newspart/index2
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
منبر

مبلّغ، غیر از فقط منبری است. منبری یک نوع مبلّغ است. مبلّغ یعنی گوینده، نویسنده و هنرمند! تعجّب نشود که ما از حوزه توقّع داریم هنرمند هم تربیت کند. چه مانعی دارد؟ حوزه‌های علمیه وقتی خوب حرکت کنند، در خلال کارهای رشته‌ی تبلیغ، بخشی را هم برای رشد ذوقها و سلایق هنری می‌گذارند. در میان بزرگان فقهای ما، کسانی بوده‌اند که شعر می‌سروده‌اند؛ نویسندگان خوبی بوده‌اند. نویسندگان چیره‌دست و شعرای خوب. خیال نشود که علما و فقها، شعرای درجه‌ی دو و درجه‌ی سه‌اند. نخیر! در بین علما و فقهای بزرگ ما، شعرایی هستند که اینها را می‌شود در شمار درجه‌ی یکها به حساب آورد1372/06/21
لینک ثابت
تبیین

وقتی جامعه‌ی اسلامی متعهّد شده است که حیات و نظام زندگی را براساس هدایت دین اداره کند و بنابراین گذاشته است که حکمت، معرفت و هدایت الهی را بر حکمت و هدایت ناقص بشری و دیدآلوده و غیرپاکیزه‌ی بشری ترجیح دهد، هنگامی می‌تواند درست حرکت کند که هدایت و حکمت الهی و گره‌گشایی دین خدا در امور زندگی مردم به وسیله‌ی یک عدّه انسانِ وارد و عالم و بی‌غرض و بی‌طمع، روشن و آشکار شود. این، فلسفه‌ی حوزه‌های علمیه است. حوزه‌ی علمیه، اساساً برای این است که هدایتهای الهی و فقه الهی را که فقه به معنای عام در این‌جا مورد نظر است، نه فقه به معنای احکام شریعت، که اصطلاح خاص است برای مردم تبیین کند. اوّل آن را به دست بیاورد و بعد تبیین کند. اخذ و اعطا. از اوّل که این حوزه‌ها در زمان ائمّه‌ی هدی علیهم‌السّلام به وجود آمد و بعد تطّور و گسترش و عمق پیدا کرد تا رسید به امروز، این، تکلیف حوزه‌های علمیه است. منتهای مراتب، حوزه‌های علمیه، دو دوران را تجربه کرده‌اند. یکی دوران انزوا و یکی دوران حضور. دوران انزوا عبارت است از دورانی که حوزه‌های علمیه، در متن زندگی مردم هیچ تأثیری نداشتند. یعنی کار حوزه‌ی علمیه، به روال زندگی مردم هیچ ربطی نداشت. حکومتهایی می‌آمدند، کشورهایی را اداره می‌کردند، شهرهایی را آباد یا خراب می‌کردند، جامعه را با قدرت سیاست خودشان به سمتی سوق می‌دادند و حوزه‌های علمیه و علمای دین هم، در خلال آن حرکت کلّی، یک نقش جزئی و فرعی را ایفا می‌کردند. گاهی علمایی بودند که دارای اقتدار فکری و علمی و روحی بودند، یا زمانه مناسب بود و می‌توانستند تأثیر بیشتری بگذارند. مثل این‌که فرض بفرمایید محققّ کرکی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه، به شاه طهماسب صفوی و جانشینان شاه طهماسب یاد می‌داد که «این‌طور مجرمین را تعقیب کنید؛ این‌طور مجازات کنید»، بعضی از امور دین را به آنها تعلیم می‌داد. یا مثلاً شیخ بهایی یا میرداماد رضوان‌الله‌علیهما، یا فرض بفرمایید محققّ سبزاوری یا مجلسی رحمت‌الله‌علیهما و علیهم جمیعا، اینها تأثیر بیشتری در دوران صفویه گذاشتند. یا مثلاً میرزای قمی به یک شکل دیگر، یا شیخ جعفر کاشف الغطاء و از این قبیل. لکن به‌هرحال این‌طور نبود که نظام جامعه از حوزه و از کاری که در حوزه انجام می‌دهد، یک تغذیه و هدایتِ حقیقی بشود. کسانی که در رأس کار بودند، نمی‌خواستند برمبنای شریعت اسلام و فکرِ دینی، جامعه را اداره کنند، تا ما بگوییم که حوزه بیاید آن فکرِ دین را تبیین کند. قضیه این‌طور نبود. بر اساس اهوا بود. بر اساس احساسات شخصی بود. براساس مطامع بود. سلاطینْ مستبد بودند. خوبهایشان هم بد بودند. خوبهایشان هم ظالم بودند. علما هم در کناری، مردم را از لحاظ روحی یا عملِ فردی هدایت می‌کردند.1372/06/21
لینک ثابت
قانون

بعد از آن‌که نظام جامعه در قرن اخیر یک شکل تشکیلاتی گرفت و تقریباً قانونی برایش به وجود آمد و دستگاههایی نظم پیدا ‌کردند؛ یک انضباط سیاسی و اجتماعی به تبع دموکراسی غرب، در ایران به وجود آمد و آن‌وقت علما بیشتر کنار ماندند. به خاطر ‌این‌که بحثِ قانون بود و علمای دین، در تعیین قانون نقشی نداشتند. بحثِ علما را نداریم. اشخاص و علما در این بحث مورد نظر ‌نیستند. فکر دینی، فقه دینی، حکمت دینی و هدایت الهی نقشی نداشت. قانون دانشگاهها، قانون نظام وظیفه، قانون جنگ و ‌صلح، قانون سیاست خارجی، قانون پول و بانک و مسائل مالی، قانون اقتصادیّات کشور و قوانین گوناگون، وضع و جعل می‌شد، ‌بدون این‌که با دین ارتباطی داشته باشد. البته یک بخش از قانون که قانون مدنی است، با دین ارتباط داشت؛ بدون آن‌که تفکّرات ‌حوزه‌ای در آن دخالت داشته باشد. کسانی که قانون مدنیِ سابق را تنظیم کردند، از روی کتب فقها تنظیم کردند و با دین ارتباط ‌داشتند. این قانون مدنی تصویب شده بود و در مقام عمل و اجرا، بایستی پیاده می‌شد. علمای بزرگ، فقها و محققّین در حوزه‌های ‌علمیه، در آن مسائل صدگونه تحقیق می‌کردند؛ امّا در این قانون، هیچ تأثیری نداشت. قانونی بود و تصویب شده بود؛ ولو اصلش از ‌دین گرفته شده بود. درست توجّه کنید! حوزه حتی در قانون مدنیِ نظام گذشته که از دین و فقه اسلام گرفته شده بود، هیچ ‌دخالتی نداشت! یک عالم دینی، یا علمایی، مواد مربوط به این قانون را در کتب فقهی تدوین کرده بودند. یک وقت هم یک عالم ‌دینی یا یک شخص نزدیک به علمای دین، آمد آن را تدوین کرد. بعد هم به تصویب رساندند و شد قانون مدنی. تمام شد، رفت! ‌حالا علما در حوزه‌ها، درباره‌ی ارث، درباره‌ی عقد نکاح، درباره‌ی‌طلاق، درباره‌ی حضانت و درباره‌ی خیلی چیزها، تحقیقات هم ‌می‌کردند. اما آیا این قانون، هیچ تغییری پیدا می‌کرد؟ هیچ تکانی می‌خورد؟ آیا از حوزه می‌پرسیدند که «آقا، شما نظر جدیدی در ‌باب حضانت دارید که بفرمایید؟» ابداً! حوزه کنار بود و قانون هم کار خودش را می‌کرد.‌1372/06/21
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی