newspart/index2
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
مردم ایران, مقاومت, تسلیم, ملت ایران(مخاطب), مقاومت ملت ایران, ایستادگی ملت ایران

این ملت، تسلیم کسی نخواهد شد؛ این را همه باید بدانند.1375/10/28
لینک ثابت
دشمن, نظام جمهوری اسلامی ایران, عدالت, دشمنان نظام (مخاطب), دشمن‌شناسی

دشمنانی که با این حکومت مخالفند، با عدالت و با حقیقت مخالفند.1375/10/28
لینک ثابت
حکومت‎ اسلامی, مقاومت, شعارهای انقلاب اسلامی, ظلم‌‏ستیزی, ایستادگی مقابل ظلم

شعار حکومت اسلامی از ساعت اوّل، مقابله با زورگوییها و قلدریها و گردن کلفتیها بود.1375/10/28
لینک ثابت
انقلاب اسلامی, دشمن, پیروزی, پیروزی حق

همچنان که پیامبران به طور عام و بدون استثنا، بر دشمنانشان پیروز شدند؛ این انقلاب هم بدون هیچ تردیدی بر دشمنانش پیروز خواهد شد.1375/10/28
لینک ثابت
صهیونیسم بین‌‏الملل

امروز جنگ روانی‏ای علیه جمهوری اسلامی مشاهده می‏شود که مظهرش هم همین رسانه‏های صهیونیستی‏اند. این خبرگزاری‏ها و این تلویزیون‏ها، غالباً دست صهیونیستهاست و من چون نمی‏خواهم از خبرگزاریِ خاصی اسم بیاورم، نام آن‏ها را مطرح نمی‏کنم؛ و الّا می‏گفتم که کدام خبرگزاری دست صهیونیستها و سرمایه‏داران یهودی بین‏المللی است. اغلب این سروصداها و جنجالها، کار این صهیونیستهایی است که حتّی در سیاستهای هیئت حاکمه‏ی دولت امریکا نیز چنگ انداخته‏اند. البته خود آمریکاییها هم انگیزه دارند. این، کار آن‏هاست.1375/10/28
لینک ثابت
اثرات گناه ؛خارج شدن روح معنویت و ضعیف شدن اراده انسان درمبارزات اجتماعی

هر کدام از گناهان، ضربه‌ای به روح انسان، صفای انسانی، معنویت و اعتزاز روحی وارد می‌آورند و شفّافیت روح انسان را از بین می‌برند و آن را کدر می‌کنند. گناه، آن جنبه‌ی معنویتی را که در انسان است و مایه‌ی تمایز انسان با بقیه‌ی موجودات این عالم مادّه است، از شفّافیت می‌اندازد و او را به حیوانات و جمادات نزدیک می‌کند.
 
گناهان در زندگی انسان، علاوه بر این جنبه‌ی معنوی، عدم موفّقیتهایی را نیز به بار می‌آورند. بسیاری از میدانهای تحرّک بشری وجود دارد که انسان به خاطر گناهانی که از او سرزده است، در آنها ناکام می‌شود. اینها البته توجیه علمی و فلسفی و روانی هم دارد؛ صرف تعبّد یا بیان الفاظ نیست. چطور می‌شود که گناه، انسان را زمینگیر می‌کند؟ مثلاً در جنگ اُحد، به خاطر کوتاهی و تقصیر جمعی از مسلمین، پیروزی اوّلیه تبدیل به شکست شد. یعنی مسلمین، اوّل پیروز شدند، ولی بعد کماندارانی که باید در شکاف کوه می‌نشستند و پشت جبهه را نفوذناپذیر می‌کردند، به طمع غنیمت، سنگر خودشان را رها کردند و به طرف میدان آمدند و دشمن هم از پشت، آنها را دور زد و با یک شبیخون، حمله‌ای غافلگیرانه کرد و مسلمانان را تار و مار نمود. شکست اُحد، از این‌جا به وجود آمد.
 
در سوره‌ی آل‌عمران، شاید ده، دوازده آیه و یا بیشتر، راجع به همین قضیه‌ی شکست است. چون مسلمانان از نظر روحی به‌شدّت متلاطم و ناآرام بودند و این شکست برایشان خیلی سنگین تمام شده بود، آیات قرآن هم آرامششان می‌داد، هم هدایتشان می‌کرد و هم به آنها تفهیم می‌نمود که چه شد شما این شکست را متحمّل شدید و این حادثه از کجا آمد. بعد به این آیه‌ی شریفه می‌رسد که می‌فرماید: «انّ الذین تولّوا منکم یوم التقی الجمعان انّما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا».(1) یعنی این‌که دیدید عدّه‌ای از شما در جنگ اُحد، پشت به دشمن کردند و تن به شکست دادند، مسأله‌ی اینها از قبل زمینه‌سازی شده بود. اینها اشکال درونی داشتند. شیطان اینها را به کمک کارهایی که قبلاً کرده بودند، به لغزش وادار کرد. یعنی گناهان قبلی، اثرش را در جبهه ظاهر می‌کند؛ در جبهه‌ی نظامی، در جبهه‌ی سیاسی، در مقابله با دشمن، در کار سازندگی، در کار تعلیم و تربیت، آن جایی که استقامت لازم است، آن جایی که فهم و درک دقیق لازم است، آن جایی که انسان باید مثل فولاد بتواند ببرّد و پیش برود و موانع جلوِ او را نگیرد. البته گناهانی که توبه‌ی نصوح و استغفار حقیقی از آنها حاصل نشده باشد.
 
در همین سوره، آیه‌ی دیگری هست که آن هم به صورت دیگری، همین معنا را بیان می‌کند.
 
قرآن می‌خواهد بگوید، تعجّبی ندارد که شما شکست خوردید و در جبهه‌ی جنگ، برایتان مشکلی پیش آمد. از این قبیل مسائل پیش می‌آید و قبلاً هم پیش آمده است. می‌فرماید: «و کأین من نبیّ قاتل معه ربیّون کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل اللَّه و ما ضعفوا و مااستکانوا».(2) یعنی چه خبر است؟ شما از این‌که در جنگ اُحد، شکستی برایتان پیش آمده است و عدّه‌ای کشته شده‌اند، همه متلاطم و ناراحت شده‌اید و بعضیها احساس ضعف و یأس می‌کنید. نه؛ برای پیامبران قبلی هم در میدان جنگ حوادثی پیش می‌آمد که به خاطر آنچه که پیش می‌آمد، احساس ضعف و سستی نمی‌کردند. بعد می‌فرماید: «و ما کان قولهم الّا أن قالوا ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی‌امرنا». یعنی در گذشته، وقتی اصحاب و حواریّون پیامبران، در جنگها و حوادث گوناگون، دچار مصیبتی می‌شدند، روی دعا به جانب پروردگار می‌نمودند و عرض می‌کردند: «ربّنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا فی‌امرنا»(3)؛ خدایا! گناهان و زیاده‌رویها و بی‌توجّهیهایی را که در کار خودمان کردیم، بیامرز. این، در واقع نشان می‌دهد که حادثه و مصیبت، از آنچه که خود شما با گناهان فراهم کردید، ناشی می‌شود. این، مسأله‌ی گناهان است.
 
پس ببینید! گناهانی که انسان انجام می‌دهد، این تخلّفهای گوناگون، این کارهایی که ناشی از شهوترانی و دنیاطلبی و طمع‌ورزی و حرص ورزیدن به مال دنیا و چسبیدن به مقام دنیا و بخل نسبت به داراییهای موجود در دست آدمی و نیز حسد و حرص و غضب است، به طور قطعی دو اثر در وجود انسان می‌گذارد: یک اثر، معنوی است که روح را از روحانیت می‌اندازد، از نورانیت خارج می‌کند؛ معنویت را در انسان ضعیف می‌کند و راه رحمت الهی را بر انسان می‌بندد. اثر دیگر این است که در صحنه‌ی مبارزات اجتماعی، آن جایی که حرکت زندگی احتیاج به پشتکار و مقاومت و نشان دادن اقتدار اراده‌ی انسان دارد، این گناهان گریبان انسان را می‌گیرد و اگر عامل دیگری نباشد که این ضعف را جبران کند، انسان را از پا درمی‌آورد. البته گاهی ممکن است عاملهای دیگری مثل یک صفت و یا کار خوب در انسان باشد که جبران کند. بحث بر سر آن موارد نیست؛ اما گناه، فی‌نفسه اثرش این است.1375/10/28


1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 155
إِنَّ الَّذينَ تَوَلَّوا مِنكُم يَومَ التَقَى الجَمعانِ إِنَّمَا استَزَلَّهُمُ الشَّيطانُ بِبَعضِ ما كَسَبوا ۖ وَلَقَد عَفَا اللَّهُ عَنهُم ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفورٌ حَليمٌ
ترجمه:
کسانی که در روز روبرو شدن دو جمعیت با یکدیگر (در جنگ احد)، فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضی از گناهانی که مرتکب شده بودند، به لغزش انداخت؛ و خداوند آنها را بخشید. خداوند، آمرزنده و بردبار است.
2 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 146
وَكَأَيِّن مِن نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيّونَ كَثيرٌ فَما وَهَنوا لِما أَصابَهُم في سَبيلِ اللَّهِ وَما ضَعُفوا وَمَا استَكانوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصّابِرينَ
ترجمه:
چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ‌گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می‌رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت‌کنندگان را دوست دارد.
3 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 147
وَما كانَ قَولَهُم إِلّا أَن قالوا رَبَّنَا اغفِر لَنا ذُنوبَنا وَإِسرافَنا في أَمرِنا وَثَبِّت أَقدامَنا وَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرينَ
ترجمه:
سخنشان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و از تندرویهای ما در کارها، چشم‌پوشی کن! قدمهای ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیّت کافران، پیروز گردان!
لینک ثابت
عزم ملی

«من جرّب المجرّب حلّت به الندامة»؛ کاری را که یک‏بار تجربه کردی، اگر دفعه‏ی دوم تجربه کنی، پشیمان می‏شوی. آن‏ها این ملت را نه یک‏بار، بلکه ده بار از اوّل انقلاب تابه‏حال تجربه کردند؛ ولی دیدند که هرچه فشار سیاسی، اقتصادی و بخصوص نظامی، بر این ملت بیشتر شود، عزم و اراده‏ی این ملت بر ایستادگی در این راه و مبارزه با دشمنان، بیشتر خواهد شد. مسأله‏ی جنگ روانی رادیوها و خبرگزاری‏ها و روزنامه‏ها و مجلّات و نویسندگان مزدور و بعضی از سیاستمدارانی که حدسیّاتی می‏زنند، به این نکته‏ای که عرض شد برمی‏گردد و این هم تازگی ندارد.1375/10/28
لینک ثابت
شهدای فدائیان اسلام

این روزها، همچنین یادآور یکی از روزهای تلخ این ملت در سالهای دهه‏ی سی است که آن، شهادت فداییان اسلام است و من در چند کلمه، فقط یاد این عزیزان را گرامی بدارم. آن وقتی را که خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاک‏باز به مشهد رسید، فراموش نمی‏کنم. در بین طلّاب جوان حوزه‏ی مشهد، در آن مدرسه‏ای که ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علّت هم این بود که سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه- که اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه‏ی نوّاب است- آمده و سخنرانی کرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود که تأثیرات او بر روحیه‏ی طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یکی از مدرّسان بزرگ هم در درس اشاره‏ای کرده بود و یادی از این‏ها نموده بود.
جامعه‏ی آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. این‏ها را به عنوان چند نفری که فقط بلدند گلوله‏ای از دهانه‏ی اسلحه‏ای خارج کنند و به سینه‏ی کسی بنشانند، معرفی می‏کردند. حتّی بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس که خودشان مظهر اوباش‏گری و چاقوکشی و الواطی بودند و جزو افرادی به‏شمار می‏رفتند که ارزش نداشتند از آن‏ها یاد شود، به عنوان یک انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاک‏بازِ مخلصِ و بی‏طمع و بی‏اعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوکش می‏گفتند! بعضی از مردم نیز همین‏طور می‏شناختند و باور می‏کردند و بعضیها هم باور نمی‏کردند و بعضی هم غافل بودند.
از مسأله‏ی فداییان اسلام، غفلت شد. اگرچه شاید آن زمان، آمادگی هم نبود که بخواهند آنچه را که می‏گفتند- که همان حکومت اسلامی بود- بر سرِپا کنند. برای این کار، یک حرکت عمومی در درازمدّت لازم بود؛ لیکن سخن این‏ها در بین فریادها و عربده‏های مستانه‏ی دشمنانشان گم شد. این‏ها مردمانی بودند که «انّهم فتیة ءامنوا بربّهم». (274) واقعاً جوانانی بودند که به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاکمیت معارف و احکام نورانی اسلام تلاش کردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند.
ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آن‏ها به بیگانگان، این حرکت و نهضت را به وجود آورد. اصلًا قضیه‏ی این‏ها چنین بود که در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزه‏ی ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی خودشان را آغاز کردند و متأسّفانه در وسط کار، همه‏شان از بین رفتند. البته برای خود آن‏ها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود. به‏هرحال از آن تاریخ، چهل سال می‏گذرد. الآن چهل سال است که از این قضیه گذشته است؛ اما بعد از چهل سال، شما ملاحظه می‏کنید که اسم این عزیزان، این‏طور در ملأ عام و علی رءوس الاشهاد آورده می‏شود؛ چون آرزوی آن‏ها عملی شد و این ملت در این راه به حرکت درآمد و فداکاری و ایستادگی نمود و آن چهره‏ی کفر و استکبار را نابود کرد.1375/10/28

لینک ثابت
مبارزه‌ ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی؛ بنیان حرکت فدائیان اسلام

آن وقتی را كه خبر شهادت این جوانان مخلص و مؤمن و پاك‌باز [فداییان اسلام ] به مشهد رسید، فراموش نمی‌كنم. در بین طلّاب جوان حوزه‌ی مشهد، در آن مدرسه‌ای كه ما بودیم، هیجان عجیبی پیدا شد. علّت هم این بود كه سال قبل یا دو سال قبلش، مرحوم نوّاب صفوی، این جوان مؤمن روحانی، در همین مدرسه- كه اتّفاقاً اسم مدرسه، مدرسه‌ی نوّاب است- آمده و سخنرانی كرده بود و نماز جماعت اقامه نموده بود و غوغایی از شور و هیجان به وجود آورده بود كه تأثیرات او بر روحیه‌ی طلاب، در هنگام شهادتش محسوس بود. یكی از مدرّسان بزرگ هم در درس اشاره‌ای كرده بود و یادی از این‌ها نموده بود.جامعه‌ی آن وقت، از اهمیت این قیام غافل بود. این‌ها را به عنوان چند نفری كه فقط بلدند گلوله‌ای از دهانه‌ی اسلحه‌ای خارج كنند و به سینه‌ی كسی بنشانند، معرفی می‌كردند. حتّی بزرگان آن دستگاه جبّار منحوس كه خودشان مظهر اوباش‌گری و چاقوكشی و الواطی بودند و جزو افرادی به‌شمار می‌رفتند كه ارزش نداشتند از آن‌ها یاد شود، به عنوان یك انسان تربیت یافته، به این جوانان مؤمنِ صالحِ پاك‌بازِ مخلصِ و بی‌طمع و بی‌اعتنای به دنیا و به زخارف دنیا، چاقوكش می‌گفتند! بعضی از مردم نیز همین‌طور می‌شناختند و باور می‌كردند و بعضیها هم باور نمی‌كردند و بعضی هم غافل بودند. از مسأله‌ی فداییان اسلام، غفلت شد. اگرچه شاید آن زمان، آمادگی هم نبود كه بخواهند آنچه را كه می‌گفتند- كه همان حكومت اسلامی بود- بر سرِپا كنند. برای این كار، یك حركت عمومی در درازمدّت لازم بود؛ لیكن سخن این‌ها در بین فریادها و عربده‌های مستانه‌ی دشمنانشان گم شد. این‌ها مردمانی بودند كه «انّهم فتیة ءامنوا بربّهم». واقعاً جوانانی بودند كه به خدا ایمان آوردند و از روی اخلاص، در راه حاكمیت معارف و احكام نورانی اسلام تلاش كردند و در مقابل ظلم و فساد ایستادند. ظلم و فساد خاندان پهلوی و وابستگی آن‌ها به بیگانگان، این حركت و نهضت را به وجود آورد. اصلًا قضیه‌ی این‌ها چنین بود كه در جهت اسلامی شدن جامعه، مبارزه‌ی ضدّ استبدادی و ضدّ سلطنتی خودشان را آغاز كردند و متأسّفانه در وسط كار، همه‌شان از بین رفتند. البته برای خود آن‌ها خوب شد؛ چون به شهادت رسیدند و به مقام عالی شهادت دست یافتند؛ اما برای جامعه خسارتی بود.1375/10/28
لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی