علاوه بر این، در سطح جهان هم [همینجور بود]: چه آن چیزى که مستقیماً ناشى بود از حدوث(۳) یک انقلاب دینى و اسلامى و تشکیل یک نظام سیاسى و اجتماعى بر مبناى دین -خود این یک حادثهی عظیمى بود و دنیا را متوجّه میکرد؛ متوجّه دین، متوجّه بازنگرى به مسائل دینى؛ چه اسلام و چه غیر اسلام- و چه آنچه بعدها پیش آمد که بهصورت غیرمستقیم اثر انقلاب ما بود [یعنى] در هم شکستن پایههاى تفکّر منتظِم(۴) مادّى. آن تفکّرى که مادّیگرى را و بیخدایى را بهصورت یک مکتب، بهصورت یک فکر، بهصورت یک نظم اجتماعى درآورده بود و یک آرایش پولادگونه به آن داده بود و به همهی دنیا ارائه کرده بود -با دهن پُر، با ادّعاى زیاد، و اینکه این است که زندگى مردم را اداره میکند، این تفکّر و این مکتب دهها سال در مقابل هر پدیدهی معنوى، چه فکر، چه عمل، چه اخلاق، سینه سپر کرده بود؛ شاید بعضى از شما برادران عزیز برخورده بودید با کسانى که بهصورت دُگم(۵) و بهصورت قاطع و «این است و جز این نیست»، گوشههایى از آن تفکّر را مطرح میکردند و از نظر آنها، در قبال آن [تفکّر]، هر چیزى که بود محکوم به فنا بود- یکباره مثل عمارتى از یخ آب شد؛ مثل آن ساختمانى که در ماجراى بنیامیّه و بنیعبّاس، منصور عبّاسى از سنگهاى نمک درست کرد -ظاهرش سنگ بود، امّا نمک- و آب که انداختند ذوب شد و «کالملح فى الماء» از بین رفت؛ ریخت. و معنویّت، پس از فرونشستن آن طوفان پُر سروصدا، خودش را دارد نشان میدهد. معلوم شد که در این گردوغبارها، حتّى رشد معنوى هم -رشد معنویّت، رشد اسلام، رشد تفکّرات دینى و بخصوص اسلامى- متوقّف نشده بود؛ آنها میخواستند آن را ریشهکن کنند که حتّى اثرى از آثار آن نمانَد؛ [امّا] معلوم شد که نخیر، اصلاً در این مدّت داشته رشد میکرده، منتها طوفانها، گردوغبارها، جنجالها، هیاهوها نمیگذاشته که واقعیّت روشن بشود؛ حالا که آن جنجالِ دیوانهوار فرونشست و خوابید، حالا حقایق دارد خودش را نشان میدهد. خب، این هم دنیا.
از نقطه نظر سوّم که نگاه بکنیم، مسئلهی تنازعهاى سیاسیاى [است] که وجود داشته و حالا بلوکبندى دنیا به شکل دیگرى شده و تقسیمبندى قدرت در عالم به شکل دیگرى شده و هنوز آن شکل واقعیاش پیدا نشده -ترسیم واقعى تعارض قدرت در دنیا هنوز روشن نیست و بتدریج روشن خواهد شد؛ شاید چند سال هم طول بکشد تا اینکه معلوم بشود که بالاخره اقطاب(۶) قدرت در دنیا کجاها هستند و چیها هستند- به هر شکلى که باشد، شکّى نیست که نظام اسلامى و حکومت اسلامى و تفکّرى که پشتوانه و پایهی این حکومت است، در دنیا جایگاهى دارد، نقشى دارد، مسئولیّتى دارد، کارى بر عهدهی او است. این هم از این دیدگاه. و دیدگاههاى دیگرى هم هست که حالا به تفصیل نمیشود صحبت کرد و نمیخواهیم وقت را بگذرانیم.1368/11/01
لینک ثابت