خوب؛ وقتیکه ما از علم تعریف میکنیم، این در واقع تعریف از معلّم است. چرا؟ چون اوست که علم را به دیگران میبخشد. اگر معلّم نباشد، علم به دست نمیآید: «هرکه چیزی یاد گیرد، باید از استاد گیرد.» علم بدون معلّم، معنی ندارد. کار نیز همینطور است. هرکس از کار تعریف کند، از کارگر تعریف کرده است؛ چون کار بدون کارگر، معنی ندارد. درست توجّه کنید، ببینید این مفاهیم چقدر به هم مرتبط است! علم و کار برای یک ملت، دو بال است. ملتِ بیعلم و بیکار، پیش نخواهد رفت. بنده، بدین خاطر، بارها عرض کردهام که ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسلهی پادشاهی پهلوی و قاجار، لعنت بفرستد که این دو سلسلهی خبیث، دو بالِ مملکت و پیکرهی عظیم این ملت کهن، باهوش و بااستعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچکدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بیارزش یا کمارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دستِ دوم بود. آن کاری را که از دل میجوشد و حقیقتاً پوشش و حلیهی حیات میبخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت میدهد، ترویج نکردند. هرچه توانستند، قلعوقمع هم کردند و بساط علمی را که از دل میجوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. آن خاندانها این جرائم را دارند. نتیجه این شد که ملّت ایران که در مسابقهی علم و پیشرفت تمدّن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقلَّا کسری نداشت، سالها عقب ماند. حال ما باید تلاش و کوشش کنیم که بالاخره گلیم خودمان را از آب بیرون بیاوریم. إن شاء اللّه به همّت شما مردم، این کار را خواهیم کرد؛ که نشانههایش الآن هم پیداست.1374/02/13
لینک ثابت