تحول و ارتقاء علوم انسانی
خوشبختانه من میبینم در دانشگاهها تولید علم و لزوم عبور از مرزهای دانش به یک گفتمان عمومی تبدیل شده. این خیلی برای من خرسند کننده و نویدبخش است. باید اجرائی کنید. این پیشنهادهائی که این عزیزان من در زمینههای دانش و تحقیق و پژوهش و ایجاد مراکز و نخبهپروری و ارتباطات و غیره گفتند، همه در جهت همین مسئلهی تولید علم است. این بسیار باارزش است. این راه را باید دنبال کرد. ما عقبیم. امروز سرعت پیشرفت ما خوب است؛ اما با توجه به عقبماندگیهای گذشته که کشور ما دارد، هر چه سرعتمان بیشتر باشد باز هم زیادی نیست. ما باید خیلی پیش برویم؛ از راههای میانبر استفاده کنیم؛ از شتابِ فراوان بهره ببریم؛ ما باید در همهی علوم تولید داشته باشیم.
رابطهی بین کشورها در زمینهی علم باید رابطهی صادرات و واردات باشد؛ یعنی در آن تعادل و توازن وجود داشته باشد. همچنانیکه در باب مسائل اقتصادی و بازرگانی، اگر کشوری وارداتش بیشتر از صادراتش شد، ترازش منفی میشود و احساس غبن میکند، در زمینهی علم هم باید همین جور باشد. علم را وارد کنید، عیبی ندارد؛ اما حداقل به همان اندازه که وارد میکنید - یا بیشتر - صادر کنید. باید جریان دو طرفه باشد. والّا اگر شما دائماً ریزهخوار خوان علم دیگران باشید، این پیشرفت نیست. علم را بگیرید، طلب کنید، از دیگران فرا بگیرید؛ اما شما هم تولید کنید و به دیگران بدهید. مواظب باشید تراز بازرگانی شما در این جا هم منفی نباشد. متأسفانه در این یکی دو قرن شکوفائی علم در دنیا، تراز ما تراز منفی بوده. از اول انقلاب کارهای خوبی شده؛ اما این کارها بایستی با سرعت و شدت هرچه بیشتر ادامه پیدا کند.
البته منظورم فقط هم علوم طبیعی نیست؛ اهمیت علوم انسانی کمتر از آن نیست: جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه. نظریههای جامعهشناسی غرب، مثل قرآن برای بعضیها معتبر است؛ از قرآن هم معتبرتر! فلان جامعهشناس این جوری گفته؛ این دیگر برو برگرد ندارد! چرا؟! بنشینید فکر کنید؛ نظریهپردازی کنید؛ از موجودی این دانشها در دنیا استفاده کنیم؛ بر آن چیزی بیفزاییم و نقاط غلط آن را برملا کنیم. این از جملهی کارهائی است که جزو الزامات حتمی پیشرفت است.1388/02/27
لینک ثابت
موضوعی که من میخواهم عرض بکنم، موضوعی است که با طبیعت جوان و طبیعت دانشجو صد در صد موافق است و نگاه به آینده دارد. چون آینده متعلق به شماست. ما امروز هرچه راجع به آینده بگوئیم، در حقیقت نگاه کردن و گفتن و اشاره کردن به برههای از زمان است که آن برهه متعلق به شماست؛ وجود واقعی شما در آن برهه تعیین کننده و کارگشاست. این موضوعی که نگاه به آینده دارد، مسئلهی شعار دههی چهارم است - که شروع شده - یعنی پیشرفت و عدالت. اعلام کردهایم که این دهه، دههی پیشرفت و عدالت باشد. البته با گفتن و با اعلام کردن، نه پیشرفت حاصل میشود و نه عدالت؛ اما با تبیین کردن، تکرار کردن و همتها و عزمها را راسخ کردن، هم پیشرفت حاصل میشود و هم عدالت. ما میخواهیم مسئلهی پیشرفت و عدالت، در دههی چهارم به یک گفتمان ملی تبدیل بشود. همه باید آن را بخواهیم؛ تا نخواهیم، طراحی و برنامهریزی و عملیات تحقق پیدا نخواهد کرد و به هدف هم نخواهیم رسید؛ باید تبیین بشود. من میخواهم یک قدری راجع به این مسئلهی پیشرفت صحبت کنم. مسئلهی عدالت هم باز یک باب واسع و طولانی دیگری است.
ابتدا شکل کلی بحث را میگویم و سعی میکنم که انشاءالله هرچه بتوانم، موجزتر و کوتاهتر بگویم. شکل کلی بحث امروز این است: برخی از مختصات پیشرفت را عرض میکنیم تا قوارهی کلی و نمای کلیای که ما برای پیشرفت در ذهن داریم، روشن بشود - عمدهی بحث هم همین است - بعد برخی از پیشنیازهای یا نیازهای پیشرفت را میشماریم؛ بعد هم اگر مجالی بود، به برخی از موانعی که در این راه وجود دارد و آسیبهائی که ممکن است گریبان ما را در این راه بگیرد، اشاره میکنیم.
در مسئلهی اول - یعنی تبیین نمای کلی پیشرفت - من چند نکته را میگویم که مجموع این نکات، این نمای کلی را به ما نشان خواهد داد.
نکتهی اول این است که ما وقتی میگوئیم پیشرفت، نباید توسعهی به مفهوم رائج غربی تداعی بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سیاسی و جهانی و بین المللی حرف رائجی است. ممکن است پیشرفتی که ما میگوئیم، با آن چه که امروز از مفهوم توسعه در دنیا فهمیده میشود، وجوه مشترکی داشته باشد - که حتما دارد - اما در نظام واژگانی ما، کلمهی پیشرفت معنای خاص خودش را داشته باشد که با توسعه در نظام واژگانی امروز غرب، نبایستی اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستیم، لزوما توسعهی غربی - با همان مختصات و با همان شاخصها - نیست. غربیها یک تاکتیک زیرکانهی تبلیغاتی را در طول سالهای متمادی اجرا کردند و آن این است که کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعهیافته، در حال توسعه و توسعهنیافته. خب، در وهلهی اول انسان خیال میکند توسعهیافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفتهای برخوردار است، توسعهنیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالی که قضیه این نیست. عنوان توسعهیافته - و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش میآید، یعنی در حال توسعه و توسعهنیافته - یک بار ارزشی و یک جنبهی ارزشگذاری همراه خودش دارد. در حقیقت وقتی میگویند کشور توسعه یافته، یعنی کشور غربی! با همهی خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگیری سیاسیاش؛ این توسعهیافته است. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ توسعهنیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. این جوری میخواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است! این را باید توجه داشته باشید. بله، در مجموعهی رفتار و کارها و شکل و قوارهی کشورهای توسعهیافتهی غربی، نکات مثبتی وجود دارد - که من ممکن است بعضیاش را هم اشاره کنم - که اگر بناست ما اینها را یاد هم بگیریم، یاد میگیریم؛ اگر بناست شاگردی هم کنیم، شاگردی میکنیم؛ اما از نظر ما، مجموعهای از چیزهای ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعهی غربی شدن، یا توسعهیافتهی به اصطلاح غربی را مطلقا قبول نمیکنیم. پیشرفتی که ما میخواهیم چیز دیگری است.
مطلب دوم این است که پیشرفت برای همهی کشورها و همهی جوامع عالم، یک الگوی واحد ندارد. پیشرفت یک معنای مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاریخی، شرائط جغرافیائی، شرائط جغرافیای سیاسی، شرائط طبیعی، شرائط انسانی و شرائط زمانی و مکانی - در ایجاد مدلهای پیشرفت، اثر میگذارد. ممکن است یک مدل پیشرفت برای فلان کشور یک مدل مطلوب باشد؛ عینا همان مدل برای یک کشور دیگر نامطلوب باشد. بنابراین یک مدل واحدی برای پیشرفت وجود ندارد که ما آن را پیدا کنیم، سراغ آن برویم و همهی اجزاء آن الگو را در خودمان ایجاد کنیم و در کشورمان پیاده کنیم؛ چنین چیزی نیست. پیشرفت در کشور ما - با شرائط تاریخی ما، با شرائط جغرافیائی ما، با اوضاع سرزمینی ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با میراث ما - الگوی ویژهی خود را دارد؛ باید جستجو کنیم و آن الگو را پیدا کنیم. آن الگو ما را به پیشرفت خواهد رساند؛ نسخههای دیگر به درد ما نمیخورد؛ چه نسخهی پیشرفت آمریکائی، چه نسخهی پیشرفت اروپائی از نوع اروپای غربی، چه نسخهی پیشرفت اروپائی از نوع اروپای شمالی - کشورهای اسکاندیناوی، که آنها یک نوع دیگری هستند - هیچ کدام از اینها، برای پیشرفت کشور ما نمیتواند مدل مطلوب باشد. ما باید دنبال مدل بومی خودمان بگردیم. هنر ما این خواهد بود که بتوانیم مدل بومی پیشرفت را متناسب با شرائط خودمان پیدا کنیم. من این بحث را در محیط دانشگاه دارم میکنم؛ معنایش این است که این تحقیق و این پیگیری و این تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهی، با جدیت باید انجام بدهید؛ و انشاءالله خواهید توانست.1388/02/27
لینک ثابت
مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقیای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. آن کسی که ناشیانه و نابخردانه، یک روزی شعار داد و فریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگی بشویم و اروپائی بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتیای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضا مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانی معرفتی و اخلاقی خودمان را داریم. اروپا در دوران قرون وسطی، سابقهی تاریخی مبارزات کلیسا با دانش را دارد؛ انگیزههای عکسالعملی و واکنشی رنسانس علمی اروپا در مقابل آن گذشته را نباید از نظر دور داشت. تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که او میخواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوق العاده است. مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه.
1388/02/27
لینک ثابت
ثروتی که انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم بدست آورد و توانست به وسیلهی آن ثروت و پول نقد و طلای نقد، سیاست خودش را بر کل اروپا و مناطق دیگر سیطره بدهد، بخاطر پولی بود که انگلیسیها از استعمار کشورهای شرقی و عمدتا شبه قارهی هند بدست آورده بودند؛ شبه قارهی هند و کشور سیام سابق و بقیهی کشورهای آن منطقه را غارت کردند! شما به تاریخ مراجعه کنید، مطالعه کنید؛ واقعا در یکی دو کلمه نمیشود گفت که اینها با هند چه کردند؛ انگلیسیها ثروت هند را و ثروت آن منطقه را - که منطقهی بسیار پرثروتی بود - مثل یک انار آبلمبوئی فشردند و همه رفت توی خزانهی دولت انگلیس و کشور انگلیس تبدیل شد به یک ثروتمند! دیگر سؤال نمیشود این ثروت از کجا آمد. این ثروت احترام دارد! خب پیشرفت در این کشور یک معنا پیدا میکند؛ اما در کشوری که استعمار را حرام میداند، استثمار را گناه میداند، غارت را ممنوع میداند، غصب را حرام میداند، تجاوز به حقوق دیگران و گرفتن مال دیگران را ممنوع میداند، پیشرفت یک معنای دیگری پیدا خواهد کرد. بنابراین مبانی معرفتی، مبانی اخلاقی و تفکرات اصولی و فلسفی، در تعریف پیشرفت در یک کشور تعیین کننده است. این هم یک مطلب.
مطلب بعدی این است که ما اگر نقاط افتراق پیشرفت با منطق اسلامی را با توسعهی غربی میشماریم، نباید از نقاط اشتراک غفلت کنیم؛ یک نقاط اشتراکی هم وجود دارد که اینها در توسعهی کشورهای توسعه یافتهی غربی کاملا وجود داشته؛ روح خطرپذیری - که انصافا جزو خلقیات و خصال خوب اروپائیهاست - روح ابتکار، اقدام و انضباط، چیزهای بسیار لازمی است؛ در هر جامعهای که اینها نباشد، پیشرفت حاصل نخواهد شد. اینها هم لازم است. ما اگر باید اینها را یاد بگیریم، یاد هم میگیریم؛ اگر هم در منابع خودمان باشد، باید آنها را فرا بگیریم و عمل کنیم.1388/02/27
لینک ثابت
نکتهی بعدی مسئلهی پسوند عدالت است. ما گفتیم پیشرفت و عدالت؛ این خیلی معنادار است. فرض بفرمائید یکی از شاخصهای مهم، افزایش درآمد ناخالص ملی در کشورهاست. فلان کشور درآمد ناخالص ملیاش، مثلاً چندین هزار میلیارد است، فلان کشور یک دهم اوست؛ پس آن کشور اولی پیشرفته است! این منطق، منطق درستی نیست. افزایش درآمد ناخالص ملی - یعنی درآمد عمومی یک کشور - به تنهائی نمیتواند نشانهی پیشرفت باشد؛ باید دید این درآمد چگونه تقسیم میشود. اگر درآمد ملی بسیار بالاست، اما توی همین کشور آدمهائی شب توی خیابان میخوابند و با گرمای چهل و دو درجهی هوا عدهی زیادیشان میمیرند، این پیشرفت نیست. شما ببینید توی خبرها: در فلان شهر معروف بزرگ غربی - مثلاً در آمریکا یا جای دیگر - حرارت هوا به چهل و دو درجه رسید و فلان تعداد آدم مردند! چرا با چهل و دو درجه حرارت بمیرند؟ این معنایش این است که اینها سرپناه و جا ندارند. اگر در جامعهای، انسانهائی وجود دارند که بی سرپناه زندگی میکنند یا باید چهارده ساعت در روز کار کنند تا نان بخور و نمیر پیدا کنند، درآمد ناخالص ملی ده برابر اینی هم که امروز هست باشد، این پیشرفت نیست. در منطق اسلامی این پیشرفت نیست. بنابراین پسوند عدالت اینقدر اهمیت دارد. البته دربارهی پسوند عدالت حرفهای بیشتری هست. اساس نگاه اسلامی به پیشرفت، بر پایهی این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دوساحتی میداند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایهی همهی مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است؛ فارقِ عمده این است. اگر یک تمدنی، یک فرهنگی و یک آئینی، انسان را تک ساحتی دانست و خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادیِ دنیائی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام - که انسان را دو ساحتی میداند - بکلی متفاوت خواهد بود. کشور ما و جامعهی اسلامی آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را میخواهند: دنیا و آخرت. نه دنیای انسان باید مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگیری از آخرت، نه آخرت باید مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگیری از دنیا. این بسیار نکتهی مهمی است. اساس، این است. آن پیشرفتی که در جامعهی اسلامی مورد نظر است، اینچنین پیشرفتی است.1388/02/27
لینک ثابت
یک انحراف دیگر هم این است که انسان در زندگی شخصی خود، مواهب حیات و نیازهای مادی را دست کم بگیرد و مورد بیاعتنائی قرار بدهد؛ این هم در اسلام گفته نشده، خواسته نشده؛ بلکه عکسش خواسته شده: «لیس منا من ترک اخرته لدنیاه و لا من ترک دنیاه لاخرته». اگر آخرت را به خاطر دنیا ترک کردید در این امتحان مردودید؛ اگر دنیا را هم به خاطر آخرت ترک کردید در این امتحان مردوید. این خیلی مهم است. امیرالمؤمنین به کسی برخورد کرد که زن و زندگی و خانه و همه چیز را کنار گذاشته بود و به عبادت پرداخته بود؛ فرمود: «یا عدی نفسه»، ای دشمن کوچک خویشتن! با خودت داری دشمنی میکنی؛ خدا این را از تو نخواسته. «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق». این هم این مطلب است. بنابراین تعادل دنیا و آخرت و نگاه به دنیا و آخرت - هم در برنامهریزی، هم در عمل شخصی و هم در ادارهی کشور - لازم است. این هم یک شاخص عمدهی پیشرفت است.1388/02/27
لینک ثابت
اینها یک مختصاتی از جملهی مختصات پیشرفت مورد نظر ما بود که عرض کردیم. همانطور که گفتم با این حرفها تمام نمیشود: باید دقت کرد، باید تعقیب کرد، باید تحقیق کرد. صاحبان فکر در دانشگاهها بنشینند و روی این مسائل مطالعه کنند؛ تبیین علمی بشود؛ مدلسازی علمی بشود تا بتوانیم این را به برنامه تبدیل کنیم و بیندازیم در میدان اجرا تا در پایان ده سال، ملت احساس کنند که پیشرفت حقیقی پیدا کردند.
1388/02/27
لینک ثابت
یکی از الزامات ما این است: هر الگوی پیشرفتی بایستی تضمین کنندهی استقلال کشور باشد؛ این باید بعنوان یک شاخص به حساب بیاید. هر الگوئی از الگوهای طراحی شوندهی برای پیشرفت که کشور را وابسته کند، ذلیل کند و دنبالهرو کشورهای مقتدر و دارای قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی بکند، مردود است. یعنی استقلال، یکی از الزامات حتمی مدل پیشرفت در دههی پیشرفت و توسعه است. پیشرفت ظاهری - با وابسته شدن در سیاست و اقتصاد و غیره - پیشرفت محسوب نمیشود. امروز هستند کشورهائی - بخصوص در آسیا - که از لحاظ فناوری، از لحاظ دانش، از لحاظ مصنوعات، پیشرفتهای ظاهری دارند؛ خیلی از جاهای دنیا را هم تصرف کردهاند؛ اما وابستهاند، وابستهاند. ملت و به تبع آنها دولت، از خودشان هیچ نقشی ندارند: نه در سیاستهای جهانی، نه در سیاستهای اقتصادی عالم و نه در طراحیهای مهمی که در عرصهی بین المللی مورد توجه است. دنبالهروند؛ غالبا هم دنبالهرو آمریکا. این پیشرفت نیست و ارزشی ندارد.
1388/02/27
لینک ثابت
یک نکتهای را در این جا من عرض بکنم و آن مسئلهی جهانی شدن است. جهانی شدن، اسم خیلی قشنگی است و هر کشوری فکر میکند بازارهای جهانی به رویش باز میشود. اما جهانی شدن به معنای تبدیل شدن به یک پیچ و مهرهای در ماشین سرمایهداری غرب، نباید مورد قبول هیچ ملت مستقلی باشد. اگر قرار است جهانی شدن به معنای درست کلمه تحقق پیدا بکند، باید کشورها استقلال خودشان - استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی - و قدرت تصمیمگیری خودشان را حفظ کنند؛ والا جهانی شدنی که دهها سال پیش از طریق بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سازمان تجارت جهانی و امثال اینها - که همه ابزارهای آمریکائی و استکباری بودند - به وجود آمده، ارزشی ندارد. بنابراین، یک اصل مهم، مسئلهی استقلال است؛ که اگر این نباشد پیشرفت نیست، سراب پیشرفت است.یک مسئلهی دیگر هم که به شدت به شما ارتباط پیدا میکند، مسئلهی تولید علم است. خوشبختانه من میبینم در دانشگاهها تولید علم و لزوم عبور از مرزهای دانش به یک گفتمان عمومی تبدیل شده. این خیلی برای من خرسند کننده و نویدبخش است. باید اجرائی کنید. این پیشنهادهائی که این عزیزان من در زمینههای دانش و تحقیق و پژوهش و ایجاد مراکز و نخبهپروری و ارتباطات و غیره گفتند، همه در جهت همین مسئلهی تولید علم است. این بسیار باارزش است. این راه را باید دنبال کرد. ما عقبیم. امروز سرعت پیشرفت ما خوب است؛ اما با توجه به عقبماندگیهای گذشته که کشور ما دارد، هر چه سرعتمان بیشتر باشد باز هم زیادی نیست. ما باید خیلی پیش برویم؛ از راههای میانبر استفاده کنیم؛ از شتاب فراوان بهره ببریم؛ ما باید در همهی علوم تولید داشته باشیم.رابطهی بین کشورها در زمینهی علم باید رابطهی صادرات و واردات باشد؛ یعنی در آن تعادل و توازن وجود داشته باشد. همچنانیکه در باب مسائل اقتصادی و بازرگانی، اگر کشوری وارداتش بیشتر از صادراتش شد، ترازش منفی میشود و احساس غبن میکند، در زمینهی علم هم باید همین جور باشد. علم را وارد کنید، عیبی ندارد؛ اما حداقل به همان اندازه که وارد میکنید - یا بیشتر - صادر کنید. باید جریان دو طرفه باشد. والا اگر شما دائما ریزهخوار خوان علم دیگران باشید، این پیشرفت نیست. علم را بگیرید، طلب کنید، از دیگران فرا بگیرید؛ اما شما هم تولید کنید و به دیگران بدهید. مواظب باشید تراز بازرگانی شما در این جا هم منفی نباشد. متأسفانه در این یکی دو قرن شکوفائی علم در دنیا، تراز ما تراز منفی بوده. از اول انقلاب کارهای خوبی شده؛ اما این کارها بایستی با سرعت و شدت هرچه بیشتر ادامه پیدا کند.البته منظورم فقط هم علوم طبیعی نیست؛ اهمیت علوم انسانی کمتر از آن نیست: جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه. نظریههای جامعهشناسی غرب، مثل قرآن برای بعضیها معتبر است؛ از قرآن هم معتبرتر! فلان جامعهشناس این جوری گفته؛ این دیگر برو برگرد ندارد! چرا؟! بنشینید فکر کنید؛ نظریهپردازی کنید؛ از موجودی این دانشها در دنیا استفاده کنیم؛ بر آن چیزی بیفزاییم و نقاط غلط آن را برملا کنیم. این از جملهی کارهائی است که جزو الزامات حتمی پیشرفت است.من دیگر میخواهم بحث را تمام بکنم. یکی دیگر از الزامات هم مسئلهی مبارزه است؛ مبارزه. اگر میخواهید پیشرفت کنید باید مبارزه کنید. عافیتطلبی، یک گوشهای نشستن، دستها را به هم مالیدن و به حوادث دنیا نگاه کردن و وارد میدانهای بزرگ دنیا نشدن، برای هیچ کشور و هیچ ملتی پیشرفت به بار نمیآورد. باید وسط میدان بروید. این میدان لزوما هم میدان جنگ نظامی نیست. امروز مهمتر از جنگ نظامی، نبردهای سیاسی و نبردهای اخلاقی است. امروز بسیاری از کشورها، دولتها و جوامعی که در دنیا به عنوان پیشرفته مطرحند، اگر حسابکشی اخلاقی و سیاسی بشود سر به زیر و سر افکندهاند.1388/02/27
لینک ثابت
عزیزان من! در این میدانهای پیشرفت، همه باید تلاش کنید. این جا دانشگاه کردستان است. اکثریت شما دانشجوها، کردید. من افتخار میکنم که در محیط کردستان و در بین دانشجویان کرد، آنچنان شعارهای اسلامی زنده است و آنچنان احساس دلبستگی به آرمانهای ملی زنده است که دشمنان ما به خشم میآیند. این مایهی افتخار ملی ماست. این همه اینها روی کردستان کار کردند؛ این همه در بلندگوها و شبنامهها و روزنامهها و در سر و علن، جدائی بین اقوام ایرانی را تلقین کردند؛ شما نتیجهاش را امروز توی این جمع میبینید، در جمع میدان آزادی سنندج دیدید، در مریوان دیدید. ملت یکپارچه است؛ ملت دارای آرمان است. اقوام یکیاند. این مطالبی که عزیزان کرد ما امروز در این جا راجع به دلبستگیها و همبستگیها گفتند، اینها چیزهائی است که برای من جزو واضحات است، مثل روز روشن است. ممکن است بعضی درست ندانند، درست نفهمند؛ باید خودشان را اصلاح کنند.
من این را عرض بکنم: اقوام ایرانی یک فرصتند. ما اگر اقوام ایرانی را در میدان رقابت مسابقهآمیز به سمت خیرات بیندازیم، بسیار کار خوب و درستی انجام گرفته است. هر قومی از اقوام ایرانی - چه کرد، چه فارس، چه ترک، چه بلوچ، چه عرب، چه ترکمن، چه لر - سعی کند با همان روحیهی قومی، در جهت پیشرفت ملی - نه صرفا پیشرفت قومی - گامهای بلندتری بردارد. این خیلی چیز عالیای است. آن روز در جمع نخبگان سنندج و کردستان - که در یکی از سالنهای این جا تشکیل شد - یکی از دوستان کرد، یک حرف خوبی زد؛ گفت همچنانیکه شهید مطهری کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام را نوشته، چقدر خوب است که یک نفری بیاید خدمات متقابل کرد و ایران را بنویسد؛ خدمات کردها به ایران، خدمات ایران به کردها. این خیلی خوب است. مشخص کنید که این قوم برای آرمانهای ملی و برای آرمانهای اسلامی، چه گام بلندی میتواند بردارد. آنوقت مسابقه قرار بدهید: مسابقهی بین فارسها، کردها، ترکها، عربها، لرها، ترکمنها، بلوچها؛ این بهترین مسابقهی ملی است. آنوقت معلوم میشود که استعدادها چقدر جوشان و خروشان است. این میشود یک فرصت. البته دشمن میتواند این را تبدیل به تهدید هم بکند که خوشبختانه همهتان هوشیارید. دعواهای تنگنظرانه و ناسیونالیسمهای قومی محدود، بکلی با دیدگاه اسلام و با دیدگاه بلند و بازی که همهی ما به آن احتیاج داریم منافات دارد.
1388/02/27
لینک ثابت
ما امروز هرچه راجع به آینده بگوئیم، در حقیقت نگاه کردن و گفتن و اشاره کردن به برههای از زمان است که آن برهه متعلق به شماست؛ وجود واقعی شما در آن برهه تعیین کننده و کارگشاست. این موضوعی که نگاه به آینده دارد، مسئلهی شعار دههی چهارم است - که شروع شده - یعنی پیشرفت و عدالت. اعلام کردهایم که این دهه، دههی پیشرفت و عدالت باشد. البته با گفتن و با اعلام کردن، نه پیشرفت حاصل میشود و نه عدالت؛ اما با تبیین کردن، تکرار کردن و همتها و عزمها را راسخ کردن، هم پیشرفت حاصل میشود و هم عدالت. ما میخواهیم مسئلهی پیشرفت و عدالت، در دههی چهارم به یک گفتمان ملی تبدیل بشود. همه باید آن را بخواهیم؛ تا نخواهیم، طراحی و برنامهریزی و عملیات تحقق پیدا نخواهد کرد و به هدف هم نخواهیم رسید؛ باید تبیین بشود. من میخواهم یک قدری راجع به این مسئلهی پیشرفت صحبت کنم. مسئلهی عدالت هم باز یک باب واسع و طولانی دیگری است.
1388/02/27
لینک ثابت
یک مسئلهی دیگر هم که به شدت به شما ارتباط پیدا میکند، مسئلهی تولید علم است. خوشبختانه من میبینم در دانشگاهها تولید علم و لزوم عبور از مرزهای دانش به یک گفتمان عمومی تبدیل شده. این خیلی برای من خرسند کننده و نویدبخش است. باید اجرائی کنید. این پیشنهادهائی که این عزیزان من در زمینههای دانش و تحقیق و پژوهش و ایجاد مراکز و نخبهپروری و ارتباطات و غیره گفتند، همه در جهت همین مسئلهی تولید علم است. این بسیار باارزش است. این راه را باید دنبال کرد. ما عقبیم. امروز سرعت پیشرفت ما خوب است؛ اما با توجه به عقبماندگیهای گذشته که کشور ما دارد، هر چه سرعتمان بیشتر باشد باز هم زیادی نیست. ما باید خیلی پیش برویم؛ از راههای میانبر استفاده کنیم؛ از شتابِ فراوان بهره ببریم؛ ما باید در همهی علوم تولید داشته باشیم.1388/02/27
لینک ثابت
الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی
در مسئلهی اول - یعنی تبیین نمای کلی پیشرفت - من چند نکته را میگویم که مجموع این نکات، این نمای کلی را به ما نشان خواهد داد.
نکتهی اول این است که ما وقتی میگوئیم پیشرفت، نباید توسعهی به مفهوم رائج غربی تداعی بشود. امروز توسعه، در اصطلاحات سیاسی و جهانی و بین المللی حرف رائجی است. ممکن است پیشرفتی که ما میگوئیم، با آن چه که امروز از مفهوم توسعه در دنیا فهمیده میشود، وجوه مشترکی داشته باشد - که حتماً دارد - اما در نظام واژگانی ما، کلمهی پیشرفت معنای خاص خودش را داشته باشد که با توسعه در نظام واژگانی امروز غرب، نبایستی اشتباه بشود. آن چه ما دنبالش هستیم، لزوماً توسعهی غربی - با همان مختصات و با همان شاخصها - نیست. غربیها یک تاکتیک زیرکانهی تبلیغاتی را در طول سالهای متمادی اجرا کردند و آن این است که کشورهای جهان را تقسیم کردند به توسعهیافته، در حال توسعه و توسعهنیافته. خب، در وهلهی اول انسان خیال میکند توسعهیافته یعنی آن کشوری که از فناوری و دانش پیشرفتهای برخوردار است، توسعهنیافته و در حال توسعه هم به همین نسبت؛ در حالی که قضیه این نیست. عنوان توسعهیافته - و آن دو عنوان دیگری که پشت سرش میآید، یعنی در حال توسعه و توسعهنیافته - یک بارِ ارزشی و یک جنبهی ارزشگذاری همراه خودش دارد. در حقیقت وقتی میگویند کشور توسعه یافته، یعنی کشور غربی! با همهی خصوصیاتش: فرهنگش، آدابش، رفتارش و جهتگیری سیاسیاش؛ این توسعهیافته است. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است؛ توسعهنیافته یعنی کشوری که غربی نشده و در حال غربی شدن هم نیست. این جوری میخواهند معنا کنند. در واقع در فرهنگ امروز غربی، تشویق کشورها به توسعه، تشویق کشورها به غربی شدن است! این را باید توجه داشته باشید. بله، در مجموعهی رفتار و کارها و شکل و قوارهی کشورهای توسعهیافتهی غربی، نکات مثبتی وجود دارد - که من ممکن است بعضیاش را هم اشاره کنم - که اگر بناست ما اینها را یاد هم بگیریم، یاد میگیریم؛ اگر بناست شاگردی هم کنیم، شاگردی میکنیم؛ اما از نظر ما، مجموعهای از چیزهای ضد ارزش هم در آن وجود دارد. لذا ما مجموعهی غربی شدن، یا توسعهیافتهی به اصطلاحِ غربی را مطلقاً قبول نمیکنیم. پیشرفتی که ما میخواهیم چیز دیگری است.
مطلب دوم این است که پیشرفت برای همهی کشورها و همهی جوامع عالم، یک الگوی واحد ندارد. پیشرفت یک معنای مطلق ندارد؛ شرائط گوناگون - شرائط تاریخی، شرائط جغرافیائی، شرائط جغرافیای سیاسی، شرائط طبیعی، شرائط انسانی و شرائط زمانی و مکانی - در ایجاد مدلهای پیشرفت، اثر میگذارد. ممکن است یک مدل پیشرفت برای فلان کشور یک مدل مطلوب باشد؛ عیناً همان مدل برای یک کشور دیگر نامطلوب باشد. بنابراین یک مدل واحدی برای پیشرفت وجود ندارد که ما آن را پیدا کنیم، سراغ آن برویم و همهی اجزاء آن الگو را در خودمان ایجاد کنیم و در کشورمان پیاده کنیم؛ چنین چیزی نیست. پیشرفت در کشور ما - با شرائط تاریخی ما، با شرائط جغرافیائی ما، با اوضاع سرزمینی ما، با وضع ملت ما، با آداب ما، با فرهنگ ما و با میراث ما - الگوی ویژهی خود را دارد؛ باید جستجو کنیم و آن الگو را پیدا کنیم. آن الگو ما را به پیشرفت خواهد رساند؛ نسخههای دیگر به درد ما نمیخورد؛ چه نسخهی پیشرفت آمریکائی، چه نسخهی پیشرفت اروپائی از نوع اروپای غربی، چه نسخهی پیشرفت اروپائی از نوع اروپای شمالی - کشورهای اسکاندیناوی، که آنها یک نوع دیگری هستند - هیچ کدام از اینها، برای پیشرفت کشور ما نمیتواند مدل مطلوب باشد. ما باید دنبال مدل بومی خودمان بگردیم. هنر ما این خواهد بود که بتوانیم مدل بومی پیشرفت را متناسب با شرائط خودمان پیدا کنیم. من این بحث را در محیط دانشگاه دارم میکنم؛ معنایش این است که این تحقیق و این پیگیری و این تفحص را شما دانشجو، شما استاد و شما عنصر دانشگاهی، با جدیت باید انجام بدهید؛ و انشاءاللَّه خواهید توانست.
نکتهی بعدی هم نکتهی مهمی است: مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقیای دارد که آن مبانی تعیین کننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. آن کسی که ناشیانه و نابخردانه، یک روزی شعار داد و فریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگی بشویم و اروپائی بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتیای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضاً مورد قبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانی معرفتی و اخلاقی خودمان را داریم. اروپا در دوران قرون وسطی، سابقهی تاریخی مبارزات کلیسا با دانش را دارد؛ انگیزههای عکسالعملی و واکنشی رنسانس علمیِ اروپا در مقابل آن گذشته را نباید از نظر دور داشت. تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که او میخواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوق العاده است. مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه.
مطلب بعدی این است که ما اگر نقاط افتراق پیشرفت با منطق اسلامی را با توسعهی غربی میشماریم، نباید از نقاط اشتراک غفلت کنیم؛ یک نقاط اشتراکی هم وجود دارد که اینها در توسعهی کشورهای توسعه یافتهی غربی کاملاً وجود داشته؛ روح خطرپذیری - که انصافاً جزو خلقیات و خصال خوب اروپائیهاست - روح ابتکار، اقدام و انضباط، چیزهای بسیار لازمی است؛ در هر جامعهای که اینها نباشد، پیشرفت حاصل نخواهد شد. اینها هم لازم است. ما اگر باید اینها را یاد بگیریم، یاد هم میگیریم؛ اگر هم در منابع خودمان باشد، باید آنها را فرا بگیریم و عمل کنیم.
اینها یک مختصاتی از جملهی مختصات پیشرفت مورد نظر ما بود که عرض کردیم. همانطور که گفتم با این حرفها تمام نمیشود: باید دقت کرد، باید تعقیب کرد، باید تحقیق کرد. صاحبان فکر در دانشگاهها بنشینند و روی این مسائل مطالعه کنند؛ تبیین علمی بشود؛ مدلسازی علمی بشود تا بتوانیم این را به برنامه تبدیل کنیم و بیندازیم در میدان اجرا تا در پایان ده سال، ملت احساس کنند که پیشرفت حقیقی پیدا کردند.
یکی از الزامات ما این است: هر الگوی پیشرفتی بایستی تضمین کنندهی استقلال کشور باشد؛ این باید بعنوان یک شاخص به حساب بیاید. هر الگوئی از الگوهای طراحی شوندهی برای پیشرفت که کشور را وابسته کند، ذلیل کند و دنبالهرو کشورهای مقتدر و دارای قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی بکند، مردود است. یعنی استقلال، یکی از الزامات حتمیِ مدل پیشرفت در دههی پیشرفت و توسعه است. پیشرفت ظاهری - با وابسته شدن در سیاست و اقتصاد و غیره - پیشرفت محسوب نمیشود. امروز هستند کشورهائی - بخصوص در آسیا - که از لحاظ فناوری، از لحاظ دانش، از لحاظ مصنوعات، پیشرفتهای ظاهری دارند؛ خیلی از جاهای دنیا را هم تصرف کردهاند؛ اما وابستهاند، وابستهاند. ملت و به تبع آنها دولت، از خودشان هیچ نقشی ندارند: نه در سیاستهای جهانی، نه در سیاستهای اقتصادی عالم و نه در طراحیهای مهمی که در عرصهی بین المللی مورد توجه است. دنبالهروند؛ غالباً هم دنبالهرو آمریکا. این پیشرفت نیست و ارزشی ندارد.1388/02/27
لینک ثابت
ما امروز هرچه راجع به آینده بگوئیم، در حقیقت نگاه کردن و گفتن و اشاره کردن به برههای از زمان است که آن برهه متعلق به شماست؛ وجود واقعی شما در آن برهه تعیین کننده و کارگشاست. این موضوعی که نگاه به آینده دارد، مسئلهی شعار دههی چهارم است - که شروع شده - یعنی پیشرفت و عدالت. اعلام کردهایم که این دهه، دههی پیشرفت و عدالت باشد. البته با گفتن و با اعلام کردن، نه پیشرفت حاصل میشود و نه عدالت؛ اما با تبیین کردن، تکرار کردن و همتها و عزمها را راسخ کردن، هم پیشرفت حاصل میشود و هم عدالت. ما میخواهیم مسئلهی پیشرفت و عدالت، در دههی چهارم به یک گفتمان ملی تبدیل بشود. همه باید آن را بخواهیم؛ تا نخواهیم، طراحی و برنامهریزی و عملیات تحقق پیدا نخواهد کرد و به هدف هم نخواهیم رسید؛ باید تبیین بشود. من میخواهم یک قدری راجع به این مسئلهی پیشرفت صحبت کنم. مسئلهی عدالت هم باز یک باب واسع و طولانی دیگری است.1388/02/27
لینک ثابت
یک مسئلهی دیگر هم که به شدت به شما ارتباط پیدا میکند، مسئلهی تولید علم است. خوشبختانه من میبینم در دانشگاهها تولید علم و لزوم عبور از مرزهای دانش به یک گفتمان عمومی تبدیل شده. این خیلی برای من خرسند کننده و نویدبخش است. باید اجرائی کنید. این پیشنهادهائی که این عزیزان من در زمینههای دانش و تحقیق و پژوهش و ایجاد مراکز و نخبهپروری و ارتباطات و غیره گفتند، همه در جهت همین مسئلهی تولید علم است. این بسیار باارزش است. این راه را باید دنبال کرد. ما عقبیم. امروز سرعت پیشرفت ما خوب است؛ اما با توجه به عقبماندگیهای گذشته که کشور ما دارد، هر چه سرعتمان بیشتر باشد باز هم زیادی نیست. ما باید خیلی پیش برویم؛ از راههای میانبر استفاده کنیم؛ از شتابِ فراوان بهره ببریم؛ ما باید در همهی علوم تولید داشته باشیم.1388/02/27
لینک ثابت
اساس نگاه اسلامی به پیشرفت، بر پایهی این نگاه به انسان است: اسلام انسان را یک موجود دوساحتی میداند؛ دارای دنیا و آخرت؛ این پایهی همهی مطالبی است که در باب پیشرفت باید در نظر گرفته بشود؛ شاخص عمده این است؛ فارقِ عمده این است. اگر یک تمدنی، یک فرهنگی و یک آئینی، انسان را تک ساحتی دانست و خوشبختی انسان را فقط در زندگی مادیِ دنیائی به حساب آورد، طبعاً پیشرفت در منطق او، با پیشرفت در منطق اسلام - که انسان را دو ساحتی میداند - بکلی متفاوت خواهد بود. کشور ما و جامعهی اسلامی آن وقتی پیشرفته است که نه فقط دنیای مردم را آباد کند، بلکه آخرت مردم را هم آباد کند. پیغمبران این را میخواهند: دنیا و آخرت. نه دنیای انسان باید مغفول عنه واقع بشود به توهم دنبالگیری از آخرت، نه آخرت باید مغفول عنه واقع بشود بخاطر دنبالگیری از دنیا. این بسیار نکتهی مهمی است. اساس، این است. آن پیشرفتی که در جامعهی اسلامی مورد نظر است، اینچنین پیشرفتی است.1388/02/27
لینک ثابت