undefined > بیانات در دیدار معلمان استان فارس
از نظر اسلام متعلم هم باید تکریم شود
از نظر اسلام همانطور که معلم احترام دارد و باید تکریم شود، متعلم هم باید تکریم شود؛ شاگرد را هم باید تکریم کرد. به شاگرد اهانت نباید کرد. این یک جنبهی پرورشی بسیار عمیقی دارد. اینجا هم یک روایتی است که اینطور نقل شده: «تواضعوا لمن تعلّمون منه و تواضعوا لمن تعلّمونه»؛ از کسی که فرامیگیرید، تواضع کنید و کسی هم که از شما فرا میگیرد، تواضع کنید. «و لا تکونوا جبابرة العلماء». جبار دو نوع است: جبار سیاسی، جبار علمی. جبار علمی نباشید؛ جباران عالِم نباشید؛ مثل فرعون. بنده اینجور استادی را در یکی از دانشگاههای کشور، سالها پیش، شاید چهل سال، چهل و پنج سال قبل دیده بودم که جوری با شاگردهایش حرف میزد و تعلیم میداد و برخورد میکرد، که برخوردش فرعونی بود، نه برخورد پدر با فرزند. معلم ممکن است درشتی هم بکند، اما درشتی غیر از تحقیر است؛ غیر از اهانت است. شاگرد را باید تکریم کرد.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
حفظ اشعار گلستان در دوران دبستان توسط رهبری
حافظه برای حفظ کردن بد نیست. حفظ کردنِ بچهها، کتاب خواندنِ بچهها، زیاد خواندنِ بچهها هیچ اشکالی ندارد؛ این چیز خوبی است؛ چون این معلومات میماند. البته ممکن است بعضیاش را هم نفهمند. ما دبستان که میرفتیم، یک دبستانی بود که برنامههایش با برنامههای متعارف در آموزش و پرورش فرق داشت. در آنجا به ما گلستان درس میدادند. بعضی از عبارات و اشعار گلستان را بنده از آنوقت به یاد دارم. آنوقت که ما گلستان را میخواندیم، معنایش را نمیفهمیدیم؛ بعدها یواش یواش در طول زمان، معنای آن اشعار و آن جملات را فهمیدیم. این خوب است. انسان یک چیزهائی را ممکن است درست نفهمد، لکن این محفوظات برای فعالیت ذهن زمینه درست میکند. محفوظات خوب است؛ اما حفظ محوری بد است که محورِ تلاش، عبارت باشد از حفظ. محورِ تلاش باید عبارت باشد از فکر، ولو با حفظ هم همراه باشد. خوب، این یک عیب بزرگی است؛ این باید اصلاح شود.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
روز معلم، ... به یک معنا روز همهی ملت ایران است؛ چون معلم، غیر از هویت شخصی خود، یک هویت معلمی دارد که متعلق به همهی کسانی است که میتوانند از او بیاموزند و فرابگیرند. معلم، هویت جمعی دارد. ارزش معلم هم به خاطر همین هویت معلمىِ اوست که ما باید اقرار کنیم که روی این مسئله کم کار کردیم و عملاً تسلیم آن فرهنگ و جوی شدیم که برای معلم غیر از جنبهی مادی قضیه - یعنی قابلیت ارزش درس به پول - ارزش دیگری قائل نبودند. فرهنگ تمدن مادی این است؛ معیار ارزشگذاری عبارت است از قابلیت تبدیل هر چیزی به پول. معلم هم به همان اندازهای که میتواند مستقیم یا غیرمستقیم پولساز باشد، در آن فرهنگ به همان اندازه محترم است. ما - مجموعهی فرهنگی ملت ایران - تسلیم این فرهنگ غلط شدیم، در حالی که در منطق اسلام، مسئله فراتر از این حرفهاست. مسئلهی تعلیم و تربیت، مسئلهی زندگی بخشیدن و ولادت بخشیدن به یک مخاطب و یک انسان است. اسلام با این چشم نگاه میکند. شما تلاش کنید، سعی کنید یک بخشی از زمینی را که خشک به نظر میرسد، بکاوید و از آنجا چشمهای جاری شود؛ شما یک بذری را که خیلی ناچیز به نظر میرسد، در زمین مستعدی بکارید و آن را آبیاری کنید، تا نهال سرسبزی از آن متولد شود؛ مسئله این است. حالا چه قابلِ تبدیل به پول باشد، چه نباشد. اسلام با این چشم به تعلیم و تربیت و به معلم نگاه میکند.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
مسئلهی تعلیم و تربیت، مسئلهی زندگی بخشیدن و ولادت بخشیدن به یک مخاطب و یک انسان است. اسلام با این چشم نگاه میکند. شما تلاش کنید، سعی کنید یک بخشی از زمینی را که خشک به نظر میرسد، بکاوید و از آنجا چشمهای جاری شود؛ شما یک بذری را که خیلی ناچیز به نظر میرسد، در زمین مستعدی بکارید و آن را آبیاری کنید، تا نهال سرسبزی از آن متولد شود؛ مسئله این است۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
امام که یک حکیم بود، گفتند: «معلمی شغل انبیاست.» این، خیلی حرف بزرگی است. یک حدیثی از پیغمبر اکرم - غیر از آیات قرآن که: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» که چند جای قرآن تکرار شده - است که تعلیم را به پیامبر نسبت میدهد. آن حدیث این است که: «انّ اللَّه لم یبعثنی معنّتا و لا متعنّتا ولکن بعثنی معلّما میسّرا»؛ خدا من را معلم مبعوث کرده است۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
من میخواهم در جامعهی ما شأن تعلیم و تربیت همان شأنی بشود که اسلام قرار داده است. اینی که نقل شده است که فرمود: «من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً»... همین است که انسان با آموختنِ از کسی، در واقع یک مرحلهای را پشت سر میگذارد که جا دارد به خاطر آن مرحله خود را بنده و خدمتگزار آن هدایت کننده و راهنما بداند و قرار بدهد۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
من... عقیدهام این است که شمای معلم فیزیک یا ریاضیات یا هندسه یا ادبیات یا علوم اجتماعی یا هرچه، میتوانید معلم دین و معلم اخلاق و پرورشدهندهی اخلاق در دانشآموز خودتان باشید. گاهی یک معلم ریاضی در هنگام حل یک جدول ریاضی یک کلمه میگوید که آن کلمه در اعماق قلب دانشآموز اثر ماندگاری میگذارد... از این مسئله غفلت نکنید که تربیت کردن هم جزو کار شماست؛ و چه بهتر که با نفوذ معلمی، با تأثیر روحىِ معلم بر متعلم - از این امکان - استفاده کنید و یک نقطهی روشن و نورانیای در قلب دانشآموز باقی بگذارید. یک کلمه از خدا، یک کلمه از پیغمبر، یک جمله از قیامت، یک کلمه از معنویت و سلوک الی اللَّه و محبت به خدا، گاهی ممکن است از شما به عنوان دبیر ریاضی یا دبیر ادبیات یا معلم کلاس اول دبستان یا دوم دبستان صادر شود که شخصیت این کودک یا این نوجوان، این انسانی را که مخاطب شماست، شکل مطلوب بدهد که از صد ساعت حرف زدن در شکلهای دیگر اثرش بیشتر باشد. این به جای خود محفوظ؛ این وظیفه است، لکن نافی این نیست که ما در آموزش و پرورش یک بخشی داشته باشیم که به طور متعهد و مسئول، نگران قضیهی پرورش باشد؛ چون میدانیم آموزشِ بدون پرورش راه به جائی نخواهد برد، آموزشِ بدون پرورش همان بلائی را بر سر جوامع انسانی خواهد آورد که امروز بعد از گذشت صد سال، صدوپنجاه سال یا بیشتر، جوامع غربی دارند آن را احساس میکنند. اینها از آن چیزهائی است که آثار آن ده ساله و بیست ساله ظاهر نمیشود؛ یکوقت چشم باز میکنید، میبینید یک نسل ضایعشده است و کاریش نمیشود کرد. یک نسل، مأیوسکننده است... این اتفاق در غرب افتاده و این همان سیلی است که خانه را از بیخ و بُن ویران میکند. علمِ بدون تربیت اینجور است. وقتی در یک جامعهای علم پیش میرود و تربیت نیست، حالا بمب اتمیاش به جای خود، بی صفائیهای گوناگون سیاسی به جای خود، دروغگوئی های گوناگون به جای خود، نفعطلبیهای اقتصادی کارتلها و تراستها به جای خود؛ آنها داستان جداگانهای دارد که آن هم ناشی از همین است. نکتهی اساسی، ضایع شدن نسل انسانی است۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
امام بزرگوار ما حکیم بود. امام یک حکیم به معنای قرآنی بود. حکیم یعنی آن کسی که حقائقی را مشاهده میکند که از چشمهای دیگران مغفولٌعنه است؛ پوشیده است. کلمات او، کلماتی ممکن است ساده به نظر بیاید، اما هر چه میشکافید، میبینید لایهها و عمقهای بیشتری دارد. امام اینجوری بود. و شما نگاه کنید به قرآن، آنجاهائی که حکمت به کار رفته است: «ذلک ممّا اوحی الیک ربّک من الحکمة»، ببینید اینها چه است. میبینید به حسب ظاهر توصیههای معمولی است. همین است که ما به همدیگر دائم میگوئیم؛ اما هر چه میشکافید، میبینید عمقش زیادتر است. فرض کنید احترام به پدر و مادر یکی از حکمتهاست. نمیشود برای احترام به پدر و مادر از لحاظ منافع و برکاتی که احترام به پدر و مادر دارد، برایش آخر پیدا کرد. هرچه آدم تعمق میکند در این مسئله، میبیند این مسئله هنوز عمیقتر است؛ حکمت این است. امام... یک حکیم بود.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
ما هنوز نفس گرم امام را پشت سر کارهامان داریم.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
آن ارادهی قوی امام، عزم راسخ، نگاه خدائی و حکمتآمیز به مسائل کشور و مسائل جامعه، هنوز در بین ما زنده است؛ به یک معنا امام زنده است.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
بیعتی که با امام و انقلاب کردیم را باید پاس بداریم.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
آن کسانی که بیعت با امام و انقلاب را میشکنند، به خودشان ضرر میزنند.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
سیره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
یک حدیثی از پیغمبر اکرم - غیر از آیات قرآن که: «یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة» که چند جای قرآن تکرار شده - است که تعلیم را به پیامبر نسبت میدهد. آن حدیث این است که: «انّ اللَّه لم یبعثنی معنّتا و لا متعنّتا ولکن بعثنی معلّما میسّرا»؛ خدا من را معلم مبعوث کرده است؛ معلمِ میسّر، یعنی آسانساز. زندگی را برای متعلمین خودم با آموزشهای خودم آسان میسازم و کار را بر آنها آسان میکنم. این آسانسازی، غیر از آسانگیری است؛ یعنی سهلانگاری نیست. من معنّت و متعنّت نیستم. نه خودم را دچار پیچ و خمهای دشوار زندگی میکنم، نه مردم را؛ بلکه با تعلیم خود، مردم را به راه راست، راه صحیح، راه آسفالته، صراط مستقیم هدایت میکنم.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
روز معلم، روز شماست و به یک معنا روز همهی ملت ایران است؛ چون معلم، غیر از هویت شخصی خود، یک هویت معلمی دارد که متعلق به همهی کسانی است که میتوانند از او بیاموزند و فرابگیرند. معلم، هویت جمعی دارد. ارزش معلم هم به خاطر همین هویت معلمىِ اوست که ما باید اقرار کنیم که روی این مسئله کم کار کردیم و عملاً تسلیم آن فرهنگ و جوی شدیم که برای معلم غیر از جنبهی مادی قضیه - یعنی قابلیت ارزش درس به پول - ارزش دیگری قائل نبودند. فرهنگ تمدن مادی این است؛ معیار ارزشگذاری عبارت است از قابلیت تبدیل هر چیزی به پول. معلم هم به همان اندازهای که میتواند مستقیم یا غیرمستقیم پولساز باشد، در آن فرهنگ به همان اندازه محترم است. ما - مجموعهی فرهنگی ملت ایران - تسلیم این فرهنگ غلط شدیم، در حالی که در منطق اسلام، مسئله فراتر از این حرفهاست. مسئلهی تعلیم و تربیت، مسئلهی زندگی بخشیدن و ولادت بخشیدن به یک مخاطب و یک انسان است.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
مسئلهی تعلیم و تربیت، مسئلهی زندگی بخشیدن و ولادت بخشیدن به یک مخاطب و یک انسان است. اسلام با این چشم [به معلم] نگاه میکند. شما تلاش کنید، سعی کنید یک بخشی از زمینی را که خشک به نظر میرسد، بکاوید و از آنجا چشمهای جاری شود؛ شما یک بذری را که خیلی ناچیز به نظر میرسد، در زمین مستعدی بکارید و آن را آبیاری کنید، تا نهال سرسبزی از آن متولد شود؛ مسئله این است. حالا چه قابلِ تبدیل به پول باشد، چه نباشد. اسلام با این چشم به تعلیم و تربیت و به معلم نگاه میکند. نه اینکه بنده بخواهم مطالبات مادی معلمین را در کشور خودمان در حال و در گذشته مورد تغافل قرار بدهم؛ نه، بحثِ این نیست. توقعاتی هست، مطالباتی هست، اکثر هم درست است. مسؤولینی هم دارد، باید بگوئیم مسئولین برسند.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت
در گذشته قبل از آنی که دستاندازیهای فرهنگ غربی در کشور ما اینقدر توسعه پیدا کند؛ یعنی هزار و صد سال، دویست سال از بعد از اسلام که بساط علم و تحصیل و تدریس به فراخور زمانهای مختلف در کشور ما فراهم بود...، معلم از لحاظ معنوی ارزش والائی داشت. روش تعلیم و تربیت در حوزهی تعلیم و تربیت اسلامی اینجوری بود که دیده نشد که متعلمی در مقابل معلم خود پایش را دراز کند. ماها هم اینجور بودیم، متعلمین ما هم آنوقتی که تعلیم میکردیم، با ما همینطور رفتار میکردند. معلم در مقابل متعلم، یک حرمت و کرامت حقیقی داشت که هنوز نشانهی آن در حوزههای علمیهی ما باقی است؛ چون حوزههای علمیه کمتر از روشهای غربی در حوزه فرهنگ متأثر شدهاند. بنابراین، هنوز آن شیوهها در حوزههای علمیه هست و معلم از یک حرمت، از یک کرامت و ارزش در نظر متعلم برخوردار است. هیبت او - هیبتی نه ناشی از ترس، ناشی از عظمت - در دل متعلم هست. حالا این متعلم در درس اشکال هم میکند. در درسهای طلبگی ما، آنقدری که طلبهی شاگرد به استاد اشکال میکند، در کلاسهای دانشگاههای ما آنقدر معمول نیست. اجازه هم لازم نیست بگیرند که استاد! اجازه میفرمائید. نه، معلم دارد حرف میزند، استاد مشغول حرف زدن است، از آن طرف یک طلبهای بنا میکند اشکال کردن، استاد هم اشکال او را گوش میکند. گاهی تندی هم میکند؛ یعنی متعلم با جرأت، با گستاخی با معلم حرف میزند بر سرِ مسئلهی علمی؛ اما همین متعلم در مقابل این معلم خاضع و خاشع است، دست او را میبوسد، در مقابل او پایش را دراز نمیکند، به او «تو» نمیگوید. هزار و دویست، سیصد سال ما رابطهی معلم و متعلم را اینجوری در کشورمان پیگیری میکردیم، تا فرهنگ غربی و ارزشگذاری غربی داخل کشور ما میشود. شما ببینید در این مدت چقدر معلم از دست شاگرد کتک خورده است! چقدر معلم در کلاس به وسیلهی شاگرد مسخره شده! چقدر حرف درشت شنیده! چه تعداد معلم به دست شاگرد کشته شدند؛ چون معلم نمره کم داده. این را داشتیم. حالا در کشور ما و با آن سابقهی تاریخی، این معضل ضعیف بوده است. یک جاهائی بسیار شدیدتر و وقیحتر و خشنتر هست؛ آنجاهائی که مراکز فرهنگ غربی است.۱۳۸۷/۰۲/۱۲
لینک ثابت