کمونیسم / مارکسیسم/شوروی / کمونیزم
«غلطکردمنامه»ی تودهایها در تلویزیون در اوائل دهه 60
کمونیستها در آن دورانی که بودند [با زور پیش بردند]. حالا خوشبختانه شکست کمونیسم به معنای شکست تفکّر مارکسیستی در دنیا تلقّی شده و درست هم همین است. البتّه من شنیدهام در دانشگاه ما یک جریانهایی باز دارند حرف مارکسیسم را دوباره زنده میکنند، منتها این، دمیدن در کورهی خاموش است این، نقش بر آب زدن است؛ دیگر به درد نمیخورد. با آنهمه ادّعامدّعا و با آنهمه سروصدا و آنهمه قربانی گرفتن و مانند اینها، نظامهای کمونیستی دنیا بعد از شصت سال، هفتاد سال، جز افتضاح، چیز دیگری به بار نیاوردند؛ یعنی دروغ بودن شعارهایشان ثابت شد، ناتوانی و ناکارآمدیشان هم ثابت شد؛ بنابراین آن، دیگر برنمیگردد. لکن حالا شنیدهام بعضیها [دنبال این هستند] که اگر واقعیّت داشته باشد و الان جریان مارکسیستی به صورت فکری در دانشگاه ما فعّال باشد، قطعاً پول آمریکاییها دنبالش است؛ برای خاطر اینکه انگیزهای وجود ندارد. پول میدهند؛ برای اینکه بالاخره خود این شقّه شقّه کردن دانشجوها برای آنها یک نعمت بزرگی است. یکی از شقّه شقّه کردنها هم این است که مارکسیستها را دوباره زنده کنند.
همانهایی که عضو حزب توده بودند و بیست سال زندان هم کشیده بودند، بعد آمدند در تلویزیون جمهوری اسلامی، بدون اینکه فشار و زوری وجود داشته باشد، «غلطکردمنامه» را نوشتند و خواندند؛ این را شماها شاید یادتان نیست؛ مال سالهای اوائل [دههی] ۶۰ است. ده دوازده نفر از عناصر حزب توده آمدند تلویزیون جمهوری اسلامی - بنده آنوقت رئیس جمهور بودم؛ من تعجّب کردم، ما دوستان فعّال و مسئولین درجهی یک کشور تعجّب کردیم که اینها چطور [آمدهاند]؛ بعضی از اینها را ما از نزدیک میشناختیم؛ بعضیها با ما همزندان بودند؛ بعضیها را بعد از زندان دیده بودیم و میشناختیمشان، ادّعا و مدّعاهایشان تا عرش میرفت - اینها آمدند صف کشیدند، نشستند روی صندلی، یک نفر از خودشان بهعنوان مجری شروع کرد از اینها سؤال کردن [دربارهی] مواردی که خیانتهای حزب توده را به کشور اثبات میکرد. بعد آنها هرکدام که یک خرده کوتاه میآمدند و حرف نمیزدند، این مجری چون از خودشان بود، میگفت آقا، فلان وقت، فلان کار را شما کردید، فلان چیز را گفتید، مجبور میشد بگوید بله، گفتم؛ یعنی ما نبودیم که از آنها میخواستیم اقرار بگیریم، خودشان از خودشان اقرار میگرفتند. این جزو اسناد بسیار باارزش صداوسیما است؛ نگذارند از بین برود؛ اینها خیلی چیزهای باارزشی است. خب، بعد از این حرفها، حالا همانها برمیدارند کتاب مینویسند و جزوه مینویسند بهعنوان دفاع از مارکسیسم؛ خب این مسخره است1394/04/20
لینک ثابت
ناموفق بودن تجربه غرب در نظام های اجتماعی
من به شما در یک جمله عرض کنم که تجربهی غرب، تجربهی ناموفقی است. محصول تجربهی غرب در نظامهای اجتماعی، یکی فاشیسم است (حکومت نازی)، یکی کمونیسم است (حکومت بلوک شرق سابق)، یکی هم لیبرالیسم است (حاکمیت مطلقالعنان امروز دنیا، که مظهرش امریکاست و نور چشمی و عزیزکردهاش هم اسرائیل است). همهی جنایتهایی که تقریباً در طول صدوپنجاه سال اخیر صورت گرفته - از آغاز روشنفکریِ غربی در عرصهی عمل - محصول تجربهی غرب است؛ یک قلم آن، دو جنگ جهانی است که میلیونها کشته بر ملتها تحمیل کرد؛ بدون اینکه خودشان بخواهند. گروههای سیاسی در اروپا، در فرانسه و در سایر کشورها چقدر تلاش کردند که از جنگ جهانی اول پیشگیری کنند - با مقالات آتشین، با نطقهای مهیج، با اجتماعات گوناگون - اما نشد که نشد. نمونهی دیگرش را بعد از گذشت تقریباً نود سال از وقوع جنگ جهانی اول، در تهاجم امریکا به عراق ملاحظه کردید. دیدید که در دنیا چقدر راهپیمایی شد؛ دیدید که ملتهای اروپایی تظاهرات میلیونی راه انداختند؛ اینکه دیگر در روزنامهها منعکس شد و از تلویزیونها پخش گردید. در همین کشورهای اروپایی تظاهرات میلیونی راه انداختند برای اینکه از تهاجم امریکا و انگلیس به عراق جلوگیری کنند؛ اما نشد. تمام تلاشهای مخلصانهیی که در طول این مدت از سوی بعضی از گروهها انجام گرفت - که البته مخلصانه بود، منتها غلط بود؛ چون بر پایهی نادرستی استوار شده بود، که عرض خواهم کرد - بیهوده شد.
چند سال قبل، از یک نویسندهی قویِ فرانسوی رمانی خواندم به نام «خانوادهی تیبو». البته آن نویسنده، معروف نیست؛ اما این رمان خیلی قوی است.معمولاً رمانهای بزرگ و قویِ فرانسویها و روسها و دیگر کشورهایی که رمانهای بزرگ از آنجاها منتشر شده، تصویر هنرمندانهی واقعیتهای زندگی است. شما کتابهای بالزاک یا ویکتورهوگو یا نویسندگان روسی را ببینید؛ اینها تصویر هنرمندانهیی است از واقعیتهایی که در متن جامعه جریان دارد. این کتاب هم همینطور است. در آنجا، مجموعههای چپ و سوسیالیست در فرانسه و آلمان و اتریش و سوئیس چقدر تلاش کردند برای اینکه بتوانند جلوی جنگ جهانی اول را - که استشمام میکردند جنگی دارد راه میافتد - بگیرند؛ اما نتوانستند و همهی این تلاشها هدر رفت. تلاش آنها برای ایجاد حاکمیت سوسیالیستی بود. بعد از اندکی، این حاکمیت در روسیهی تزاری بهوجود آمد؛ آن هم شد یک تجربهی ناموفق دیگر برای این حرکت غربی. تجربهی شوروی هم تجربهی غربیهاست؛ متعلق به شرق نیست. درست است که در بلوکبندی میگفتند شرق و غرب، اما آن هم متعلق به اروپاست؛ آن هم برآمدهی از افکار اروپاییها و از تفکر مارکس و انگلس است؛ یعنی یک تجربهی ناموفق.1384/02/19
لینک ثابت
ابطال نظریههای مارکسیسمی و لیبرالیسمی بوسیله انقلاب اسلامی
وقتی انقلاب را مثل یك كتاب باز كنید، در درون آن، فصول و سطور معرفت وجود دارد: معرفت دینی، معرفت سیاسی و معرفت اخلاقی. همهی اینها در ذیل كلمهی انقلاب وجود دارد. در عرصهی سیاسی، انقلاب تازهترین و جذّابترین سخن را نه فقط برای ملت ایران كه برای بشریّت دارد. بعضی كسان خیال میكنند اصطلاحات و تعبیرات معرفتیِ فراهمآمده در اردوگاهِ به اصطلاح لیبرال دمكراسی غرب كه وارد كشور میشود، سوغاتهای جدید و حرفهای تازهای است كه انقلاب آنها را نشنیده است و حالا باید انقلاب و انقلابیّون این حرفها را بشنوند؛ این خطاست. انقلاب در خلأ متولّد نشد. انقلاب اسلامی و این كتاب قطور معرفتی وقتی تدوین شد كه همهی این حرفها در دنیا بود؛ هم حرف و هم تجسّم و عینیّتش وجود داشت.
علاوهی بر اردوگاه غرب و اردوگاهی كه رأس آن امریكاست و مردم امروز از روش و سیاست امریكا به باطنِ آنچه در آن اردوگاه است- تعابیر معرفتی و مكتب معرفتی- پیمیبرند، آن روز دستگاه وسیع دیگری به اسم ماركسیزم و كمونیزم و سوسیالیزم وجود داشت كه داعیهی آن خیلی بیشتر از لیبرالهای غربی بود. هرچه هم از مبانیِ بایدهای اسلامی و بایدهای سیاسی یا معرفتی اسلام میگفتیم، اینها میگفتند: «باید چیست؟ ما باید نداریم. ماركسیزم علم است؛ شما میگویید باید بشود؟! ما میگوییم چه بخواهید، چه نخواهید، میشود.» تعبیر آنها از مسائل ماركسیستی، این بود؛ اینقدر آن را مسلّم میدانستند. در طول صد سال و یا بیشتر، نشسته بودند كلمه كلمهی چیزهایی را كه باید پشت سر هم بیاید تا نظام سوسیالیستی و بعد نظام كمونیستی در دنیا به وجود آید، تدوین كرده بودند و میگفتند: «بروبرگرد ندارد؛ همین است كه هست. چه شما بخواهید، چه نخواهید؛ چه بگویید باید، چه بگویید نباید؛ روال ماركسیزم بهخودیخود پیش میآید و همهی دنیا را میگیرد!» امروز از آن قضاءِ لا یردّ و لایبدّلی كه ماركسیستها تصویر میكردند، در دنیا هیچچیز باقی نیست. خودش كه رفت، اسم و اعتبار و آبرویش هم رفت. امروز همان بایدها و همان قضاءِ لا یردّ و لا یبدّل را غربیها نسبت به مفاهیمِ خودشان تكرار میكنند: «چارهای نیست؛ جهانی شدن، سرنوشت ناگزیر بشری است. چه بخواهید، چه نخواهید، خواهد شد!» البته آنها واقعیّتهای زندگی خود را در وسط یك پردهی آهنین حبس كرده بودند تا كسی آن را نبیند و از باطنِ كارشان سر درنیاورد؛ لذا جوانان بسیاری به همین الفاظ فریب میخوردند؛ اما اینها باطن كارشان هم آشكار است؛ درعینحال خجالت نمیكشند و گستاخانه ادّعا میكنند كه آنچه ما میگوییم، شدنی است و بروبرگرد هم ندارد! یك عدّه بیچارههای سادهلوح- كه به نظر من خوشبینانهترین تعبیر هم همین است كه آدم بگوید سادهلوح- این الفاظ را میگیرند، به خیال اینكه اینها اصلًا قابل خدشه و مناقشه نیست. این مفاهیم را در محیط فكری و معرفتی جوان و غیر جوان میآورند و ترویج میكنند؛ برایش سینه میزنند و خودشان را میكُشند، برای اینكه این مفاهیم را در ذهن افراد وارد كنند. انقلاب روزی متولّد شد كه همهی این حرفها بود و انقلاب همهی این حرفها را باطل كرد.1381/06/24
لینک ثابت
غلبه کمونیستها بر غربیها در آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه با تبلیغات قوی
بنده قبول ندارم بعضی از فکرهایی را که خیال میکنند ما اگر خواستیم در خصوص آذربایجانِ ملحق به شوروی سابق بحث کنیم، چون آنها مثلًا حمد و سورهشان را هم بلد نیستند، برویم اولیات دین را به آنها یاد بدهیم، یا مراسم سینهزنی و امثال اینها را برایشان بگذاریم؛ اینطوری نیست. هفتاد سال شلاق فرمولهای خیلی خوشظاهر و براق ایدئولوژیک مارکسیسم روی سر اینها بوده است؛ هفتاد سال آن دستگاه تبلیغاتیِ بسیار کارآمد کمونیستها اینها را بمباران تبلیغاتی کرده است. کمونیستها در دو چیز فوقالعاده بودند: یکی در سازماندهی، که یک چیز سنتی بین کمونیستها بود و در این چندساله انصافاً در سازماندهی نظیر نداشتند و احزابشان را سازماندهی میکردند؛ یکی هم در تبلیغات، که در دنیا اصلًا نمونه بود. با وجودی که امکاناتشان کمتر از غربیها بود، اما در موارد بسیاری بر تبلیغات غربیها غلبه میکرد. اینها با تبلیغاتشان، در جاهایی مثل آفریقا و امریکای لاتین و همین خاورمیانه و قضیهی فلسطین، پدر غربیها را درآوردند! همین تبلیغات، هفتاد سال بالای سر مردم کوچه و بازار و پیر و جوان این منطقه بوده است؛ و هنر دین و احساس دینی را ببینید که بعد از این همه تبلیغات، اینطور سر میکشد. خیلی از اینهایی که امروز دارند فریاد دین میکشند، دوران دینیِ این منطقه را اصلًا ندیدهاند؛ در همین دوران الحاد و بیدینی به دنیا آمدهاند و آن تبلیغات بالای سرشان بوده است.1370/12/07
لینک ثابت
اسلامی بودن؛تفاوت اصلی نظام ما با سایر حکومتها
به نام جمهوری اسلامی، قبل از ما باز هم در دنیا کشورهایی بودند. هم در آسیا و هم در آفریقا، کشورهایی وجود دارد که عنوان رسمی آن، جمهوری اسلامی است. شاید کسانی در دنیا و حتّی کسانی در داخل کشور هم بودند که در اول کار تصور میکردند که این جمهوری اسلامی هم مثل آن دو جمهوری اسلامی است که قبلاً تشکیل شده بود و اسمش اسلامی است و در عمل هیچگونه فرقی با کشورهای غیراسلامی ندارد؛ نه مجلس و دستگاه قانونگذاری آن موظف است که قوانین را بر اساس شریعت اسلام وضع کند؛ نه رؤسای این کشورها موظفند که اسلام را ترویج بکنند و نه مردم از این دولتها توقع اجرای احکام اسلامی دارند.
تا آنجایی که ما میدانیم، آن جمهوریهای اسلامی که در دو کشور دیگر سابقه داشت، عملاً تفاوتی با کشورهای غیراسلامی و حتّی ضداسلامی نداشت؛ فقط اسمش جمهوری اسلامی بود. شاید عدهیی خیال میکردند که جمهوری اسلامی در ایران هم مانند آنها خواهد بود - یعنی یک نام بیمحتوا و اسم بیمسما - اما با گذشت مدت کوتاهی و تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی به وسیلهی اسلامشناسان و کسانی که سالها برای اسلام مبارزه کرده بودند و بعضاً جزو فقهای اسلام و متفکران اسلامی بودند، مشخص شد که این جمهوری اسلامی، حقیقتاً اسلامی است و بناست که جامعه را بر مبنای فکر اسلامی راه ببرد و اداره کند. اینجا بود که صفبندیها شروع شد.
شاید کسانی که قضایا را با دقت تعقیب کردهاند، یادشان باشد که در اواسط مجلس خبرگان اول - که قانون اساسی را تدوین میکرد - بتدریج زمزمههای خشونتآمیز و مقابلهآمیز با مسایل اسلامی بلند شد. تا آنوقت، کسی روی کلمهی اسلام و اسلامی بودن و جمهوری اسلامی، حساسیتی نشان نمیداد؛ اما از آنجا بود که بتدریج گروههایی در داخل و شاید بلندگوهایی در خارج، به مقابلهی تبلیغاتی با تفکر اسلامی پرداختند؛ چون اسلامی بودن جمهوری معلوم شد.
تا قبل از آن، دنیا دو نوع حکومت را در طول سالهای متمادی تجربه کرده و پذیرفته بود؛ یکی دمکراسیهای غربی، و دیگری حکومتهای کمونیستی. در دوران قدیم، سلاطینی بودند که با استبداد رأی حکومت میکردند؛ بدون اینکه قانونی برایشان وجود داشته باشد؛ قانون را هم خودشان وضع میکردند و ارادهی آنها، کارگزار و حاکم مطلق در بین مردم بود. این، یک روش مرتجعانه و باستانی در حکومت است؛ اگرچه همین امروز هم کشورهایی هستند که با همین روش، اما با شکلها و نامهای مختلف اداره میشوند و قبل از انقلاب، کشور خود ما با همین روش اداره میشد. بعد از آنکه کشورهای مترقی عالم توانسته بودند از اینگونه استبدادها خودشان را خلاص بکنند، دو نوع حکومت را تجربه کرده بودند و میشناختند: یکی دمکراسیهای غربی، که در کشورهای غربی و اقمار آنها رایج بود؛ یکی هم حکومتهای کمونیستی، که خودشان اسمش را حکومتهای کارگری گذاشته بودند؛ اگرچه در رأس این حکومتها، اعیان و اشراف بودند، نه کارگران، و در بالای هرم آن قدرتها، کسانی که قدرترانی و حکمرانی میکردند، با همان سلاطین و رؤسای غیرسبک خودشان تفاوتی نداشتند!1369/01/10
لینک ثابت
تشکیل اتحادیهی همبستگی در لهستان مارکسیسمی در پرتو تاثیر انقلاب اسلامی
اگر انقلاب اسلامى پیروز نشده بود و ایران، جمهورى اسلامى نمیشد، درست است که یک روز مارکسیسم و نظامهاى مارکسیستى شکست میخوردند، امّا آن روز حالا نبود؛ ممکن بود سى سال دیگر، چهل سال دیگر، شصت سال دیگر باشد. این تحوّل عظیمى که در دنیا به وجود آمد، ناشى از اسلام بود، ناشى از انقلاب اسلامى بود، ناشى از رو آمدن معنویّت بود. این ادّعا نیست؛ این تحلیل است، من به این اعتقاد دارم.
ریشه و ابتدا و شروع تمام این مسائلى که در دنیاى اروپاى شرقى و بلوک شرق به وجود آمد -که خیال میکنم از سال ۸٠ [میلادى] یا اواخر سال ۷۹ [میلادى] بود؛ یعنى چند ماه بعد از پیروزى انقلاب ما- در لهستان بود. آنجا دعواى اتّحادیّهی همبستگى -که هنوز به این شکل و به این صورت هم اعلان نشده بود، یک چیز زیرزمینى مبهمى بود- با دولت لهستان این بود که [آنها] میخواستند مراسم مذهبیشان را انجام بدهند و دولت کمونیست نمیگذاشت!(۱۲) مذهب، معنویّت. یادم میآید آنوقت ما در شوراى انقلاب همین قضیّه را با دوستان مطرح کردیم. گفتیم عجیب است! چه کسى خیال میکرد اینها اینقدر توخالى است؟ در یک کشور کمونیستى، در یک نظام محکمِ ضدّدینى، مستحکم، با حاکمیّت قدرت فکرى تشکیلاتى حزبى و قویترین حاکمیّتها بر یک نظام، بعد از اینکه در کشور لهستان شاید مثلاً سى و چند سال، چهل سال، در کشورهاى دیگر پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال علیه دین حرف زده شده بود و موزهی آتئیسم درست کرده بودند -میدانید، در این کشورهاى کمونیستى، در شوروى، در جاهاى دیگر، موزههایى است [به نام] موزهی آتئیسم که تمام چیزهایى که نشانهی ضدّیّت با خدا است و به معناى نفى خدا است، یک جا جمع کردهاند که جلوى چشم مردم باشد، مردم بروند نگاه کنند و ببینند- ناگهان از درون اینها یک حرکت کارگرى -چون اتّحادیّهی همبستگى مال کارگرها بود- در کارخانهها به وجود بیاید و شعارش عبارت باشد از اینکه میخواهد برود کلیسا، چرا نمیگذارید؟ اتّحادیّهی همبستگى در لهستان چند سال براى این مبارزه کرد.
حالا شما همین رشته را بگیرید، ببینید این خشت از کجاى خَرَند بیرون آمده بود. ما مشهدیها تعبیر میکنیم به «خشت از خَرَند [بیرون آوردن]». مجموعهاى خشت که محکم بغل هم چیدهاند، خیلى سفت است؛ گاهى ممکن است استحکام آن بتواند یک بنائى را روى خودش نگه دارد؛ امّا استحکام این تا جایى است که این خشتها همینطور ردیفِ هم ایستاده؛ یکى دو خشت را که بکنید و از این خَرَند بیرون بیاورید، دیگر چیزى باقى نمیماند، اصلاً استحکامش از بین میرود. قضیّه این است. من میگویم آنچه امروز ما داریم در دنیا نگاه میکنیم -این به هم ریختنِ نظم بلوکبندى دنیا- این معجزهی انقلاب اسلامى است، معجزهی امام است و معجزهی «اَن تَقوموا لِله» است.1368/11/09
لینک ثابت