کسی خیال نکند که جهاد - همان جهاد مسلّحانه را میگوییم؛ نه جهاد علمی و مالی و اقتصادی و جهاد در سنگر سازندگی که همه در جای خود محفوظند و فضیلت دارند - تمام شده است. البته فضیلتِ جهاد مسلّحانه با فضیلتهای دیگر قابل مقایسه نیست. میدان این جهاد، میدان بازی است که خودِ این هم فرصت دیگری است. اینها نِعَم الهی هستند و شما باید از این فرصتها استفاده کنید. این فرصتها، از شما مجموعهای بهوجود آورده است که افرادش میتوانند به آن کمالِ بشری برسند. البته هم میتوانند برسند و هم میتوانند نرسند. مبادا کسی خیال کند که «الحمدللَّه بارِ ما بسته است.» شما این امکان و این لباس و کفشِ مخصوصِ کوهنوردی و این عضلهی قوی را دارید. حالا این گوی و این میدان! میتوانید بروید و میتوانید نروید. بعضی با همین امکانات، به جای اینکه به طرفِ اوج بروند، بر میگردند به طرف تنزّل که شقاوت عظیمی است. خداوند ما را از اینکه دچار چنین وضعی شویم نگه دارد. پس، اینها امکانات شماست.1373/06/29
لینک ثابت
برخوردار شدن فرماندهان سپاه از موهبتهای کمنظیر معنوی و الهی
بنده وقتی به جمع شما نگاه میکنم، میبینم که این مجموعه و مجموعههای مشابه - که البته چنین مجموعهای را کمتر داریم - از لحاظ برخورداری از موهبتهای معنوی و الهی، کم نظیر و خیلی ممتازند. شما الطافی را از سوی خدای متعال دریافت کردهاید، که هر یک از اینها، برای کسی که آن را ندارد، خیلی شوق آور و آرزو برانگیز است. مجموعهی این الطاف، در شماست. اوّل اینکه جوانید که خودِ این نعمت، از بسیاری نعمتها بالاتر است. ثانیاً، دلهای شما در طریق هدایت قرار دارد. چقدر جوانِ گمراه در این عالم هست! جوانانی که این زندگی را مثل یک کور بهسر میبرند و چشم آنها وقتی باز خواهد شد که وقت گذشته است! «فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید.(1)» بعد از آن، آنچه بر آنها حاکم میشود، حسرت است و چیز دیگری ندارند. شما قبل از آنکه به آن مرحله برسید، چشمهایتان باز است: خدا را میشناسید. راه خدا، دین خدا و اولیای خدا را میشناسید.1373/06/29
1 )
سوره مبارکه ق آیه 22
لَقَد كُنتَ في غَفلَةٍ مِن هٰذا فَكَشَفنا عَنكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَديدٌ
ترجمه:
(به او خطاب میشود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم، و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!
لینک ثابت
به جا آوردن حق بندگی خدای متعال با مجاهدت در راه خداوند
برادران عزیز! تلاش، جهاد و مجاهدت، از همه پسندیده و زیباست؛ بخصوص از کسی که ابزارِ این کار در اختیار اوست و میتواند این جهاد را در بهترین جایگاه خود قرار دهد و از آن بهره ببرد. بهرهی مورد نظر چیست؟ آن بهره دو بخش دارد: یک بخشِ شخصی دارد که این اصلِ قضیه است. (این را توجّه کنید!) قسمت اعظمِ مجاهدت در راه خدا، برای شخصِ خودِ شماست. «علیکم انفسکم لایضرّکم من ضلّ اذ اهدیتم»(1) اصل قضیه این است که ما باید به عنوان یک بندهی خدا، از عهدهی بندگی خدا برآییم. یا میتوانیم که در این صورت، سر بلند و سعادتمند خواهیم شد؛ یا نمیتوانیم که در این صورت، شقاوت است. تلاش و جهادی که میکنیم، سازندگی، خودسازی و دیگر سازی، که به دنبالشان میرویم، خدمتی که به خلق میکنیم، اقامهی عدلی که میکنیم، حکومتی که به راه میاندازیم، همه در درجهی اوّل، برای این است که پیشِ خدای متعال به عنوان یک بنده بتوانیم عرض کنیم: «پروردگارا! ما حقّ بندگی تو را تا حدّی که توانستیم بهجا آوردیم.» در دعا هست که «و جعل من ظنَّ به علی عباده فی کفاء لتعزیة حقّه.»(2) دعای خوبی هم هست. احتمال اینکه صادر از معصوم باشد، زیاد است. (حالا سند دعا را درست نمیدانم.) «و جعل من ظنّ به علی عباده فی کفاء لتعزیة حقّه.» یعنی «اگر آنچه را خدا منّت گذاشته و به ما داده است، بهکار بیندازیم، کافی است که بتوانیم حقی را که بر گردن ماست، ادا کنیم.» پس در درجهی اوّل، تلاش مورد نظر است.1373/06/29
1 )
سوره مبارکه المائدة آیه 105
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا عَلَيكُم أَنفُسَكُم ۖ لا يَضُرُّكُم مَن ضَلَّ إِذَا اهتَدَيتُم ۚ إِلَى اللَّهِ مَرجِعُكُم جَميعًا فَيُنَبِّئُكُم بِما كُنتُم تَعمَلونَ
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهی کسانی که گمراه شدهاند، به شما زیانی نمیرساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل میکردید، آگاه میسازد.
2 )
مصباحالمتهجد ، شیخ طوسی ص 138 ؛
المصباحللكفعمی ، ابراهيم بن على عاملى كفعمى ص 51 ؛
مفتاح الفلاح فی عمل اليوم و الليلة، شیخ بهایی ص 326 ؛
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج 84 ص 277 ؛
« أن من غفل عن صلاة الليل فليصل عشر ركعات بعشر سور يقرأ فی الأولى الحمد و الم تنزيل و فی الثانية الحمد و يس و فی الثالثة الفاتحة و الدخان و فی الرابعة الفاتحة و اقتربت و فی الخامسة الفاتحة و الواقعة و فی السادسة الفاتحة و تبارك الملك و فی السابعة الحمد و المرسلات و فی الثامنة الحمد و عم يتساءلون و فی التاسعة الحمد و إذا الشمس كورت و فی العاشرة الفاتحة و الفجر (...)
إلهی طموح الآمال قد خابت إلا لديك و معاكف الهمم قد تعطلت إلا عليك و مذاهب العقول قد سمت إلا إليك فأنت الرجاء و إليك الملتجأ يا أكرم مقصود و يا أجود مسئول هربت إليك بنفسی يا ملجأ الهاربين بأثقال الذنوب أحملها على ظهری لا أجد لی إليك شافعا سوى معرفتی إنك أقرب من لجأ إليه المضطرون و أمل ما لديه الراغبون يا من فتق العقول بمعرفته و أطلق الألسن بحمده و جعل ما امتن به على خلقه إكمالا لأياديه و تأدية حقه صل على محمد و آل محمد و لا تجعل للهموم على عقلی سبيلا و لا للباطل على عملی دليلا ... »
ترجمه:
از امام امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده است كه هر كس از نماز شب غفلت نمود پس باید ده ركعت با ده سوره بخواند؛ در ركعت اول حمد و الم تنزیل ، در ركعت دوم حمد ویس، در ركعت سوم حمد و دخان، در ركعت چهارم حمد و اقتربت الساعه، در ركعت حمد فاتحه و واقعه، در ركعت ششم حمد و تبارك الملك، در ركعت هفتم حمد و مرسلات، در ركعت هشتم حمد و نبأ، در ركعت نهم حمد وشمس و در ركعت دهم حمد و فجر بخواند. (...)
خدايا! آرزوهاى بزرگ جز نزد تو محكوم به نوميدى شد و همت های همراه جز برای تو تعطیل شد و راههاى خردها باز و بلند است جز به سوى تو (كه هرگز به تو دست نيابند)، و تویی امید و پناهگاه به سوی توست، اى گرامىترين مقصودها، و اى بخشندهترين درخواستشدگان با جان خویش به سویت فرار كردم ای پناه فراركنندگان با بار گناهانى كه به دوشم مىكشم و واسطهاى به درگاهت ندارم به جز شناختم به اينكه تو نزديكترين كسانى هستى كه درماندگان بدو پناهنده مىشوند و راغبان آرزوى نعمتهايش دارند. اى آنكه خردها به شناخت خويش بشكافتهاى، و زبانها به ستايشت بگشودهاى و آنچا را به بندگانت دادی برای تكمیل نعمت های خویش و به سرانجام رساندن حق خویش قرار دادی بر محمد و خاندانش درورد فرست و برای اندوه ها بر عقلم راهی، و برای باطل بر عمل من راهنمایی قرار نده.
لینک ثابت
برسر دو راهی بودن انسان در همهی لحظات زندگی
اینکه ما در هر نمازی میگوییم «اهدنا الصراط المستقیم»(1) یکی از حِکَم و اسرار این آیه این است که انسان بر سرِ دوراهی است - البته در حدّی که عقل قاصر و معلومات بسیار ضعیف امثال بنده قد میدهد. والّا مردان خدا و اهل معرفت و حکمت، حتماً چیزهای بیشتری میفهمند - پس، یکی از حِکَم این آیه این است که انسان در همهی آنات زندگی بر سر دوراهی است. همین الان من و شما برای گفتنِ یک کلمه، برای گرفتن یک تصمیم، برای یک قضاوت کردن، برای برداشتن یک قدم و گرفتن و دادن یک چیز، در معرض انتخاب و بر سرِ دوراهی هستیم. انسان در معرض انتخاب است. یا راه خدا را انتخاب میکند یا راه هوای نفس را. لذا هر مقدار که انتخابِ خداییِ شما بهتر باشد، عروج شما بهتر خواهد شد و تکامل پیدا خواهید کرد. هرچه انتخابِ خدایی بیشتر شود، صفای روح بیشتر میشود، قوّتِ اراده بیشتر میشود، تواناییِ ذاتی بیشتر میشود، قدرتِ انجام کارهای بزرگ بیشتر میشود، حتّی تواناییِ غلبه بر دشمنانِ دنیایی و تواناییِ ادارهی کشور بیشتر میشود.1373/06/29
لینک ثابت
مقابله با هوای نفس و پیمودن راه خدا از عوامل سعادتمندی انسان/صحیفه سجادیه دعای 32
راهِ اینکه این وظیفهی مهم، یعنی ادایِ حقّ بندگی را درست انجام دهیم، چیست؟ راهش را در روایات و ادعیه و مانند اینها، بیان کردهاند. دو راه وجود دارد: یکی راه خداست و دیگری راهِ هواهای نفسانی. راه خدا، در مقابل راه نفسانی است. اگر انسان در راه خدا حرکت کند، به آن هدف اعلی و نهایی؛ یعنی ادایِ حقِّ بندگی خواهد رسید. اما اگر دنبال هوای نفس باشد و بخواهد خواهشهای نفسانی را تحقّق دهد، به همان اندازه که نیرویِ خود را صرف هوای نفس و «خودِ مادّی» کند، از پیمودنِ راهِ الهی باز خواهد ماند.
مقابله با هوای نفس و شناختن آن و پیمودن راه خدا و تحمّل دردسرهای آن. اینها عواملی هستند که یک انسان را سعادتمند میکنند. برای این است که میبینید در دعاها و تضرّعات و در کلمات ائمّه علیهم السّلام، نفس بشری و هواهای انسانی و شخصی، اینهمه مورد مذمّت قرار گرفته، و برای این است که در دعای صحیفهی سجّادیه میخوانیم: «هذا مقام من استحیی لنفسه منک.» یعنی پروردگارا! به خاطر سبکسریهای نفس خودم، از تو شرمندهام. توجّه کنید که این را امام سجاد علیهالسّلام میگوید! بنده عقیده ندارم که ائمّه علیهم السّلام، آنچه راکه در دعا و در نیمه شب و در حال تضرّع و گریه میگفتهاند، فقط برای این بوده است که ما از آنها یاد بگیریم؛ بلکه ایشان قصد انشا میکردند و حقیقت را میگفتند. منتها مسألهی هوای نفس، در مراتب نفوس بشری مختلف است. آنچه را که آن بزرگوار هوای نفس میداند، ممکن است در زندگی ما، عبادت یا انجام عمل مستحب هم باشد. آن، در زندگی و در ترکیب وجودیِ امام سجاد، هوای نفس است؛ چون اوج ایشان زیاد است، لطافت روح و صفای معنوی و روحانیاش بالاست.
«هذا مقام من استحیی لنفسه منک و سخط علیها و رضی عنک.»(1) عرض میکند پروردگارا! من بر نفس خودم خشمگینم، اما از تو راضیام. رضای بنده از خدای متعال، مرحلهی عالیِ انسان بزرگ است. باید در این خط حرکت کنیم. انسان دائماً در معرض انتخاب است.1373/06/29
1 )
الصحيفة السجادیة ، دعای 32 ؛
مصباحالمتهجد،طوسی،ص188 ؛
الإقبال،ابن طاووس،ص394 ؛
مصباحالكفعمی،كفعمی،ص55 ؛
بحارالأنوار،مجلسی،ج95،ص264
...وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْيَا لِنَفْسِهِ مِنْكَ، وَ سَخِطَ عَلَيْهَا، وَ رَضِيَ عَنْكَ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ خَاشِعَةٍ، وَ رَقَبَةٍ خَاضِعَةٍ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَايَا وَاقِفاً بَيْنَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ....
ترجمه:
و این جایگاه كسی است كه درباره خویش از تو شرمسار است و بر خویش خشمگین است و از تو خشنود است. پس با جانی خاشع و گردنی فروافكنده و پشتی گران بار از گناهان بین بیم و امید به تو با تو روبرو شده است.
لینک ثابت
کسی خیال نکند که جهاد- همان جهاد مسلّحانه را میگوییم؛ نه جهاد علمی و مالی و اقتصادی و جهاد در سنگر سازندگی که همه در جای خود محفوظند و فضیلت دارند- تمام شده است. البته فضیلتِ جهاد مسلّحانه با فضیلتهای دیگر قابل مقایسه نیست. میدان این جهاد، میدان بازی است که خودِ این هم فرصت دیگری است. اینها نِعَم الهی هستند و شما باید از این فرصتها استفاده کنید.1373/06/29
لینک ثابت
پدیدهای در تاریخ اتّفاق افتاده که اگر ما بخواهیم آن را براساس معادلات معمولیِ تاریخی حل کنیم، حلّ آن محال است و آن اینکه، ملتی که در دورانی از اوّلیّات تمدّن بشری محروم بوده، بنایی را پیریزی کرده که بزرگترین تمدّنهای بشری را به وجود آورده و آن، نهضت اسلامی است. تمدّن را چه کسانی به وجود میآورند؟ تمدّن یونان و رُم قدیم، که اروپای امروز در اواخر قرن بیستم هنوز به آن مینازد و در تاریخ و تفسیرهای علمی خود، آن را به رخ همه میکشد، هر قدمش مترتّب بر قدمهای قبلی بوده است. مگر یک تمدّن عظیم، همینطوری از یک کویر میجوشد؟! مگر چنین چیزی ممکن است؟! اما در مورد اسلام، چنین شد. عدّهای که حتّی سوادِ خواندن نداشتند؛ چه رسد به اینکه سواد داشتن به خواندن کتابهای گوناگون و به پیدا کردن نظر علمی منتهی شود و بعد این نظر علمی در مسابقهی بین نظرات علمیِ بشر رتبهی بالاتر را پیدا کند، تمدّنی عظیم را پیریزی کردند. لذا، ببینید که اینها چه راههایی طولانی هستند!
چطور ممکن است که ملت و جامعهای این راهها را طی کند و بعد از آنکه نظرات علمی او در همهی مسائل بر نظرات علمی مدرن درجهی یک دنیا تسلّط پیدا کرد، به سودِ خود، تمدّنهای دیگر را حذف کند و تمدّن منحصر گردد؟! ملت عربستان نه تنها نظرات علمی برجستهتری نداشت، بلکه اصلًا نظر علمی نداشت. اصلًا علم و سواد نداشت. آنگاه، چنین جمعیتی، در طول ده سال حیات مبارک پیغمبر، بعد از هجرت و در دوران حکومت، پایههای مدنیّتی را چید که آن مدنیّت چند صد سال دنیا را اداره کرد و تمام مدنیّتهای دنیا را تحت تأثیر قرار داد. در آن قرون- قرون سوم و چهارم و پنجم و ششم میلادی- تمدّن غربی تمدّن برتر بود؛ تمدّن شرقی منقرض شده بود و تمدّن ایرانی هم در واقع چیزی نبود. ولی میبینیم که تمدّن اسلامی، آن تمدّن برترِ غربی را از بین برد. بدین معنا که تمدّن غربی در مقابل این تمدّن منقرض شد؛ مثل ستاره که با آمدن خورشید دیگر نور ندارد، یا مثل ماه که با آمدن خورشید و طلوع روز دیگر هیچ است و یا مثل یک طبیب ابتداییِ تجربی که با آمدن یک متخصّص درجهی اوّل با چند عنوان دکترای فوق تخصّص، اصلًا پُررویی است که بگوید «کسی به من مراجعه کند.» وقتیکه تمدّن اسلامی آمد، چنین شد. این یک واقعیت است که همه چیز اروپا در مقابل تمدّن اسلامی رنگ باخت و این تا قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری هم ادامه داشت. البته بعد از این، تمدّن اسلامی سالها تنزّل کرد تا به دوران رنسانس رسید. بعد از این، تمدّن غربی دوباره شروع به اوج گرفتن کرد. منتها تمدّن غرب، در تمام آن سالهای بعد از غلبهی تمدّن اسلامی، مشغول تغذیه از این تمدّن بوده است. به کتابها و منابع آن زمان نگاه کنید! برجستهترین دانشمندان، دانشمندانی بودند که میتوانستند با آثار اسلامی سروکار داشته باشند و از آنها چیزی بفهمند و آنها را ترجمه کنند.
حال سؤال اصلی این است که این تمدّن اسلامی چگونه به وجود آمد؟ برخی میگویند از آثار ایران گرفتند و برخی معتقدند که از آثار روم گرفتند.
اما این حرفها، حرفهای جاهلانه و بچگانه است. حال فرض کنیم که ده عنوان کتاب از جایی ترجمه کردند، آیا با این ده عنوان کتاب، تمدّن درست میشود؟ آیا تمدّن اسلامی با ترجمهی آثار یونانی و رومی و هندی درست شد؟ نه. جوهر تمدّن اسلامی، از درون خودش بود. البته تمدّن زنده، از دیگران هم استفاده میکند. سؤال این است که این دنیای آباد؛ این به کار گرفتن علم؛ این کشف حقایق درجهی یک عالمِ وجود- همین عالم مادّه- که بهوسیلهی مسلمین به وجود آمد؛ این استخدام اندیشهها و فکرها و ذهنها و فعّالیتهای عظیم علمی و به وجود آوردن دانشگاههای عظیم آن روز در مقیاس جهانی؛ پدید آوردن دهها کشور ثروتمند و مقتدر در آن روزگار و یک قدرت سیاسی بینظیر در طول تاریخ، از کجا به وجود آمد؟ شما در طول تاریخ، قدرتی را جز قدرت سیاسی اسلام سراغ ندارید که از قلب اروپا تا قلب شبه قارّه، یک کشور واحد شده باشد و قدرت ماندگاری بر آن حکومت کند! دوران قرون وسطای اروپا، دوران جهالت و بدبختی برای اروپاست. اروپاییها قرون وسطی را «دوران سیاهی و تاریکی» مینامند. همان قرون وسطایی که در اروپا تاریکی و سیاهی بود، دوران تشعشع علم در کشورهای اسلامی، از جمله ایران است. اصلًا در بارهی قرن چهارم هجری- که دوران تشعشع علم است- کتابها نوشته و تحقیقها کردهاند. چنان قدرت سیاسی، چنان قدرت علمی، چنان دنیاآرایی، چنان کشورداری و چنان استخدام تمام نیروهای زنده و سازنده و فعّال بشری، بر اثر چه چیز به وجود آمد؟ بر اثر تعالیم اسلام. مسئله، فقط این است. اسلام یک درس را به مسلمین تعلیم کرد و آن درس هر روز که در بین مسلمین باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوی و مادّی است. آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا که مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممکن است برای خدا انجام گیرد، ممکن هم هست برای غیرِ خدا انجام گیرد. اگر برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست. ممکن است یکی عاشق کسی باشد؛ خالص و مخلص برای او حرکتی را انجام دهد. یا عاشق میهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص برای میهنش حرکتی را انجام دهد. اینها ماندگار نیست و تا وقتی است که این هیجان و احساس در او باشد. به مجرّد اینکه احساس او یکذرّه سرد شد، چشمش باز میشود و به خود میگوید که آیا من بروم بمیرم تا فلانکس بخورد گردنش کلفت شود؟! اما اگر برای خدا باشد، اینطور نیست. هر قدر دقّت عقلانی انسان بیشتر شد، مجاهدتش بیشتر خواهد شد. برای اینکه میداند «ما عندکم ینفد و ما عند الله باق»؛ آنچه که برای خدا دادیم میماند.
بزغالهای را خدمت پیغمبر اکرم آوردند. ذبح کرد و فرمود: «هرکس گوشت میخواهد بیاید.» فقرای مدینه به سوی خانهی پیغمبر به راه افتادند. پیغمبر به هرکدام یکتکّه داد. بعد که همه رفتند، فقط یک کتفِ آن مانده بود. یکی از زنان پیغمبر عرض کرد: «یا رسول الله! بزغالهای به این بزرگی رفت؛ همین کتفش ماند!؟» پیغمبر فرمود: «همهاش ماند؛ فقط همین کتفش است که میرود.» یعنی میخوریم، از بین میرود و تمام میشود؛ امّا آنچه که دادیم میمانَد. این، حسابِ دودوتاچهارتاست. وقتی کار برای خدا باشد، هر قدر عقلِ انسان بیشتر و تیزتر باشد، فداکاری او بیشتر خواهد شد؛ چون میداند که این همه عمر گذراندن، در دنیا تلاش کردن، عرق ریختن، فکر کردن، دویدن، پول بهدست آوردن و کیف و عیش کردن، از بین میرود. هرچه کام بیشتر باشد، ناکامی بیشتر میشود. همین است که:
کفّارهی شرابخواریهای بیحساب
هشیار در میانهی مستان نشستن است
انسان هرچه بیشتر لذّت ببرد، آن وقت که لذت از دست او رفت، حسرتش بیشتر است. اما آن لحظهای که شما علیالعجاله از جانتان گذشتید؛ برای اینکه گُردانتان ممکن بود در محاصره واقع شود، بلند شدید، خواب نصف شب را زدید، دویدید، خودتان را به قرارگاه رساندید، خبر را- چون بیسیم هم نبود- با زبان رساندید و نیرو آمد و یک گُردان نجات پیدا کرد، آن نیم ساعت شما ماند، ماندگار شد و دیگر تمام شدنی نیست. این نیم ساعت چقدر قیمت دارد! قرنها خواهد گذشت، اما از آن نیم ساعت شما، مثل الماس، چیزی کم نخواهد شد. حال اگر شما صدتا از این نیم ساعتها داشته باشید، ببینید چقدر قیمت دارد! این، کار برای خداست. هیچ عاملی نمیتواند کاری را که شما برای خدا کردید از بین ببرد. فقط یک عامل میتواند و آن خودِ شما هستید.
خدای متعال به انسان توان و نیروی کمی نداده است. این توان را هم به انسان داده است که همهی کارهای خوبِ خودش را خراب کند. اما غیر از خودِ شما، احدی قادر نیست که کار و لحظهی خوبی را که شما در راه خدا صرف کردهاید، از بین ببرد. ببینید کار برای خدا چقدر قیمت دارد! این را اسلام به مسلمین یاد داد. حال شما فکر میکنید دانشمندی که چنین عقیدهای دارد، آیا یکلحظه از کار دست خواهد کشید و به بهانهی نداشتن حقوق و خانه و سایر امکانات، کوتاهی خواهد کرد؟ همهی دانشمندان معروف غربی که در این چهارصد سال اخیر غرب توانستهاند کارهای بزرگی بکنند، با چنین روحیهای توانستهاند به این پیشرفتهای علمی نائل شوند؛ یعنی با روحیهی عشق به کاری که میخواهند انجام دهند.
اگر انسان راهِ خدا را پیدا کرد و یاد گرفت که چگونه کار را برای خدا انجام دهد، آن وقت میبینید که این عشق به کار، چقدر کار را آسان خواهد کرد. تمدّن اسلامی، اینگونه به وجود آمد: معمارش وقتی میخواهد بنایی را طرّاحی کند، همینگونه است. عملهاش وقتی خشتها را روی هم میگذارد، همینطور است. فرماندهاش وقتی در قرارگاه اصلی نشسته، همینطور است. سربازش وقتی در خط مقدّم حرکت میکند، همینطور است. سنگرساز بیسنگرش همینطور است. پاسدار و پاسبانِ کوچه و خیابانش که کشیک میدهد، همینطور است. عالِمِ دینیاش در درس، همینطور است. حاکمِ سیاسیاش، در جایی که نشسته و میخواهد تصمیم سیاسی بگیرد، همینطور است. خلاصه، همه برای خدا کار میکنند. آیا چنین ملت و کشوری، از لحاظ زندگی عقب خواهد افتاد؟! آیا چنین ملت و کشوری، اندکی ذلّت و اهانت در دنیا خواهد دید؟! آیا دیگر کسی جرأت میکند به چنین ملتی زور بگوید؟!1373/06/29
لینک ثابت
ماندگاری و زایل نشدن مجاهدتِ خالصانه برای خدا
اسلام یک درس را به مسلمین تعلیم کرد و آن درس هر روز که در بین مسلمین باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوی و مادّی است.آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا که مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممکن است برای خدا انجام گیرد، ممکن هم هست برای غیرِ خدا انجام گیرد. اگر برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست. ممکن است یکی عاشق کسی باشد؛ خالص و مخلص برای او حرکتی را انجام دهد. یا عاشق میهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص برای میهنش حرکتی را انجام دهد. اینها ماندگار نیست و تا وقتی است که این هیجان و احساس در او باشد. به مجرّد اینکه احساس او یک ذرّه سرد شد، چشمش باز میشود و به خود میگوید که آیا من بروم بمیرم تا فلان کس بخورد گردنش کلفت شود؟! اما اگر برای خدا باشد، اینطور نیست. هرقدر دقّت عقلانی انسان بیشتر شد، مجاهدتش بیشتر خواهد شد. برای اینکه میداند «ما عندکم ینفد و ما عنداللَّه باق»(1)؛ آنچه که برای خدا دادیم میماند.
بزغالهای را خدمت پیغمبر اکرم آوردند. ذبح کرد و فرمود: «هرکس گوشت میخواهد بیاید.» فقرای مدینه به سوی خانهی پیغمبر به راه افتادند. پیغمبر به هر کدام یک تکّه داد. بعد که همه رفتند، فقط یک کتفِ آن مانده بود. یکی از زنان پیغمبر عرض کرد: «یا رسول اللَّه! بزغالهای به این بزرگی رفت؛ همین کتفش ماند!؟» پیغمبر فرمود: «همهاش ماند؛ فقط همین کتفش است که میرود.» یعنی میخوریم، از بین میرود و تمام میشود؛ امّا آنچه که دادیم میمانَد.(2) این، حسابِ دو دوتا چهارتاست. وقتی کار برای خدا باشد، هر قدر عقلِ انسان بیشتر و تیزتر باشد، فداکاری او بیشتر خواهد شد؛ چون میداند که این همه عمر گذراندن، در دنیا تلاش کردن، عرق ریختن، فکر کردن، دویدن، پول بهدست آوردن و کیف و عیش کردن، از بین میرود. هر چه کام بیشتر باشد، ناکامی بیشتر میشود.1373/06/29
1 )
سوره مبارکه النحل آیه 96
ما عِندَكُم يَنفَدُ ۖ وَما عِندَ اللَّهِ باقٍ ۗ وَلَنَجزِيَنَّ الَّذينَ صَبَروا أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ
ترجمه:
آنچه نزد شماست فانی میشود؛ امّا آنچه نزد خداست باقی است؛ و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد.
2 )
سنن الترمذی، الترمذی ، ج 4 ، ص 58 ح 2587 ؛
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 6 ، ص 50 ؛
كنز العمال، المتقی الهندی، ج 6 ، ص 381 ؛
أنهم ذبحوا شاة فقال النبی صلى الله عليه وسلم : " ما بقی منها ؟ قالت ما بقی منها إلا كتفها . قال بقی كلها غير كتفها. »
ترجمه:
گوسفندى را سر بريدند [و گوشت آن را انفاق كردند]. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:" چيزى مانده است؟". عايشه گفت: بجز دستش، چيزى باقى نمانده است. پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرمود:" بجز دستش، همه آن باقى مانده است".
لینک ثابت
پذیرایی مادرانه حضرت زهرا(س) از پیامبر(ص) در شعب ابیطالب
آن زمان که در شعب ابیطالب همهی راههای عافیت بر مسلمانان و وجود مقدّس نبیّاسلام صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم بسته شده بود؛ نه امکانات زیستی، نه امکانات رفاهی، نه آسودگی خاطر؛ دائم دغدغهی تهاجمِ دشمنان، دائم خبرهای بد، صدای گریهی کودکان از گرسنگی بلند، انواع ناراحتیهایی که در آن درّهی خشک وجود داشت و این عدّه خانوادهی مسلمان برای مدّت سه سال مجبور به اقامت شده بودند - و چه سختیها کشیدند و همهی این سختیها هم از مبدأ یکایک این انسانها از کوچک و بزرگ حرکت میکرد و روی دوش پیامبر اسلام مینشست. چون رهبر بود؛ چون همه به او متّکی بودند، همهی دردها را پیش او میآوردند، همهی فشارها را او حس میکرد - در چنین وضعیت سرشار از سختی و محنت و فشار و ناراحتیِ ناشی از دعوت در راه خدا و صبر در راه او - اتفاقاً در همین ایام جناب ابیطالب هم از دنیا میرود؛ جناب خدیجهی کبری هم در مدّت کوتاهی به رضوان الهی و لقاءاللَّه میپیوندد و پیامبر، تنهای تنهاست - فاطمهی زهرا، این دختر چند ساله - حالا بنا به اختلاف روایات، پنج ساله، شش ساله، هفت ساله، ده ساله - تنها کسی است که پیامبرِ با این عظمت به او تکیه میکند. او مثل مادر از پدر بزرگوار خود پذیرایی میکند، که این قضیهی «فاطمة امّ ابیها» (1)مربوط به اینجاست.1373/06/29
1 )
بحارالأنوار ، علامه مجلسی ج 43 ص 19؛
أَقُولُ رُوِيَ فِی مَقَاتِلِ الطَّالِبِيِّينَ بِإِسْنَادِهِ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّ فَاطِمَةَ ع كَانَتْ تُكَنَّى أُمَّ أَبِيهَا
ترجمه:
لینک ثابت
نهضت اسلامی پیامبر(ص)؛ پدیدآورنده تمدن اسلامی
پدیدهای در تاریخ اتّفاق افتاده که اگر ما بخواهیم آن را براساس معادلات معمولیِ تاریخی حل کنیم، حلّ آن محال است و آن اینکه، ملتی که در دورانی از اوّلیّات تمدّن بشری محروم بوده، بنایی را پیریزی کرده که بزرگترین تمدّنهای بشری را بهوجود آورده و آن، نهضت اسلامی است. تمدّن را چه کسانی بهوجود میآورند؟ تمدّن یونان و رُم قدیم، که اروپای امروز در اواخر قرن بیستم هنوز به آن مینازد و در تاریخ و تفسیرهای علمی خود، آن را به رخ همه میکشد، هر قدمش مترتّب بر قدمهای قبلی بوده است. مگر یک تمدّن عظیم، همینطوری از یک کویر میجوشد؟! مگر چنین چیزی ممکن است؟! اما در مورد اسلام، چنین شد. عدّهای که حتّی سوادِ خواندن نداشتند؛ چه رسد به اینکه سواد داشتن به خواندن کتابهای گوناگون و به پیدا کردن نظر علمی منتهی شود و بعد این نظر علمی در مسابقهی بین نظرات علمیِ بشر رتبهی بالاتر را پیدا کند، تمدّنی عظیم را پیریزی کردند. لذا، ببینید که اینها چه راههایی طولانی هستند!
چطور ممکن است که ملت و جامعهای این راهها را طی کند و بعد از آنکه نظرات علمی او در همهی مسائل بر نظرات علمی مدرن درجهی یک دنیا تسلّط پیدا کرد، به سودِ خود، تمدّنهای دیگر را حذف کند و تمدّن منحصر گردد؟! ملت عربستان نه تنها نظرات علمی برجستهتری نداشت، بلکه اصلاً نظر علمی نداشت. اصلاً علم و سواد نداشت. آنگاه، چنین جمعیتی، در طول ده سال حیات مبارک پیغمبر، بعد از هجرت و در دوران حکومت، پایههای مدنیّتی را چید که آن مدنیّت چند صد سال دنیا را اداره کرد و تمام مدنیّتهای دنیا را تحت تأثیر قرار داد. در آن قرون - قرون سوم و چهارم و پنجم و ششم میلادی - تمدّن غربی تمدّن برتر بود؛ تمدّن شرقی منقرض شده بود و تمدّن ایرانی هم در واقع چیزی نبود. ولی میبینیم که تمدّن اسلامی، آن تمدّن برترِ غربی را از بین برد. بدین معنا که تمدّن غربی در مقابل این تمدّن منقرض شد؛ مثل ستاره که با آمدن خورشید دیگر نور ندارد، یا مثل ماه که با آمدن خورشید و طلوع روز دیگر هیچ است و یا مثل یک طبیب ابتداییِ تجربی که با آمدن یک متخصّص درجهی اوّل با چند عنوان دکترای فوق تخصّص، اصلاً پُررویی است که بگوید «کسی به من مراجعه کند.» وقتی که تمدّن اسلامی آمد، چنین شد.
این یک واقعیت است که همه چیز اروپا در مقابل تمدّن اسلامی رنگ باخت و این تا قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری هم ادامه داشت. البته بعد از این، تمدّن اسلامی سالها تنزّل کرد تا به دوران رنسانس رسید. بعد از این، تمدّن غربی دوباره شروع به اوج گرفتن کرد. منتها تمدّن غرب، در تمام آن سالهای بعد از غلبهی تمدّن اسلامی، مشغول تغذیه از این تمدّن بوده است. به کتابها و منابع آن زمان نگاه کنید! برجستهترین دانشمندان، دانشمندانی بودند که میتوانستند با آثار اسلامی سروکار داشته باشند و از آنها چیزی بفهمند و آنها را ترجمه کنند.1373/06/29
لینک ثابت
تشعشع علم در تمدن اسلامی؛ همزمان با قرون وسطای تاریک اروپا
تمدّن اسلامی چگونه بهوجود آمد؟ برخی میگویند از آثار ایران گرفتند و برخی معتقدند که از آثار روم گرفتند. اما این حرفها، حرفهای جاهلانه و بچگانه است. حال فرض کنیم که ده عنوان کتاب از جایی ترجمه کردند، آیا با این ده عنوان کتاب، تمدّن درست میشود؟ آیا تمدّن اسلامی با ترجمهی آثار یونانی و رومی و هندی درست شد؟ نه. جوهر تمدّن اسلامی، از درون خودش بود. البته تمدّن زنده، از دیگران هم استفاده میکند. سؤال این است که این دنیای آباد؛ این بهکار گرفتن علم؛ این کشف حقایق درجهی یک عالمِ وجود - همین عالم مادّه - که بهوسیلهی مسلمین بهوجود آمد؛ این استخدام اندیشهها و فکرها و ذهنها و فعّالیتهای عظیم علمی و بهوجود آوردن دانشگاههای عظیم آن روز در مقیاس جهانی؛ پدید آوردن دهها کشور ثروتمند و مقتدر در آن روزگار و یک قدرت سیاسی بینظیر در طول تاریخ، از کجا بهوجود آمد؟ شما در طول تاریخ، قدرتی را جز قدرت سیاسی اسلام سراغ ندارید که از قلب اروپا تا قلب شبه قارّه، یک کشور واحد شده باشد و قدرت ماندگاری بر آن حکومت کند! دوران قرون وسطای اروپا، دوران جهالت و بدبختی برای اروپاست. اروپاییها قرون وسطی را «دوران سیاهی و تاریکی» مینامند. همان قرون وسطایی که در اروپا تاریکی و سیاهی بود، دوران تشعشع علم در کشورهای اسلامی، از جمله ایران است. اصلاً دربارهی قرن چهارم هجری - که دوران تشعشع علم است - کتابها نوشته و تحقیقها کردهاند. چنان قدرت سیاسی، چنان قدرت علمی، چنان دنیاآرایی، چنان کشور داری و چنان استخدام تمام نیروهای زنده و سازنده و فعّال بشری، بر اثر چه چیز بهوجود آمد؟ بر اثر تعالیم اسلام. مسأله، فقط این است. اسلام یک درس را به مسلمین تعلیم کرد و آن درس هر روز که در بین مسلمین باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوی و مادّی است.آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا که مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممکن است برای خدا انجام گیرد، ممکن هم هست برای غیرِ خدا انجام گیرد. اگر برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست.1373/06/29
لینک ثابت
انفاق بزغاله ذبح شده توسط پیامبر(ص) به فقراء
اگر[مجاهدتی]برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست. ممکن است یکی عاشق کسی باشد؛ خالص و مخلص برای او حرکتی را انجام دهد. یا عاشق میهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص برای میهنش حرکتی را انجام دهد. اینها ماندگار نیست و تا وقتی است که این هیجان و احساس در او باشد. به مجرّد اینکه احساس او یک ذرّه سرد شد، چشمش باز میشود و به خود میگوید که آیا من بروم بمیرم تا فلان کس بخورد گردنش کلفت شود؟! اما اگر برای خدا باشد، اینطور نیست. هرقدر دقّت عقلانی انسان بیشتر شد، مجاهدتش بیشتر خواهد شد. برای اینکه میداند «ما عندکم ینفد و ما عنداللَّه باق»؛ آنچه که برای خدا دادیم میماند.
بزغالهای را خدمت پیغمبر اکرم آوردند. ذبح کرد و فرمود: «هرکس گوشت میخواهد بیاید.» فقرای مدینه به سوی خانهی پیغمبر به راه افتادند. پیغمبر به هر کدام یک تکّه داد. بعد که همه رفتند، فقط یک کتفِ آن مانده بود. یکی از زنان پیغمبر عرض کرد: «یا رسول اللَّه! بزغالهای به این بزرگی رفت؛ همین کتفش ماند!؟» پیغمبر فرمود: «همهاش ماند؛ فقط همین کتفش است که میرود.» یعنی میخوریم، از بین میرود و تمام میشود؛ امّا آنچه که دادیم میمانَد.1373/06/29
لینک ثابت
پدیدهای در تاریخ اتّفاق افتاده كه اگر ما بخواهیم آن را براساس معادلات معمولیِ تاریخی حل كنیم، حلّ آن محال است و آن اینكه، ملتی كه در دورانی از اوّلیّات تمدّن بشری محروم بوده، بنایی را پیریزی كرده كه بزرگترین تمدّنهای بشری را به وجود آورده و آن، نهضت اسلامی است. تمدّن را چه كسانی به وجود میآورند؟ تمدّن یونان و رُم قدیم، كه اروپای امروز در اواخر قرن بیستم هنوز به آن مینازد و در تاریخ و تفسیرهای علمی خود، آن را به رخ همه میكشد، هر قدمش مترتّب بر قدمهای قبلی بوده است. مگر یك تمدّن عظیم، همینطوری از یك كویر میجوشد؟! مگر چنین چیزی ممكن است؟! اما در مورد اسلام، چنین شد. عدّهای كه حتّی سوادِ خواندن نداشتند؛ چه رسد به اینكه سواد داشتن به خواندن كتابهای گوناگون و به پیدا كردن نظر علمی منتهی شود و بعد این نظر علمی در مسابقهی بین نظرات علمیِ بشر رتبهی بالاتر را پیدا كند، تمدّنی عظیم را پیریزی كردند. لذا، ببینید كه اینها چه راههایی طولانی هستند!
چطور ممكن است كه ملت و جامعهای این راهها را طی كند و بعد از آنكه نظرات علمی او در همهی مسائل بر نظرات علمی مدرن درجهی یك دنیا تسلّط پیدا كرد، به سودِ خود، تمدّنهای دیگر را حذف كند و تمدّن منحصر گردد؟! ملت عربستان نه تنها نظرات علمی برجستهتری نداشت، بلكه اصلًا نظر علمی نداشت. اصلًا علم و سواد نداشت. آنگاه، چنین جمعیتی، در طول ده سال حیات مبارك پیغمبر، بعد از هجرت و در دوران حكومت، پایههای مدنیّتی را چید كه آن مدنیّت چند صد سال دنیا را اداره كرد و تمام مدنیّتهای دنیا را تحت تأثیر قرار داد. در آن قرون- قرون سوم و چهارم و پنجم و ششم میلادی- تمدّن غربی تمدّن برتر بود؛ تمدّن شرقی منقرض شده بود و تمدّن ایرانی هم در واقع چیزی نبود. ولی میبینیم كه تمدّن اسلامی، آن تمدّن برترِ غربی را از بین برد. بدین معنا كه تمدّن غربی در مقابل این تمدّن منقرض شد؛ مثل ستاره كه با آمدن خورشید دیگر نور ندارد، یا مثل ماه كه با آمدن خورشید و طلوع روز دیگر هیچ است و یا مثل یك طبیب ابتداییِ تجربی كه با آمدن یك متخصّص درجهی اوّل با چند عنوان دكترای فوق تخصّص، اصلًا پُررویی است كه بگوید «كسی به من مراجعه كند.» وقتیكه تمدّن اسلامی آمد، چنین شد. این یك واقعیت است كه همه چیز اروپا در مقابل تمدّن اسلامی رنگ باخت و این تا قرنهای چهارم و پنجم و ششم هجری هم ادامه داشت. البته بعد از این، تمدّن اسلامی سالها تنزّل كرد تا به دوران رنسانس رسید. بعد از این، تمدّن غربی دوباره شروع به اوج گرفتن كرد. منتها تمدّن غرب، در تمام آن سالهای بعد از غلبهی تمدّن اسلامی، مشغول تغذیه از این تمدّن بوده است. به كتابها و منابع آن زمان نگاه كنید! برجستهترین دانشمندان، دانشمندانی بودند كه میتوانستند با آثار اسلامی سروكار داشته باشند و از آنها چیزی بفهمند و آنها را ترجمه كنند.
حال سؤال اصلی این است كه این تمدّن اسلامی چگونه به وجود آمد؟ برخی میگویند از آثار ایران گرفتند و برخی معتقدند كه از آثار روم گرفتند.
اما این حرفها، حرفهای جاهلانه و بچگانه است. حال فرض كنیم كه ده عنوان كتاب از جایی ترجمه كردند، آیا با این ده عنوان كتاب، تمدّن درست میشود؟ آیا تمدّن اسلامی با ترجمهی آثار یونانی و رومی و هندی درست شد؟ نه. جوهر تمدّن اسلامی، از درون خودش بود. البته تمدّن زنده، از دیگران هم استفاده میكند. سؤال این است كه این دنیای آباد؛ این به كار گرفتن علم؛ این كشف حقایق درجهی یك عالمِ وجود- همین عالم مادّه- كه بهوسیلهی مسلمین به وجود آمد؛ این استخدام اندیشهها و فكرها و ذهنها و فعّالیتهای عظیم علمی و به وجود آوردن دانشگاههای عظیم آن روز در مقیاس جهانی؛ پدید آوردن دهها كشور ثروتمند و مقتدر در آن روزگار و یك قدرت سیاسی بینظیر در طول تاریخ، از كجا به وجود آمد؟ شما در طول تاریخ، قدرتی را جز قدرت سیاسی اسلام سراغ ندارید كه از قلب اروپا تا قلب شبه قارّه، یك كشور واحد شده باشد و قدرت ماندگاری بر آن حكومت كند! دوران قرون وسطای اروپا، دوران جهالت و بدبختی برای اروپاست. اروپاییها قرون وسطی را «دوران سیاهی و تاریكی» مینامند. همان قرون وسطایی كه در اروپا تاریكی و سیاهی بود، دوران تشعشع علم در كشورهای اسلامی، از جمله ایران است. اصلًا در بارهی قرن چهارم هجری- كه دوران تشعشع علم است- كتابها نوشته و تحقیقها كردهاند. چنان قدرت سیاسی، چنان قدرت علمی، چنان دنیاآرایی، چنان كشورداری و چنان استخدام تمام نیروهای زنده و سازنده و فعّال بشری، بر اثر چه چیز به وجود آمد؟ بر اثر تعالیم اسلام. مسئله، فقط این است. اسلام یك درس را به مسلمین تعلیم كرد و آن درس هر روز كه در بین مسلمین باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ و علوّ معنوی و مادّی است. آن درس درسِ مجاهدتِ خالصانه و مخلصانه است. هرجا كه مجاهدت خالصانه و مخلصانه باشد، نتیجهاش درخشش و تلألؤ خواهد بود. منتها مجاهدت خالصانه و مخلصانه، ممكن است برای خدا انجام گیرد، ممكن هم هست برای غیرِ خدا انجام گیرد. اگر برای خدا انجام گرفت، همیشگی، ماندگار و زایل ناشدنی است؛ اما اگر برای غیرِ خدا انجام گرفت، ماندگار نیست. ممكن است یكی عاشق كسی باشد؛ خالص و مخلص برای او حركتی را انجام دهد. یا عاشق میهنِ خود باشد؛ خالص و مخلص برای میهنش حركتی را انجام دهد. اینها ماندگار نیست و تا وقتی است كه این هیجان و احساس در او باشد. به مجرّد اینكه احساس او یكذرّه سرد شد، چشمش باز میشود و به خود میگوید كه آیا من بروم بمیرم تا فلانكس بخورد گردنش كلفت شود؟! اما اگر برای خدا باشد، اینطور نیست. هر قدر دقّت عقلانی انسان بیشتر شد، مجاهدتش بیشتر خواهد شد. برای اینكه میداند «ما عندكم ینفد و ما عند الله باق»؛ آنچه كه برای خدا دادیم میماند.
بزغالهای را خدمت پیغمبر اكرم آوردند. ذبح كرد و فرمود: «هركس گوشت میخواهد بیاید.» فقرای مدینه به سوی خانهی پیغمبر به راه افتادند. پیغمبر به هركدام یكتكّه داد. بعد كه همه رفتند، فقط یك كتفِ آن مانده بود. یكی از زنان پیغمبر عرض كرد: «یا رسول الله! بزغالهای به این بزرگی رفت؛ همین كتفش ماند!؟» پیغمبر فرمود: «همهاش ماند؛ فقط همین كتفش است كه میرود.» یعنی میخوریم، از بین میرود و تمام میشود؛ امّا آنچه كه دادیم میمانَد. این، حسابِ دودوتاچهارتاست. وقتی كار برای خدا باشد، هر قدر عقلِ انسان بیشتر و تیزتر باشد، فداكاری او بیشتر خواهد شد؛ چون میداند كه این همه عمر گذراندن، در دنیا تلاش كردن، عرق ریختن، فكر كردن، دویدن، پول بهدست آوردن و كیف و عیش كردن، از بین میرود. هرچه كام بیشتر باشد، ناكامی بیشتر میشود. همین است كه:
كفّارهی شرابخواریهای بیحساب
هشیار در میانهی مستان نشستن است
انسان هرچه بیشتر لذّت ببرد، آن وقت كه لذت از دست او رفت، حسرتش بیشتر است. اما آن لحظهای كه شما علیالعجاله از جانتان گذشتید؛ برای اینكه گُردانتان ممكن بود در محاصره واقع شود، بلند شدید، خواب نصف شب را زدید، دویدید، خودتان را به قرارگاه رساندید، خبر را- چون بیسیم هم نبود- با زبان رساندید و نیرو آمد و یك گُردان نجات پیدا كرد، آن نیم ساعت شما ماند، ماندگار شد و دیگر تمام شدنی نیست. این نیم ساعت چقدر قیمت دارد! قرنها خواهد گذشت، اما از آن نیم ساعت شما، مثل الماس، چیزی كم نخواهد شد. حال اگر شما صدتا از این نیم ساعتها داشته باشید، ببینید چقدر قیمت دارد! این، كار برای خداست. هیچ عاملی نمیتواند كاری را كه شما برای خدا كردید از بین ببرد. فقط یك عامل میتواند و آن خودِ شما هستید.
خدای متعال به انسان توان و نیروی كمی نداده است. این توان را هم به انسان داده است كه همهی كارهای خوبِ خودش را خراب كند. اما غیر از خودِ شما، احدی قادر نیست كه كار و لحظهی خوبی را كه شما در راه خدا صرف كردهاید، از بین ببرد. ببینید كار برای خدا چقدر قیمت دارد! این را اسلام به مسلمین یاد داد. حال شما فكر میكنید دانشمندی كه چنین عقیدهای دارد، آیا یكلحظه از كار دست خواهد كشید و به بهانهی نداشتن حقوق و خانه و سایر امكانات، كوتاهی خواهد كرد؟ همهی دانشمندان معروف غربی كه در این چهارصد سال اخیر غرب توانستهاند كارهای بزرگی بكنند، با چنین روحیهای توانستهاند به این پیشرفتهای علمی نائل شوند؛ یعنی با روحیهی عشق به كاری كه میخواهند انجام دهند.
اگر انسان راهِ خدا را پیدا كرد و یاد گرفت كه چگونه كار را برای خدا انجام دهد، آن وقت میبینید كه این عشق به كار، چقدر كار را آسان خواهد كرد. تمدّن اسلامی، اینگونه به وجود آمد: معمارش وقتی میخواهد بنایی را طرّاحی كند، همینگونه است. عملهاش وقتی خشتها را روی هم میگذارد، همینطور است. فرماندهاش وقتی در قرارگاه اصلی نشسته، همینطور است. سربازش وقتی در خط مقدّم حركت میكند، همینطور است. سنگرساز بیسنگرش همینطور است. پاسدار و پاسبانِ كوچه و خیابانش كه كشیك میدهد، همینطور است. عالِمِ دینیاش در درس، همینطور است. حاكمِ سیاسیاش، در جایی كه نشسته و میخواهد تصمیم سیاسی بگیرد، همینطور است. خلاصه، همه برای خدا كار میكنند. آیا چنین ملت و كشوری، از لحاظ زندگی عقب خواهد افتاد؟! آیا چنین ملت و كشوری، اندكی ذلّت و اهانت در دنیا خواهد دید؟! آیا دیگر كسی جرأت میكند به چنین ملتی زور بگوید؟!1373/06/29
لینک ثابت
اروپاییها قرون وسطی را «دوران سیاهی و تاریكی» مینامند. همان قرون وسطایی كه در اروپا تاریكی و سیاهی بود، دوران تشعشع علم در كشورهای اسلامی، از جمله ایران است. اصلاً درباره قرن چهارم هجری - كه دوران تشعشع علم است - كتابها نوشته و تحقیقها كردهاند. چنان قدرت سیاسی، چنان قدرت علمی، چنان دنیاآرایی، چنان كشور داری و چنان استخدام تمام نیروهای زنده و سازنده و فعّال بشری، بر اثر چه چیز بهوجود آمد؟ بر اثر تعالیم اسلام.1373/06/29
لینک ثابت
الله (جل جلاله), راه خدا, عبودیت
اگر انسان در راه خدا حركت كند، به آن هدف اعلى و نهايى؛ يعنى اداى حق بندگى خواهد رسيد.1373/06/29
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
امام، يك مرد مومن مخلص خدايى بود كه توانست عدهاى را به دنبال خود به راه بيندازد و كارى را انجام دهد كه واقعا مثل يك افسانه بود؛ يعنى اصلا باور كردنى و شدنى نبود.1373/06/29
لینک ثابت