نابودی تبلیغات دشمن با حضور ملت در تشییع آیتالله اراکی من امروز مطلب دیگری را میخواهم عرض کنم که یک نقطه روشن و یک امید است. این مطلب عبارت است از موضع ملّت ایران در مقابل تبلیغات دشمن و حضور در مواضع حسّاس. اگر میشد ملّت ایران را در قالب یک انسان و بهصورت یک فرد مجسّم کرد، جاداشت که امثال بنده دست این انسان را ببوسند. این ملّت در مواقع حسّاس، از خود عظمت نشان میدهد. مقصود من، قضایای مربوط به رحلت مرجع ربّانی الهی، مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکی است. خدا میداند که دشمنان برای این قضیه چند صد ساعت و بلکه چندهزار ساعت کار و تلاش و همفکری کرده بودند تا بتوانند به نفع تبلیغات خصمانه خودشان استفاده کنند و شما ملّت، همه این تلاشهای خصمانه و خائنانه را با یک حرکت بجا و بهموقع،نقش بر آب کردید. خدا میداند همان روزِ تشییع جنازه که داخل جمعیت رفتم، در دل من چه میگذشت! جای تحسین و اعجاب و قدردانی و تجلیل از نفوس طیّبهای است که با حضور و حرکت و احساسات خودشان، مشکلات بزرگ جهانی را «کالعهن المنفوش(1)» بهکلّی از سر راه برمیدارند. برای اینکه عظمت کارهای بزرگی که ملّت ایران در رحلت مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکی کرد، درست معلوم و روشن شود، دو، سه نکته عرض میکنم. ...1373/09/23
رادیو, تلویزیون, ایمان مردم, ایمان, دشمن, رسانههای بیگانه (مخاطب) دشمنان در دنیا بهوسیلهی رادیو و تلویزیون، بسیار کارها کردهاند، ولی در ایران نتوانستهاند هیچ غلطی بکنند؛ به خاطر اینکه مردم، مؤمن بودهاند.1373/09/23
دشمن, دشمن شناسی, روحانیها روحانینمایی را که دشمن میخواهد بهجای روحانی در میان مردم جا بزند. مردم از او متنفّرند. امّا مردم، روحانی واقعی را دوست دارند.1373/09/23
مردم ایران, اسلام مردم معتقدند که با اسلام میشود به دنیا و آخرت آباد رسید. از اسلام نیکی دیدهاند. اسلام به آنها آزادی و عزّت داده است. اسلام به این ملّت، رهایی از دست ستمگران و دستگاههای فاسد را داده است.1373/09/23
تحت فشار قرار گرفتن افراد توسط رژیم پهلوی به دلیل مخالفت با اسرائیل در کشورهای عربی، چه تعداد انسانهایی هستند که دلشان از قضایای مربوط به سازش با دشمن صهیونیستی خون است ولی نمیتوانند چیزی بگویند. درست مثل دوران رژیم گذشته در اینجا که ما نمیتوانستیم علیه صهیونیستها مطلبی به زبان بیاوریم. دلهای ما آن روز خون بود، ولی نمیتوانستیم چیزی بگوییم. بنده در همان سالها، یک وقت در جمع دانشجویان، به مناسبتِ تفسیر آیات مربوط به بنی اسرائیل - در اوایل سورهی بقره - مطالبی گفته بودم. بعد، در یکی از بازداشتها زیر منگنهی سؤال و بازجوییام قرار دادند که شما اسم از اسرائیل آوردهاید! آیات مربوط به بنیاسرائیل را مطرح کرده بودم؛ گفتند: چرا اسم از اسرائیل آوردهاید؟! یعنی کسی که تفسیر قرآن هم میکرد، حق نداشت یک کلمه از بنیاسرائیل بگوید که مبادا به متّحد آن رژیم خبیث و خائن - که آن زمان با اسرائیل روابط گرمی داشت - بر بخورد! امروز در بسیاری از کشورهای اسلامی، وضعیت به همانگونه است.1373/09/23
حضور مردم در صحنه . به همین قضیهی بیهاج نگاه کنید! این همه مسلمانان را قتل عام میکنند، اما کسانی نشستهاند و نگاه میکنند. اگر ملّتهای اسلامی روزی را معیّن میکردند و در این روز دولتها و ملّتها با هم همکاری کرده و فقط به زبان اعلام مینمودند که از وضع جامعهی اروپا و مواضع صربها و دشمنان مسلمین در بوسنی هرزگوین ناراضیاند، همین اعتراض، بسیاری از گرهها را باز میکرد. حتّی از این کار هم خودداری میکنند. ملّتهای مسلمان با چنان مسؤولانی چه کنند؟ شما به ایران اسلامی نگاه نکنید که مسؤولان کشور، پیشاپیش ملّت حرکت میکنند. جاهای دیگر اینطور نیست. اینها درد است. لکن من امروز مطلب دیگری را میخواهم عرض کنم که یک نقطهی روشن و یک امید است. این مطلب عبارت است از موضع ملّت ایران در مقابل تبلیغات دشمن و حضور در مواضع حسّاس. اگر میشد ملّت ایران را در قالب یک انسان و بهصورت یک فرد مجسّم کرد، جاداشت که امثال بنده دست این انسان را ببوسند. این ملّت در مواقع حسّاس، از خود عظمت نشان میدهد. مقصود من، قضایای مربوط به رحلت مرجع ربّانی الهی، مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکیاست. خدا میداند که دشمنان برای این قضیه چند صد ساعت و بلکه چند هزار ساعت کار و تلاش و همفکری کرده بودند تا بتوانند به نفع تبلیغات خصمانهی خودشان استفاده کنند و شما ملّت، همهی این تلاشهای خصمانه و خائنانه را با یک حرکت بجا و بهموقع،نقش بر آب کردید. خدا میداند همان روزِ تشییع جنازه که داخل جمعیت رفتم، در دل من چه میگذشت!1373/09/23
قدرت تحلیل سیاسی میگویند: آقا، ریشههای كهن و نسل علمای بزرگ تمام شد. شما چه میفهمید علمای بزرگ كیاند و حوزهها چیستند؟ سیاستمداران انگلیس و امریكا و خبرگزاریهای دنیا نمیتوانند واضحترین مسائل ملّت ما را بفهمند و تحلیل كنند. اگر میتوانستند بفهمند، اینقدر از ملّت ایران شكست نمیخوردند! پس قادر به تحلیل نیستند. آن وقت وارد اظهار نظر در امر حوزهها میشوند كه از پیچیدهترین مسائل است.1373/09/23
مردم ایران, ملت ایران(مخاطب) اگر مىشد ملت ايران را در قالب يك انسان و بهصورت يك فرد مجسم كرد، جاداشت كه امثال بنده دست اين انسان را ببوسند.1373/09/23
منقلب شدن ملت ایران در رحلت آیةالله العظمی شیخ محمدعلی اراکی روز وفات آن بزرگوار [آیةالله العظمی شیخ محمدعلی اراکی]، تهران منقلب شد؛ ایران منقلب شد. ما خبرها را داشتیم. با اینکه جنازه در تهران بود، به هر شهر و دیاری که میرفتید، میدیدید مردم در مساجد و در مراکز عمده و در بقاع متبّرکه اجتماع کردهاند. آن روز تهران حقیقتاً یک روز استثنایی را گذراند. تهرانیها که بودند و دیدند؛ دیگران هم از تلویزیون مشاهده کردند. البّته من به شما عرض کنم که دوربین نمیتواند آن واقعیت را نشان دهد. واقعیت، بسیار عظیم بود. من جوانانی را دیدم که سنّشان یک پنجم یا یک چهارم سنّ آن بزرگوار بود و مثل ابر بهار اشک میریختند. شما جوانان برای چه گریه میکردید؟ چرا؟ چه علّتی داشت؟ شما که آن پیرمرد صدوسه ساله را یکبار هم در عمرش ندیده بودید. اصلاً تا سه، چهار سال پیش که او را نمیشناختید. علما و بزرگان و حوزهها میشناختند؛ شما که او را نمیشناختید. سه، چهار سال بود که آن بزرگوار را شناخته بودید. چرا آنطور گریه میکردید؟ چرا ایران آنطور منقلب بود؟ چرا زنان آنطور به سینه میکوبیدند و گریه میکردند؟ چرا مردهای بزرگ اشک میریختند و در آن اجتماع عظیم میخواستند خود را به جنازه برسانند و موکبش را لمس کنند؟ چرا؟ علّت چه بود و چیست؟ علّت آن بود و این است که مردم ایران همچنان مقام والا و عظیمی را برای مرجعیّت معتقدند. مردم ایران روحانیّت را از ته دل دوست دارند. البتّه نه هر روحانینمایی؛ روحانی واقعی و عالم دین را. نه آن روحانینمایی را که دشمن میخواهد بهجای روحانی در میان مردم جا بزند. مردم از او متنفّرند. امّا مردم، روحانی واقعی را دوست دارند. مردم معتقدند که با اسلام میشود به دنیا و آخرت آباد رسید. از اسلام نیکی دیدهاند. اسلام به آنها آزادی و عزّت داده است. اسلام به این ملّت، رهایی از دست ستمگران و دستگاههای فاسد را داده است.1373/09/23
مخالفت رهبری با اعلام مرجعیتشان توسط جامعه مدرسین عزیزانم! اگر واجب عینی باشد، من از زیر هیچ باری دوش خودم را خالی نمیکنم. در قضیهی مرجعیّت، موضوع اینگونه نیست. بار بر زمین نمیماند. این قضیه متوقّف به فرد نیست. آری؛ آقایان فهرست دادند و اسم این حقیر را هم در آن فهرست آوردند. امّا اگر از من سؤال میکردند، میگفتم این کار را نکنید. بدون اطّلاعِ من این کار را کردند. بعد از آنکه اعلامیهشان صادر شده بود، من خبردار شدم؛ والّا نمیگذاشتم. حتّی من به تلویزیون اطّلاع دادم و گفتم اگر آقایان ناراضی نمیشوند، اعلامیهی آنها را که میخوانید، اسم مرا نخوانید. بعد گفتند که نمیشود؛ تحریفِ اعلامیه است. آقایان نشستهاند، چند ساعت جلسه کردهاند؛ نمیشود. من اکنون به شما عرض میکنم: ملّت عزیز! عزیزان من! آقایان محترم و بزرگانی که از گوشه و کنار گاهی به بنده پیغام میدهید که رساله بدهم! بار فعلی من بسیار سنگین است. بار رهبری نظام جمهوری اسلامی و مسؤولیتهای عظیم دنیایی، مثل بار چند مرجعیّت است. این را شما بدانید. اگر چند مرجعیّت را روی همدیگر بگذارند، ممکن است بارش به این سنگینی شود؛ ممکن است. فعلاً ضرورتی نیست. آری؛ اگر العیاذ باللَّه وضع به جایی میرسید که میدیدم چارهای نیست، میگفتم عیبی ندارد. من با همهی ضعف و فقری که دارم، به فضل پروردگار، آنجا که ناچار باشم - یعنی ضروری باشد - برای برداشتن ده بار به این سنگینی هم حرفی ندارم که بردارم و روی دوش خودم بگذارم. اما فعلاً آنگونه نیست. فعلاً نیازی نیست. بحمداللَّه این همه مجتهدین هستند. من قم را اسم آوردم؛ غیر قم هم هستند. مجتهدینی هستند، افراد شایستهای هستند. چه لزومی دارد حال که این بارِ سنگین را خدای متعال بر دوش نحیف این حقیرِ ضعیف گذاشته است، بار مرجعیّت را هم رویش بگذارند؟ احتیاجی به این معنا نیست.1373/09/23
مخالفت آیت الله خامنه ای با انتخاب رهبریشان در مجلس خبرگان آن روزی که در مجلس خبرگان، بعد از رحلت امام رضواناللَّهعلیه - آن روزِ اوّل که بنده هم عضو مجلس خبرگان بودم - بحث کردند چه کسی را انتخاب کنیم و بالاخره اسم این بندهی حقیر به میان آمد و اتّفاق کردند بر اینکه این موجود حقیر ضعیف را به این منصب خطیر انتخاب کنند، من مخالفت کردم؛ مخالفت جدّی کردم. نه اینکه میخواستم تعارف کنم؛ نه. او خودش میداند که در آن لحظات در دل من چه میگذشت. رفتم آنجا ایستادم و گفتم آقایان! صبر کنید، اجازه بدهید. اینها هم ضبط شده، موجود است. هم تصویرش هست، هم صدایش هست. شروع کردم به استدلال کردن که مرا برای این مقام انتخاب نکنید. گفتم نکنید؛ هر چه اصرار کردم، قبول نکردند. هر چه من استدلال کردم، آقایان، مجتهدین و فضلایی که آنجا بودند، جواب دادند. من قاطع بودم که قبول نکنم؛ ولی بعد دیدم چارهای نیست. چرا چارهای نیست؟ زیرا به گفتهی افرادی که من به آنها اطمینان دارم، این «واجب» در من «متعیّن» شده است. یعنی اگر من این بار را برندارم، این بار بر زمین خواهد ماند. اینجا بود که گفتم قبول میکنم. چرا؟ چون دیدم بار بر زمین میماند. برای اینکه بار بر زمین نماند، آن را برداشتم. اگر کس دیگری آنجا بود، یا من میشناختم که ممکن بود این بار را بردارد و دیگران هم او را قبول میکردند، یقیناً من قبول نمیکردم. بعد هم گفتم پروردگارا! توکّل بر تو. خدا هم تا امروز کمک کرد. قبل از آن هم همینطور بود. من دو دوره به ریاست جمهوری انتخاب شدم و در هر دو دوره هم قبول نمیکردم. دورهی اوّل - که تازه از بیمارستان آمده بودم - دوستان گفتند اگر تو قبول نکنی، این بار بر زمین میماند؛ کسی نیست. ناچار شدم. دورهی دوم، خودِ امام به من فرمودند که بر تو متعیّن است. خدمت ایشان رفتم و گفتم: آقا؛ من قبول نمیکنم. من دیگر این دفعه به میدان نمیآیم. گفتند: بر شما متعیّن است. یعنی واجب، واجب کفایی نیست؛ متعیّناً بر شما واجب است؛ واجب عینی است.1373/09/23
مخالفت اولیه امام(ره) از نوشتن رساله بعد از رحلت آیةاللَّهالعظمی بروجردی در قضیهی رحلت مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکی و موضعگیریها و حضور در تشییع و حضور در نماز و حضور در مجالس فواتح، واقعاً ملّت سنگ تمام گذاشت. باید از آقایان قم و تهران هم واقعاً تشکّر کرد که فهرست از کسانی درست کردند که مردم میتوانند از آنها تقلید کنند و آن فهرست را به مردم دادند. این آقایان، اینجا به وظیفهی خودشان عمل کردند. البتّه نمیشود گفت آنهایی که اسمشان در آن فهرست نیست، از کسانی که نامشان در فهرست، ذکر شده است، کمترند. عرض کردم اگر شما امروز به قم بروید، حداقل صدنفر را میتوانید پیدا کنید که میشود اسمشان را فهرست کرد و گفت این آقایان جایزالتّقلیدند. بر خلاف گفتهی دشمن که وانمود کرد جنگ قدرتی بر سر مرجعیّت در ایران است؛ عجلهای ندارند. گفت: «کافر همه را به کیش خود پندارد»؛ اینها خودشان برای در دست گرفتن یک قدرت کوچک در کشورهای اروپایی، در امریکا و در دیگر جاهایی که با تمدن مادّی اداره میشود - مثلاً برای شهردار شدن در فلان ایالت یا فلان شهر، یا برای گرفتن فلان کرسی نمایندگی - حاضرند همهی مقدّسات را زیر پا بگذارند تا به آن مقام برسند. خودشان اینگونهاند. افسوس میخورم که شما مردم عزیز، فرصت ندارید بعضی از نوشتهها و اطّلاعاتی را که ما با آنها سروکار داریم ببینید تا بدانید که چقدر سطح دنیا در مقام پرستی و جاهطلبی نازل است. همین شخصیتهایی که در دنیا میبینید با چهرههای مرتّب و منظّم، اتو کشیده، کراوات بسته و با لبخندهای مصنوعی جلوِ دوربینهای تلویزیون ظاهر میشوند، حاضر بودهاند برای گرفتن این مقام، به همهی جنایتهای ممکن دست بزنند! اغلب اینگونهاند.
بنده دربارهی یک حادثه در امریکا کتابی خواندم؛ یک کتاب کاملاً مستند و صحیح. این کتاب حقایق عجیب و تکان دهندهای را بیان میکند که برای تصدّی فلان پُست، چه گروههایی و چگونه با هم جنگیدند. خیال میکنند اینجا هم همانطوری است؛ مرجعیّت هم همانطوری است. نه آقا، اشتباه کردید! هیچ جنگ قدرتی نیست؛ هیچ دعوایی نیست. در باب مرجعیّت، کسانی هستند که با وجود شایستگی، یک کلمه از خودشان اسم نمیآورند تا سی، چهل سال میگذرد. بعد از این مدّت به فکر آنها میافتند، پیششان میروند و اصرار میکنند؛ بعد از اصرار، رساله میدهند. ما مثل مرحوم آیةاللَّهالعظمی اراکی زیاد داریم. امروز در قم کسانی از همین عدّه هستند که شایستهی مرجعیّتند؛ اما اگر هزاران نفر بروند و بخواهند اینها را به میدان بکشانند، میگویند ما نمیآییم! بحمداللَّه چنین کسانی امروز هستند. کسانی هستند که خودشان را اعلم از همه میدانند، اما بر زبان هم جاری نمیکنند. غالباً مجتهدین خودشان را اعلم از دیگران میدانند - البتّه نمیگویم همه؛ غالباً اینگونهاند - اما با وجود اینکه خود را اعلم از دیگران میدانند، حتّی بر زبان جاری نمیکنند. اینها اینگونهاند. حاضر نیستند خودشان را مطرح کنند. حاضر نیستند به میدان بیایند.
بعد از رحلت مرحوم آیةاللَّهالعظمی بروجردی، همین امام بزرگواری که دیدید دنیایی را متوجّه خود کرد و مشت او آن چنان گنجایش داشت که میتوانست بشریّت را در مشت بگیرد، رساله نداد و رفت در خانه نشست. هر چه اصرار کردند، رساله نداد. بنده خودم جزو کسانی بودم که به ایشان عرض کردم. ایشان آن وقت جواب نمیداد و فقط میفرمود: آقایان هستند. تا اینکه بالاخره یک عدّه رفتند و ایشان را وادار کردند. فتاوی ایشان معلوم بود؛ رسالهی ایشان را تنظیم کردند و بیرون دادند. از این قبیل فراوان است. امروز در گوشه و کنارِ حوزهها کسانی از بزرگان هستند که سی یا بیست سال پیش، شایسته بودند که اسمشان آورده شود. اما نه خودشان اسم خودشان را آوردند و نه به آنهایی که میشناختند اجازهی این کار را دادند. دیگران هم که نمیشناختند. چه جنگ قدرتی!؟ کسانی که اطراف شبههی مرجعیّتند، بیشترین کاری که ممکن است انجام دهند این است که تعدادی رسالهی خودشان را چاپ کنند و در خانهشان بگذارند، تا اگر کسی مراجعه کرد، بگویند: آقا، این هم رسالهی ما؛ بگیر و برو. بیشترین کاری که میکنند این است. بیشتر از این کاری نمیکنند. رادیوها را پرکردند که: آقا، جنگ قدرت است! چه جنگ قدرتی!؟ از جمله حرفهای بیاساس و مفتضحی که خواستند در این تبلیغات عنوان کنند.1373/09/23
انتخابات آمریکا اینها خودشان برای در دست گرفتن یک قدرت کوچک در کشورهای اروپایی، در امریکا و در دیگر جاهایی که با تمدن مادّی اداره میشود - مثلاً برای شهردار شدن در فلان ایالت یا فلان شهر، یا برای گرفتن فلان کرسی نمایندگی - حاضرند همهی مقدّسات را زیر پا بگذارند تا به آن مقام برسند. خودشان اینگونهاند. افسوس میخورم که شما مردم عزیز، فرصت ندارید بعضی از نوشتهها و اطّلاعاتی را که ما با آنها سروکار داریم ببینید تا بدانید که چقدر سطح دنیا در مقام پرستی و جاهطلبی نازل است. همین شخصیتهایی که در دنیا میبینید با چهرههای مرتّب و منظّم، اتو کشیده، کراوات بسته و با لبخندهای مصنوعی جلوِ دوربینهای تلویزیون ظاهر میشوند، حاضر بودهاند برای گرفتن این مقام، به همهی جنایتهای ممکن دست بزنند! اغلب اینگونهاند.
بنده دربارهی یک حادثه در امریکا کتابی خواندم؛ یک کتاب کاملاً مستند و صحیح. این کتاب حقایق عجیب و تکان دهندهای را بیان میکند که برای تصدّی فلان پُست، چه گروههایی و چگونه با هم جنگیدند.1373/09/23