یكی از بزرگترین مسؤولیتهای رضاخان، برچیدن بساط روحانیت برای نابود كردن دین بود. بنابراین به مجرّد اینكه قدرت پیدا كرد، در سالهای 1313 و 1314 شروع به برچیدن بساط روحانیت كرد. اقدام رضاخان، قلدرانه بود. خیال میكرد با قلدری میتواند كارهای خود را پیش ببرد. گذاشتن عمامه، پوشیدن لباس بلند و اسم و حوزهی آخوندی را ممنوع كرد. حوزههای قم و مشهد را تا آنجا كه میتوانست - به خیال خود - متلاشی كرد. البته نتوانست. امام عزیز ما جزو طلبههای آن دوران بودند؛ همان دورانی كه قرار بود روحانیت را شدّت فشار و خفقانِ رضاخانی به كلّی نابود كند. اما روحانیت نه تنها نابود نشد، بلكه كسانی مثل امام بزرگوار را به وجود آورد. من خود از امام شنیدم كه میگفتند:«در قم، ما صبح زود از مدرسه یا خانه بیرون میآمدیم و به باغهای سالاریّه میرفتیم كه در آن زمان یك فرسخ تا شهر فاصله داشت. در آنجا زیر درختها مشغول درس و بحث و مطالعه میشدیم. هنگام غروب وقتی كه هوا تاریك میشد برمیگشتیم كه مأمورین رضاخان ما را نبینند!» اینطور درس خواندند. این قدم اوّل بود. در دستگاه رضاخانی، فقط رضاخان نبود. عدّهای از به اصطلاح ادبا، اندیشمندان و ایدئولوگهای دستگاه رضاخانی هم بودند كه طرّاحی میكردند و فكر میدادند. وقتی دیدند فشارها كارگر نشد، با پول و پشتیبانی و ادارهی فرماندهی و سیاستگذاری رضاخانی، طرح دیگری ریختند. این طرح عبارت از درست كردن بساطی به نام مؤسّسهی «وعظ و خطابه» در تهران بود. متأسفانه این مطالب را نسل جوان نمیداند. تأسیس موسّسهی «وعظ و خطابه» به سالهای 1316 و 1317 - یعنی دو یا سه سال بعد از شروع قلع و قمع روحانیت - برمیگردد. تأسیس این مؤسّسه برای آن بود كه هر كس میخواست روحانی بماند، میتوانست تحت نظر این موسّسه كه وابسته به رضاخان بود، روحانی باقی بماند! به عبارتی آخوند باشد؛ اما آخوند رضاخانی، درباری و در خدمت سیاستهای استكبار باشد. البته آن موسّسه اساتید خوبی داشت. من نشریات مؤسّسهی «وعظ و خطابه» را در سالهای 1338 و 1339 از اوّل تا آخر مطالعه كردم. مطالب بسیار خوبی در زمینههای دینشناسی، ادیان باستانی و ادیان معاصر داشت. آنها اساتید برجستهای را جمع كرده بودند و از لحاظ مطلب، كمبودی نداشتند. تنها هدف آنها این بود كه سازمان روحانیت وجود نداشته نباشد. مطالب دینی این موسّسه به وسیلهی غیر متخصّصین نوشته شده بود. تاریخ ادیان و فلسفهی دین از جمله علومی بود كه میشد روی آن كار كرد؛ امّا هدف آنها برچیدن سازمان روحانیت در دوران رضاخان بود. بعد كه رضاخان قلع و قمع شد، مردم با احترام تمام و آغوش باز روحانیون را پذیرا شدند، حوزههای علمیّه شلوغ شد و مراجع تقلید مورد تجلیل و تقدیس مردم قرار گرفتند. بر اثر سختگیریهای قبلی، دستگاه محمّدرضا همان سیاست را با شكلهای دیگری پیش گرفت. بنده در طول عمر طلبگی خود تا دوران پیروزی انقلاب، چندین مورد از نقشههای دستگاه پهلوی را دیده بودم و میشناختم. آخرین آنها در دههی پنجاه، تشكیل سازمان اوقاف به شكل دلخواه پهلوی و كشیدن روحانیت به زیر چتر سازمان اوقاف بود. این، سیاستی بود كه سالها دنبال شد.1374/08/10
بیانات در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان
تشکیل سازمان اوقاف در دوران پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, موسسه وعظ و خطابه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
روایت تاریخی
لینک ثابت
تشکیل سازمان اوقاف در دوران پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, موسسه وعظ و خطابه, امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
روایت تاریخی