تبلیغ به این شکلی که در میان ما معمول است، امر خیلی بدیعی است. حقیقتاً هیچکدام از روشهای تبلیغی، هنری، وسایل ارتباط جمعی و رسانهها، جای این تبلیغ را نمیگیرد. نمیخواهم عرض کنم که این تبلیغ مغنی از آنهاست؛ لیکن آنها هم مغنی از این تبلیغ و از این سبک و این روش نیست.
اینکه انسانی روبهرو با مؤمنین در اجتماعات هرروزه یا هرشبه پیاپی بنشیند و برای آنها با روشهایی که باید مورد توجّه قرار گیرد به بیان معارف الهی را بپردازد، نصیحت کند، اخلاق فاضله را برای آنها بشکافد، صراط مستقیم را در مقابلشان قرار دهد و آن را برایشان تبیین کند و میان گوینده و مخاطب، نفسها و نگاهها و دلها بر هم گره بخورد، این چیز بسیار بااهمیتی است. جامعه روحانیت و حوزههای مبارکه علمیّه نباید این را به هیچ قیمت از دست بدهند. البته همینطور هم هست؛ هم طلّاب و فضلا و عاملان تبلیغ در این راه قدر این تبلیغ را میدانند، هم بزرگان تا سطح عالىِ مراجع معظّم به این سبک تبلیغ اهمیت میدهند و باید هم اهمیت بدهند؛ چون بسیار حائز اهمیت واقعی است.
این تبلیغ دارای سه رکن اصلی است که من مختصراً عرض میکنم: یک رکن، منشأ این تبلیغ است؛ یک رکن، هدف این تبلیغ است؛ یک رکن، ابزار و وسایل و شیوههای این تبلیغ است.
منشأ این تبلیغ چیست و چه باید باشد؟ منشأ این تبلیغ باید فکر، اندیشه، خردمندی، اخلاص و معنویّت باشد؛ یعنی تبلیغ باید از یک منبع نورانی سرچشمه بگیرد. اگر این تبلیغ از روی هوای نفس شد، براساس انگیزههای ناسالم شد، از روی بیاعتنایی به اصل کار شد و آن منشأ را نداشت، تأثیر آن هم تأثیر آن سرچشمه فیّاضی نخواهد بود که از یک منشأ عزیز و پُربار حقیقی سرچشمه میگیرد و میریزد؛ منقطع و ناسالم و آلوده خواهد شد. منشأ باید هم فکر و اندیشه و مطالعه و تأمّل و تدبّر باشد و هم اخلاص و نصح و علاقه به مخاطب که برای او تبلیغ میکنیم.
در تبلیغاتی که در دنیا برای بعضی از فرق - که من نمیخواهم اسم بیاورم - میشود و میگویند مبلّغان فلان فرقه در آفریقا یا در فلانجا رفتند، این حرفها را زدند، این کارها را کردند، با این هدف است که آنها میخواهند نشان دهند که تبلیغشان ناشی از همین منشأ مبارک است - یعنی از عشق و نصح نسبت به مخاطبان - لیکن حقیقت قضیه غیر از این است. معلوم شد که گروههای تبشیری از صدوپنجاه سال پیش، دویست سال پیش، به عنوان مقدّمه استعمار، چه کارهایی را در کشورهای دیگر - چه در کشورهای آسیایی و چه بیشتر از آن در کشورهای آفریقایی - انجام دادند. در خود اروپا هم وضع بدتر از این حرفهاست، که قابل ذکر نیست؛ لیکن در شما این ممکن واقع است و گذشته تبلیغی ما نیز همین را نشان میدهد که تبلیغ ناشی از اندیشه و فکر و مطالعه و تدبّر و رسیدگی است.
شما به آثار تبلیغی برخی از بزرگان نگاه کنید! اغلب کتابهای مرحوم آیةاللَّه شهید مطهّری رضواناللَّهتعالیعلیه سخنرانیهای اوست؛ یعنی تبلیغات اوست که با همین روش و سبکی که شما امروز انجام میدهید، ابلاغ شده است، تبلیغ شده است، رسانده شده است و ببینید چقدر پرمایه و پرمغز است. از این قبیل، الی ماشاءاللَّه چه در دوران قبل از انقلاب و چه بعد از آن وجود دارد. همچنین منشأ باید همان اخلاص و صفا و عشق و علاقه به مخاطبان را داشته باشد؛ «عزیز علیه ما عنتّم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم» این، خصوصیتِ آن مبلّغِ اوّل و داعىِ اوّل است که شما دنبالش حرکت میکنید. باید با مردم اینگونه بود. با این منشأ باید با مردم حرف زد. وقتی که مبلّغ با این احساس و با آن مایه فکری سخنش وارد میدان میشود، مثل مغناطیس دلها را جذب میکند، مثل قطرات آب زلال در سختترین سنگها هم اثر میگذارد و در زمین مناسب باروری میدهد؛ «والبلد الطّیّب یخرج نباته بإذن ربّه».
آنچه که شما از این زلال معنوی به سرزمین دلهای مردم و ذهنهای مردم سرازیر کنید، فوراً پرورش مییابد و رشد میکند، که نمونههای آن را در زندگیهای خودمان مشاهده کردیم و یک نمونهاش همین انقلاب است. این انقلابِ عظیم، مهمترین رکن و عاملش همین تبلیغات بود؛ حال تحلیلگران مادّی هرطور میخواهند تبلیغ کنند، بکنند. آنچه که ما دیدیم و حس کردیم، این است و هر هدف بزرگی هم با این تأمین خواهد شد.
هدف باید «صراط اللَّه» باشد؛ «صراط اللَّه العزیز الحمید»)، «انّک علی صراط مستقیم» ، «ادع الی سبیل ربّک». هدف تمام پیامبران، کشاندن مردم به صراط مستقیم است و صراط مستقیم هم یعنی عبودیت؛ «و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم». باید مردم را به عبودیّت الهی که همان صراط مستقیم است، سوق دهید. البته این عبودیّت، در زمینه اخلاق، در زمینه عمل فردی و در زمینه عمل اجتماعی کاربرد دارد، که وقتی بحث عمل اجتماعی پیش آمد، آنوقت بحثهای سیاسی، تحلیلهای سیاسی - تبیین سیاسی - هم در حوزه کار شما قرار میگیرد.
اشتباه کسانی که در گذشته مسائل سیاسی را از تبلیغ کنار میگذاشتند، در این بود که عبودیّت را به منطقه فردی منحصر میکردند. آنها اینجا را غلط میفهمیدند و غلط عمل میکردند. بله؛ هدف، کشاندن مردم به عبودیّت است؛ منتها عبودیّت منطقه وسیعی در زندگی انسان دارد و آن منطقه به عمل شخصی منحصر نیست. وقتی که عمل جامعه، عمل یک مجموعه عظیم انسانی و مردم یک کشور، عمل اقتصادی، عمل سیاسی و موضعگیریهای سیاسی مشمول بحث عبودیّت شد، آن وقت دعوت شما هم میتواند شامل این مسائل باشد و باید هم باشد؛ چارهای ندارید.
باید درس اخلاق بگویید، درس اخلاق سیاسی هم بگویید، درس اخلاق و معنویّت هم بگویید، تحلیل سیاسی هم بدهید، دشمن درونی را هم - که نفس امّاره یا شیطان رجیم است - معرفی کنید، دشمن اجتماعی را هم - که شیطان بزرگ یا شیطانهای گوناگونند - معرفی کنید، ایادی و اذناب شیطان را هم معرفی کنید. وقتی معنای عبودیّت الهی این شد که انسان از «انداد اللَّه» اجتناب کند و تبرّی جوید، باید از همه اَشکال آن تبرّی جوید. «انداد اللَّه»، یک وقت نفس پلید انسانی است که درون اوست؛ «نفسک التی بین جنبیک». یک وقت شیطان است که در دعای صحیفه سجّادیه میگویید که «او را در وجود من مستقر کردی و به چیزی که مرا از آن متمکّن نکردی، تمکّن بخشیدی.» یک وقت هم شیطانهای قدرتمند عرصه سیاسیاند که برای اغوا و راهزنی و تسلّط و ضربه زدن و به جهنّم کشاندن ملتها و شعوب بشری منتظر نشستهاند. «انداد اللَّه» اینهایند. دعوت به عبودیّت، نفی اینها را میطلبد؛ چارهای ندارید.
ما توصیه نمیکنیم که منبرها و سخنرانیها را به جنبههای فردی و شخصی منحصر کنید؛ نه. ممکن است یک سخنرانی، یک منبر، یک سلسله منبر، منحصر به این معانی باشد - مانعی ندارد - اما در کنار آن بایستی صحنه زندگی اجتماعی - سیاسی انسان هم میدان عبودیت الهی باشد. آنجا هم بایستی طواغیت ازاله و زدوده شوند و افشا گردند.
عامل سوم، عبارت از روش است. روشها خیلی مهمّ است. در همین آیه مبارکه «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة»، روش را بیان فرموده است. سخن حکمتآمیز، یعنی سخن محکم، سخن غیرمشتبه، سخن غیرموهون و غیر ضعیف. حکمت، همه اینها را دارد. سخن حکیم است، یعنی هم حکمتآمیز است، هم مستحکم است، هم در مقابل متشابه است؛ «بالحکمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی احسن». گفتگو، مذاکره، با ذهنها مواجه شدن، مخاطب قراردادن دلها و ذهنها، با لسان مبین و با روش برادرانه حرف زدن، بسیار بسیار مهمّ است.1376/10/03
لینک ثابت