اسلام سیاسی / اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)/ اسلام و سیاست/ نظام سیاسی اسلام/ جدایی دین از سیاست / اندیشه سیاسی اسلام/ مکتب سیاسی اسلام/ اسلام و سیاست/ سیاست و اسلام
اهمیت کار امام - که توقّع این است ما این کار را تقویم درستی بکنیم - این بود که مسأله حاکمیت اسلام را مطرح کردند. حکومت اسلامی به معنای حکومت مسلمین نیست؛ به معنای حکومت اسلام است، والّا اگر فقط حکومت مسلمین باشد، حدّاکثرش این است که مسلمانی در رأس کار میآید و رفتار شخصی او، رفتار خوبی خواهد بود. احیاناً نمیگذارد در ظواهر جامعه هم فسق و فجوری صورت گیرد؛ اما نظام کشور و اداره زندگی براساس اسلام نخواهد بود؛ سلایق و فرهنگها و عادات و کجفهمیهای گوناگون تأثیر میگذارند. چیزی که جامعه اسلامی را مصونیت میبخشد، «حکومت اسلامی» است؛ یعنی حاکمیت اسلام. 1378/11/04
لینک ثابت
امام بزرگوار ما با ارائهی مکتب سیاسی اسلام، خط بطلان بر همهی تلاشهای فرهنگ و سیاسی دشمنان اسلام در طول یک قرن و نیم گذشته کشید که سعی کرده بودند اسلام را به کلی از عرصهی زندگی جامعه بیرون رانده و با طرح نظریهی جدایی دین از سیاست، دینداری را فقط پرداختن به عبادت و اعمال شخصی قلمداد کنند، و با حذف اسلام از صحنهی سیاست جهان، کشورهای اسلامی را عرصهی غارتگریها و تاخت و تازهای سیاسی و نظامی خود نمایند. با ارائه و تعلیم و تبلیغ مکتب سیاسی اسلام، که در آن هم نقش مردم و اراده و خواست آنان و هم نقش هدایت الهی و احکام سعادتبخش قرآنی در ادارهی زندگی عمومی و حکومت، مشخص گردیده، و جایگاه ایمان و جهاد و اراده و تدبیر تبیین شده است.1377/11/21
لینک ثابت
جدا کردن دین از سیاست که شاید از قریب دویست سال قبل در برنامه دشمنان دنیای اسلام بوده است، نکته بسیار مهمّی است. ولو خود این کلمه را تکرار کنید که «سیاست اسلام از دیانت آن جدا نیست، دیانت اسلام از سیاست آن جدا نیست». این تکرار شود، گفته شود و به گوش همه برسد. پیامبر اکرم، اوّل که به مدینه تشریف بردند، یک حکومت تشکیل دادند. حکومت یعنی چه؟ نرفتند گوشهای بنشینند و بگویند هر کس خواست مسأله بپرسد - چون کفّار قریش نیستند که ایجاد مزاحمت کنند - بیاید پیش ما آزادانه بپرسد! یا مثلاً هرکه خواست نماز یاد بگیرد، برود از فلانی یاد بگیرد یا از خودمان بیاموزد. اوّل، یک حکومت و یک ریاست تشکیل دادند. کار اوّلِ اسلام این است. بعد هم بلافاصله این حکومت شروع به کارهای حکومت مقتدر کرد: جنگیدن، مبارزه کردن، بعد کمکم نامهنگاری به این طرف و آن طرف و حلّ و فصل امور دیگر. در مقابل این واقعیت، چه کسی میتواند غیر از آنچه که معنا و مفهوم صریح آن، وحدت دین و سیاست در اسلام است، مطلبی اقامه کند؟1376/12/13
لینک ثابت
رنجهای اصلی بشر نیز - که اسلام کمر به زدودن آنها بسته - در آن زمان و پیش از آن و امروز، همواره مسائلِ ثابت و واحدی بوده و هست. فقر، جهل، تبعیض، جنگ و ناامنی و بالاخره زندانی شدن در حصار مادّیگری و اسارت درکمند خویهای زشتِ خویشتن، از همان رنجهای اصلی است... در نظام سیاسی اسلام؛ عدالت اجتماعی، آزادیهای گوناگون، صلح عادلانه، مبارزه با زورگویی و تجاوز، روابط زن و مرد، روابط آحاد مردم در یک جامعه و روابط جوامع با یکدیگر و نیز تزکیه نفس و رابطه باطنی هر فرد با خداوند، همه و همه مبتنی بر آن پایهها و ناظر به درمان آن دردهای کهن وهمیشگی است. امروز هم به رغم ظواهر دلنشین و رنگین زندگی، بشر از همان دردهایی رنج میبرد که در طول تاریخ برده است. .. امروز هم مانند گذشته، اسلام تنها نسخه شفابخش و فرشته نجات است. 1376/09/18
لینک ثابت
نخستین فرآورده سیاسی - انسانی اسلام، امّت اسلامی است که از مدینة النّبی آغاز شد و به صورتی حیرت آور و افسانه وار، قدم در راه رشد کمّی و کیفی نهاد. هنوز نیم قرن از ولادت این پدیده مبارک نگذشته بود که نزدیک به نیمی از تمامی قلمرو سه تمدّن بزرگ باستانىِ همسایه خود، یعنی ایران، رم و مصر را در نوردید و یک قرن پس از آن، تمدّنی درخشان و حکومتی عزیز و مقتدر در مرکز جهان پدید آورد که از شرق به دیوار چین و از سوی دیگر به سواحل اقیانوس اطلس و از شمال تا استپهای سیبری و از جنوب تا جنوب اقیانوس هند میرسید. قرنهای سوم و چهارم هجری و پس از آن، مزیّن به تمدّنی آن چنان مشعشع است که پس از هزار سال، هنوز برکات علمی و فرهنگی آن را در مدنیّت کنونی جهان، میتوان بهوضوح دید. اگر چه مورّخان غربی به هنگام حکایت تاریخ علم و تمدّن، این رستاخیز عظیم و بیسابقه علم و فرهنگ و تمدّن را یکسره در بوته اجمال و اهمال مینهند و سرگذشت علم را از یونان و رم باستان، یکسره به رنسانس متصل میکنند! گویی علم و تمدّن، هزار سال مرده بود و یکباره در رنسانس تولّد یافت! لیکن حقیقت آن است که قرون وسطی، فقط برای غرب و اروپا دوران تاریکی و جهالت و وحشت بود، ولی برای دنیای اسلام با گسترهای چندین برابر اروپا - یعنی از اندلس تا چین - دوران تشعشع و بیداری و عروج علمی شمرده میشد.
غرض از این یادآوری، تفاخر به گذشته نیست. غرضِ یادآوری این حقیقت است که آنچه آن تمدّن را پدید آورد - یعنی اسلام و معارف زندگی ساز آن - هم اکنون نیز در اختیار ماست و به ما هشدار میدهد: که «یا ایها الذّین امنوا استجیبواللَّه و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم». اسلام ثابت کرده است ظرفیت آن را دارد که امّت خود را به اعتلای مدنی و علمی و عزّت و قدرت سیاسی برساند.1376/09/18
لینک ثابت
اسلام، حکومت را با تعبیر «ولایت» بیان میکند و شخصی را که در رأس حکومت قرار دارد، به عنوان والی، ولىّ، مولا - یعنی اشتقاقات کلمه ولایت - معرفی میکند. معنای آن چیست؟ معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرتِ حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتّصال و پیوستگىِ جدایی ناپذیری ازهم دارند. این، معنای این قضیه است. این، فلسفه سیاسی اسلام را در مسأله حکومت برای ما معنا میکند. هر حکومتی که این طور نباشد، این ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیشبینی کرده است، نیست.1376/02/06
لینک ثابت
حکومت در اسلام، حکومت ولایی است و ولایت یعنی حکومت، که با این تعبیر لطیف و متناسب با شخصیت و شرافت انسان بیان شده است. در اسلام، چون افراد جامعه و افراد انسان، در حساب سیاسی اسلام به حساب میآیند، در واقع همه چیز مردمند. مردم هستند که شخصیت و خواست و مصالح و همه چیز آنها، در نظام سیاسی اسلام به حساب میآید. آن وقت، ولایت الهی، با چنین حضوری از مردم معنا میدهد.1376/02/06
لینک ثابت
درحالیکه نخستین شعار اسلامْ توحید -یعنى نفى همهی قدرتهاى مادّى و سیاسى و همهی بتهاى بیجان و باجان- بود، و درحالیکه اوّلین اقدام پیامبر (ص) پس از هجرتْ تشکیل حکومت و ادارهی سیاسى جامعه بود، و با دلایل و شواهد فراوان دیگرى که بر پیوند دین و سیاست حکم میکند، باز کسانى پیدا میشوند که بگویند دین از سیاست جدا است و کسانى هم پیدا شدند که این سخن ضدّاسلامى را از آنها بپذیرند. سیاستمدارانى که دائماً دم از جدایى دین و سیاست میزنند و کسانى از مدّعیان دیندارى که به کمک آنان شتافته همین سخن را تکرار میکنند، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احکام شریعت اندیشیدهاند؟ آیا فکر کردهاند که اگر دین جدا از سیاست است، پس چرا قرآن همهی امور سیاسى را -یعنى حکومت را، قانون را، صفبندیهاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعیین دوست و دشمن را، و دیگر مظاهر سیاست را، همهوهمه را- به خدا و دین خدا و اولیاى خدا مرتبط میکند؟ آیا در آیهی «یًّـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّـخِذوا عَـدُوّی وَ عَدُوَّکُم اَولِیاّْء» و آیهی «وَ لاتُطیعوا اَمرَ المُسرِفین × اَلَّذینَ یُفسِدونَ فِى الاَرضِ وَ لایُصلِحون» یا آیات معرّفى حزبالله و حزبالشّیطان، یا آیات ولایتالله، یا آیات حکم به غیر ما انزل الله، اندیشیده و در آن تأمّل کردهاند؟ آیا اعمال و رفتار سیاسى و اجتماعى انسانها که بیشترین بخش زندگى آنها است، بدون جزا است؟ پس «وَ وَجَدوا ما عَمِلوا حاضِرًا» و «وُفِّیَت کُلُّ نَفسٍ ما عَمِلَت» چیست و با کدامین میزان سنجیده میشود؟ آیا میتوان گفت اسلام در دنیا به خوب و بدِ اینگونه اعمال کارى ندارد و وظیفهاى مقرّر نمیکند، ولى در آخرت جزاى آن داده میشود؟ آیا جهاد اسلامى که در صدها آیهی قرآن و حدیثِ مسلّم در زمرهی برترین فرایض دینى قرار گرفته و ترک آن مایهی ذلّت و شقاوت دنیا و آخرت شناخته شده، براى به دست آوردن چه چیز و دفاع از کدامین ارزش است؟ آیا حیات طیّبهاى که براى تحصیل آن باید جهاد کرد، زندگى در زیر سایهی شوم ولایتِ غیر خدا است؟ بر خاک مذلّت نشستن و حاکمیّت جبّاران و ارزشهاى غیرالهى را تماشا کردن و تن به ذلّت دادن است؟ و اگر چنین نیست و جهاد براى تحصیل حاکمیّت الله و خروج از ولایت طاغوت به ولایت الله است، پس چگونه میتوان نقش و ارزش سیاست را در دین و در هدفهاى تعیینشدهی دینى دستِکم یا نادیده گرفت؟ بدیهى است که نغمهی شوم جدایى دین از سیاست، ساختهی دشمنان پلیدى است که از اسلامِ زنده و درصحنه سیلى خورده و با این ترفند خواستهاند صحنهی زندگى را از حضور دین فارغ کرده و خودْ زمام امور دنیاى مردم را به دست گیرند و بیدغدغه بر سرنوشت انسانها تسلّط یابند.1368/04/14
لینک ثابت