مبلغان دینی، علمای دینی، متفکران دینی، عشاق گسترش اسلام، علاقهمندان به اسلام و اهلبیت علیهمالسلام باید توجه کنند که اسلام و قرآن، با استدلال و منطق همراه است. مکتب اهل بیت، با منطق و استدلال همراه است. اگر استدلال را از آن جدا کردند و به جای استدلال، خدای نکرده چیزی را وارد کردند که از منطق دور است و جنبهی خرافی دارد، این درست ضد استدلال عمل خواهد کرد. پس، یک ابزار اسلام برای گسترش و غلبه بر همهی ادیان و جماعات و ملل و کشورها، عبارت از منطق است و دیگری، عبارت از عدالت اجتماعی است.
فرق عدالت اجتماعی با منطق این است که منطق و استدلال را همهی مسلمانانی که حتی در اقلیت هم باشند، میتوانند به کسانی که دربارهی اسلام دچار تردیدند، ارائه دهند. مثلا فرض بفرمایید، اگر یک دانشمند اسلامی در کشوری زندگی کند که مسلمانان در آن کشور، در اقلیت قرار داشته باشند، میتواند عقاید اسلامی و استدلال و منطق اسلام را ارائه کند. اما عدالت اجتماعی چه؟ عدالت اجتماعی اسلام، فقط در هنگامی قابل ارائه و عرضه کردن است که یک حکومت اسلامی بر پا شود. عدل اسلام در هنگامی است که حکومت اسلامی و نظام اسلامی در کشوری وجود داشته باشد؛ والا عدالت اسلامی چگونه قابل اجراست؟
در قطعاتی از تاریخ که حاکمیت اسلام، حاکمیت حقیقی بوده است - مثل دوران امیرالمؤمنین علیهالسلام، یا بعضی از دوران دیگر صدر اسلام - همان مقدار از عدالت اسلامی که باقی مانده، دلها را به خود جذب کرده است. شما ببینید چند نفر از نویسندگان و دانشمندان غیرمسلمان، دربارهی امیرالمؤمنین علیهالسلام کتاب نوشتهاند و راجع به عدالت آن حضرت سخن گفتهاند؛ به انگیزهی عدالت، علی علیهالسلام را شناختهاند و به او دل باختهاند. عدالت، اینگونه است. اگر جامعهای که براساس اسلام به وجود میآید، در میان خود، عدالت اجتماعی و عدالت حقوقی و عدالت قضایی و عدالت اجرایی داشته باشد، عدالت به معنای مطلق کلمه در میان مردم اجرا شود و تقسیم صحیح ثروت باشد، خود این عدالت در این جامعه، عاملی برای جذب دلهای ملتها و مردم در همه جای دنیا به اسلام است. چرا؟ چون انسانها از بیعدالتی رنج میبرند.
امروز در کشورهایی هم که دارای ثروت مادی و علمی فراوان هستند، بیعدالتی هست و عدالت به معنای حقیقی کلمه نیست. لذا اکثریت انسانها در آن کشورها دچار رنجند. چرا؟ چون دربارهی آنها عدالت اجرا نمیشود. وقتی اینها ببینند که در گوشهای از دنیا حکومتی وجود دارد و نظامی هست که براساس اسلام شکل گرفته و در این نظام، عدالت مستقر است و مردم از عدالت بهرهمندند و در آن، بیعدالتی و زورگویی افراد به یکدیگر و تجاوز و تعرض به حقوق دیگران نیست و در آن مظلومی وجود ندارد که دستش به دادرسی و دادگستری نرسد، نسبت به آن نظام، جذب میشوند. خود این، عامل گسترش اسلام است. پس، عامل دوم گسترش اسلام، عدالت است. عدالت، مقولهای است که امروز جمهوری اسلامی، مخاطب به آن است.
البته عدالت کامل و مطلق، چیزی نیست که در ظرف دو سال و پنجسال و دهسال، به وسیلهی انسانهای ناقصی از قبیل ما قابل استقرار یابد. عدالت، مقولهی بسیار دشواری است. عدالت، بسیار صعبالوصول و مشکل است. جامعه باید از لحاظ اخلاقی ساخته شود، تا بتوان عدالت کامل را در آن اجرا کرد.
نکتهی دیگر اینکه از اول تشکیل حکومت جمهوری اسلامی تا امروز، به فضل پروردگار تلاشهای بسیاری برای استقرار عدالت شده است. آن ظلمها، آن زورگوییها، آن از بالا حقوق افراد جامعه را غصب کردنها، آن مالاندوزیهای قدرتمندان - که آن کسی که در رأس قدرت قرار داشت، از همهی مردم کشور ثروتمندتر بود - امری عادی نبود. سلاطین قاجار، سلاطین پهلوی - از قبلیها ما درست خبر نداریم و کاری هم با آنها نداریم - آن کسانی که در رأس حکومت بودند و آن کسی که به عنوان پادشاه در این کشور زندگی میکرد و رئیس کشور بود، از همهی افراد ملت ثروتمندتر بودند. این، از کجاست؟ مگر جز با ظلم، چنین چیزی ممکن است؟ اموال مردم را میگرفتند. رضاخان هر جا ملک خوبی بود، هر جا چیز چشمگیری بود، هر جا عمارت زیبایی بود، دست میگذاشت و ثروت انبوه عظیمی برای خودش درست میکرد و چقدر از مناطق کشور را که یکجا دست گذاشت و آن را متعلق به خودش کرد! بازماندگان او هم همینطور بودند. در رأس قدرت، بیعدالتی مطلق بود. هرچه از رأس قدرت پایینتر میآمدیم، این بیعدالتی هم پایینتر میآمد و گسترش پیدا میکرد. هر کس در آن نظام دستش میرسید که به دیگری ظلم کند، ظلم میکرد. جلوگیری هم نداشت.جلوداری هم نبود. آن نظامها، اینگونه بودند.
در نظام جمهوری اسلامی، بحمدالله مطلب به عکس است. اگر یک وقت هم گزارشی از برخی بیعدالتیها یا تعرضها و تجاوزها میرسد، مطلقا مربوط به کسانی که در رتبههای بالای حکومت هستند، نیست. آن کسانی که در رأس قدرتند؛ آن کسانی که در رأس حکومتند، زندگیهایی مثل زندگیهای مردم متوسط - بعضا پایینتر از متوسط - دارند، طمعی به مال مردم ندارند، طمعی به مال دنیا ندارند. خدا را شکر میکنیم که پروردگار عالم، این سنت و سیرهی سجیهی پسندیده را در جمهوری اسلامی قرار داد که کسی از مسؤولان نخواهد به ثروت تفاخر کند. آن روزها به ثروت تفاخر میکردند، چون یک امتیاز بود؛ ولی امروز ثروت داشتن مسؤولان، یک جنبهی منفی است. اگر یکی از مسؤولان دارای ثروتی باشد، مال و منالی داشته باشد، خانهی آن چنانی داشته باشد، وضعیت آن چنانی داشته باشد، این یک امر منفی است. هم از نظر مردم بحمدالله منفی است، هم از نظر مسؤولان منفی است، هم آن کسانی که دارند، میدانند که یک نقطهی منفی است. این، در نظام جمهوری اسلامی، مسألهی خیلی مهمی است. این، همان حرکت به سمت عدالت است که از اول انقلاب بحمدالله شروع شد - امام بزرگوار ما مظهر پاکدامنی و پارسایی و بیاعتنایی به دنیا بود - و بحمدالله رواج داشت. در نظام حکومت امروز هم همینطور است.
بنابراین، هم کارهایی که شده است و هم آنچه که به معنای عدالت مطلق مورد نظر است، یک حرکت بلندمدت لازم دارد؛ ولی آن چیزی که من میخواهم به مسؤولان و به مردم عرض کنم، این نکته است که در دوران بازسازی، خطر دنیاطلبی بیشتر از همیشه است. در دوران بازسازی، ثروتها انباشته میشود؛ چون دوران بازسازی، دوران تراکم کارها، دوران انباشت ثروتها، دوران افزایش فعالیتهای اقتصادی و دورانی است که اگر کسی میتواند تلاشی بکند و حرکتی اقتصادی بکند، راه برای او باز است. در چنین دورانی، آدمهایی که اهل دنیا هستند، آدمهایی که دلشان در بند زخارف دنیوی است، آدمهایی که منافع شخصی خود را بر منافع کشور و ملت و مصالح انقلاب ترجیح میدهند، دستشان باز است، برای اینکه بتوانند خدای نکرده به سمت اشرافیگری و زراندوزی و جمع مال و منال و سوءاستفاده بروند. دوران بازسازی، دوران شکوفایی و پیشرفت ملت و دوران ساختن کشور است. اما در همین حال، این دوران، دوران خطر گرایش آدمهای ضعیف به سمت اشرافیگری و تجمل و انباشت ثروت و سوءاستفادهی اقتصادی است. لذا همه باید خیلی مراقب باشند؛ هم مسؤولان و هم آحاد مردم.
خدای متعال برای جامعه، غنا و ثروت خواسته است. خدای متعال از جامعهی فقیر خشنود نیست و از جامعهی مستمند و ملت فقیری که نمیتواند زندگی خود را تأمین کند، خوشش نمیآید. خدای متعال، برای یک جامعه، غنا و ثروت و داشتن امکانات زندگی و استخراج ذخیرههای زیرزمینی و امثال اینها را خواسته است. اسلام، این را خواسته است. اسلام از ما خواسته است که روی زمین را آباد کنیم و به ثروت جامعه بیفزاییم. این درست؛ اما درعینحال اسلام خواسته است که در جامعه، فاصلهی میان دو قشر از جامعه - قشر فقیر و قشر غنی - فاصلهی زیاد و درهی عمیقی نباشد و شکاف به وجود نیاید. این طور نباشد که در جامعه، عدهای دچار فقر و تنگدستی و تیرهروزی باشند، اولیات زندگی به دست آنها نرسد؛ اما عدهای ثروتهای افسانهای درست کنند. این را اسلام نمیخواهد. این، خلاف عدالت است. این، همان چیزی است که اگر در جامعه به وجود آمد و به آن میدان داده شد، آن وقت دیگر تأمین عدالت اجتماعی در جامعه، شکل افسانهواری به خود خواهد گرفت. دیگر نمیشود امیدوار بود که جامعه به عدالت اجتماعی خواهد رسید. باید جلو این را گرفت. آنچه که من میخواهم در روز اول سال 1376 هجری شمسی و روز ولادت امام علیبنموسیالرضا علیهالسلام به همهی شما، به همهی ملت و به همهی مسؤولان عرض کنم، همین نکته است.
من دیروز در پیام اول سال، به ملت ایران عرض کردم که صرفهجویی را شعار خودتان قرار دهید. صرفهجویی به معنای گدابازی نیست که بعضی بگویند چرا نمیگذارید مردم از نعمتهای خدا استفاده کنند. نه؛ استفاده کنند، ولی اسراف و زیادهروی نکنند. اسراف در جامعه، لازمهی اشرافیگری و تقسیم نابرابر ثروت و مایهی تضییع اموال عمومی و نعمت الهی است. صرفهجویی صحیح - همان که در اسلام به آن قناعت میگویند - به معنای نخوردن نیست. به معنای زیادهروی نکردن، مال خدا را حرام نکردن و نعمت الهی را ضایع نکردن است. اگر جامعهای بخواهد قناعت و صرفهجویی را - که یک دستور اسلامی است - عمل کند، باید متوجه باشد که در شکل کلی به عدالت اجتماعی و مسألهی عدالت پرداخته شود. برای اینکه بشود این راه را ادامه داد، همه و همه باید کوشش کنند. حال که بحمدالله کشور در راه سازندگی حرکت میکند، از عدالت غفلت نکنند و میدان برای سوءاستفاده کنندگان باز نشود. مسؤولان قضایی، با استحکام دادگاهها و دستگاههای قضایی؛ مسؤولان اجرایی، با دقت در سپردن مسؤولیتها و کارها و طرحها و ثروتها به افراد امین؛ مسؤولان قوهی مقننه و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، با وضع قوانین مناسب، باید این زمینه را فراهم کنند.
اینکه من چندی پیش به مردم عزیز اهواز و خوزستان و در حقیقت به همهی ملت ایران گفتم که ما باید گام چهارم انقلاب را که گام نوسازی و تحول معنوی و اخلاقی است، برداریم و در جامعه، به یک معنا این حرکت از همهی حرکتها دشوارتر است و خیلی سخت است که انسان از لحاظ اخلاقی، همهی جامعه را نوسازی کند و تحول ببخشد و رذایل اخلاقی را کنار بریزد و معنویات را بر جامعه مستقر کند، بهخاطر همین است که ما بدون یک تحول اخلاقی عمیق و گسترده، نخواهیم توانست عدالت اجتماعی را آنطوری که مورد نظر اسلام است، انجام دهیم. عدالت، عدهای را زخمدار و ناراضی میکند. عدالت، کسانی را که درصدد سوءاستفاده از اموال عمومیاند، به اعتراض وامیدارد. آن کسانی هم که در این مواقع اعتراضی میکنند، کسانی نیستند که دستشان به جایی نرسد. کسی که امکانات و ثروت دارد، میتواند مسأله درست کند. دشمنان خارجی هم به این طور آدمها کمک میکنند.
نظام اسلامی، نظام عدالت است. لذا در آیهی شریفهی قرآن، فرستادن پیامبران و نازل شدن کتب آسمانی را به هدف اقامهی قسط معین فرموده است: «لیقوم الناس بالقسط». جامعه، با قسط حرکت میکند. وقتی در جامعه عدالت بود؛ وقتی هر کس که اهل تلاش و کار و فعالیت است، دید در جامعه میتواند تلاش و کار و فعالیت کند و وقتی همه دیدند کسانی که فرصتطلبند، کسانی که پررویند، کسانی که متجاوز و متعرض به حقوق دیگرانند، توسط قانون و پاسداران قانون جلویشان گرفته میشود، به اسلام جذب میشوند. نه فقط آنها، بلکه همهی ملتها و کشورها و همهی انسانها و همهی تشنگان عدالت در دنیا، به سمت اسلام جذب میشوند.
مردم، امروز تشنهی عدالتند. وقتی در نظام جمهوری اسلامی عدالت باشد، از همه جای دنیا مردم گردن خواهند کشید؛ چشم به این حقیقت درخشان خواهند دوخت، آن را تحسین خواهند کرد و به آن جذب خواهند شد. آن وقت این آیهی شریفه معنا خواهد شد: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علیالدین کله». این وظیفه است؛ هم وظیفهی مردم و هم وظیفهی دستگاههای مسؤول. همانطور که عرض کردم، هم دستگاههای قضایی، هم دستگاههای اجرایی و هم قوهی مقننه، هر کدام باید ببینند برای تکمیل و گسترش و هوشمندانه اجرا کردن عدالت در سطح کشور و در همهی کارها و فعالیتهای اقتصادی - که مقداری بحمدالله وجود دارد، اما باید تکمیل شود - بخصوص در این دوران، چه وظیفهای متوجه آنهاست؛ آن وظیفه را باید انجام دهند.
مردم، به نظام جمهوری اسلامی با همهی وجود علاقهمندند. مردم، مسؤولان و نظام و نمایندگان خود را دوست میدارند. این مردم علاقهمند بااخلاص صادق وفادار وارد در همهی میدانهای لازم در جمهوری اسلامی را بایستی با اجرا و گسترش و اعمال عدالت، باز هم به این حقیقت روشن امیدوارتر کرد.
عزیزان من! به شما عرض کنم که این دو آیه با هم است. این آیه میگوید که اسلام در سایهی عوامل درونی خود - که عرض کردیم منطق و استدلال از یک سو و عدالت اجتماعی از سوی دیگر است - بر دنیا سیطره خواهد یافت. نه از راه توطئهگری، نه از راه شمشیر، نه از راه کارهایی که دشمنان خدا در جاهای دیگر همیشه کردهاند و دشمنان جمهوری اسلامی همین حالا هم میکنند؛ بلکه از راه منطق و از راه اجرای عدالت. این، یک آیه. آیهی قبلی هم این است که «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم»؛ هرچه میخواهند تهدید کنند. اینکه خدای متعال، کید دشمن را در مقابل اسلام ضعیف میشمارد، فقط کید کفار قریش در روزگار پیامبر نیست. این، یعنی همهی توطئهی دشمن، یکجا علیه جمهوری اسلامی. یعنی محاصرهی اقتصادی. یعنی توطئهی تبلیغاتی گسترده در همه جا. یعنی فشارهای سیاسی. یعنی شب و روز نشستن صهیونیستهای وسوسهگر با دیگر قدرتهای ضد جمهوری اسلامی و علیه جمهوری اسلامی شب و روز تلاش کردن. همهی اینها را شامل میشود و قرآن میگوید که در مقابل پایبندی این ملت به اسلام و راه خدا؛ در مقابل وحدت و همبستگی این ملت؛ در مقابل عشقی که این ملت را از روز اول به راه خدا و قرآن به حرکت واداشته است؛ در مقابل استقامت و صبر و حکمت و هوشیاری این ملت، همهی این قدرتها، همهی این توطئهها، همهی این خدعهگریها و همدستیها و همهی این دشمنیها، یکجا محکوم به شکست است.1376/01/01
لینک ثابت