بسیجی / سپاهی/سپاه پاسداران/بسیج مستضعفین / بسیجیان
هر مقداری که در بین مردم جایگاه پیدا کردید، پیش خودتان کوچک بشوید
فرهنگ بسیجی دوری از کبر و غرور است؛ این فرهنگ بسیجی است. انسانها، به حسب موقعیّت، گاهی یک آبرویی پیدا میکنند، یک شخصیّتی پیدا میکنند. اینکه ما به خودمان نگاه کنیم ببینیم به ما احترام میکنند، برای ما شعار میدهند، ما را جلو میاندازند، از ما تعریف میکنند، [لذا] به خودمان مغرور بشویم، کبر بورزیم، خودمان را برتر و بالاتر بدانیم، این ضدّ فرهنگ بسیجی است. امام سجّاد در صحیفهی سجّادیّه در دعای مکارمالاخلاق این را به ما یاد میدهد: لا تَرفَعنی فِی النّاسِ دَرَجَةً اِلّا حَطَطتَنی عِندَ نَفسی؛(۱) هر مقداری که در بین مردم قدّتان بلند شد، پیش خودتان کوچک بشوید، در نفْس خودتان دچار غرور نشوید.1402/09/08
1 )
صحیفه سجادیه، دعای بیستم
« لا تَرفَعنی فِی النّاسِ دَرَجَةً اِلّا حَطَطتَنی عِندَ نَفسی»
ترجمه:
«... مرتبه و مقام مرا نزد مردم بالا نبر جز آنکه به همان اندازه در نفس خود خوارم گردانی...»
لینک ثابت
یکی از آفتها در بسیج، غرور است/صحیفه سجادیه دعای 20
یکی از آفتها در بسیج، غرور است. ما که حالا بسیجی هستیم -بهعنوان برگزیدگان، بهعنوان گل سرسبد، تعریف داریم دیگر؛ اینهمه تعریف کردیم- به دیگران به چشم تحقیر نگاه کنیم؛ این آفت است؛ این آفت است. هرچه بزرگتر میشوید، هرچه بالاتر میروید، تواضعتان بیشتر بشود؛ خشوعتان پیش خدای متعال بیشتر بشود. شما نگاه کنید، من و شما هم استغفار میکنیم و گاهی میگوییم: استغفرالله ربّی و اتوب الیه؛ استغفار ما را نگاه کنید، استغفار امام سجّاد را [هم] نگاه کنید. ما هم دعا میخوانیم؛ تضرّع ما در دعاهایمان را نگاه کنید چهجوری است، تضرّع امیرالمؤمنین در آن مناجات یا تضرّع امام حسین در دعای عرفه یا تضرّع امام سجّاد در صحیفهی سجّادیه را نگاه کنید؛ او کجا، ما کجا؛ امّا او هزار برابرِ ما در تضرّع جدّیتر است؛ در استغفار جدّیتر است. امیرالمؤمنین با آن عظمت، با آن مقام، با آن عبودیّت، با آن تقوا، در دعای کمیل ترس از عذاب خدا را مطرح میکند! هرچه بالاتر میروید، خودتان را در مقابل خدا و در مقابل خلق خدا [کوچکتر ببینید]؛ در دعای مکارمالاخلاق به ما یاد دادهاند که هرچه خودمان در چشم مردم بالاتر میرویم، در اِلّا حَطَطتَنی عِندَ نَفسی مثِلَها؛(1) هرچه مقاممان پیش مردم بالاتر میرود، در نفْس خودمان به همان مقدار پایینتر برویم. توجّه کنیم به مسئولیّتمان، توجّه کنیم به کوتاهیهایمان، توجّه کنیم به ضعفهایمان، به نقصهایمان؛ ماها کم که نقص نداریم، من خودم را میگویم. خب، شما جوانها بهتر از ما هستید لکن همه نقص داریم؛ به نقصهای خودمان بیشتر باید [توجّه کنیم]. پس غرور یکی از آفتها است. مواظب باشید، بهخاطر اینکه من بسیجیام، من فدائیام، من حاضرم جانم را بدهم، غرور شما را نگیرد.1394/09/04
1 )
لصحیفة السجادیة ، دعای 20 ؛
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ. اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنِي مَا يَشْغَلُنِي الِاهْتِمَامُ بِهِ، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَهُ، وَ أَغْنِنِي وَ أَوْسِعْ عَلَيَّ فِي رِزْقِكَ، وَ لَا تَفْتِنِّي بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِي وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكِبْرِ، وَ عَبِّدْنِي لَكَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِي بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى يَدِيَ الْخَيْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِي مَعَالِيَ الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِي مِنَ الْفَخْرِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا...
ترجمه:
بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست و ايمان مرا به كاملترين درجات ايمان و يقين مرا به برترين مراتب يقين و نيّت مرا به نيكوترين نيتها و عمل مرا به بهترين اعمال برسان. خداوندا، به لطف خود نيّت مرا کامل گردان و يقين مرا به آنچه در نزد تو است از اشتباه بدور و تصحیح نما، و به قدرت خود فساد مرا به صلاح بدل نماى. بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست و از کاری که اهمیت به آن مرا مشغول کرده است، بىنياز گردان و به كارى بر گمار كه در روز باز پسين از من خواهى و روزهاى عمر مرا در كارى كه مرا براى آن آفريدهاى مصروف دار و مرا بىنياز فرماى و روزیت بر من وسیع و فراوان گردان و به نگريستن به حسرت در مال و جاه كسان گرفتار مساز و عزيزم دار و به تکبر دچارم مكن. مرا به بندگى خود گير و عبادتم را به خودپسندی تباه مكن. و كارهاى خير در حق مردم را به دست من جارى كن و كارهاى خير من به شائبه منت نهادن بر خلق خداى نابود نکن و از اخلاق متعالى بهرهورم دار و از فخرفروشی در امانم دار. بار خدايا بر محمد و خاندانش درود بفرست. و مرتبه و مقام مرا نزد مردم بالا نبر جز آنکه به همان اندازه در نفس خود خوارم گردانی و عزّتى آشكار برایم ایجاد نکن جز آنکه به همان اندازه در نفس خود ذليل گردانی...
لینک ثابت
شاخص نبودن اشخاص برای شناسایی حق
آنچه که راه را مشخص میکند، بصیرت است. این سردار محترم و گرامی [سردار جباری، فرمانده سپاه علیبنابیطالب قم] خیلی درست گفتند که بسیجیان در قبال پیچیدگی اوضاع توانستهاند در ذهن خود و فکر خود و شخصیت خود پیچیدگی ایجاد کنند و بشناسند؛ قضایای سال 88 این را نشان داد. ممکن بود خیلیها اشتباه کنند و خیلیها هم اشتباه کردند؛ اگرچه اکثر آن کسانی که اشتباه کرده بودند، به فاصلهی کمی اشتباه را تصحیح کردند؛ اما حرکت عظیم بسیج، این شاخص بصیرت و این پرچم بصیرت را برای خود حفظ کرد؛ اشتباه نکرد؛ همان طور که امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) فرموده بود: «لا یعرف الحقّ بالرّجال»؛(1) با چهرهها نمیشود حق را تشخیص داد. یک چهرهی موجه محترم است، مورد قبول است، مورد تکریم است؛ اما او نمیتواند شاخص حق باشد. گاهی چهرهی موجهی مثل بعضی از صحابهی پیغمبر راه را عوضی میروند، اشتباه میکنند. باید حق را شناخت، باید راه را تشخیص داد تا بفهمیم این شخص حق است یا باطل. هر که از این راه رفت، حق است؛ هر که از راه حق نرفت، مردود است. حق را باید شناخت. جماعت جوانِ مؤمنِ گردآمدهی در زیر سقف بسیج و پرچم بسیج، این بصیرت را نشان دادند؛ نشان دادند بابصیرتند. بصیرت، عنصر اول است. در آینده هم باید همین جور باشد. قدرت تحلیل باید پیدا کرد، قدرت تشخیص باید پیدا کرد. امام - کسی که پدر همهی این جریان بود، حق حیات به گردن جامعه و این حرکت عظیم داشت - فرمودند اگر من از اسلام جدا شوم، مردم از من رو برخواهند گرداند. شاخص، اسلام است؛ شاخص، اشخاص نیستند؛ این حرف امام (رضوان اللَّه علیه) است. او به ما یاد داد که راه را تشخیص بدهیم، حرکت صحیح را تشخیص بدهیم، نقشهی دشمن را بفهمیم و بخوانیم تا بتوانیم بفهمیم کدام کار در جهت دشمن و در خط دشمن است و کدام کار در ضد اوست. پس بصیرت، عنصر اول است. بصیرت را نباید فراموش کرد.1389/08/02
1 )
الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس ج1ص 136 ؛
روضةالواعظين، ابن فتال نیشابوری، ج 1 ، ص 31 ؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی، ج 40 ، ص 125 ؛
الأماليللمفيد، شیخ مفید، ص 3 ، نحوه؛
الأماليللطوسی، شیخ طوسی، ص 625 ، نحوه؛
بشارةالمصطفى، عماد الدین طبری، ص 4 ، نحوه ؛
بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 39 ، ص 239 ، نحوه؛
ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله ص من الفضائل ما جاء لعلی ع و من ذلك ما ذكره الغزالی فی كتاب المنقذ من الضلال ما هذا لفظه و العاقل يقتدی بسيد العقلاء علی ع حيث قال لا يعرف الحق بالرجال اعرف الحق تعرف أهله فشهد أن عليا سيد العقلاء ....
ترجمه:
از جمله غزالى در كتاب «المنقذ من الضلال» مىگويد: شخص عاقل به سرور عاقلان على (عليه السلام) اقتدا مىكند، آنجا كه فرمود: (حق با رجال شناخته نمىشود، حق را بشناس تا اهلش را بشناسى). پس غزالى شهادت مىدهد به اين كه على (عليه السلام) سيد و سرور عقلا است و اين حرف بسيار پر معنى است. 0
لینک ثابت
اخلاص؛ شرط حرکت فی سبیل الله
[عناصری که برای همهی بسیجیان ، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد] عنصر دوم، اخلاص است. فرمود اگر کسی در میدان جهاد فیسبیلاللَّه دنبال یک خواستهی شخصی برود، دنبال غنیمت برود و کشته شود، شهید فیسبیلاللَّه نیست.(1) شرط شهادت و شرط مجاهد فیسبیلاللَّه بودن این است که حرکت او فیسبیلاللَّه باشد، للَّه باشد؛ یعنی اخلاص داشته باشد. انگیزههای شخصی، انگیزههای گروهی، انگیزههای فامیلی، رودربایستیهای رفاقتی اگر در حرکت ما تأثیر گذاشت، این اخلاص را مشوب میکند، مشکل درست میکند. بیاخلاصی، یک جائی خودش را نشان خواهد داد.1389/08/02
1 )
الأمالی، شیخ طوسی، ص 618؛
مسائل علی بن جعفر و مستدركاتها، علی بن جعفر، ص 346؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 67، ص 212.
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَغْزَى عَلِيّاً (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فِی سَرِيَّةٍ وَ أَمَرَ الْمُسْلِمِينَ أَنْ يَنْتَدِبُوا مَعَهُ فِی سَرِيَّتِهِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ لِأَخٍ لَهُ: اغْزُ بِنَا فِی سَرِيَّةِ عَلِيٍّ، لَعَلَّنَا نُصِيبُ خَادِماً أَوْ دَابَّةً أَوْ شَيْئاً نَتَبَلَّغُ بِهِ، فَبَلَغَ النَّبِيَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَوْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى.
ترجمه:
هنگامى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله على عليه السلام را به فرماندهىِ سپاهى، روانه جنگ كرد، مردى به برادر خود گفت: با ما در سپاه على به جنگ بيا، شايد غلامى يا چارپايى يا چيزى كه به دردمان بخورد، به دست بياوريم، فرمود: جز اين نيست كه اعمال، به نيّتهاست و براى هر كس، همان چيزى است كه نيّتش را دارد. پس هر كه براى تحصيل آنچه نزد خداست، بجنگد، بى گمان، اجرش با خداست و هر كس براى رسيدن به متاع دنيا يا به نيّت يك عِقال (زانوبند شتر) بجنگد، [نصيب و پاداشى] جز همانچه برايش جنگيده است، نخواهد داشت.
لینک ثابت
گرسنگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای پیشرفت اسلام
شما ببینید این دریای شخصیت و مجاهدت چه دریای عظیمی است! بعد رسید به دوران اسلام. بعد رسید به ازدواج با علیبنابیطالب علیهالسّلام؛ همان علیبنابیطالب که مصداق کامل یک بسیجیِ فداکار انقلاب است. هفتهی بسیج است؛ بسیجی یعنی این. یعنی همهی وجودش وقف اسلام است. وقف است برای آنچه پیغمبر میخواهد و خدا را خشنود میکند. امیرالمؤمنین علیهالصّلاة و السّلام هیچ مایهای برای شخص خود نگذاشت. در آن ده سال - ده سال حیات پیغمبر - امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام هر کاری که کرد، برای پیشرفت اسلام بود. اینکه میبینید میگفتند فاطمهی زهرا و امیرالمؤمنین و فرزندانشان گرسنه ماندند، علّتش همین است. والّا این جوان اگر به فکر کاسبی بود، میتوانست بهتر از هر کاسبی، به کسب بپردازد. این همان علی است که بعدها در دوران پیریاش چاه میکنْد؛ چاهی که مثل گردن شتر، آب از آن بیرون میزد. آنوقت، هنوز دست و رویش را از گرد و غبار کار نشُسته، مینشست و وقف نامهی چاه را مینوشت! آن حضرت از این کارها زیاد کرده است. چقدر نخلستانها آباد کرده بود. چرا باید امیرالمؤمنین علیهالصّلاة و السّلام، در جوانی گرسنه بماند؟ در روایت است که فاطمهی زهرا سلاماللَّهعلیها خدمت پیغمبر رفت.آنقدر گرسنگی کشیده بود که پیغمبر زردی گرسنگی را در صورت او مشاهده کرد؛ دل پیغمبر سوخت و برای دخترش دعا فرمود(1). همهی تلاش امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در راه خدا و برای پیشرفت اسلام بود. آن حضرت برای خودش کاری نمیکرد. این، همان مصداق کامل بسیجی است.1373/09/03
1 )
الكافی،ثقة الاسلام كلینی ج 5 ص 528 ح5 ؛
مشكاة الانوار، علی بن حسن طبرسی : ص 195 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی : ج 43 ص 62 ؛
خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُرِيدُ فَاطِمَةَ ع وَ أَنَا مَعَهُ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى الْبَابِ وَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ فَدَفَعَهُ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ ادْخُلْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ أَنَا وَ مَنْ مَعِی فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَيْسَ عَلَيَّ قِنَاعٌ فَقَالَ يَا فَاطِمَةُ خُذِی فَضْلَ مِلْحَفَتِكِ فَقَنِّعِی بِهِ رَأْسَكِ فَفَعَلَتْ ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَدْخُلُ قَالَتْ نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَنَا وَ مَنْ مَعِی قَالَتْ وَ مَنْ مَعَكَ قَالَ جَابِرٌ فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ دَخَلْتُ وَ إِذَا وَجْهُ فَاطِمَةَ ع أَصْفَرُ كَأَنَّهُ بَطْنُ جَرَادَةٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا لِی أَرَى وَجْهَكِ أَصْفَرَ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْجُوعُ فَقَالَ ص اللَّهُمَّ مُشْبِعَ الْجَوْعَةِ وَ دَافِعَ الضَّيْعَةِ أَشْبِعْ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ قَالَ جَابِرٌ فَوَ اللَّهِ لَنَظَرْتُ إِلَى الدَّمِ يَنْحَدِرُ مِنْ قُصَاصِهَا حَتَّى عَادَ وَجْهُهَا أَحْمَرَ فَمَا جَاعَتْ بَعْدَ ذَلِكَ الْيَوْمِ»
ترجمه:
« جابر بن عبد اللَّه انصارى گويد: روزى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به سوى خانه فاطمه عليها السّلام رفت و من هم با او همراه بودم، پس هنگامى كه به در خانه رسيديم رسول خدا (ص) دستش را روی در گذاشت و آن را هل داد و گفت: سلام بر شما. پس فاطمه گفت: سلام بر شما اى رسول خدا! سؤال فرمود: داخل شوم؟ پاسخ داد:داخل شويد اى رسول خدا.پيامبر فرمود: آيا من با شخصى كه همراه من است داخل شوم؟فاطمه گفت: اى رسول خدا! من مقنعهاى بر سر ندارم.پيامبر فرمود: گوشه ملافه- يا روپوش- خود را بگیر و سرت را با آن بپوشان. هنگامى كه فاطمه چنان كرد، پيامبر مجددا سلام كرده و فاطمه گفت: سلام بر شما اى رسول خدا!.پيامبر گفت: ، آيا داخل شوم فرمود آری ای رسول خدا پیامبر گفت من و كسى كه همراه من است؟فاطمه گفت چه كسی همراه شماست؟ گفت جابر است. جابر مىگويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم و من داخل شديم و در اين حال متوجه شدم كه چهره فاطمه زرد است مثل شكم ملخ زرد، رسول خدا گفت:چرا صورتت رنگ پريده و زرد است؟فاطمه گفت: اى رسول خدا! از گرسنگى.سپس پيامبر خدا دعا نموده و فرمود: اى خدايى كه گرسنگان را سير مىكنى، و افتادگان را دستگيرى مىنمايى، فاطمه را سير نما. جابر مىگويد، به خداوند سوگند با اين دعا خون در چهره فاطمه چنان جريان يافت كه صورتش قرمز و گلگون گرديد و بعد از آن روز هرگز گرسنه نشد.
لینک ثابت