اهل هنر، چیزی اضافهی بر انسانهای معمولی دارند و اگر چگونگی استفادهی از آن بایسته باشد، بسیار باارزش است. هنر، چیز خیلی فوقالعادهیی است. هنر را درست نمیشود تعریف کرد. البته هنر را خیلی تعریف کردهاند؛ بنده هم اینجا و آنجا دیدهام و خواندهام؛ اما هنر یک کیفیت معنوی است؛ خواص و آثارش را میشود تعریف کرد، ولی خود هنر را نمیشود تعریف کرد. هنر مثل روح انسان است؛ اگر بخواهیم روح را تعریف کنیم، چه میگوییم؟ روح قابل تعریف نیست؛ انسان فقط میتواند خواص و آثار آن را تعریف کند؛ هنر هم چنین چیزی است. هنرها ریشه و وجه مشترکی دارند... منتها شاخههای گوناگونی هستند؛ در حقیقت شاید بشود گفت انواعی هستند برای یک جنس؛ یا حتّی اصنافی هستند در یک نوع؛ شاید تا این حد انسان بتواند اینها را نزدیک و خویشاوند با هم بداند.1372/06/10
لینک ثابت
هنر یک ابزار است. هیچ شکی نیست که هنرمند به هنر خودش مبتهج است؛ یعنی هنرمند، زنده به هنر است. ظاهراً این شعر از مسعود سعد است:
گردون ز رنج و درد مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
شاعر، سالهای متمادی شاید نوزده سال در دو نوبت در زندان به سر میبرده، اما به همین هنر زنده بوده است. درعینحال که هنرمند به هنر خودش مبتهج است و آن را دوست میدارد و جزو جان اوست، اما یک وسیله است؛ مثل بیان. بیان در انسان از هنر کمتر نیست... من میخواهم اشاره کنم به بحثی که در زمان رژیم گذشته بود در محافل ماها هم بود که هنر را برای چه میخواهیم. هنر را برای هنر میخواهیم؟ یا هنر را برای هدف هنر میخواهیم؟ بعضیها بودند برای اینکه هنر را منحط کنند و در حقیقت ریشهی آن را بخشکانند، میگفتند: هنر برای هنر است. این حرف معنی ندارد. من در جلسات گوناگون با بعضی از افرادی که اهل این چیزها هستند، مکرر صحبت کردهام و ثابت کردهام که این حرف اصلاً مفاد و محصل درستی ندارد. هنر برای هدف است و البته آن هدف در وجود انسان است. من میخواهم بپرسم این هنر را که یک وسیله است... باید وسیلهی چه قرار بدهید؟ ... امروز مسائل بومی ما اصلاً از مسائل اسلامی جدا نیست؛ کاملاً آمیخته است. هر جا میگوییم تفکر ایرانی، هیچ وقت منفک از تفکر اسلامی نیست.... حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست. این مفاهیم میتواند در این نقشها و تابلوها بیاید و وسیلهیی بشود برای گسترش عالیترین و زیباترین و سازندهترین و مفیدترین و پُربهرهترین مفاهیم. البته نمیخواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست میدارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایدههای اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفهیی ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کارها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده به عنوان عقیدهی شخصی، او را منع نمیکنم. این احساس از هنرمند غیرقابل تفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژهی هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنتها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که میخواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آنجایی که میخواهیم ایدهیی را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.1372/06/10
لینک ثابت
من با شاهنامه مأنوسم. حکمت شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است. اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فرودسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن هم یک مسلمان شیعه. بیان زندگی قهرمانها و پهلوانها و شخصیتهای مثبت مثل رستم و اسفندیار در شاهنامه، در اندیشههای اسلامی ریشه و ظهور و بروز دارد. عکس آن، شخصیتهای منفی مثل تورانیها یا بعضی از سلاطین، مثل کیکاووس شخصیتهایی هستند که در تفکر اسلامی بوضوح کوبیده شدهاند. اما تفکر اوستایی چیست و چیزی که میتواند حکمت اوستایی را به ما نشان دهد، کجاست؟ زمان فردوسی هم بیش از الان نبوده. اینطور نیست که ما خیال کنیم زمان فردوسی تفکر اوستایی آشکارتر بوده؛ خیر، آنوقت هم بیش از آنچه الان ما در اختیار داریم، نبوده است. لذا حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست.1372/06/10
لینک ثابت
حکمت شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکمت اوستایی نیست؛ حکمت قرآنی است.1372/06/10
لینک ثابت
اگر کسی به شاهنامه دقت کند، خواهد دید فرودسی ایران را سروده، اما با دید یک مسلمان؛ آن هم یک مسلمان شیعه.1372/06/10
لینک ثابت
من میخواهم اشاره کنم به بحثی که در زمان رژیم گذشته بود در محافل ماها هم بود که هنر را برای چه میخواهیم. هنر را برای هنر میخواهیم؟ یا هنر را برای هدف هنر میخواهیم؟ بعضیها بودند برای اینکه هنر را منحط کنند و در حقیقت ریشهی آن را بخشکانند، میگفتند: هنر برای هنر است. این حرف معنی ندارد. من در جلسات گوناگون با بعضی از افرادی که اهل این چیزها هستند، مکرر صحبت کردهام و ثابت کردهام که این حرف اصلاً مفاد و محصل درستی ندارد. هنر برای هدف است و البته آن هدف در وجود انسان است. من میخواهم بپرسم این هنر را که یک وسیله است... باید وسیلهی چه قرار بدهید؟ ... امروز مسائل بومی ما اصلاً از مسائل اسلامی جدا نیست؛ کاملاً آمیخته است. هر جا میگوییم تفکر ایرانی، هیچ وقت منفک از تفکر اسلامی نیست.... حکمت قرآنی، همان حکمت ملی بومی و ایرانی ماست. این مفاهیم میتواند در این نقشها و تابلوها بیاید و وسیلهیی بشود برای گسترش عالیترین و زیباترین و سازندهترین و مفیدترین و پُربهرهترین مفاهیم. البته نمیخواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست میدارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایدههای اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفهیی ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کارها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده به عنوان عقیدهی شخصی، او را منع نمیکنم. این احساس از هنرمند غیرقابل تفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژهی هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنتها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که میخواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آنجایی که میخواهیم ایدهیی را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.1372/06/10
لینک ثابت
هیچ شکی نیست که هنرمند به هنر خودش مبتهج است؛ یعنی هنرمند، زنده به هنر است. ظاهراً این شعر از مسعود سعد است:
گردون ز رنج و درد مرا کشته بود اگر
پیوند عمر من نشدی نظم جانفزای
شاعر، سالهای متمادی شاید نوزده سال در دو نوبت در زندان به سر میبرده، اما به همین هنر زنده بوده است. درعینحال که هنرمند به هنر خودش مبتهج است و آن را دوست میدارد و جزو جان اوست، اما یک وسیله است؛ مثل بیان. ... من میخواهم بپرسم این هنر را که یک وسیله است و شما بحمدالله نوع فاخر و برجسته و در مواردی سرآمدش را در اختیار دارید باید وسیلهی چه قرار بدهید؟ خوشبختانه من میبینم اینجا به اصالتها، اندیشههای اسلامی، احساسات اسلامی و فکرهای اصیل بومی ما توجه شده است. امروز مسائل بومی ما اصلاً از مسائل اسلامی جدا نیست؛ کاملاً آمیخته است. هر جا میگوییم تفکر ایرانی، هیچ وقت منفک از تفکر اسلامی نیست.... البته نمیخواهم بگویم یک هنرمند خود را محبوس کند. هنرمند گاهی دوست میدارد مثلاً چیزی را بکشد که هیچ ارتباطی به ایدههای اسلامی یا ایرانی ندارد، یا اصلاً فلسفهیی ندارد؛ فقط لبّ احساس خود اوست. هنرمند باید از این کارها بکند؛ هیچ هنرمندی نیست که این را نداشته باشد. بنده به عنوان عقیدهی شخصی، او را منع نمیکنم. این احساس از هنرمند غیرقابل تفکیک است که لبّ احساسات خود را با زبان ویژهی هنرِ خودش بیان کند. این احساس گاهی نه ارتباطی به فکر دارد، نه ارتباطی به فرهنگ دارد، نه ارتباطی به سنتها دارد، نه ارتباطی به عقیده دارد؛ هنرمند احساسی دارد که میخواهد آن را بیان کند؛ این هیچ مانعی ندارد و هیچ مخالفتی با این نیست؛ لیکن آنجایی که میخواهیم ایدهیی را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.1372/06/10
لینک ثابت
اهل هنر، چیزی اضافهی بر انسانهای معمولی دارند و اگر چگونگی استفادهی از آن بایسته باشد، بسیار باارزش است.1372/06/10
لینک ثابت
هنر، چیز خیلی فوقالعادهیی است. هنر را درست نمیشود تعریف کرد. البته هنر را خیلی تعریف کردهاند؛ بنده هم اینجا و آنجا دیدهام و خواندهام؛ اما هنر یک کیفیت معنوی است؛ خواص و آثارش را میشود تعریف کرد، ولی خود هنر را نمیشود تعریف کرد. 1372/06/10
لینک ثابت
هنر مثل روح انسان است؛ اگر بخواهیم روح را تعریف کنیم، چه میگوییم؟ روح قابل تعریف نیست؛ انسان فقط میتواند خواص و آثار آن را تعریف کند؛ هنر هم چنین چیزی است. 1372/06/10
لینک ثابت
هنرمند به هنر خودش مبتهج است؛ یعنی هنرمند، زنده به هنر است. 1372/06/10
لینک ثابت
درعینحال که هنرمند به هنر خودش مبتهج است و آن را دوست میدارد و جزو جان اوست، اما یک وسیله است؛ مثل بیان.1372/06/10
لینک ثابت
بعضیها بودند برای اینکه هنر را منحط کنند و در حقیقت ریشهی آن را بخشکانند، میگفتند: هنر برای هنر است. این حرف معنی ندارد. من در جلسات گوناگون با بعضی از افرادی که اهل این چیزها هستند، مکرر صحبت کردهام و ثابت کردهام که این حرف اصلاً مفاد و محصل درستی ندارد. هنر برای هدف است و البته آن هدف در وجود انسان است.1372/06/10
لینک ثابت
هنر برای هدف است و البته آن هدف در وجود انسان است.1372/06/10
لینک ثابت
آنجایی که میخواهیم ایدهیی را بیان کنیم، به نظر من هنر یکی از بهترین چیزهایی است که میشود تفکرات اسلامی را با آن بیان کرد.1372/06/10
لینک ثابت
هنر برای هدف است و البته آن هدف در وجود انسان است.1372/06/10
لینک ثابت