در کنار این، نظام پاسخگویی را برای خودتان متحتم بدانید. واقعا وزیر در حوزهی کار خودش، مدیران وزارتی در حوزهی کار خودشان، معاونان هر کدام در حوزهی کار خودشان پاسخگو باشند. یعنی هم در برابر خطایی که انجام میگیرد، واقعا پاسخگو باشند؛ هم در برابر کار لازمی که باید انجام میگرفته و انجام نمیگیرد، پاسخگو باشند.1384/06/08
لینک ثابت
وظیفهی حتمی دیگر دولت اسلامی، گسترش علم و دانایی است؛ چون دولت اسلامی بدون گسترش علم و دانایی به جایی نخواهد رسید. گسترش آزاداندیشی هم مهم است. واقعا انسانها باید بتوانند در یک فضای آزاد فکر کنند. آزادی بیان تابعی از آزادی فکر است. وقتی آزادی فکر بود، بهطور طبیعی آزادی بیان هم هست. عمده، آزادی فکر است که انسانها بتوانند آزاد بیندیشند. در غیر فضای آزاد فکری، امکان رشد وجود ندارد. برای فکر، برای علم، برای میدانهای عظیم پیشرفت بشری اصلا جایی وجود نخواهد داشت. ما در مباحث کلامی و مباحث فلسفی هرچه پیشرفت داشتیم، در سایهی مباحثه و جدل و بحث و وجود معارض داشتیم. اشکالی که ما همواره به بخشهای فرهنگی داشتهایم، این بوده که به نقش خودشان به عنوان یک دولت اسلامی در صحنهی کارزار فکری درست عمل نمیکنند. کارزار فکری باید باشد؛ منتها کارزار فکری عملا به این شکل درنیاید که ما به قول سعدی، سگ را بگشاییم و سنگ را ببندیم؛ حربه را از دست اهل حق و اهل آن فکری که حق میدانیم، بگیریم؛ اما دست اهل باطل را باز بگذاریم که هر بلایی میخواهند، سر جوانهای ما بیاورند؛ نه، او حرف بزند، شما هم حرف بزنید و در جامعه فکر تزریق کنید. ما به تجربه دریافتهایم که آنجاییکه سخن حق با منطق و آرایش لازم خودش به میدان میآید، هیچ سخنی در مقابل آن تاب پهلو زدن و مقاومت کردن نخواهد داشت.1384/06/08
لینک ثابت
معنای شعار دولت اسلامی این است که ما میخواهیم اعمال فردی، رفتار با مردم، رفتار بین خودمان، و رفتار با نظامهای بینالمللی و نظام سلطهی امروز جهانی را به معیارها و ضوابط اسلامی نزدیکتر کنیم. این شعار، بسیار باارزش است؛ انشاءاللَّه به این شعار پایبند بمانید و این تلاش را جدیتر، بیآسیبتر و واقعیتر کنید؛ چون گامی بلند خواهد بود در راه رسیدن به آن هدفها؛ و همانطور که عرض کردم، رسیدن به آن هدفها مردان خودش را میخواهد. البته «مردان» که میگوییم، به معنای «رجال» در قانون اساسی نیست؛ شامل خانمها هم میشود؛ یعنی کسان و عناصر و کارگزارانِ خودش را میخواهد. به قول شاعر، آن دو صد من استخوان را داشته باشند تا بتوانند این صد من بار را بردارند.1384/06/08
لینک ثابت
عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنی باید شما برای خدا و اجر الهی دنبال عدالت باشید؛ در این صورت میتوانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بعدی است. بعضیها اهل معنایند، اما هیچ نگاهی به عدالت ندارند؛ این نمیشود. اسلام، معنویت بدون نگاه به مسائل اجتماعی و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم». آدم معنوییی که با ظلم میسازد، با طاغوت میسازد، با نظام ظالمانه و سلطه میسازد، این چطور معنویتی است؟ اینگونه معنویت را ما نمیتوانیم بفهمیم. بنابراین معنویت و عدالت در هم تنیده است.1384/06/08
لینک ثابت
مبارزهی با سلطه هم یکی از وظایف دولت اسلامی است. نظام سلطه، نظامی است که مثل بختک سنگینی روی پیکر جامعهی بشری میافتد - و افتاده است - و او را نابود میکند و از بین میبرد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطهگر و سلطهپذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزهاش هم با شمشیر نیست؛ مبارزهاش با عقل، با کار حرفهیی سیاسی، و با شجاعت در میدانهای لازم و متناسب خودش است.
دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهی سلطهگران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمی عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههای جدی کردن. مترفین بینالمللی - یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این کار دارند حداکثر تلاش علمی و عملی را میکنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض کردیم دشمنها لزوما دشمنی نمیکنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هر کدام به نحوی برخورد کرد.1384/06/08
لینک ثابت
عقلانیت و محاسبه که میگوییم، فوراً به ذهن نیاید که عقلانیت و محاسبه به معنای محافظهکاری، عقلگرایی و تابع عقل بودن است. عاقل بودن و خرد را به کار گرفتن با محافظهکاری فرق دارد. محافظه کار، طرفدار وضع موجود است؛ از هر تحولی بیمناک است؛ هرگونه تغییر و تحولی را برنمیتابد و از تحول و دگرگونی میترسد؛ اما عقلانیت اینطور نیست؛ محاسبهی عقلانی گاهی اوقات خودش منشأ تحولات عظیمی میشود. انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بیحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیمِ آنچنانی را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانی و کار عقلانی و کار فکری شده بود. در طول سالهای متمادی - به تعبیر رایج امروز - یک گفتمان حقطلبی، عدالتخواهی و آزادیخواهی در بین مردم به وجود آمده بود و منتهی شد به اینکه نیروهای مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایی کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهی منشأ چنین تحولات عظیمی است. الان هم همینطور است. الان در نظام ما برخی از تحولات هست که مُنتجهی یک نگاه عقلانی و دقیق و موشکافانهی به وضع موجود و وضع دنیاست. من در زمینهی مسائل گوناگون این را دارم مشاهده میکنم. حالت خوابرفتگی و تن دادن به آنچه در جریان عمومیِ سیاسی و اقتصادی دنیا دارد میگذرد و تسلیم شدن به آن، خطر بزرگ جامعهی ماست و اگر کسی درست بفهمد و بیندیشد، میفهمد که باید با یک تحرک و تحول، این وضع را دگرگون کرد؛ هم در زمینهی مسائل اقتصادی، هم در زمینهی مسائل سیاسی. بنابراین عقلانیت با محافظهکاری فرق دارد. محاسبهی عقلانی را با محاسبهی محافظهکارانه به هیچوجه مخلوط نکنید؛ اینها دو چیز است.1384/06/08
لینک ثابت
دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهی سلطهگران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمیِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههای جدی کردن. مترفین بینالمللی - یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این کار دارند حداکثر تلاش علمی و عملی را میکنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنی نمیکنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هر کدام به نحوی برخورد کرد.
دستهی دوم دشمنان درونیاند؛ یعنی آفتها، بیماریها و میکروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشی از این باشد که دیگری بیاید ما را بکُشد، ناشی از این است که در درون خودمان اختلافی بهوجود میآید. غالباً مرگهای ما ناشی از ویروسی، میکروبی، بیمارییی و سلول عاصییی است که سرطان درست میکند؛ کمتر ناشی از این است که کسی بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامی هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهای درونیاش باشد؛ اینها آفتهایش است.1384/06/08
لینک ثابت
انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بیحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیم آنچنانی را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانی و کار عقلانی و کار فکری شده بود. در طول سالهای متمادی - به تعبیر رایج امروز - یک گفتمان حقطلبی، عدالتخواهی و آزادیخواهی در بین مردم به وجود آمده بود و منتهی شد به اینکه نیروهای مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایی کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهی منشأ چنین تحولات عظیمی است.1384/06/08
لینک ثابت
دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناخته شده هستند. همهی سلطهگران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند - به اصطلاح سکولارها - اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمیِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههای جدی کردن. مترفین بینالمللی - یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این کار دارند حداکثر تلاش علمی و عملی را میکنند - اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنی نمیکنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هر کدام به نحوی برخورد کرد.1384/06/08
لینک ثابت
مبارزهی با سلطه هم یکی از وظایف دولت اسلامی است. نظام سلطه، نظامی است که مثل بختک سنگینی روی پیکر جامعهی بشری میافتد- و افتاده است- و او را نابود میکند و از بین میبرد. این نظام سلطه دو طرف دارد؛ سلطهگر و سلطهپذیر. با این نظام باید مبارزه کرد. مبارزهاش هم با شمشیر نیست؛ مبارزهاش با عقل، با کار حرفهایِ سیاسی، و با شجاعت در میدانهای لازم و متناسبِ خودش است.
دولت اسلامی دشمنانی هم دارد. دولت اسلامی دو دسته دشمن دارد؛ یک دسته دشمنان شناختهشده هستند. همهی سلطهگران و دیکتاتورهای دنیا به دلایل واضح دشمن دولت اسلامیاند؛ چون دولت اسلامی با اصل سلطه و دیکتاتوری مخالف است. کسانی هستند که به دین یا به ورود دین در عرصهی زندگی معتقد نیستند- به اصطلاح سکولارها- اینها هم با دولت اسلامی مخالفند؛ میگویند اقتصاد باید از دین جدا باشد، سیاست از دین جدا باشد، زندگی اجتماعی از دین جدا باشد، تحرکات و نشاطهای مردمیِ عمومی از دین جدا باشد. مخالفتها هم در طیف وسیعی انجام میگیرد؛ از مخالف بودن، تا مخالفت کردن، تا معارضههای جدی کردن. مترفین بینالمللی- یعنی ثروتمندان عظیم جهانی که نفت و منابع عمدهی جهانی را در اختیار خودشان میخواهند و برای این کار دارند حد اکثر تلاش علمی و عملی را میکنند- اینها هم جزو دشمنان بیرونی دولت اسلامیاند. عرض کردیم دشمنها لزوماً دشمنی نمیکنند؛ بعضی از آنها دشمناند، بعضی دشمنی کردنشان به صورت مخالفت و اعتراض است، بعضی وارد میدان میشوند و گلاویز میشوند. بنابراین انواع و اقسام دشمنی وجود دارد و باید با هرکدام به نحوی برخورد کرد.
دستهی دوم دشمنان درونیاند؛ یعنی آفتها، بیماریها و میکروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشی از این باشد که دیگری بیاید ما را بکُشد، ناشی از این است که در درون خودمان اختلافی به وجود میآید. غالباً مرگهای ما ناشی از ویروسی، میکروبی، بیماریای و سلول عاصییی است که سرطان درست میکند؛ کمتر ناشی از این است که کسی بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامی هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهای درونیاش باشد؛ اینها آفتهایش است.1384/06/08
لینک ثابت
انقلاب عظیم اسلامی ما ناشی از یک عقلانیت بود. اینطور نبود که مردم همینطور بیحساب و کتاب به خیابان بیایند و بتوانند یک رژیم آنچنانی را ساقط کنند؛ محاسبات عقلانی و کار عقلانی و کار فکری شده بود. در طول سالهای متمادی - به تعبیر رایج امروز - یک گفتمان حقطلبی، عدالتخواهی و آزادیخواهی در بین مردم به وجود آمده بود و منتهی شد به اینکه نیروهای مردم را استخدام کند و به میدان جهاد عظیم بیاورد و در مقابل آن دشمن صفآرایی کند و بر آن دشمن پیروز کند. بنابراین عقلانیت گاهی منشأ چنین تحولات عظیمی است.1384/06/08
لینک ثابت
درهمتنیدگی عدالت با معنویت
عدالت باید با معنویت همراه باشد؛ یعنی باید شما برای خدا و اجر الهی دنبال عدالت باشید؛ در این صورت میتوانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. البته معنویت هم بدون گرایش به عدالت، یک بُعدی است. بعضیها اهل معنایند، اما هیچ نگاهی به عدالت ندارند؛ این نمیشود. اسلام، معنویتِ بدون نگاه به مسائل اجتماعی و سرنوشت انسانها ندارد؛ «من اصبح و لم یهتمّ بامور المسلمین فلیس بمسلم».(1) آدم معنوییی که با ظلم میسازد، با طاغوت میسازد، با نظام ظالمانه و سلطه میسازد، این چطور معنویتی است؟ اینگونه معنویت را ما نمیتوانیم بفهمیم. بنابراین معنویت و عدالت در هم تنیده است.1384/06/08
1 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 164، ح 5 ؛
تهذیب الاحكام ، شیخ طوسی، ج 6 ص 175 ح 29 ؛
النوادرللراوندی ، سيد فضل الله راوندى، ص 21 ؛
جامع الاحادیث الشیعه، ج 16 ص 172 ح 3 ؛
بحارالانوار،علامه مجلسی ج 71 ص 339، ح 120 ؛
« مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِی يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم»،
ترجمه:
امام صادق (ع): رسول خدا (ص) فرمود:كسی كه صبح كند و اهمیتی به كارهای مسلمانان ندهد او از آنان نیست و كسی كه صدای مردی بشنود كه فریاد كمك خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد مسلمان نیست.
لینک ثابت
اسلامیشدن کشور در صورت اسلامیشدن مسئولان
من چهار پنج سال پیش همینجا در حسینیه این مطلب را با مجموعهی کارگزاران مطرح کردم؛ گفتم انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی و بعد کشور اسلامی. اگر دولت ما اسلامی شد، آن وقت کشورمان اسلامی خواهد شد. اگر من و شما در معاشرتمان، در رفتارمان، در طلب مالمان، در مجاهدتمان، نتوانستیم خود را به حد نصاب برسانیم، از آن دانشجو، از آن جوان بازاری، از آن عنصر در ردههای پایین دولتی، از آن کارگر، از آن روستایی، از آن شهری چه توقعی میتوانیم داشته باشیم که اسلامی عمل کنند؟ چرا مردم را بیخود ملامت میکنیم؟ نباید ملامت کنیم. اگر کمبودی هست، خودمان را باید ملامت کنیم؛ «لوموا انفسکم».(1)
اول، ما اسلامی میشویم؛ وقتی اسلامی شدیم، «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم»(2)آن وقت عملِ ما مردم را مسلمان واقعی خواهد کرد و کشور، اسلامی خواهد شد؛ هم احکام و مقررات اسلامی است، هم اجرا اسلامی است، هم دولتمردان اسلامیاند، هم مردم به تبع حال و به تبع دولتمردان از لحاظ اخلاقی اسلامی خواهند شد. البته شیطان نمیمیرد؛ شیطان زنده است. همیشه عدهیی، جریانی، مجموعههایی هستند که تسلیم شیطان بشوند؛ اما شکل کلی، اسلامی خواهد شد.1384/06/08
1 )
سوره مبارکه ابراهيم آیه 22
وَقالَ الشَّيطانُ لَمّا قُضِيَ الأَمرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُم وَعدَ الحَقِّ وَوَعَدتُكُم فَأَخلَفتُكُم ۖ وَما كانَ لِيَ عَلَيكُم مِن سُلطانٍ إِلّا أَن دَعَوتُكُم فَاستَجَبتُم لي ۖ فَلا تَلوموني وَلوموا أَنفُسَكُم ۖ ما أَنا بِمُصرِخِكُم وَما أَنتُم بِمُصرِخِيَّ ۖ إِنّي كَفَرتُ بِما أَشرَكتُمونِ مِن قَبلُ ۗ إِنَّ الظّالِمينَ لَهُم عَذابٌ أَليمٌ
ترجمه:
و شیطان، هنگامی که کار تمام میشود، میگوید: «خداوند به شما وعده حق داد؛ و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطی نداشتم، جز اینکه دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابر این، مرا سرزنش نکنید؛ خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّماً ستمکاران عذاب دردناکی دارند!
2 )
الكافی، ثقة الاسلام كلینی، ج 2، ص 105 ؛
محاسن، برقی، ج 1، ص 18 ؛
مشكاة الانوار ،الطبرسی، ص 46 ؛
بحار الانوار ،مجلسی، ج 82 ص 135 ح 15 ؛
كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ
ترجمه:
امام صادق(ع) فرمود با غیر از زبان دعوت كنندگان مردم به سوی خوبی باشید تا از شما تلاش و راستی و پرهیزكاری ببینند.
لینک ثابت
آسانی توصیف حق و دشواری عمل به آن
عدالت، بهحسب ظاهر، مفهوم سادهیی است و همه میگویند و آن را تکرار میکنند؛ منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلی دشوار است؛ همان نکتهیی که امیرالمؤمنین دربارهی حق فرموده است: « الحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف ».(1) در مورد عدل هم عیناً همینطور است؛ چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نیستند. به یک معنا، حق همان عدل است؛ عدل همان حق است؛ تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است؛ حتّی شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهی خیلی مشکل است؛ کجا عدالت است، کجا بیعدالتی است. من نمیخواهم الان عدالت را تعریف کنم که چیست. تعریفهای کلی و عمدهیی از عدالت شده؛ تقسیم عادلانهی امکانات و از این قبیل حرفها، که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینی هم هست؛ یعنی شما در هر یک از بخشهایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزی حاصل میشود.1384/06/08
1 )
خطبه 216 :از خطبههاى آن حضرت است كه در صفين بيان فرمود
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ لَا يَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ إِلَّا جَرَى لَهُ وَ لَوْ كَانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَا يَجْرِيَ عَلَيْهِ لَكَانَ ذَلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ وَ تَوَسُّعاً بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ .
ثُمَّ جَعَلَ سُبْحَانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً وَ لَا يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَالِيَهَا أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ وَ كَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ فَعُمِلَ بِالْهَوَى وَ عُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ وَ لَا لِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ. فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ فَلَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ .
فَأَجَابَهُ ( عليه السلام ) رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلَامٍ طَوِيلٍ يُكْثِرُ فِيهِ الثَّنَاءَ عَلَيْهِ وَ يَذْكُرُ سَمْعَهُ وَ طَاعَتَهُ لَهُ ، فَقَالَ ( عليه السلام ) :
إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ لِعِظَمِ ذَلِكَ كُلُّ مَا سِوَاهُ وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كَانَ كَذَلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً وَ إِنَّ مِنْ
أَسْخَفِ حَالَاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ وَ اسْتِمَاعَ الثَّنَاءِ وَ لَسْتُ بِحَمْدِ اللَّهِ كَذَلِكَ وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذَلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ رُبَّمَا اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا وَ فَرَائِضَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِي اسْتِثْقَالًا فِي حَقٍّ قِيلَ لِي وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي فَإِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَا رَبَّ غَيْرُهُ يَمْلِكُ مِنَّا مَا لَا نَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحْنَا عَلَيْهِ فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَى وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى .
ترجمه:
اما بعد، خداوند به خاطر حكمرانى من بر شما براى من بر عهده شما حقّى قرار داده، و شما را نيز بر من حقّى است مانند حقّى كه مرا بر شماست.
حقّ در عرصه وصف وسيعترين اشياء، و در مرحله انصاف تنگترين چيزهاست. كسى را بر ديگرى حقّى نيست جز اينكه آن ديگرى را نيز بر او حقّى است. و حقى از ديگرى بر عهده كسى نيست جز اينكه براى او نيز بر گردن وى حقّى است.
و اگر كسى را بر ديگرى حقّى ثابت است و آن كس را بر وى حقّى نباشد اين حق فقط براى خداى سبحان است نه غير او، به خاطر احاطه قدرتش بر بندگان، و عدالتش در تمام آنچه كه فرمانش در آنها جارى است.
ولى حقّش را بر بندگان چنين مقرّر فرمود كه او را بندگى كنند، و مزد عبادت را بر عهده خود براى بندگان چند برابر قرار داد به علّت فضل و كرمى كه دارد،
و افزون دهى كه شايسته و اهل آن است.
آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض ديگر واجب گرداند، و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضى را در برابر بعضى ديگر واجب نمود، و بعضى واجب نگردد مگر به انجام حقّى كه در برابر آن است.
و بزرگترين چيزى كه از اين حقوق واجب فرمود حقّ حاكم بر رعيت، و حقّ رعيت بر حاكم است، اين فريضهاى است كه خداوند براى هر يك نسبت به ديگرى واجب نموده، و اين حقوق را موجب برقرارى الفت، و ارجمندى دينشان قرار داد.
رعيت اصلاح نشود مگر به صلاح حاكمان، و حاكمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعيت.
پس زمانى كه رعيت حقّ والى را ادا كرد، و والى هم حقّ رعيت را رعايت نمود، حق ميان ايشان ارجمند گردد، و راههاى دين بر پا شود، و نشانههاى عدالت اعتدال گيرد، و سنّتها در مجراى خود روان شود، و زمان آراسته و شايسته گردد، و به دوام دولت اميد رود، و مطامع دشمنان به يأس مبدّل گردد. ولى اگر رعيت بر والى غالب شود، يا والى بر رعيت ستم كند، اختلاف كلمه پيدا شود، و نشانههاى ستم آشكار گردد، و افساد و اختلال در دين زياد شود، و راههاى روشن سنّتها رها گردد، و از روى هواى نفس عمل شود، و اجراى احكام رو به تعطيلى رود، و بيمارى روانها زياد شود،
در آن وقت مردم از تعطيل حقّ عظيم نترسند، و بر انجام گرفتن باطل بزرگ وحشت نكنند. به آن هنگام است كه نيكوكاران خوار، و بدكاران عزيز شوند، و كيفر خداوند نزد بندگان بزرگ گردد.
پس بر شما باد به خيرخواهى در حقّ يكديگر و كمك نيكوى يكديگر بر اين كار، زيرا كسى را- هر چند براى به دست آوردن رضاى حق حرصش شديد، و كوشش او در بندگى طولانى گردد- قدرت آن نيست كه حق طاعت خدا را چنانكه هست ادا كند،
لكن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان اين است كه به اندازه طاقت خود به خيرخواهى يكديگر برخيزند، و در كمك به هم براى اقامه حق در بين خود اقدام كنند.
و هيچ كس- گرچه منزلتش در حق عظيم باشد، و فضيلتش در دين بر ديگران پيشى داشته باشد،- چنان نيست كه در اداى حقّى كه خدا بر او واجب كرده محتاج به كمك نباشد، و هيچ كس- گر چه او را كوچك شمارند، و در ديده حقير بينند- كمتر از آن نيست كه در اداى حق به ديگران كمك كند و يا از سوى ديگران كمك شود.
در آن وقت مردى از ياران آن حضرت به جواب برخاست و سخن را طولانى نمود، و در ضمن آن امام را بسيار ستود، و شنوايى و طاعت خود را نسبت به آن حضرت اظهار كرد،
حضرت فرمود: آن كس كه جلال خدا در جانش بزرگ، و موضع حق در دلش با عظمت است، مىسزد كه به خاطر اين بزرگى، ما سواى خدا در نظرش كوچك باشد.
و سزاوارترين كس به اين معنا كسى است كه نعمت و لطف و احسان خدا بر او بسيار است، زيرا خداوند نعمت بسيار به كسى عنايت نكرده مگر اينكه عظمت حقّ خدا بر او افزون گشته.
و از پستترين حالات حاكمان نزد مرد شايسته اين است كه به آنان گمان عشق به خود ستايى برده شود، و كارشان قيافه برترى جويى به خود گرفته باشد،
و من ميل ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من به خودستايى علاقه مندم و عاشق شنيدن مدح و ثنايم، به حمد خدا اين گونه نيستم، و اگر دوستدار اين مسأله بودم باز هم به خاطر خاكسارى در برابر عظمت و كبريايى حق كه از همه كس به آن سزاوارتر است آن را رها مىكردم.
چه بسا مردمى كه ستايش خود را به وسيله جامعه پس از رنج و زحمت شيرين شمارند، ولى مرا به خاطر آنكه نفس خود را براى خدا و خدمت به شما به كار گرفتهام و هنوز از اداى كامل آن حقوق فارغ نشدهام و واجباتى كه چارهاى جز انجام آنها ندارم ثنا نگوييد.
پس با من چنانكه با سركشان سخن مىگويند سخن مگوييد، و آنچه را در برابر مردم خشمگين پنهان مىكنند از من پنهان مداريد، و با مدارا و چاپلوسى با من معاشرت ننماييد،
و گمان نكنيد كه شنيدن سخن حق بر من سنگين است، و مپنداريد كه تعظيم نابجاى خود را از شما درخواست دارم، زيرا آن كه اگر سخن حق به او گفته شود، يا عدالت به او پيشنهاد گردد بر او سنگين آيد، عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است.
بنا بر اين از حق گويى يا مشورت به عدل خوددارى نكنيد، كه من در نظر خود نه بالاتر از آنم كه خطا كنم، و نه در كارم از اشتباه ايمنم مگر اينكه خداوند مرا از نفسم كفايت كند نفسى كه خداوند از من به آن مالكتر است،
زيرا من و شما بندگانى در اختيار پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست، مالك و صاحب آن چيزى از ماست كه ما مالك آن نيستيم، و ما را از آنچه در آن بوديم بيرون آورد و به آنچه صلاح ما بود در آورد هدايت را عوض گمراهى، و بينايى را بعد از كور دلى به ما عنايت فرمود
لینک ثابت
لزوم استقامت در حفظ نیت الهی
شما چهار سال، یعنی حدود 1450 روز وقت دارید. هر روزی که میگذرد، یکی از این عددها برداشته میشود و مجموعه به صفر نزدیک میشود. هر یک روزتان غنیمت است. این 1450 روز، چشمانداز و گسترهی وسیعی است. برای این مدتِ نسبتاً طولانی خیلی کارها میشود کرد. امیرکبیر که یک چهرهی ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهای بزرگی هم کرده، همهی حکومت او سه سال بود؛ یعنی یک سال از مدتی که بناست علیالعجاله شما در این مسؤولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آنقدر این کار، مهم و بزرگ و جدی بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمیکند؛ والّا قبل از اینکه بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد، و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزی در پروندهی او وجود ندارد؛ همین سه سال است. بنابراین، این چهار سال وقت کمی نیست؛ یک گسترهی طولانی است. از الان که شما شروع کنید و به آفاق بلندی که جلوی چشم دارید، نگاه کنید، همه کار میتوانید انجام دهید. روزی خواهد رسید که شما وقتی به جلوی رویتان نگاه میکنید، میبینید دیگر فرصتی باقی نمانده؛ مثلاً سه ماه یا شش ماه مانده. در آن سه ماه و شش ماه، دیگر نمیشود کار جدی انجام داد؛ مگر استمرار و به نتیجه رساندن این کارها. از الان به فکر باشید و یک روز را هم غنیمت بشمارید؛ یعنی یک روز هم نباید هدر برود. اینطور نباشد که بگوییم چهار سال وقت هست؛ انشاءاللَّه سرِ فرصت بهکار میرسیم؛ نه، از همین روز اول و ساعت اول باید کار را بهطور جدی شروع کنید. چون میدانم نیتهایتان خوب و خدایی است و برای خدمت وارد این مقوله شدهاید، مطمئنم که اگر انشاءاللَّه همین نیت را برای خودتان حفظ کنید، خدای متعال کمک خواهد کرد. البته بدانید حفظ نعمت بمراتب مشکلتر از کسب نعمت است. در قرآن میگوید: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا». فقط «ربّنا اللَّه» گفتن کافی نیست؛ «ثمّ استقاموا» هم لازم است؛ آن وقت «تتنزّل علیهم الملائکه»(1)
استقامت کردن اساس کار است؛ والّا یک وزنهی سنگین را آدم ضعیفی مثل بنده هم ممکن است بردارد و یک لحظه سرِ دست بلند کند؛ لیکن نمیتواند نگه دارد؛ آن را میاندازد. قوی و کنندهی کار، کسی است که بتواند این وزنهی سنگین را ظرف مدت لازم سرِ دستش نگه دارد. خیلی از ماها نیتهایمان خوب است و با نیتِ خوب وارد میشویم؛ اما نمیتوانیم این نیت را نگه داریم؛ این نیت در اثنای راه به موانعی برخورد میکند؛ سایش پیدا میکند؛ کمرنگ و ضعیف میشود و احیاناً یک جاذبهی قویِ معارضی دل را - که جایگاه نیت، دل است - به سوی خودش جذب میکند؛ یک وقت نگاه میکنید، میبینید اصلاً نیت رفت؛ نیت یک چیز دیگر شده؛ آن وقت راه انسان عوض میشود.
اگر میبینید بعضیها «ربّنا اللَّه» را گفتند، اما امروز به جای کعبه رو به بتکده دارند؛ شعارِ خوب را دادند، اما امروز 180 درجه در جهت عکس آن شعار حرکت میکنند، عاملش این است؛ نتوانستند نگه دارند. چرا نتوانستند؟ چون در اثنای راه، جاذبهها پیدا میشود.1384/06/08
1 )
سوره مبارکه فصلت آیه 30
إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ
ترجمه:
به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است!» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند که: «نترسید و غمگین مباشید، و بشارت باد بر شما به آن بهشتی که به شما وعده داده شده است!
لینک ثابت
لزوم تحقیق شعائر اسلامی در رفتار و عمل و پرهیز از تظاهر
دستهی دوم [دشمنان دولت اسلامی] دشمنان درونیاند؛ یعنی آفتها، بیماریها و میکروبها. مرگ ما بیش از آنچه ناشی از این باشد که دیگری بیاید ما را بکُشد، ناشی از این است که در درون خودمان اختلافی بهوجود میآید. غالباً مرگهای ما ناشی از ویروسی، میکروبی، بیمارییی و سلول عاصییی است که سرطان درست میکند؛ کمتر ناشی از این است که کسی بیاید آدم را بکُشد. دولت اسلامی هم همینطور است؛ باید مواظب دشمنهای درونیاش باشد؛ اینها آفتهایش است.
یکی دو مورد از این آفتها را بگویم. اولِ صحبت به بخشی از این آفتها اشاره کردم. غفلت کردن و از راه منحرف شدن، یکی از آفتهایش این است که ما ادبیات دینی را غلیظ کنیم؛ بدون اینکه مابازایی در عمل داشته باشد. این ما را، هم به ریاکاری میکشاند و هم ریاکاری را در بین مردم تشویق میکند. اینکه ادبیات دینی تقویت شود، من با آن هیچ مخالفتی ندارم؛ ولی باید مابازا داشته باشد. بیش از آنچه در رفتارمان اسلامی عمل میکنیم، در زبان و اظهار و تظاهراتمان نخواهیم خود را جلوه دهیم. بیشتر اهمیت دادن به فرم تا به محتوا، از آن آفتهاست.
محتوا را باید اسلامی کرد. اگر میخواهیم حقیقتاً اسلامی شویم، باید در نحوهی مدیریتمان تحول ایجاد کنیم. یکی از حرفهای خوب آقای رئیس جمهورمان در تبلیغات انتخاباتی - که به نظر من این حرف، عدهی زیادی را جذب کرد - تحول در مدیریت بود. این تحول در مدیریت را چه کسی باید انجام دهد؟ خود ما باید انجام دهیم. اولین گام در تحول این است که رفتار خودمان، کیفیت کارمان، عزل و نصب خودمان، اِعمال مدیریت خودمان، جذبهیی که به خرج میدهیم، انعطافی که به خرج میدهیم، برخوردی که با طبقات مخاطب و مراجع به خودمان انجام میدهیم، اسلامی باشد.
البته اینکه گفتم ادبیات دینی را غلیظ کردن بدون مابازا، یکی از آفتهاست، اشتباه نشود با کاری که بعضیها گوشه و کنار دنبالش هستند که پرچمهای اسلامی و نشانههای اسلامی را از بین مردم بردارند؛ نخیر، بنده این را نمیگویم. مطلقاً نباید نشانههای اسلامی را تضعیف کرد. «و من یعظّم شعائر اللَّه فانّها من تقوی القلوب»(1) اصلاً بنای شعائر بر تظاهر و بر نشان دادن و بر مطرح کردن و جلو چشم نگهداشتن است. شعائر را مطلقاً نباید تضعیف کرد. بعضیها به اسم اینکه ما اهل ریا نیستیم و نمیخواهیم تظاهر کنیم، شعائر اسلامی و علامتهای اسلامی و سیمای اسلامی و وجههی اسلامی و رفتار اسلامی و پرچمهای اسلامی را از زندگیِ خودشان و زندگی مردم جمع میکنند؛ نخیر، بنده مطلقاً این را توصیه نمیکنم؛ بلکه بعکس، توصیه میکنم مقید باشید اینها را نگه دارید. منتها اگر بناست جانماز آب بکشیم، واقعاً روی آن جانماز نماز هم بخوانیم؛ والاّ انسان جانماز را آب بکشد و رویش نماز نخواند و کنار بیندازد، فایدهیی ندارد.1384/06/08
1 )
سوره مبارکه الحج آیه 32
ذٰلِكَ وَمَن يُعَظِّم شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِن تَقوَى القُلوبِ
ترجمه:
این است (مناسک حج)! و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دلهاست.
لینک ثابت