یکوقت شاید به بعضی از آقایان این قضیه را دوستانه گفته باشم که در سالهای اول انقلاب که شور و هیجان و جوشش عجیبی وجود داشت، با یکی از این شعرای سابق صحبت میکردم. او حقاً آدم بیارزشی بود و ثابت کرد که از لحاظ ارزشهای انسانی و اجتماعی و معنوی و تاریخی، واقعاً بیارزش است. افرادی همچون او، نه پس از پیروزی انقلاب، که در دوران مبارزات مردم هم نشان دادند که خیلی سبک و کموزن هستند؛ هرچند طبع شعرشان بعضاً خوب بود. من به او گفتم: الآن واقعاً انتظار مردم و انقلاب و کشور از شما، این است. او به من گفت: ما فکر میکنیم که شاعر بایستی بر سلطه باشد، نه با سلطه! این، معیاری شده بود که باید بر سلطه بود، نه با سلطه. یعنی اگر پیامبر (ص) یا امیر المؤمنین (ع) هم در رأس کار بودند، آدم باید به آنها بد بگوید؛ چون باید بر سلطه بود، نه با سلطه! خود این معیار، نشاندهندهی بیماری و عدم سلامت شخص است. من به او گفتم: اشکالی ندارد، شما بر سلطه باش. امروز ملت ایران، مجموعهی مستضعفی هستند که با سلطههای ظالم جهانی دارند میجنگند. سالها به ما زور گفتند، قرنها به ما ستم کردند. بعد از قرنها، این ملت سری بلند کردهاند و با فداکاری و با خطر کردن، راهی را انتخاب کردهاند و دارند میروند؛ اما نمیگذارند، اذیت میکنند، روی مردم فشار وارد میآورند، واقعاً نامردمی میکنند و قوانین انسانی را زیر پا میگذارند. به او گفتم: این سلطه است؛ با این سلطه بجنگ. البته معلوم بود که آماده نیستند و نمیخواهند چنین کاری را بکنند؛ به خاطر اینکه هیچوقت با مردم همدلی نداشتند. این آقایانی که در آن دوران اختناق، داعیهی مبارزهی فرهنگی داشتند، غالباً اهل مبارزه نبودند. ادعایشان یک دروغ و یک فریب بود، وسایل فریب هم آن روز در اینجا فراهم بود، بعد هم همینطور ادامه پیدا کرد.1369/01/31
لینک ثابت
مدتها بود که آقایان را زیارت نکرده بودیم. از اینکه این قرار را با آقایان داریم، واقعاً ممنون هستیم؛ مخصوصاً از جناب آقای اوستا که کسالت هم داشتند، ولی تشریف آوردند. ایشان سالهای متمادی است که به ما لطف دارند و همواره از اشعارشان بهرهمند میشویم؛ بقیهی آقایان هم همینطورند.1369/01/31
لینک ثابت
ما یک وقت با آقای معلم راجع به این بیت «بیدل»:
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهیی است
طاووس جلوهزار تو آیینهی خانهیی است
صحبت میکردیم. قرار شد که ایشان شرح خود را بنویسند و برای ما بفرستند؛ ولی بالاخره به وعدهشان هم وفا نکردند! این بیت یقیناً در دیوان «بیدل» معنا دارد؛ کمااینکه معلوم شد که در شعر آقای عزیزی، حیرت و آیینه و امثال آن هم با دیوان «بیدل» مرتبط است. اینها واژههایی است که «بیدل» به کار میبرد؛ لیکن الان در دنیای زبان فارسی، غیر از برادران افغانی - که در افغانستان، به «بیدل» ارادت صوفیگرانه دارند و من نمیدانم که همانها هم چهقدر میفهمند - در هیچ جای دیگری از جهان زبان فارسی، شعر «بیدل» رواج ندارد. اگرچه بالاخره عدهیی به این اشعار نگاه میکنند؛ مثلاً برادر شاعری میخواند و در آن غرق میشود و چیزی میفهمد؛ اما اینکه ملاک شعر قابل فهم نیست.1369/01/31
لینک ثابت
آقایانی که این خصوصیات را دارند، به نظر من نباید اکتفا کنند که شاعر خوبی در حد کنونی هستند؛ بلکه همتشان را بگذارند که در حد حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی بشوند. عقیدهام این است که میشود؛ منتها شروطی دارد که باید عمل بشود. اگر کسی بگوید که ما کجا و حافظ کجا، ما که حافظ نمیشویم، باید گفت که اگر حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی نمیتوانید بشوید، سلمان ساوجی و صائب تبریزی که میتوانید بشوید؛ اگر چه من صائب را کمتر از آن اولیها نمیدانم. به نظر من، مایههای استعدادی در این حد هست که در ردههای جوان، یک شاعر ماندگار تاریخ داشته باشیم. البته این شرایطی دارد.1369/01/31
لینک ثابت
برادرانی هستند که استعدادهای خیلی خوب دارند و اصلاً از آنها شعر میجوشد. در همین یکی، دو ماه اخیر، اثر چند نفر از اینها - مثل آقای میرشکاک و آقای احمد عزیزی - را خواندم و به اینکه اینها واقعاً شاعرند و دارای سلیقهی فیاض و جوشانی هستند، اذعان قلبی پیدا کردم. البته شاید من کتابهای آقایان دیگر را نخوانده باشم و اثر این چند نفر را تصادفاً دیده باشم.1369/01/31
لینک ثابت
ما یک وقت با آقای معلم راجع به این بیت «بیدل»:
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهیی است
طاووس جلوهزار تو آیینهی خانهیی است
صحبت میکردیم. قرار شد که ایشان شرح خود را بنویسند و برای ما بفرستند؛ ولی بالاخره به وعدهشان هم وفا نکردند! این بیت یقیناً در دیوان «بیدل» معنا دارد؛ کمااینکه معلوم شد که در شعر آقای عزیزی، حیرت و آیینه و امثال آن هم با دیوان «بیدل» مرتبط است. اینها واژههایی است که «بیدل» به کار میبرد؛ لیکن الان در دنیای زبان فارسی، غیر از برادران افغانی - که در افغانستان، به «بیدل» ارادت صوفیگرانه دارند و من نمیدانم که همانها هم چهقدر میفهمند - در هیچ جای دیگری از جهان زبان فارسی، شعر «بیدل» رواج ندارد. اگرچه بالاخره عدهیی به این اشعار نگاه میکنند؛ مثلاً برادر شاعری میخواند و در آن غرق میشود و چیزی میفهمد؛ اما اینکه ملاک شعر قابل فهم نیست.1369/01/31
لینک ثابت
در خصوص شعر آقای عزیزی، یک نکتهی دیگر را مطرح میکنم؛ چون من شعر ایشان را خیلی میپسندم. شعری هم که امشب خواندند، انصافاً شعر خیلی زیبایی بود. این دیوان مثنوی هم که اخیراً چاپ کردهاند، خیلی از آن را خواندهام. چون به شعر ایشان علاقه دارم، از این جهت این نکته را تذکر میدهم. شما باید مایههای عرفانی را پختهتر کنید. میدانید که در وحدت وجود، شش، هفت قول وجود دارد. این وحدت وجودی که شما بیان کردید، هر شش، هفت قول در آن بود. چیزهایی هم در آن بود که جزو هیچیک از این اقوال در وحدت وجود نیست. شما باید اینها را یک کاری بکنید.
مرحوم آقای داماد(رضواناللَّهعلیه)، از مدرّسان بزرگ قم و یک ملای حسابی بود. فضلای درجهی یک قم، شاگردان ایشان بودند. یکی از شاگردان برجستهی ایشان میگفت که ادبیات عرب مرحوم آقای داماد، خیلی ضعیف بود و غالباً کلمات را غلط میخواند. وی در مقام شوخی مبالغهآمیزی نسبت به ایشان گفته بود که اگر کلمهیی مثلاً چهار، پنج وجه داشته باشد - فرضاً کلمهی زید را میشود زِید و زُید و زَیَد و زَید و زُیُد خواند - آنچه که آقای داماد خواهد گفت، وجه ششمی است!
شما بالاخره باید بگویید که وحدت وجود چیست و به کدامیک از این سلایق و طرق وحدت وجود معتقدید؛ همان را انتخاب کنید و در این قالب شعر زیبایی که شما دارید و قشنگ هم میخوانید - این هم یک حسن دیگر است - بریزید. شعر آقای عزیزی خوب است و اگر در جلسه هم بخوانند، بدون تردید بهبه خواهند شنید؛ اما بدانید که این شعر، آن شعری نیست که دویست سال بعد در کاغذی بنویسند و بگویند عزیزی چنین گوید.1369/01/31
لینک ثابت
ما یک وقت با آقای معلم راجع به این بیت «بیدل»:
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهیی است
طاووس جلوهزار تو آیینهی خانهیی است
صحبت میکردیم. قرار شد که ایشان شرح خود را بنویسند و برای ما بفرستند؛ ولی بالاخره به وعدهشان هم وفا نکردند! این بیت یقیناً در دیوان «بیدل» معنا دارد؛ کمااینکه معلوم شد که در شعر آقای عزیزی، حیرت و آیینه و امثال آن هم با دیوان «بیدل» مرتبط است. اینها واژههایی است که «بیدل» به کار میبرد؛ لیکن الان در دنیای زبان فارسی، غیر از برادران افغانی - که در افغانستان، به «بیدل» ارادت صوفیگرانه دارند و من نمیدانم که همانها هم چهقدر میفهمند - در هیچ جای دیگری از جهان زبان فارسی، شعر «بیدل» رواج ندارد. اگرچه بالاخره عدهیی به این اشعار نگاه میکنند؛ مثلاً برادر شاعری میخواند و در آن غرق میشود و چیزی میفهمد؛ اما اینکه ملاک شعر قابل فهم نیست.1369/01/31
لینک ثابت
برادرانی هستند که استعدادهای خیلی خوب دارند و اصلاً از آنها شعر میجوشد. در همین یکی، دو ماه اخیر، اثر چند نفر از اینها - مثل آقای میرشکاک و آقای احمد عزیزی - را خواندم و به اینکه اینها واقعاً شاعرند و دارای سلیقهی فیاض و جوشانی هستند، اذعان قلبی پیدا کردم. البته شاید من کتابهای آقایان دیگر را نخوانده باشم و اثر این چند نفر را تصادفاً دیده باشم.1369/01/31
لینک ثابت
شما باید روشن کنید که چه میخواهید بگویید. الان مثنویهای دشواری مثل «گلشن راز» داریم که ملاحظه میکنید، چهقدر برای آن شرح نوشتهاند. کسی مثل لاهیجی - که فیلسوف است - نشسته برای «گلشن راز» شرح نوشته است. اگر کسی مطلبی را بلد باشد، شعر را که نگاه کرد، بالاخره خواهد فهمید که این شعر، گویای آن مطلب است. طوری نباشد که شعر، گویای مراد شاعر نباشد. یعنی اگر ذهن من گنجایش دارد که آن مطلب را بفهمد، باید از گفتهی شما آن را بفهمم. اگر گفتهی شما آن را نرساند، این خروج از قواعد است.
ما یک وقت با آقای معلم راجع به این بیت «بیدل» :
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهیی است
طاووس جلوهزار تو آیینهی خانهیی است
صحبت میکردیم. قرار شد که ایشان شرح خود را بنویسند و برای ما بفرستند؛ ولی بالاخره به وعدهشان هم وفا نکردند! این بیت یقیناً در دیوان «بیدل» معنا دارد؛ کمااینکه معلوم شد که در شعر آقای عزیزی، حیرت و آیینه و امثال آن هم با دیوان «بیدل» مرتبط است. اینها واژههایی است که «بیدل» به کار میبرد؛ لیکن الان در دنیای زبان فارسی، غیر از برادران افغانی - که در افغانستان، به «بیدل» ارادت صوفیگرانه دارند و من نمیدانم که همانها هم چهقدر میفهمند - در هیچ جای دیگری از جهان زبان فارسی، شعر «بیدل» رواج ندارد. اگرچه بالاخره عدهیی به این اشعار نگاه میکنند؛ مثلاً برادر شاعری میخواند و در آن غرق میشود و چیزی میفهمد؛ اما اینکه ملاک شعر قابل فهم نیست.
شما که شعر میخوانید، باید من بفهمم. الان شما شعر میخوانید؛ ولی من نمیفهمم که چه میگویید. این، یک ایراد است. یافارسی من باید ضعیف باشد که نفهمم، یا باید مطلبی فراتر از گنجایش ذهن من باشد، یا من باید به زبان شعر آشنا نباشم. اما اگر من فارسی بلدم، به زبان شعر آشنایم، فنون گوناگون ترصیع و مصنوعات شعر را هم کم و بیش میدانم، این مطلب هم مطلب خیلی غیرقابل فهمی نیست و درعینحال شما میخوانید و من نمیفهمم، این یک عیب است.
مخاطب شما، فارسی زبان است. بالاخره شما باید با مخاطبتان ارتباط بگیرید. هنرمند باید قادر بر ارتباطگیری با مخاطب خودش باشد؛ والّا هنرمندی که نتواند مخاطبش را به خودش وصل کند، این چه هنرمندی است؟ شما که نمیخواهید با یک قشر خاص، یا با چند نفر معدود حرف بزنید؛ شما میخواهید با یک ملت حرف بزنید؛ زیرا مایلید شعرتان ماندگار بماند. به نظر من، اینها جزو قواعد حتمی شعر و جلوتر از قواعد عروض و قافیه است؛ چون قاعدهی عروض و قافیه را شکستند، اما این قابل شکستن نیست؛ اینها قواعد محاوره است.1369/01/31
لینک ثابت
مسألهی دیگر، مسألهی زبان است. واقعاً این یک هنر است که انسان، هم درست حرف بزند، هم بعد از هفتصد سال وقتی که غزل و گلستان و بوستانش را میخوانی، آن را بفهمی و هیچ مشکلی نداشته باشی؛ خیلی عجیب است. زبانامروز، همان زبانی است که حافظ و سعدی با آن حرف میزدند. زبان امروز، زبان فردوسی نیست؛ ولی در خراسان این مستثناست و در آنجاها رایج است. البته اینطور نیست که بخواهم مدح خراسانیها را بگویم. نه، خیلی از کلماتی که فردوسی در شاهنامه استعمال کرده، در مشهد ما جزو کلمات رایج است؛ یعنی استعمال میشود و در همین گویش معمولی وجود دارد.
غرضم این است که این واقعاً هنر است که آدم طوری حرف بزند که یقیناً در آینده هم مخاطب داشته باشد. این اشعار را نهفقط افراد فارسیزبان میشناسند، بلکه در همهجای دنیای اسلام شناخته شده است. آنوقتها ظاهراً دمشق و بغداد و سایر نقاط جهان اسلام را زیر پر گرفته بود؛ امروز هم وقتی که شما آن کتابها را باز میکنید و میخوانید، در فهمیدنش اصلاً مشکلی ندارید؛ به شرطی که فارسی را بلد باشید. چنانچه کسی فارسی بلد نباشد، بحث دیگری است. البته ما زبان سعدی و حافظ را توصیه نمیکنیم؛ زبان فصیح امروز را توصیه میکنیم.
به نظر من، گاهی اوقات ترکیبهای زیادی درست میشود، که باید قدری جلویش گرفته شود. ترکیبسازی هم شرایطی دارد. درست است که زبان ما، زبان ترکیبی است؛ اما بالاخره این ترکیب را چه کسی باید بسازد؟ زبان فارسی، خصوصیتش ترکیبپذیری است و میتواند بینهایت مفهوم را در خودش جای بدهد. گمان میکنم که هیچ زبانی مثل زبان فارسی نیست - حالا زبانهایی که ما تا حدودی بلد هستیم؛ مثل عربی و ترکی - که بشود راحت دو یا سه کلمه را با هم ترکیب کرد و مثلاً چیزی مثل «شترگاو پلنگ» درآورد. واقعاً شترگاو پلنگ یک حیوان است؛ اما موجودی که هم شتر، هم گاو و هم پلنگ باشد، در عالم خارج وجود ندارد؛ درعینحال شما قشنگ میتوانید شترگاو پلنگ را در ذهنتان ترسیم کنید.
گاهی اوقات مثلاً میبینیم که یک شاعر فصیح، در آخر دیوان خود - که واقعاً اشعارش بسیار خوب است - چند کلمه نثر مینویسد که بعضی از عبارات آن، اشتباه واضح است. فرضاً از تعبیر «لازم به ذکر است» استفاده میکند که غلط است. بایستی همپای شعر، در زمینهی نگارش نثر درست هم تلاش نمایید.1369/01/31
لینک ثابت
امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه)
نکات برجستهی زندگی امام باید روشن بشود و اینقدر تکرار گردد که به صورت حرف آخر، عمیقاً در ذهنیت جامعه رسوخ کند.1369/01/31
لینک ثابت