راجع به مسئلهى جمعِ بین تاریخ و قصه؛ بله، مرز ظریف و دقیقى دارد. حالا بعضىها در نمایشنامه و قصه و اینها دست خودشان را خیلى باز مىکنند. مثلًا فلان فیلمنامهنویس یا کارگردان مىگوید: بله، این قصه یک قصهى تاریخى است، اما من به تاریخ چه کار دارم؟ مثلًا توى تاریخ نوشته که فلانکس در سال فلان به دنیا آمد، یا فلان حادثه از او سر زد؛ اما من مىخواهم این را پنج سال جلوتر بگذارم؛ این سلیقهى من و فهم من و برداشت من و دل من است که مىخواهد در این زمینه قضاوت کند! من به تاریخ چه کار دارم؟ بعضى اینجور خودشان را از تاریخ آزاد مىکنند. حالا خب حرفى هم نیست، آن هم کارى است؛ اما در مورد زندگى پیغمبر و قضایاى تعیینکنندهى تاریخى نمىشود این کار را کرد. مىدانید «لکم فی رسول اللَّه أسوة حسنة»؛ یعنى زندگى پیغمبر براى ما مثل قرآن است. اگر جائى از آن مسجل و ثابت شد، باید همان جور ثابتشدهاش به نسلهاى بعد برسد. چرا؟ چون براى ما حجت شرعى است؛ عمل پیغمبر براى ما حجت شرعى است. لذا آن بخشَش که صدور قول و فعلى از شخص نبى اکرم است- و بعد امیر المؤمنین که معصوم است و در کنار ایشان است- باید تغییر نکند.1373/12/27
لینک ثابت