در نظامهای سرمایهداری، اساس، رشد اقتصادی و شكوفایی اقتصادی و ازدیاد و تولید ثروت است. هركه بیشتر و بهتر تولید ثروت كند، او مقدّم است. آنجا مسئله این نیست كه تبعیض یا فاصله پیش آید. فاصله در درآمدها و نداشتن رفاهِ جمع كثیری از مردم، نگرانی نظام سرمایهداری نیست. در نظام سرمایهداری، حتی تدابیری كه ثروت را تقسیم كند، از نظر نظام سرمایهداری، تدابیر منفی و مردودی است. نظام سرمایهداری میگوید: «معنی ندارد كه ما بگوییم ثروت جمع كنید تا آن را از شما بگیریم تقسیم كنیم! این معنی ندارد. اینكه شكوفایی نخواهد شد!» نظام اسلامی اینگونه نیست. نظام اسلامی معتقد به یك جامعهی ثروتمند است، نه یك جامعهی فقیر و عقبمانده. معتقد به رشد اقتصادی است؛ ولی رشد اقتصادی برای عدالت اجتماعی و برای رفاه عمومی، مسألهی اوّل نیست. آنچه در درجهی اوّل است، این است كه فقیر در جامعه نباشد؛ محروم نباشد؛ تبعیض در استفاده از امكانات عمومی نباشد. هركس برای خودش امكاناتی فراهم كرد، متعلّق به خود اوست. اما آنچه كه عمومی است مثل فرصتها و امكانات متعلّق به همهی كشور است و باید در اینها تبعیضی وجود نداشته باشد. معنی ندارد كه یك نفر پای خود را بگذارد روی دوش مأمورین دولتی و با ترفند و خدای ناكرده با اعمال روشهای غلط، امتیاز بگیرد، رشدی افسانهای بكند و بعد بگوید: «آقا، من ثروت را خودم به دست آوردهام.» در نظام اسلامی، چنین چیزی را نداریم. ثروتی كه بر پایهی صحیحی نیست، از اصل نامشروع است.
ما با نظام سوسیالیستی هم، به همین اندازه فاصله داریم. نظام سوسیالیستی، فرصت را از مردم میگیرد؛ ابتكار و میدان را میگیرد؛ كار و تولید و ثروت و ابزار تولید و منابع عمدهی سرمایه و تولید را در دولت متمركز، و به آن متعلّق میكند. این، غلط اندر غلط است. در اسلام، چنین چیزی نداریم. نه آن را داریم، نه این را. هم آن غلط است، هم این. نظام اقتصاد اسلامی، درست است. اینطور نیست كه نظام اقتصادی اسلامی، عبارت باشد از هرچه كه در هر دورهای مصلحت باشد. نخیر! نظر شریف امام رضوان اللّه علیه هم این نبود. من خودم یكوقت از ایشان پرسیدم.
اسلام یك روش خاص خود دارد. مسلكی در مسائل اقتصادی جامعهی اسلامی دارد و آن سلك را طی میكند. اساس سیاست كلّی اقتصادی كشور، عبارت است از رفاه عمومی و عدالت اجتماعی. البته ممكن است یك نفر با تلاش و استعدادِ بیشتر، بهرهی بیشتری برای خودش فراهم كند. این مانعی ندارد. اما در جامعه فقر نباید باشد. هدف برنامهریزان باید این باشد. سازمان برنامه و برنامهریزان كشور، با این سیاست كلّی و بر این اساس باید برنامهریزی كنند.
در زمینههای فرهنگی هم عرض كنم: این دیگر مخصوص ما نیست. همهی ملتهای زندهی دنیا، بر این متّفقند كه اگر ملتی اجازه داد فرهنگ ملیاش پایمال تهاجم فرهنگهای بیگانه شود، آن ملت از دست رفته است. ملت غالب، ملتی است كه فرهنگش غالب است. غلبهی فرهنگی است كه میتواند غلبهی اقتصادی و سیاسی و امنیتی و نظامی و همه چیز را هم با خود به دنبال بیاورد.1372/05/12
لینک ثابت