بسیج مستضعفین / بسیجی/سپاه پاسداران/فرهنگ بسیجی/بسیج دانشجویی / بسیج/بسیجیان
بسیجی, بسیج مستضعفین, حقیقت بسیج, فرهنگ بسیجی
بسیجی یک فرهنگ است و اگر بخواهیم این فرهنگ را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم پیشرو بودن در همهی عرصههای اساسی زندگی.1384/03/05
لینک ثابت
مجموعهی بسیجی، یک مجموعهی جوان و یک چهرهی جوانی است.1384/03/05
لینک ثابت
بسیجی, عدالتخواهی, بسیج مستضعفین
بسیجی عدالتطلب است.1384/03/05
لینک ثابت
دربارهی دانشجوی بسیجی حرفهای زیادی در ذهن و دل هست که اگر اینها را به عنوان مناقب بسیجیان دانشجو تنظیم و بیان کنیم، شوق انسانهای متکی به منطق و استدلال به سوی بسیجی شدن در محیط دانشگاهها مضاعف خواهد شد. بسیجی یک فرهنگ است و اگر بخواهیم این فرهنگ را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم پیشرو بودن در همهی عرصههای اساسی زندگی. درست است که بعضیها اصرار دارند بسیجی را در محیط دانشگاه و بیرون دانشگاه بد معنا کنند؛ اما از کسانی که حرفهای بوقهای تبلیغاتی دشمنان این ملت را تکرار میکنند، انتظار زیادی نیست. مسأله این است که خود ما بفهمیم بسیجی یعنی چه.
بسیج یعنی به صحنه آمدن و به میدان آمدن. چه میدانی؟ میدان چالشهای حیاتی و اساسی. میدانها و چالشهای اساسی زندگی چیست؟ فقط آن وقتی است که به کشوری حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهای خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکی از موارد به میدان آمدن است. آن وقتی هم که هویت ملی و سیاسی یک ملت مورد مناقشه قرار میگیرد، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهای ریشهدار یک ملت اهانت میشود و آن را تحقیر میکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که نسل برگزیدهی یک ملت احساس میکنند از غافلهی دانش عقب ماندهاند و باید علاجی بکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که احساس بشود پایههای یک زندگی مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که جبهههای فکری و فرهنگی دنیا برای تسخیر ملتها با ابزارهای فوق مدرن میآیند تا ملتی را از سابقه و فرهنگ و ریشهی خود جدا کنند و براحتی آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جای به میدان آمدن است. همهی اینها انسانهایی را میطلبد که نیاز را احساس کنند؛ آدمهای گیج و غافل و سرگرم نیازهای حقیر اصلاً این نیازها را احساس نمیکنند. آن روزی هم که مرزهای ما بهوسیلهی هزاران چکمهپوش نظامی تهدید میشد، در کشور ما کسانی بودند که اگر به آنها گفته میشد خاک و وطن و ملت و حیثیت و غیرت ما را دارند لگدکوب میکنند، تو هم بیا کاری بکن، میگفت برو بابا، دلت خوش است! حواساش به این نیاز نبود و حس نمیکرد که چنین نیازی وجود دارد. پس اول، احساس نیاز است.
بعد از احساس نیاز، آمادگی است. همه آماده نیستند از راحتی و حضور پای بخاری گرم در زمستان یا کولر خنک در تابستان صرفنظر کنند؛ همه حاضر نیستند برای خودشان دشمن بتراشند؛ همه حاضر نیستند در یک راه دشوار عرق بریزند و سنگلاخها را بنوردند؛ انسانی با همت و با اراده میخواهد. پس عزم و ارادهی کار کردن و گذشت از راحتی و آسایش هم یک شرط است.
شرط دیگر این است که در مقابل این حرکت و کار، از کسی مزد نخواهد. مزد، مربوط به جایی است که کسی از بیرون به ما انگیزه میدهد - این کار را بکن، این پول را بگیر - وقتی ما از درون و عمق جان و از عشقمان انگیزه میگیریم، از چه کسی میخواهیم مزد بگیریم؟ مزد دادن، تحقیر ماست؛ تحقیر انسانی است که از درون دارد میجوشد. اینها خصوصیات یک انسان بسیجی است؛ فرهنگ بسیج یعنی این. هیچ ملت باشرفی از وجود مجموعهی بسیجی در درون خود بینیاز نیست.
یک مجموعهی بسیجی علاوهی بر همهی اینها، باید توان هم داشته باشد. درست است که بسیج ما در دوران جنگ و بعد از جنگ، پیرمردهای هفتاد ساله هم داشت؛ اما توان، نشاط و قدرتِ نوردیدن این راههای دشوار، غالباً مخصوص جوانان است. بنابراین مجموعهی بسیجی، یک مجموعهی جوان و یک چهرهی جوانی است.
این میدانها، میدان فکر و دانایی و تولید علم است؛ میدان چالشهای گوناگون برای جبران عقبماندگی علمی است. یک نفر میآید فکر و شبهه و پیشنهاد فکریای را در میان میگذارد؛ اگر بخواهیم درست انتخاب کنیم، باید بتوانیم آن را بشناسیم، بفهمیم، تجزیه و تحلیل کنیم و نقاط و بخشهای غلط آن را کنار بزنیم؛ و اگر بخش درستی دارد، آن را بگیریم و با بخشهای درستِ خودمان در هم بیامیزیم و مخلوق خودمان را ارائه دهیم. اگر هم عنصر درستی ندارد، همهاش را توی زبالهدانی بریزیم.
قبل از انقلاب وقتی ما با جوانهای مؤمن دانشجو مواجه میشدیم - که آن وقت با ما در ارتباط بودند، مسجد ما میآمدند، خانهی ما میآمدند و در مجامع ما شرکت میکردند - میدیدیم به برکت روشنفکرىِ نو و پیشرفتهی اسلامی، در محیط دانشگاه حرف برتر را اینها میزنند. فعالان چپِ آن روز در مواجههی با اینها میماندند؛ این یک واقعیت بود. میدانید که آن روز تفکرات چپ و مارکسیستی به شکل ملایمترش در محیطهایی مثل کشور ما به عنوان حرفهای نو ترویج میشد. البته نو هم نبود، اما به عنوان حرف نو ترویج میشد. به دانشگاهها میآمدند و ماتریالیسم دیالکتیک و دیگر بحثهای مارکسیستی را برای بچهها شرح میدادند. بچههای مذهبی که ریشهی فکرشان در پایههای قرآنی و تفسیری مستحکم شده بود، در دانشگاهها مثل سدی در مقابل اینها بودند و مثل فولادی در دل حصار اینها نفوذ میکردند. این هم از میدانهای چالشبرانگیز ماست. پس در این چالشها، چالش دانایی و علمی هست؛ چالش تولید فکر هست؛ چالش سازندگی و خدمترسانی به مردم هست؛ چالش دفاع سیاسی هست؛ چالش تهاجم سیاسی هست؛ چالش دفاع نظامی هست. در این صحنههای متنوع چه کسی میتواند وارد شود؟ اگر کسی وارد این صحنهها شد، پس فرزانه و کارآمد و توانا و پیشرفته است.1384/03/05
لینک ثابت
تجدد و نوگرایىِ حقیقی و باز کردن میدانهای تازهی زندگی، مطلوب اسلام است؛ اصلاً اسلام این را از انسان خواسته؛ این به برکت تأمل، تعمق، کار درست، کار فکری، تلاش عملی، مجاهدت، استقبال از کار و از خطر در همهی میدانها، و همتها را بلند کردن بهدست میآید. این کارها مربوط به کیست؟ مربوط به بسیج است. اگر بسیج را درست معنا کنیم، همین است. بسیجهمچنین یعنی انسان باهمتی که غیرت دینی و دانایىِ فکری و نیازشناسی و ابتکار و جوشش ذهنی و خلاقیت دارد و وارد میدان میشود.
بسیج دانشجویی طبیعتاً مظهر تام و تمام این مفاهیم است. همت شما باید این باشد که این عرصهی اساسی را تأمین کنید. از هیچ چیز هم نباید بیمناک باشید. نه اینکه ملاحظه نکنید - ملاحظه، یعنی عقل را بهکار گرفتن؛ این همیشه لازم است - اما آن چیزی را که حق تشخیص میدهید، باید مطالبه کنید. نه فقط خواستن با زبان و با شعار - البته یک وقت شعار لازم است، یک وقت هم لازم نیست - باید کار و تلاش هم کرد.
من به شما برادران و خواهران عزیز - که فرزندان من هستید - مؤکداً توصیه میکنم که به عمقها توجه کنید و آن را بطلبید؛ از ظواهر هم دست نکشید. این خطاست که کسی خیال یا توهم کند که باید باطن را درست کرد، ظاهر مهم نیست؛ نخیر، همین ظاهر، انسان را به وادیهای گوناگونی میکشاند. ظاهر دینی، ظاهر اسلامی، پایبندی به تعبد دینی، همین مجالس دعا، همین مجالس توسل به ائمه (علیهمالسّلام) لازم است؛ منتها همهی اینها را با دانایی همراه کنید. در مجلس روضهخوانی و سینهزنىِ بسیج وقتی شعر خوانده میشود، باید با معنا، با مضمون، جهتدار و همراه با درس باشد. وقتی در آنجا سخنرانی میشود، باید در جهت تعمیق فکر و اندیشه باشد. وقتی نماز جماعت میخوانید، نماز شما باید همراه با توجه به پروردگار و خشوع در مقابل او باشد. وقتی اعتکاف میکنید، وقتی روزه میگیرید، وقتی اجتماعات مذهبی تشکیل میدهید، باید همراه با توجه به خدای متعال و همراه با اخلاص باشد. کلید موفقیت اینهاست. اگر این نباشد، همان چیزی بر سر انسان خواهد آمد که دیدید بر سر عدهیی آمد. عدهای در اول انقلاب خیلی تند و داغ و پُرشور بودند، اما متأسفانه فکر دینی آنها عمق نداشت؛ با اولین باد سردی که از طرف تبلیغات دشمنان آمد، برگ و بار انقلابیشان ریخت و جوشش انقلابیشان تمام شد! بعضیها صدوهشتاد درجه این طرف غلتیدند. من یکوقت به یکی از این آقایان گفتم که شماها اوایل انقلاب در زمینهی مسائل اقتصادی چپِ چپ بودید و ما از تندرویهای چپگرایی شما را منع میکردیم؛ اما الان شما رفتهاید منتهاالیه جهت مقابل، و شدهاید راستِ راست! ما همانجایی که قبلاً بودیم، ایستادهایم و باز شما را از تندرویهای راستگرایانه منع میکنیم! این بهخاطرِ نداشتن عمق است؛ به این دلیل است که ریشهی اعتقادی و فکری وجود ندارد.
کسیکه ریشهی اعتقادی دارد، براساس اعتقادش حرکت میکند و در میدانهای گوناگون میایستد. اگر جبهه است، میرود شهید یا جانباز میشود و با رنج دائمِ بدنی و با ملامتها میسازد. اگر هم از جبهه برمیگردد، ایمان خود را در میان تندبادهای گوناگون حفظ میکند؛ این آدمِ عمیق است. ما از اینگونه آدمهای متکی به عمق هم کم نداریم. بعضی هم نه؛ متکی به عمق نبودند. بنابراین باید به تفکر اسلامی و تفکر بسیجی عمق داد.
بسیجی عدالتطلب است. عدالتطلبی فقط این نیست که انسان شعار عدالتطلبی بدهد؛ نه، باید این را واقعاً بخواهد. عدالتطلبی به این نیست که انسان رودرروی کسی بایستد و بگوید تو عدالتطلب نیستی؛ نه، این، ساز و کار دارد. باید جامعه به نقطهای برسد که سیاستهای عدالتطلبانه در آن طراحی شود و دستگاه اجرایی طوری باشد که سیاستهای عدالتطلبانه فرصت عملیاتی شدن و اجرایی شدن پیدا کند؛ والّا خیلی سیاستهای عدالتطلبانه هم مطرح میشود؛ اما سازوکار، آدمها، مهرهها، قلمبهدستها و امضاءکنندهها یا علاقه ندارند، یا اعتقاد ندارند، یا همت ندارند، یا حال و حوصله ندارند، یا از همان قبیلِ «برو بابا دلت خوشه» است؛ لذا کارها متوقف و لنگ میماند؛ بنابراین آنجاها را باید اصلاح کرد.
برای رسیدن به هر آرزوی بزرگ و هر هدف والایی، سازوکاری وجود دارد؛ این سازوکار را باید جوانِ هوشمندِ فرزانهی دانشجو پیدا کند. بحث جنبش نرمافزاری از همین قبیل است؛ بحث آزاداندیشی از همین قبیل است؛ بحثهای گوناگونی که در زمینههای مختلف اجتماعی میشود، از همین قبیل است.1384/03/05
لینک ثابت
دربارهی دانشجوی بسیجی حرفهای زیادی در ذهن و دل هست که اگر اینها را به عنوان مناقب بسیجیان دانشجو تنظیم و بیان کنیم، شوق انسانهای متکی به منطق و استدلال به سوی بسیجی شدن در محیط دانشگاهها مضاعف خواهد شد. بسیجی یک فرهنگ است و اگر بخواهیم این فرهنگ را در یک جمله تعریف کنیم، باید بگوییم پیشرو بودن در همهی عرصههای اساسی زندگی. درست است که بعضیها اصرار دارند بسیجی را در محیط دانشگاه و بیرون دانشگاه بد معنا کنند؛ اما از کسانی که حرفهای بوقهای تبلیغاتی دشمنان این ملت را تکرار میکنند، انتظار زیادی نیست. مسأله این است که خود ما بفهمیم بسیجی یعنی چه. بسیج یعنی به صحنه آمدن و به میدان آمدن.1384/03/05
لینک ثابت
بسیج یعنی به صحنه آمدن و به میدان آمدن. چه میدانی؟ میدان چالشهای حیاتی و اساسی. میدانها و چالشهای اساسی زندگی چیست؟ فقط آن وقتی است که به کشوری حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهای خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکی از موارد به میدان آمدن است. آن وقتی هم که هویت ملی و سیاسی یک ملت مورد مناقشه قرار میگیرد، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهای ریشهدار یک ملت اهانت میشود و آن را تحقیر میکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که نسل برگزیدهی یک ملت احساس میکنند از غافلهی دانش عقب ماندهاند و باید علاجی بکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که احساس بشود پایههای یک زندگی مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که جبهههای فکری و فرهنگی دنیا برای تسخیر ملتها با ابزارهای فوق مدرن میآیند تا ملتی را از سابقه و فرهنگ و ریشهی خود جدا کنند و براحتی آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جای به میدان آمدن است. همهی اینها انسانهایی را میطلبد که نیاز را احساس کنند؛ آدمهای گیج و غافل و سرگرم نیازهای حقیر اصلاً این نیازها را احساس نمیکنند. آن روزی هم که مرزهای ما بهوسیلهی هزاران چکمهپوش نظامی تهدید میشد، در کشور ما کسانی بودند که اگر به آنها گفته میشد خاک و وطن و ملت و حیثیت و غیرت ما را دارند لگدکوب میکنند، تو هم بیا کاری بکن، میگفت برو بابا، دلت خوش است! حواساش به این نیاز نبود و حس نمیکرد که چنین نیازی وجود دارد. پس اول، احساس نیاز است.
بعد از احساس نیاز، آمادگی است. همه آماده نیستند از راحتی و حضور پای بخاری گرم در زمستان یا کولر خنک در تابستان صرفنظر کنند؛ همه حاضر نیستند برای خودشان دشمن بتراشند؛ همه حاضر نیستند در یک راه دشوار عرق بریزند و سنگلاخها را بنوردند؛ انسانی با همت و با اراده میخواهد. پس عزم و ارادهی کار کردن و گذشت از راحتی و آسایش هم یک شرط است.
شرط دیگر این است که در مقابل این حرکت و کار، از کسی مزد نخواهد. مزد، مربوط به جایی است که کسی از بیرون به ما انگیزه میدهد - این کار را بکن، این پول را بگیر - وقتی ما از درون و عمق جان و از عشقمان انگیزه میگیریم، از چه کسی میخواهیم مزد بگیریم؟ مزد دادن، تحقیر ماست؛ تحقیر انسانی است که از درون دارد میجوشد. اینها خصوصیات یک انسان بسیجی است؛ فرهنگ بسیج یعنی این. هیچ ملت باشرفی از وجود مجموعهی بسیجی در درون خود بینیاز نیست.
یک مجموعهی بسیجی علاوهی بر همهی اینها، باید توان هم داشته باشد. درست است که بسیج ما در دوران جنگ و بعد از جنگ، پیرمردهای هفتاد ساله هم داشت؛ اما توان، نشاط و قدرتِ نوردیدن این راههای دشوار، غالباً مخصوص جوانان است. بنابراین مجموعهی بسیجی، یک مجموعهی جوان و یک چهرهی جوانی است.1384/03/05
لینک ثابت
بسیج یعنی به صحنه آمدن و به میدان آمدن. چه میدانی؟ میدان چالشهای حیاتی و اساسی. میدانها و چالشهای اساسی زندگی چیست؟ فقط آن وقتی است که به کشوری حمله شود و مردم آن کشور به صحنه بیایند تا از مرزهای خودشان دفاع کنند؟ البته که نه؛ این فقط یکی از موارد به میدان آمدن است. آن وقتی هم که هویت ملی و سیاسی یک ملت مورد مناقشه قرار میگیرد، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که به فرهنگ و اعتقادات و باورهای ریشهدار یک ملت اهانت میشود و آن را تحقیر میکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که نسل برگزیدهی یک ملت احساس میکنند از غافلهی دانش عقب ماندهاند و باید علاجی بکنند، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که احساس بشود پایههای یک زندگی مطلوب و عادلانه در کشور احتیاج به تلاش دارد تا ترمیم و یا استوار شود، جای به میدان آمدن است. آن وقتی هم که جبهههای فکری و فرهنگی دنیا برای تسخیر ملتها با ابزارهای فوق مدرن میآیند تا ملتی را از سابقه و فرهنگ و ریشهی خود جدا کنند و براحتی آن را زیر دامن خودشان بگیرند، جای به میدان آمدن است... این میدانها، میدان فکر و دانایی و تولید علم است؛ میدان چالشهای گوناگون برای جبران عقبماندگی علمی است. یک نفر میآید فکر و شبهه و پیشنهاد فکریای را در میان میگذارد؛ اگر بخواهیم درست انتخاب کنیم، باید بتوانیم آن را بشناسیم، بفهمیم، تجزیه و تحلیل کنیم و نقاط و بخشهای غلط آن را کنار بزنیم؛ و اگر بخش درستی دارد، آن را بگیریم و با بخشهای درستِ خودمان در هم بیامیزیم و مخلوق خودمان را ارائه دهیم. اگر هم عنصر درستی ندارد، همهاش را توی زبالهدانی بریزیم.
قبل از انقلاب وقتی ما با جوانهای مؤمن دانشجو مواجه میشدیم - که آن وقت با ما در ارتباط بودند، مسجد ما میآمدند، خانهی ما میآمدند و در مجامع ما شرکت میکردند - میدیدیم به برکت روشنفکرىِ نو و پیشرفتهی اسلامی، در محیط دانشگاه حرف برتر را اینها میزنند. فعالان چپِ آن روز در مواجههی با اینها میماندند؛ این یک واقعیت بود. میدانید که آن روز تفکرات چپ و مارکسیستی به شکل ملایمترش در محیطهایی مثل کشور ما به عنوان حرفهای نو ترویج میشد. البته نو هم نبود، اما به عنوان حرف نو ترویج میشد. به دانشگاهها میآمدند و ماتریالیسم دیالکتیک و دیگر بحثهای مارکسیستی را برای بچهها شرح میدادند. بچههای مذهبی که ریشهی فکرشان در پایههای قرآنی و تفسیری مستحکم شده بود، در دانشگاهها مثل سدی در مقابل اینها بودند و مثل فولادی در دل حصار اینها نفوذ میکردند. این هم از میدانهای چالشبرانگیز ماست. پس در این چالشها، چالش دانایی و علمی هست؛ چالش تولید فکر هست؛ چالش سازندگی و خدمترسانی به مردم هست؛ چالش دفاع سیاسی هست؛ چالش تهاجم سیاسی هست؛ چالش دفاع نظامی هست. در این صحنههای متنوع چه کسی میتواند وارد شود؟ اگر کسی وارد این صحنهها شد، پس فرزانه و کارآمد و توانا و پیشرفته است.1384/03/05
لینک ثابت
تجدد و نوگرایىِ حقیقی و باز کردن میدانهای تازهی زندگی، مطلوب اسلام است؛ اصلاً اسلام این را از انسان خواسته؛ این به برکت تأمل، تعمق، کار درست، کار فکری، تلاش عملی، مجاهدت، استقبال از کار و از خطر در همهی میدانها، و همتها را بلند کردن بهدست میآید. این کارها مربوط به کیست؟ مربوط به بسیج است. اگر بسیج را درست معنا کنیم، همین است. بسیج همچنین یعنی انسان باهمتی که غیرت دینی و دانایىِ فکری و نیازشناسی و ابتکار و جوشش ذهنی و خلاقیت دارد و وارد میدان میشود.1384/03/05
لینک ثابت
من به شما برادران و خواهران عزیز - که فرزندان من هستید - مؤکداً توصیه میکنم که به عمقها توجه کنید و آن را بطلبید؛ از ظواهر هم دست نکشید. این خطاست که کسی خیال یا توهم کند که باید باطن را درست کرد، ظاهر مهم نیست؛ نخیر، همین ظاهر، انسان را به وادیهای گوناگونی میکشاند. ظاهر دینی، ظاهر اسلامی، پایبندی به تعبد دینی، همین مجالس دعا، همین مجالس توسل به ائمه (علیهمالسّلام) لازم است؛ منتها همهی اینها را با دانایی همراه کنید. در مجلس روضهخوانی و سینهزنىِ بسیج وقتی شعر خوانده میشود، باید با معنا، با مضمون، جهتدار و همراه با درس باشد. وقتی در آنجا سخنرانی میشود، باید در جهت تعمیق فکر و اندیشه باشد. وقتی نماز جماعت میخوانید، نماز شما باید همراه با توجه به پروردگار و خشوع در مقابل او باشد. وقتی اعتکاف میکنید، وقتی روزه میگیرید، وقتی اجتماعات مذهبی تشکیل میدهید، باید همراه با توجه به خدای متعال و همراه با اخلاص باشد. کلید موفقیت اینهاست. اگر این نباشد، همان چیزی بر سر انسان خواهد آمد که دیدید بر سر عدهیی آمد. عدهای در اول انقلاب خیلی تند و داغ و پُرشور بودند، اما متأسفانه فکر دینی آنها عمق نداشت؛ با اولین باد سردی که از طرف تبلیغات دشمنان آمد، برگ و بار انقلابیشان ریخت و جوشش انقلابیشان تمام شد! بعضیها صدوهشتاد درجه این طرف غلتیدند. من یکوقت به یکی از این آقایان گفتم که شماها اوایل انقلاب در زمینهی مسائل اقتصادی چپِ چپ بودید و ما از تندرویهای چپگرایی شما را منع میکردیم؛ اما الان شما رفتهاید منتهاالیه جهت مقابل، و شدهاید راستِ راست! ما همانجایی که قبلاً بودیم، ایستادهایم و باز شما را از تندرویهای راستگرایانه منع میکنیم! این بهخاطرِ نداشتن عمق است؛ به این دلیل است که ریشهی اعتقادی و فکری وجود ندارد.
کسیکه ریشهی اعتقادی دارد، براساس اعتقادش حرکت میکند و در میدانهای گوناگون میایستد. اگر جبهه است، میرود شهید یا جانباز میشود و با رنج دائمِ بدنی و با ملامتها میسازد. اگر هم از جبهه برمیگردد، ایمان خود را در میان تندبادهای گوناگون حفظ میکند؛ این آدمِ عمیق است. ما از اینگونه آدمهای متکی به عمق هم کم نداریم. بعضی هم نه؛ متکی به عمق نبودند. بنابراین باید به تفکر اسلامی و تفکر بسیجی عمق داد.1384/03/05
لینک ثابت
فرزانگىِ دانشجویی و خصوصیات جوانی همراه با روحیات فرهنگ بسیجی، یک ترکیب بدیع و بسیار شوقانگیز است.1384/03/05
لینک ثابت
فرهنگ بسیجی یعنی پیشرو بودن در همهی عرصههای اساسی زندگی. 1384/03/05
لینک ثابت
بسیج یعنی به صحنه آمدن و به میدان آمدن.1384/03/05
لینک ثابت
هیچ ملت باشرفی از وجود مجموعهی بسیجی در درون خود بینیاز نیست.1384/03/05
لینک ثابت
یک مجموعهی بسیجی باید توان هم داشته باشد.1384/03/05
لینک ثابت
بسیج یعنی انسان باهمتی که غیرت دینی و دانایىِ فکری و نیازشناسی و ابتکار و جوشش ذهنی و خلاقیت دارد و وارد میدان میشود.1384/03/05
لینک ثابت