر خطر و وقت نياز و محل تهيدستى بر مركب خود بار كرد، و براى جايگاه ابدى زاد و راحله پيش فرستاد. پس اى بندگان خدا، در جهت هدفى كه شما را براى آن آفريده تقوا پيشه كنيد، و از او حذر كنيد نهايت حذرى كه شما را از جانب خود بر حذر داشته، و كسب استحقاق كنيد براى تحقق وعده صادقانه حق جهت آنچه در قيامت براى شما مهيا كرده، و براى حذر از هول روز معاد.
قسمتى از اين خطبه است در ياد آورى برخى نعمتهاى حق
براى شما گوشها قرار داد تا آنچه به كار آيد حفظ كنند، و چشمها مقرر فرمود تا از تاريكىها بينا شوند، هر عضو را شامل اعضا گردانيد، و آن اعضا را در تأليف صورت و دوامشان در محلهاى مناسب قرار داد، با بدنهايى كه با ابزار سودمند بر قرارند، و دلهايى كه جوينده ارزاق خود هستند، در حالى كه انسانها در نعمتهاى بزرگ، و موجبات احسان، و موانع آفات تندرستى غرقند. مدت عمر مقدّر را از شما پنهان داشت، و از آثار گذشتگان براى شما عبرتها به جاى گذاشت: از بهرهاى كه از دنيا بردند، و از فراخى عمر كه پيش از گلوگير شدن مرگ نصيب آنان بود، ولى قبل از اينكه به آرزوهايشان برسند مرگ به طرف آنان شتاب كرد، و گسستن ريسمان اجل آنان را از آرزوهايشان جدا نمود. به وقت تندرستى زاد آخرت تهيه نكردند، و از ابتداى جوانى عبرت نگرفتند. آيا آن كه در عنفوان جوانى است جز خميدگى و پيرى را انتظار مىكشد و آن كه در شادابى سلامت است غير از امراض گوناگون را توقع دارد و كسى كه فعلا موجود است جز ساعت فنا را منتظر است آن هم با نزديك شدن جدايى از زندگى، و كوچ از اين دنيا، و لرزه و اضطراب، و درد سوز دل، و فروبردن آب دهان از غصه و رنج، و ديده به اطراف دوختن براى كمك خواستن از فرزندان و خويشان و دوستان و همسران. آيا اين همه نزديكان قدرت دفع مرگ را از انسان دارند آيا گريه كنندگان سودى مىدهند در حالى كه مرده خانواده در گورستان به گرو رفته، و در تنگناى قبر تنها مانده، گزندگان پوست بندش را پاره پاره كرده، عوامل لاغر كننده نازكى و تازگى بدنش را كهنه نموده، بادهاى سخت آثارش را از ميان برداشته، و حوادث زمانه نشانههاى او را به نابودى كشيده، بدنها پس از تازگى تغيير كرده، و استخوانها پس از قوّت پوسيده، و جانها در گرو بارهاى گناهان مانده، به اخبار غيبى پس از مرگ يقين پيدا كرده، آنجا از ارواح مردگان اضافه كردن عمل صالح نخواهند، و خشنودى حق از خطاهايشان نطلبند. آيا شما زندگان فرزندان اين مردم و پدران و برادران و خويشان ايشان نيستيد، كه از رفتار آنان پيروى كرده، و به راه آنان مىرويد، و در جاده آنان قدم مىگذاريد پس دلها از به دست آوردن نصيب معنوى خود سخت است، و از طلب هدايت و فلاح خود غافل است، و در غير مسير اصلى راه پيماست، گويا مقصود حق غير ايشان است، و انگار هدايت و نجاتشان در جمع آورى متاع دنياست. و بدانيد كه عبور شما از صراط است، آنجا كه جايگاه لغزش قدمهاست، و محل هول و ترس و انواع مخاطرات. پس اى بندگان خدا، تقواى الهى پيشه كنيد، تقواى خردمندى كه انديشه و تفكر دلش را مشغول كرده، و ترس از عذاب بدنش را به رنج افكنده، و عبادت شب كمترين خواب را هم از ديدهاش گرفته، و اميد به رحمت حق او را در گرماى وسط روز تشنه نگاه داشته، و بىرغبتى به دنيا وى را از شهواتش منع كرده، و ذكر الهى زبانش را به حركت و شتاب واداشته، و وحشت را براى امن در قيامت مقدم داشته، و از انديشههايى كه او را از راه روشن حق باز دارد كناره گرفته، و براى رسيدن به راه مطلوب در ميانهترين راه (كه راه خداست) حركت كرده، و عوامل كبر و غرور او را از راه حق باز نگردانده، و امور اشتباه انگيز بر او پوشيده نمانده، به خوشحالى بشارت حق به بهشت و آسايش زندگى اخروى در آسودهترين خوابگاه خود (كه قبر است) و ايمن ترين روزش (كه قيامت است) دست يافته، از گذرگاه دنيا به طور پسنديده عبور نموده، و توشه آخرت، با سعادت و خوشبختى پيش فرستاده، و محض ترس از مقام حق به سوى كردار پسنديده شتافته، و در ايّام مهلت در دنيا به سوى طاعت سرعت كرده، و در جستجوى رضاى حق شوق نشان داده، و به خاطر خوف خدا از گناه گريخته، و امروز به فكر فردا بوده، و هماره به آينده نگريسته است.
پس بهشت براى ثواب و پاداش به اندازه است، و دوزخ براى عذاب و گرفتارى بس است، و كافى است كه خدا انتقام گيرنده و ياور است، و همين بس كه قرآن در قيامت احتجاج كننده و مخاصمه گر است.
من شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم كه شما را به سبب آنچه بيم داده جاى عذرى نگذاشته، و حجت را با راه روشنى كه پيش پاى شما نهاده تمام كرده، و شما را از دشمنى بر حذر داشته كه پنهانى در سينهها نفوذ مىكند، و مخفيانه در گوشها سخن مىگويد، پس انسان را گمراه كرده به تباهى مىكشد، و وعده مىدهد و در آرزوها مىافكند، و گناهان بسيار زشت را آرايش داده، و معاصى كبيره هلاكت بار را ناچيز جلوه مىدهد، تا به تدريج قرين خود را بفريبد، و گروگانش را به قيد طاعت خود در آورد، آن وقت آنچه را آراسته بود منكر گردد، و آنچه را آسان جلوه داده بود بزرگ شمرد، و از آنچه ايمن نموده بود بترساند.
و از اين خطبه است در چگونگى آفرينش انسان
يا اين انسانى كه خداوند او را در تاريكىهاى رحم، و غلاف پوشاننده بدين صورت ايجاد كرد:
نطفه ريخته شده، و خون بسته صورت بندى نشده، و جنين در رحم و طفل شير خوار، و كودك و نوجوان. آن گاه براى او قلبى حافظ، و زبانى گويا، و چشمى بينا قرار داد، تا بفهمد و پند گيرد، و از گناه خوددارى نمايد. ولى چون به حد كمال رسيد، و قامتش آراسته شد، به حال غرور و كبر از مدار حق گريخت، و بىباك و گمراه گشت، با دلو هوا و هوس آب كشيد، براى رسيدن به دنيا كوشش بسيار كرد، در هر لذت و خوشى گام نهاد، هر چه به نظرش رسيد عمل كرد، احتمال اينكه به بلا و ناكامى دچار شود نداد، و از هيچ گناهى پروا نكرد، پس در غفلت و گمراهى عمرش را تمام كرد، و مدتى اندك در گناهان خود به سر برد، در برابر نعمتهاى خدادادى سودى عايد خود ننمود، و به آنچه واجب بود اعتنا نكرد. در اواخر طغيان و پيروى از هوا و خوشى لذت، ناگواريهاى مرگ او را گرفت، پس حيرت زده و سرگردان، شب را تا روز نخوابيد، آن هم با دردهاى شديد، و بيماريهاى گوناگون گه شدّتش در شب است، در حالى كه برادرى غم خوار و پدرى مهربان، و همسرى كه از بيتابى ناله مىزد، و دخترى كه از اضطراب به سينه مىكوبيد در اطراف او بودند، و آن بيچاره در سكرات مرگ كه او را به خود مشغول داشته،
و غم و غصه فراوان، و ناله جانسوز، و سختى جان كندن، و رفتن از دنيا با مشقت و رنج گرفتار بود سپس در حالت نااميدى پيچيده به كفنها مىشود، و بدون نشان دادن مقاومت به سوى قبر روانهاش مىكنند، او را روى تخته تابوت انداخته، مانند شتر از سفر باز گشته وامانده و از حال رفته و رنجور و لاغر شده، فرزندان و برادران جمع گشته او را با دوش تا خانه غربت مىبرند، جايى كه ديگر ديده نخواهد شد. و چون مشايعت كنندگان و مصيبت زدهها برگردند، او را در قبر مىنشانند در حالى كه از ترس سؤال و لغزش در امتحان آهسته سخن مىگويد. بزرگترين بلا در آنجا افتادن در آب جوشان، و وارد شدن به جهنّم، و هيجان آتش سوزان، و شدت فرياد آن است. در عذاب حق سكون و آرامشى نيست تا او را استراحت دهد، و نه آسايشى تا بلا را برطرف كند، و نه طاقتى تا مانع از درد شود، و نه مرگى تا وى را نجات بخشد، و نه چرتى و خواب اندكى كه غصهاش را رفع كند، بين مرگهاى مختلف و عذابهاى پى در پى گرفتار است. ما از اين مصائب به خدا پناه مىبريم. بندگان خدا كجايند آنانى كه خدا به آنها عمر داد و بر خوردار از نعمت شدند، و به آنان آموخته شد و دانستند، و مهلت داده شدند ولى سرگرم و غافل ماندند، و در سلامتى بودند ولى فراموش كردند، فرصتى طولانى يافتند، و به آنان احسان نيكو شد، و از عذاب ترسانده شدند، و وعدههاى بزرگ به آنان داده شد از گناهان تباه كننده، و از عيوبى كه خدا را به خشم مىآورد دورى كنيد. اى صاحبان بينايى و شنوايى، و سلامتى و ثروت، آيا هيچ جاى فرار و خلاصى، يا تكيهگاه و پناهگاهى، يا گريز و راه باز گشتى هست يا نه پس به كدام راه منحرف مىشويد و يا به كدام جانب مىبرندتان يا به چه چيز فريفته مىشويد نصيب هر كدام شما از زمين به اندازه طول و عرض قامت اوست، خوابگاهى كه چهره بر خاكش مىگذارد. اى بندگان خدا، اكنون كه ريسمان مرگ به گردنتان نيفتاده، و روحتان در موقعيت به دست آوردن هدايت آزاد، و بدنها راحت، و ميدان اجتماع وسيع، و مهلت حيات و اراده و اختيار برقرار، و وقت توبه و بازگشت، و فرصت انجام كار در در اختيار است، قبل از رسيدن تنگى وقت، و تنگناى قبر، و ترس از فنا، و مفارقت جان از بدن، و رسيدن پيك مرگ كه مورد توقع است، و پيش از دچار شدن به عذاب خداوند عزيز مقتدر فرصت را غنيمت دانيد.
[در خبر است كه وقتى امير المؤمنين عليه السّلام اين خطبه را خواند بدنها لرزيد، اشكها سرازير شد، و دلها به اضطراب آمد. و بعضى از مردم اين خطبه را خطبه غرّا نامند
1 )
خطبه 191 : از خطبههاى آن حضرت است باز هم در ستايش الهى و سفارش به تقوا
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِي فِي الْخَلْقِ حَمْدُهُ وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ وَ الْمُتَعَالِي جَدُّهُ أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى وَ عَلِمَ مَا يَمْضِي وَ مَا مَضَى مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُكْمِهِ بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَا تَعْلِيمٍ وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ وَ لَا إِصَابَةِ خَطَإٍ وَ لَا حَضْرَةِ مَلَإٍ .
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ وَ يَمُوجُونَ فِي حَيْرَةٍ قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ .
عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا وَ أَلِظُّوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْهَا وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَكُمْ وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِهَا وَ كُونُوا عَنِ الدُّنْيَا نُزَّاهاً وَ إِلَى الْآخِرَةِ وُلَّاهاً وَ لَا تَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَى وَ لَا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيَا وَ لَا تَشِيمُوا بَارِقَهَا وَ لَا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا وَ لَا تُجِيبُوا نَاعِقَهَا وَ لَا تَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا وَ لَا تُفْتَنُوا بِأَعْلَاقِهَا فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ وَ نُطْقَهَا
كَاذِبٌ وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ أَلَا وَ هِيَ الْمُتَصَدِّيَةُ الْعَنُونُ وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ وَ الْمَائِنَةُ الْخَئُونُ وَ الْجَحُودُ الْكَنُودُ وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ وَ الْحَيُودُ الْمَيُودُ حَالُهَا انْتِقَالٌ وَ وَطْأَتُهَا زِلْزَالٌ وَ عِزُّهَا ذُلٌّ وَ جِدُّهَا هَزْلٌ وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ دَارُ حَرَبٍ وَ سَلَبٍ وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَ سِيَاقٍ وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذَاهِبُهَا وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ وَ أَعْيَتْهُمُ الْمَحَاوِلُ فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ وَ عَاضٍّ عَلَى يَدَيْهِ وَ صَافِقٍ بِكَفَّيْهِ وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّيْهِ وَ زَارٍ عَلَى رَأْيِهِ وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ وَ لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ وَ مَضَتِ الدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ .
ترجمه:
حمد خداى را كه حمدش در ميان آفريدگان آشكار است، و لشگرش غالب، و بزرگيش والاست.
او را بر نعمتهاى پيوسته و بخششهاى بزرگش سپاس مىگزارم.
خداوندى كه بردبارى حضرتش عظيم است پس عفو فرمود، و در آنچه حكم كرد عدالت نمود، و آنچه را مىگذرد و گذشته است داند.
خدايى كه آفريننده مخلوقات به علم خود، و پديد آرنده آنان به حكمت خويش است، بدون تقليد و تعليم گرفتن، و بدون پيروى كردن از نمونه ساخته شده صانعى حكيم، و منهاى هر گونه اشتباهى، و بىحضور هيچ جمعيتى.
و شهادت مىدهم كه محمّد بنده و فرستاده اوست، وقتى او را مبعوث به رسالت نمود كه مردم در درياى گمراهى غوطهور بودند، و در گرداب حيرت موج مىزدند، مهار هلاكت آنان را مىكشيد، و بر قلوبشان قفلهاى ظلمت بسته شده بود.
بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم، تقوايى كه حقّ خداوند بر شماست، و باعث حق شما بر خدا هم هست، براى دريافت تقوا از خدا كمك بخواهيد، و از تقوا براى گريز از عذاب خداوند مدد گيريد،
كه قطعا امروز تقوا سپر از بلا، و فردا راه بهشت الهى است، جادّهاش روشن، و پويندهاش سود بر، و امانت دارش (كه خداوند مىباشد) حافظ آن است.
تقوا به طور دائم خود را بر گذشتگان عرضه كرده و به آيندگان هم عرضه مىكند، چرا كه فرداى قيامت به آن محتاجند، آن روزى كه خداوند آنچه را پديد آورده باز گرداند، و آنچه را عنايت فرموده باز ستاند، و از آنچه مرحمت نموده باز خواست كند.
تقوا پذيران كه آن را چنانكه بايد رعايت كنند چه اندكند راستى كه آنان بسيار اندك شمارند، اينان سزاوار وصف حقّند كه در قرآن فرموده: «اندكى از بندگان من شاكرند».
پس گوش خود را به جانب تقوا بداريد، و به كوشش خود بر آن مواظبت نماييد، و آن را به جاى آنچه از دست دادهايد قرار دهيد، و در عوض هر مخالفى كه داريد به عنوان موافق قبول كنيد.
خواب غفلت را به تقوا بيدار كنيد، روز خود را با آن سپرى نماييد، آن را ملازم دل خويش كنيد، گناهانتان را با آن بشوييد، امراض را به وسيله آن درمان نماييد، و با آن بر مرگ سبقت گيريد، و از كسى كه آن را تباه نموده عبرت گيريد، مبادا كه آراستگان به تقوا از شما عبرت گيرند
هان، تقوا را نگاه داريد و خود را نيز به تقوا حفظ نماييد. خود را از دنيا پاك كنيد، و نسبت به آخرت شيفته باشيد، آن را كه تقوا بلند مقام نموده پست نكنيد، و آن را كه دنيا رفعت داده بلند مقامش ننماييد،
چشم به بارش ابر آن ندوزيد، و گفتار ترغيب كننده به آن را نشنويد، و خواننده به آن را اجابت ننماييد، و به فروغ بىپايه آن روشنى مجوييد، و به اشياء نفيسش فريب مخوريد، زيرا كه برقش از ابر بىباران، و گفتارش دروغ، و اموالش غارت شده، و اشياء نفيسش غنيمت دزدان گشته است.
بدانيد كه آن چارپايى است سركش و گريزپاى، اسبى است چموش و نافرمان، دروغگويى است خائن، حق ناشناسى است ناسپاس، ستمگرى است بيراهه رو، دورى كنندهاى است بىقرار.
وضعش حالى به حالى شده، قدمهايش لرزان، ارجمنديش خوارى، جدّىاش شوخى، و بلنديش پست است. دنيا خانه ربودن مال و سلب ثروت، و جايگاه غارت و هلاكت است.
مردمش در سختى و رانده شدن به سوى مرگ، و عرصه ديدار و فراقاند. راههايش موجب سرگردانى، گريزگاههايش علت ناتوانى، و مقاصدش باعث نا اميدى است. حصارهاى استوارش اهل خود را به دست مرگ مىسپارد، و منازل آن صاحبانش را دور مىاندازد، و چاره انديشى نسبت به امور آنان را ملول و خسته مىنمايد.
بعضى از دام هلاكت رسته ولى از دنيا زخم كارى خوردهاند، گروهى با بدن پاره و پوست كنده شده، عدهاى سر بريده، دستهاى خونشان به زمين ريخته، عدهاى انگشت به دهن مىگزند، برخى از شدت حسرت دست به هم مىمالند، جمعى سر در گريبان فكرت فرو بردهاند، جمعيتى بر اشتباه خود ندامت دارند، و پارهاى از نيّت خود برگشته، ولى راه چاره بر آنان بسته و مرگ ناگهانى در رسيده، و زمان خلاصى و رهايى تمام شده.
هيهات هيهات، از چنگ شد آنچه شد، و رفت آنچه رفت، دنيا آن گونه كه خود مىخواست سپرى شد، و آسمان و زمين بر اهلش گريه نكرد، و به آنان مهلتى داده نشد
1 )
خطبه 198 : از خطبههاى آن حضرت است در سفارش به تقوا و وصف اسلام و پيامبر (ص)
يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ وَ مَعَاصِيَ الْعِبَادِ فِي الْخَلَوَاتِ وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ وَ تَلَاطُمَ الْمَاءِ بِالرِّيَاحِ الْعَاصِفَاتِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُ اللَّهِ وَ سَفِيرُ وَحْيِهِ وَ رَسُولُ رَحْمَتِهِ .
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ وَ إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ وَ إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِكُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ وَ جِلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ
وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللَّهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِكُمْ وَ دَخِيلًا دُونَ شِعَارِكُمْ وَ لَطِيفاً بَيْنَ أَضْلَاعِكُمْ وَ أَمِيراً فَوْقَ أُمُورِكُمْ وَ مَنْهَلًا لِحِينِ وُرُودِكُمْ وَ شَفِيعاً لِدَرَكِ طَلِبَتِكُمْ وَ جُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِكُمْ وَ مَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِكُمْ وَ سَكَناً لِطُولِ وَحْشَتِكُمْ وَ نَفَساً لِكَرْبِ مَوَاطِنِكُمْ فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُكْتَنِفَةٍ وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ وَ أُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِهَا وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاكُمِهَا وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ إِنْصَابِهَا وَ هَطَلَتْ عَلَيْهِ الْكَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا. وَ تَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا وَ تَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا وَ وَبَلَتْ عَلَيْهِ الْبَرَكَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي نَفَعَكُمْ بِمَوْعِظَتِهِ وَ وَعَظَكُمْ بِرِسَالَتِهِ وَ امْتَنَّ عَلَيْكُمْ بِنِعْمَتِهِ فَعَبِّدُوا أَنْفُسَكُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ اخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ .
ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ أَذَلَّ الْأَدْيَانَ
بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ وَ أَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِكَرَامَتِهِ وَ خَذَلَ مُحَادِّيهِ بِنَصْرِهِ وَ هَدَمَ أَرْكَانَ الضَّلَالَةِ بِرُكْنِهِ وَ سَقَى مَنْ عَطِشَ مِنْ حِيَاضِهِ وَ أَتْأَقَ الْحِيَاضَ بِمَوَاتِحِهِ ثُمَّ جَعَلَهُ لَا انْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ وَ لَا فَكَّ لِحَلْقَتِهِ وَ لَا انْهِدَامَ لِأَسَاسِهِ وَ لَا زَوَالَ لِدَعَائِمِهِ وَ لَا انْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ وَ لَا عَفَاءَ لِشَرَائِعِهِ وَ لَا جَذَّ لِفُرُوعِهِ وَ لَا ضَنْكَ لِطُرُقِهِ وَ لَا وُعُوثَةَ لِسُهُولَتِهِ وَ لَا سَوَادَ لِوَضَحِهِ وَ لَا عِوَجَ لِانْتِصَابِهِ وَ لَا عَصَلَ فِي عُودِهِ وَ لَا وَعَثَ لِفَجِّهِ وَ لَا انْطِفَاءَ لِمَصَابِيحِهِ وَ لَا مَرَارَةَ لِحَلَاوَتِهِ فَهُوَ دَعَائِمُ أَسَاخَ فِي الْحَقِّ أَسْنَاخَهَا وَ ثَبَّتَ لَهَا آسَاسَهَا وَ يَنَابِيعُ غَزُرَتْ عُيُونُهَا وَ مَصَابِيحُ شَبَّتْ نِيرَانُهَا وَ مَنَارٌ اقْتَدَى بِهَا سُفَّارُهَا وَ أَعْلَامٌ قُصِدَ بِهَا فِجَاجُهَا وَ مَنَاهِلُ رَوِيَ بِهَا وُرَّادُهَا. جَعَلَ اللَّهُ فِيهِ مُنْتَهَى رِضْوَانِهِ وَ ذِرْوَةَ دَعَائِمِهِ وَ سَنَامَ طَاعَتِهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ وَثِيقُ الْأَرْكَانِ رَفِيعُ الْبُنْيَانِ مُنِيرُ الْبُرْهَانِ مُضِيءُ النِّيرَانِ عَزِيزُ السُّلْطَانِ مُشْرِفُ الْمَنَارِ مُعْوِذُ الْمَثَارِ فَشَرِّفُوهُ وَ اتَّبِعُوهُ وَ أَدُّوا إِلَيْهِ حَقَّهُ وَ ضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ .
ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ( صلى الله عليه وآله ) بِالْحَقِّ
حِينَ دَنَا مِنَ الدُّنْيَا الِانْقِطَاعُ وَ أَقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الِاطِّلَاعُ وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ وَ أَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ فِي انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا وَ اقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِهَا جَعَلَهُ اللَّهُ بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ وَ كَرَامَةً لِأُمَّتِهِ وَ رَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ وَ رِفْعَةً لِأَعْوَانِهِ وَ شَرَفاً لِأَنْصَارِهِ .
ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ نُوراً لَا تُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ وَ سِرَاجاً لَا يَخْبُو تَوَقُّدُهُ وَ بَحْراً لَا يُدْرَكُ قَعْرُهُ وَ مِنْهَاجاً لَا يُضِلُّ نَهْجُهُ وَ شُعَاعاً لَا يُظْلِمُ ضَوْءُهُ وَ فُرْقَاناً لَا يُخْمَدُ بُرْهَانُهُ وَ تِبْيَاناً لَا تُهْدَمُ أَرْكَانُهُ وَ شِفَاءً لَا تُخْشَى أَسْقَامُهُ وَ عِزّاً لَا تُهْزَمُ أَنْصَارُهُ وَ حَقّاً لَا تُخْذَلُ أَعْوَانُهُ فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِيمَانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ وَ رِيَاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ وَ أَثَافِيُّ الْإِسْلَامِ وَ بُنْيَانُهُ وَ أَوْدِيَةُ الْحَقِّ وَ غِيطَانُهُ وَ بَحْرٌ لَا يَنْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ وَ عُيُونٌ لَا يُنْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ وَ مَنَاهِلُ
لَا يَغِيضُهَا الْوَارِدُونَ وَ مَنَازِلُ لَا يَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ وَ أَعْلَامٌ لَا يَعْمَى عَنْهَا السَّائِرُونَ وَ آكَامٌ لَا يَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ جَعَلَهُ اللَّهُ رِيّاً لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ وَ رَبِيعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ وَ دَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ وَ نُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ وَ حَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ وَ عِزّاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ هُدًى لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ وَ عُذْراً لِمَنِ انْتَحَلَهُ وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ وَ فَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ وَ حَامِلًا لِمَنْ حَمَلَهُ وَ مَطِيَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ وَ جُنَّةً لِمَنِ اسْتَلْأَمَ وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَى وَ حَدِيثاً لِمَنْ رَوَى وَ حُكْماً لِمَنْ قَضَى .
ترجمه:
خداوند آواز وحوش را در بيابانها، و گناهان بندگان را در نهانها، و آمد و شد ماهيان را در درياهاى ژرف، و تلاطم امواج آب را با وزش تندبادها خبر دارد.
و شهادت مىدهم كه محمّد برگزيده خدا و سفير وحى و رسول رحمت اوست.
اما بعد، شما را به پرواى از خدايى سفارش مىكنم كه آفرينش شما را آغاز كرد، و بازگشت شما به او، و بر آورده شدن حاجاتتان به قدرت او، و پايان رغبت شما به سوى او، و راه معتدل شما به جانب او، و پناه از همه بيمها حضرت اوست.
زيرا تقوا داروى درد دلهايتان، بينايى كورى باطنتان، شفاى بيمارى اجسادتان، صلاح فساد سينههايتان، پاكى چرك نفوستان، جلاى پرده ديدگانتان، ايمنى خوف دلهايتان، و روشنى تاريكى جهلتان مىباشد.
طاعت خدا را جامه جان كنيد نه پوشش جسم، به باطن فرمانبردار حق باشيد نه به ظاهر، طاعت را چون رگ و پى در اعضاء و جوارحتان قرار دهيد، و آن را بر همه امورتان حاكم گردانيد،
و آن را آبشخور به هنگام ورود به قيامت و شفيع رسيدن به آرزوها، و سپر روز وحشت، و چراغهاى دل گورها، و آرامش دهنده ترسهاى طولانى، و زداينده اندوه مواطن پر وحشت خود قرار دهيد.
زيرا طاعت خدا نگهدارنده از عوامل فراگير هلاك، و حافظ از امور وحشتناك، و مانع گرماى آتش افروخته شده است.
آن كه دست به دامن تقوا بزند سختىها پس از نزديك شدن از او دور مىگردد، و امور بعد از تلخى براى او شيرين مىشود، و امواج فتنهها پس از تراكم از اطراف او پراكنده مىگردد، و دشواريها پس از رنجاندنش بر او آسان مىشود،
و باران كرامت پس از ناياب شدن بر او مىبارد، و رحمت رميده شده به او روى مىآورد، و چشمه نعمت پس از خشك شدن بر او به جوشش مىآيد، و بركات كاسته شده بر او فراوان مىگردد.
پرواى از خدايى را پيشه كنيد كه شما را به موعظه خود سود بخشيد، و به پيامش شما را پند داد، و به نعمتش بر شما منّت نهاد. پس وجودتان را براى عبادت او رام كنيد، و حق طاعتش را به جا آوريد.
سپس (بدانيد) اين اسلام همان دين خداست كه آن را براى خود انتخاب كرد، و آن را به ديده عنايت پروريد، و بهترين خلق را براى ارائه آن برگزيد، و ستونهاى آن را بر پايه محبت خود استوار نمود.
اديان را با عزت آن خوار كرد، و به رفعتش ساير آيينها را به پستى نشاند، و به كرامتش دشمنان را ذلّت داد، به ياريش مخالفان را سركوب كرد، و به ركن قوى آن اركان گمراهى را نابود ساخت، تشنگان معنى را از حوضهايش سيراب نمود، و آبگاهش را با نيروى الهى آبكشان پر كرد.
آن گاه اسلام را چنان قرار داد كه رشتهاش نگسلد، حلقههايش نگشايد، اساسش منهدم نگردد، اركانش زوال نپذيرد.
درختش ريشه كن نشود، مدّتش به آخر نرسد، قوانينش كهنه و پوسيده نگردد، شاخههايش قطع نگردد، راههايش تنگ نشود، آسانيش به دشوارى نرسد سپيدش سياه نگردد، قامت راستش كج نشود، چوبهاش نپيچد، و راهش صعب العبور نگردد، چراغهايش خاموش، و شيرينيش تلخ نشود.
اسلام ستونهايى است كه خداوند پايههايش را در حق كار گذاشته، و بنيان آن ستونها را محكم كرده، چشمههايى است كه نهرهايش پر آب، و چراغهايى است كه نورش تابان، و مشعلگاهى است كه مسافران به آن راه جويند، و نشانههايى است كه راهها به آن قصد مىشود، و آبشخورهايى است كه واردان به آن سيراب مىگردند.
خداوند نهايت خشنودى، و برترين قوانين، و بالاترين مرتبه طاعت را در اسلام قرار داده.
بنابر اين اركانش پا برجا، بنايش رفيع، برهانش نورانى، شعلهاش فروزان، سلطنتش شكست ناپذير، و نشانهاش بلند، و ستيز با آن غير ممكن است.
پس اسلام را محترم داريد و از آن پيروى نماييد. و حقّش را ادا كنيد، و آن را در جايگاه خود قرار دهيد.
آن گاه خداوند محمّد- صلّى اللّه عليه و آله- را به حق برانگيخت، وقتى كه دنيا به سپرى شدن نزديك شده، و آخرت روى آورده، و سر سبزى دنيا پس از روشنى تاريك، و اهلش را در مشقّت قرار داده بود، آن زمان كه بستر دنيا ناهموار،
و آماده نابودى و نيستى بود. زمانش رو به پايان، و نشانههاى زوالش نزديك شده بود، آن زمان كه اهل دنيا رو به نابودى، و حلقهاش رو به شكسته شدن، و ريسمانش رو به پاره شدن، و نشانههايش رو به كهنه شدن، و عيبهايش رو به مكشوف شدن، و درازى مدّتش رو به كوتاه شدن مىرفت.
خداوند پاك آن حضرت را تبليغ كننده رسالت، و وسيله كرامت امّت، و بهار اهل زمان، و بلندى مرتبت ياران، و شرف هواخواهان خود قرار داد.
سپس قرآن را بر او نازل كرد، نورى كه چراغهايش خاموش نمىشود، و چراغى كه افروختگىاش كاهش بر نمىدارد، و دريايى كه قعرش درك نمىگردد، و راهى كه حركت در آن گمراهى ندارد، و شعاعى كه روشنى آن تاريك نمىشود، و جدا كننده حق و باطلى كه برهانش خاموشى ندارد، و ساختمانى كه پايههايش ويران نگردد، و دارويى كه بيم بيماريهاى آن نمىرود، و بلند مرتبهاى كه يارانش را شكست نرسد، و حقّى كه مدد كارانش دچار شكست نشوند.
قرآن معدن ايمان و ميان سراى آن، چشمههاى دانش و درياهاى آن، باغهاى عدل و داد و حوضهاى آن، پايههاى اسلام و اساس آن، واديهاى حق و دشتهاى سر سبز آن است،
دريايى است كه آب برداران آبش را تمام نكنند، و چشمههايى است كه آبكشان آب آنها را به آخر نرسانند، و آبشخورهايى است كه واردان از آن كم ننمايند، و منازلى است كه مسافران راهش را گم نكنند، و نشانههايى است كه از چشم راهروان پنهان نماند، و تپّههايى است كه روندگان از آنها نگذرند.
خداوند آن را سيرابى تشنگى دانايان قرار داد، و نيز بهار قلوب بينايان، و مقصد راههاى صالحان، و دوايى كه پس از آن بيمارى نيست، و نورى كه با آن تاريكى نباشد، و ريسمانى كه جاى چنگ زدن به آن محكم است، و حصار با بنيانى كه آفات را بر اوج آن راه نيست،
و براى دوستدارانش عزّت، و براى واردش صلح و ايمنى، و براى اقتدا كننده به آن راهنما، و براى آن كه آن را مذهب خود قرار دهد عذر و دليل، و برهان كسى كه با آن سخن گويد، و شاهد آن كه به وسيله آن به جدال با دشمن برخيزد، و پيروزى آن كه به آن حجّت آورد، و راهبر كسى كه به آن عمل نمايد،
و مركب آن كه آن را به كار اندازد، و نشانه واضح براى كسى كه نشانه جويد، و سپر باز دارنده از بلا براى آن كه آن را در بركند، و دانش براى كسى كه آن را در گوش جاى دهد، و خبرى صحيح براى آن كه روايت كند، و حكمى حقّ براى كسى كه با آن حكم نمايد.
2 )
خطبه 129 : از خطبههاى آن حضرت است در باره پيمانهها و ترازوها
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّكُمْ وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ أَجَلٌ مَنْقُوصٌ وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَا يَزْدَادُ الْخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً وَ لَا الشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا وَ لَا الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً فَهَذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ أَ لَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ وَ هَلْ خُلِقْتُمْ إِلَّا فِي حُثَالَةٍ لَا تَلْتَقِي إِلَّا بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ فَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ أَ فَبِهَذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ هَيْهَاتَ لَا يُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا تُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ .
ترجمه:
بندگان خدا، شما و آنچه از اين دنيا آرزو داريد مهمانانى هستيد با مدتى معين، و بدهكارانى هستيد كه پرداخت آن از شما خواسته شده، مدّتى كوتاه داريد، و اعمالتان محفوظ است. چه بسا كوشندهاى كه كوشش را ضايع مىكند، و چه بسا رنج برندهاى كه زيان مىبرد. در روزگارى هستيد كه پشت كردن نيكى در آن رو به تزايد است، و رو آوردن شرّ در آن رو به افزونى است، و شيطان جز هلاك كردن مردم طمع ندارد. اينك زمانى است كه ساز و برگ شيطان قوى شده، و مكر و حيلهاش فرا گير گشته، و به دست آوردن شكار برايش ممكن شده است. به هر طرف كه مىخواهى به مردم نظر كن، آيا جز نيازمندى كه رنج ندارى بر دوش اوست، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را كفران مىكند، يا بخيلى كه كه از بخل ورزيدن در حقوق الهى ثروت به دست آورده، يا سركشى كه انگار گوشش از شنيدن موعظه كر است كسى را مىبينى خوبان و صالحان، و آزاد مردان و سخاوتمندان شما كجايند پرهيزكاران در كسب، و پاكيزگان در راه و روش چه شدند مگر همه آنان از اين دنياى پست و زندگانى زودگذر ناگوار كوچ نكردند و مگر جز اين است كه شما در ميان جمعى مردم بىمقدار و پست بجا ماندهايد كه به خاطر پستى آنان و وجوب اعراض از ذكرشان لبها براى سرزنش آنها به هم نمىخورد ما همه از خداييم و همه به سوى او باز مىگرديم. فساد آشكار شد، نه انكار كنندهاى تغيير دهنده و نه باز دارندهاى كه خود آلوده نباشد ديده مىشود. آيا با اين وضع نكبتبار مىخواهيد در جوار قدس حق قرار گيريد، و سر افرازترين دوستان خدا باشيد هيهات، خدا را نسبت به بهشتش نمىتوان فريفت، و جز به طاعتش امكان رسيدن به خشنوديش نيست. لعنت خدا بر آمران به معروفى كه خود تارك معروفاند، و ناهيان از منكرى كه خود آلوده به منكرند
لینک ثابت
عمل نکردن به قرآن عامل عقب افتادگی مسلمانان
«واللَّه اللَّه فی القرآن.» اللَّهاللَّه در قرآن. «لا یسبقکم بالعمل به غیرکم.»(1) مبادا دیگران مفاهیم قرآن را که اعتقاد به آن ندارند، عمل کنند و جلو بیفتند و شما که اعتقاد دارید، عمل نکنید و عقب بیفتید! یعنی همین امری که اتّفاق افتاد! آنهایی که در دنیا جلو افتادند، با پشتکار، با دنبالگیری کار، با خوب انجام دادن کار، با صفاتی که خدای متعال آن صفات را دوست میدارد جلو افتادند، نه با فسادشان، با شرب خمرشان و یا با ظلمهایی که میکنند.
من مکرّر عرض کردهام: اگر برخی از صفات خوب و پسندیده در این کشورهای غربی، که علم را در دنیا پیشرفت دادند، نبود، آن پیشرفتها پیدا نمیشد و همین ظلمی که به دیگران روا میدارند، نابودشان میکرد. صفات خوب، باعث ماندگاری و پیشرفت آنهاست. ما آن صفات را رها کردهایم. آنها کارها را دنبال میکنند. برای وقت، ارزش قائلند، و به محصولی که میخواهند تولید کنند، اهمیت میدهند. اگر کارگر ما، محصّل ما، استاد ما، روحانی ما، بازاری ما، کشاورز ما و سایر اقشار، به خصوصیات مثبت و خوب عمل کنند، کشور یکباره گلستان خواهد شد. باید به صفات خوب و خصوصیات مثبت روی آوریم که این همان عمل به قرآن است. میفرماید: «مبادا دیگران در عمل به قرآن، از شما جلو بیفتند!» نه اینکه امیرالمؤمنین علیهالسّلام نمیخواهد کسی به قرآن عمل کند. بلکه اگر همهی دنیا به قرآن عمل کنند، آن حضرت، خوشحالتر است. میگوید مبادا آنهایی که به قرآن عقیده ندارند، به مفاهیم قرآن عمل کنند و بعد بر شما مسلّط شوند. آنها جلو بیفتند و شما عقب بمانید.1372/12/13
1 )
نامه 47 :از وصيتهاى آن حضرت است به حسن و حسين عليهما السّلام وقتى كه ابن ملجم لعنة اللّه عليه به او ضربت زد
أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا ( صلى الله عليه وآله ) يَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ .
ثُمَّ قَالَ : يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ( صلى الله عليه وآله ) يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ .
ترجمه:
شما را به تقواى الهى سفارش مىنمايم، و اينكه دنيا را مجوييد گرچه دنيا شما را بجويد، و بر آنچه از دنيا از دستتان رفته متأسّف نباشيد. حق بگوييد، و براى ثواب الهى بكوشيد. دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد.
شما و همه فرزندان و خاندانم و هر كه اين وصيتم به او مىرسد را به تقواى الهى، و نظم در زندگى، و اصلاح بين مردم سفارش مىكنم، چرا كه از جد شما (صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم مىفرمود: «اصلاح ذات البين از عموم نماز و روزه بهتر است».
خدا را خدا را در باره يتيمان، آنان را گاهى سير و گاهى گرسنه مگذاريد، مباد كه در كنار شما تباه شوند.
خدا را خدا را در رابطه با همسايگان، كه مورد سفارش پيامبر شمايند، پيوسته به آنان سفارش داشت تا جايى كه گمان برديم ميراث برشان خواهد ساخت
خدا را خدا را در باره قرآن، نيايد كه ديگران در عمل به آن از شما پيشى جويند. خدا را خدا را در باره نماز، كه نماز عمود دين شماست. خدا را خدا را در باره خانه پروردگارتان، تا وقتى هستيد آنجا را خالى مگذاريد، كه اگر خالى گذاشته شود از كيفر حق مهلت نيابيد.
خدا را خدا را در باره جهاد با اموال و جان و زبانتان در راه خدا.
بر شما باد به پيوند با هم و بخشش مال به يكديگر، و بپرهيزيد از دورى و قطع رابطه با هم. امر به معروف و نهى از منكر را وانگذاريد، كه بد كارانتان بر شما مسلّط شوند، آن گاه دعا كنيد و به اجابت نرسد.
سپس فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، نيابم شما را كه به بهانه كشته شدن من در خون مسلمانان فرو افتيد و گوييد: امير المؤمنين كشته شد، امير المؤمنين كشته شد معلومتان باد كه فقط قاتلم بايد قصاص شود.
ملاحظه نماييد هرگاه من از اين ضربت او از دنيا رفتم تنها او را يك ضربت بزنيد، و گوش و بينى و اعضاى او را قطع مكنيد، كه من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم مىفرمود: «از مثله كردن دورى كنيد هر چند در باره سگ گاز گيرنده باشد»
لینک ثابت